سه‌شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۱
۰ نفر

مریم مرتضوی: از همان روزها که پیغمبر اکرم(ص) از مقابله پیمان شکنان با حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دوران بعد از رحلت خود خبر داد، معلوم بود تاب تحمل عدلش را ندارند و نمی‌توانند مقابل جوانمردی و شجاعتش ایستادگی کنند.

 دکتر محمدحسین رجبی دوانی

اين شد كه گوشه‌هاي شهر، در كوچه‌ها و حتي دور كعبه مي‌نشستند و با گريه و زاري، مي‌خواستند تفكر التقاطي و خارجي‌گري خودشان را به خورد مردم بدهند. از همان روزها مشخص بود يك روز درمانده از مبارزه رودررويش، پشت سرش شمشير مي‌كشند؛ آن هم درست زماني كه در نماز است و روح و جسمش مجذوب معنويت شده.همزمان با شب‌هاي مبارك قدر و شهادت حضرت اميرالمومنين با دكتر محمدحسين رجبي دواني، كارشناس و استاد تاريخ اسلام هم‌كلام شديم تا از تاريخ و دلايل رقم خوردن واقعه شهادت حضرت اميرالمؤمنين امام علي(ع) بگويد؛ تاريخي كه همواره بزرگ‌ترين درس براي آيندگان است.

  • ماجراي بيعت يمني‌ها و در رأس آنها ابن‌ملجم مرادي با حضرت اميرالمؤمنين(ع) چه بود؟

حضرت اميرالمؤمنين(ع) در مدينه به خلافت رسيد. قبل از آن، مدينه مركز دولت اسلام بود كه پيغمبر اسلام(ص) حكومتش را در آنجا پايه‌گذاري كرد. وقتي خلافت از حضرت اميرالمؤمنين(ع) غصب شد، 3خليفه در مدينه به خلافت رسيدند و در همان جا در پي قتل عثمان هم مردم رو به حضرت اميرالمؤمنين(ع) آوردند و ايشان در همان شهر به خلافت رسيد. اما بعد از اينكه توطئه و فتنه پيمان‌شكنان رخ داد و آنها بستر و پايگاه فعاليت‌هاي براندازانه خود را گسترش دادند، حضرت اميرالمؤمنين(ع) براي مقابله با پيمان شكنان از مدينه خارج شد و به سوي بصره رفت و بعد از سركوبي پيمان‌شكنان، ديگر به مدينه برنگشت و كوفه را مقر خلافت خود انتخاب كرد. در زمان ورود آن حضرت به كوفه، مردم اين شهر به استقبال آمدند و با آن حضرت تجديد بيعت كردند؛ چون در زمان به خلافت رسيدن آن حضرت در مدينه، مردم كوفه در اين ماجرا حضور نداشتند و از طريق حذيفه بن يمان، صاحب راز پيغمبر اكرم(ص) در شناخت منافقين در جنگ تبوك، در غياب حضرت اميرالمؤمنين(ع) با آن حضرت بيعت كرده بودند اما اينك بيعت حضوري صورت گرفت.

در كوفه قبايل متعددي زندگي مي‌كردند. ازجمله آنها، تعدادي از قبايل يمني بودند كه از ابتداي تأسيس كوفه، در اين شهر ساكن شده بودند و كار آنها رفتن به جهادهايي بود كه خلفا بر آنها حكم مي‌كردند. قبايل يمني هم كه مقيم كوفه بودند، به خدمت حضرت اميرالمؤمنين(ع) آمدند و با ايشان بيعت كردند كه در ميان آنها ابن‌ملجم مرادي هم حضور داشت.

  • روايتي نقل شده است كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) قبل از وقوع ماجراي نوزدهم‌ماه مبارك رمضان و ضربت خوردن و سپس شهادت، اعلام كرده بودند كه قاتل من ابن‌ملجم مرادي است و اين مطلب را به ابن‌ملجم هم فرموده بودند. آيا اين ماجرا صحت دارد؟

درست است. زماني كه قبايل كوفه براي بيعت با حضرت اميرالمؤمنين(ع) حاضر شدند، ابن‌ملجم لعنت‌الله عليه هم وارد شد و با آن حضرت بيعت كرد. در تاريخ نوشته شده است كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) بعد از بيعت كردن ابن‌ملجم و زماني كه داشت از آن حضرت دور مي‌شد، يك‌بار ديگر او را فراخواند و فرمود بار ديگر بيعت كن. بار دوم هم كه بيعت كرد، باز هم آن حضرت از او بيعت گرفت و به اين ترتيب ابن‌ملجم 3بار با حضرت اميرالمؤمنين(ع) بيعت كرد. ابن‌ملجم از اين اتفاق ناراحت شد و گفت: «نديده‌ام از كسي اينگونه بيعت بگيريد!» حضرت اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ او شعري را خواند با اين مضمون كه: «من زندگي او را مي‌خواهم اما او اراده كشتن من را دارد. عذر خود را نسبت به دوست مرادي خود بياور.‌اي ابن‌ملجم برو كه به خداوند سوگند گمان ندارم به آنچه گفتي وفا كني.» و با اين مطلب به او فهماند كه نسبت به بيعت خود وفادار نخواهد ماند.

البته در جاي ديگر نقل شده است كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) بار سوم بيعت محكمي از ابن‌ملجم گرفت و از او خواست كه بي‌وفايي نكند و بيعت را نشكند. به همين دليل اين اشعار را خواند تا مشخص كند به‌رغم بيعتي كه كرده، بي‌وفا خواهد بود.

در روايت ديگري هم در تاريخ نوشته شده است كه ابن‌ملجم از حضرت اميرالمؤمنين(ع) درخواست مركبي كرد و آن حضرت مركبي به او هديه كرد و پرسيد: «آيا تو عبدالرحمن بن ملجم مرادي هستي؟» عرض كرد: «بله.» سپس آن حضرت به يكي از ياران خود فرمود كه اسب سرخ رنگي براي او بياوريد. ابن‌ملجم اسب را گرفت و بر آن سوار شد و همين كه پشت به حضرت كرد و خواست برود، حضرت اميرالمؤمنين(ع) يك‌بار ديگر همان شعر را خواند با اين مضمون كه: «من زندگي او را مي‌خواهم اما او اراده كشتن من را دارد.»

حتي زماني كه اين ملعون، حضرت اميرالمؤمنين(ع) را ضربت زد، وقتي او را نزد ايشان آوردند، حضرت اميرالمؤمنين(ع) به او فرمود: «به خدا سوگند من آن نيكي‌ها و محبت‌ها را به تو مي‌كردم با اينكه مي‌دانستم تو قاتل من خواهي بود. اما آن نيكي‌ها را به تو كردم تا از خداوند در اتمام حجت با تو كمك بگيرم».

  • انگيزه اصلي او از به شهادت رساندن حضرت اميرالمؤمنين(ع) چه بود؟

براي پاسخ به اين پرسش بايد به گذشته ماجرا اشاره كنيم. بعد از شكست خوارج در جنگ نهروان، 9نفر زخمي از آنها باقي ماندند و همفكران خود را پيدا كردند و به سوي مكه آمدند. آنها در اطراف كعبه جمع مي‌شدند و درباره كشته‌هاي نهروان صحبت مي‌كردند و مي‌گريستند و از نظر خودشان، از اينكه امت اسلام دچار چه تباهي‌ها و زمامداراني شده، گلايه مي‌كردند و افسوس مي‌خوردند. تا اينكه به اين نتيجه رسيدند كه اين حرف‌ها و گريه‌ها فايده‌اي ندارد، مگر اينكه عاملان اين قضيه را از ميان بردارند. بنابراين 3نفر از ميان آنها داوطلب شدند تا 3نفري را كه در عالم اسلام داراي قدرتي بودند از ميان بردارند؛ يكي از آنها حضرت اميرالمؤمنين امام علي(ع) كه خليفه بود و ديگري معاويه لعنه‌الله كه حاكم ياغي شام بود و در برابر حضرت اميرالمؤمنين(ع) ايستاده بود و با اقدامات شوم خود در عالم اسلام دودستگي ايجاد كرده بود و نفر سوم عمرو بن عاص بود كه كمك كار معاويه بود و از سوي او هم در مصر حكومت مي‌كرد. اين 3نفر كه نماينده باقي مانده‌هاي جنگ نهروان بودند، قرار گذاشتند هر 3شخصيت قدرتمند را در سحرگاه نوزدهم رمضان و هنگام اقامه نماز صبح از پا درآورند.

  • با اين توضيحات، آيا در اين ميان عبدالرحمن بن ملجم مرادي به‌طور داوطلبانه قصد كشتن حضرت اميرالمؤمنين(ع) را كرده بود؟

درست است. ابن‌ملجم لعنه‌الله خودش داوطلب قتل حضرت اميرالمؤمنين(ع) شده بود و به همين دليل به كوفه رفت. او كار خود را پنهان مي‌كرد. در ابتدا در قبيله كنده ساكن شد كه از قبايل مهم يمني بود و رئيس اين قبيله اشعث بن قيس لعنه‌الله از دشمنان سرسخت حضرت اميرالمؤمنين(ع) بود و البته فرد سرشناس و مشهوري هم بود. او در يك برخورد با زني به نام قطام كه پدر و برادرش در جنگ نهروان به هلاكت رسيده بود، آشنا شد. در ظاهر در حياط مسجدي اين زن را ديد كه در آنجا اعتكاف كرده بود. اين فرد ناپاك كه به قول خود براي نجات اسلام آمده بود تا حضرت اميرالمؤمنين(ع) را به شهادت برساند، با ديدن اين زن فريفته او شد و از او خواستگاري كرد. آن زن هم مهر خود را 3هزار درهم، غلام و كنيزي و كشتن حضرت اميرالمؤمنين(ع) مطرح كرد. ابن‌ملجم كه در آغاز نمي‌خواست مشخص كند به چه قصدي آمده، گفت: «همه شرط‌ها را مي‌پذيرم اما قتل علي(ع) را نه.» زن هم گفت: «چون علي(ع) پدر و برادرم را كشته، تو اگر بتواني او را بكشي و زنده بماني به من خواهي رسيد و اگر در اين راه كشته شدي، در آخرت به پاداشي مي‌رسي كه به‌مراتب از من ارزشمندتر است». همان موقع ابن‌ملجم متوجه شد كه اين زن هم عقيده خوارج را دارد و بنابراين به او گفت كه براي چنين امري به كوفه آمده است. زن هم يكي از اقوام خود را به نام وردان بن مجالب كه عقيده خوارج را داشت، همراه ابن‌ملجم كرد. در نقل ديگري هم هست كه ابن‌ملجم يكي ديگر از خوارج كوفه بنام شبيب بن بجره را دعوت به اين كار كرد. به اين ترتيب اين 3نفر براي قتل حضرت اميرالمؤمنين(ع) آماده شدند.

در تاريخ 2نقل درباره مكان شهادت حضرت اميرالمؤمنين(ع) آمده است: يك نقل اين است كه در ورودي مسجد، هنگامي كه آن حضرت وارد شد به ايشان ضربت را زدند كه البته اين نقل ضعيف است. در نقل ديگر نوشته شده كه هنگامي كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) در نماز بود، به ايشان حمله كردند و قرار بود اگر يك نفر نتوانست نفر بعدي اقدام كند. اول بنا بود شبيب بن بجره ضربت را بزند، اگر موفق نشد ابن‌ملجم اين كار را انجام بدهد و اگر او هم نتوانست، وردان اقدام كند.

اين 3نفر در صف اول نماز پشت سر حضرت اميرالمؤمنين(ع) قرار گرفتند و طبق اين نقل، آن حضرت در ركعت اول از سجده اول برخاسته بود و مي‌خواست به سجده دوم برود كه ابتدا شبيب لعنه‌الله بلند شد تا ضربه‌اي بر فرق آن حضرت بزند كه شمشير او به سقف مسجد كوفه گير كرد و بلافاصله ابن‌ملجم لعنه‌الله بر فرق آن حضرت ضربتي زد كه آن حضرت را نقش بر زمين كرد.

  • گفته شده كه بعد از اين ماجرا شيعيان ابن‌ملجم را دستگير كردند. سرنوشت ابن‌ملجم و همدستانش چه شد؟

اين 3ملعون همان موقع از مسجد كوفه فرار كردند، اما ابن‌ملجم توسط يكي از مردم قبيله حمدان دستگير و نزد حضرت اميرالمؤمنين(ع) برده شد. وردان موفق به فرار شد و شبيب بن بجره را ابتدا گرفتند اما دوباره فرار كرد. شبيب فورا به خانه‌اش رفت و مي‌خواست وسايلش را بردارد و از كوفه برود. پسرعمويش او را در حال دستپاچگي ديد و متوجه شد كه حريري را بر سينه بسته است. اين حرير را قطام لعنةالله عليها روز قبل از جنايت براي هر 3عامل اين جنايت، حمايل بسته بود. به همين دليل پسرعموي شبيب به او مشكوك شد و گفت كه نكند حضرت اميرالمؤمنين(ع) را تو كشتي؟ شبيب خواست بگويد نه، اما گفت بله. همانجا پسرعمويش به او حمله كرد و او را به هلاكت رساند.

وقتي ابن‌ملجم را نزد حضرت اميرالمؤمنين(ع) آوردند، آن حضرت با او سخن گفت و او هم گفت كه اين شمشير را هزار درهم خريدم و هزار درهم بابت مسموم كردن آن دادم كه اگر بر كل مردم دنيا وارد مي‌شد، همه را هلاك مي‌كرد. حضرت ‌ام‌كلثوم(س) هم با او سخناني گفت و ابن‌ملجم هم پاسخ ‌داد. سپس ابن‌ملجم را به زندان بردند درحالي‌كه مردم او را مورد ضرب و جرح هم قرار مي‌دادند. اما حضرت اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «اگر من زنده ماندم كه مي‌دانم با او چه كنم و اگر از دنيا رفتم، چون او يك ضربت به من زده، شما هم يك ضربت بر او وارد كنيد نه بيشتر». منظور اين بود كه اگر با يك ضربه نمرد، نبايد ضربه بيشتري به او وارد شود.

بعد از شهادت حضرت اميرالمؤمنين(ع)، امام حسن مجتبي(ع) ابن‌ملجم را از زندان بيرون آورده و با يك ضربت او را به هلاكت رساند و جسد منحوس او را مي‌بردند كه بانويي به نام ‌ام‌الهيثم گرفت و آن را سوزاند و نابود كرد.

  • همانطور كه اشاره كرديد ابن‌ملجم لعنه‌الله عليه از گروه خوارج بود. شهيد مرتضي مطهري مي‌گويد خوارج مردند اما روحيه خارجي‌گري همچنان زنده است. به اعتقاد شما اين روحيه خوارج و خارجي‌گري چه مختصات و ويژگي‌هايي دارد و در طول تاريخ كجاها بروز كرده است؟

خوارج يا خارجي‌گري به‌معناي ايستادن در برابر حاكميت، خروج از فرمان و قصد براندازي و نابود كردن آن است. معمولا هم بعد ايدئولوژيك دارد و بر مبناي تفكر صورت مي‌گيرد. تفكر خوارج براي نخستين بار در تاريخ اسلام پديد آمد و قائل به اين بودند كه قرائت آنها از قرائت ديگران نسبت به اسلام و اعتقادات متفاوت است. باور داشتند كه نعوذبالله حضرت اميرالمؤمنين(ع) به‌دليل پذيرش حكميت و قرار دادن حكم‌هايي در امري كه مربوط به خداست، دچار كفر شده است و مي‌گفتند تا زماني كه در برابر ما به اين كفر خود اعتراف و استغفار نكند، از او نخواهيم گذشت. چون اين خواسته احمقانه آنها مورد پذيرش حضرت قرار نگرفت، قصد جان ايشان را كردند و هر نوع تفكري را كه مخالف فكر خودشان بود، تكفير كرده و آن را محكوم به مرگ مي‌دانستند.

البته بايد يادآوري كرد كه لشكر خوارج در نهروان بيشتر از 12هزار نفر بود اما حضرت اميرالمؤمنين(ع) با منطق نيرومند خود و از طريق بحث و احتجاج موفق شد حدود هزار نفر از آنها را آگاه كند و آنها از صفوف خوارج جدا شده و به حضرت اميرالمؤمنين(ع) پيوستند. اما وقتي باقيمانده آنها بناي لجاجت گذاشته و حامل قرآن را كه حضرت اميرالمؤمنين(ع) مقابلشان فرستاده بود كشتند، آن حضرت مجبور به جنگ با آنها شده و سركوبشان كرد. اما اين تفكر كه فقط قرائت آنها از دين حق است، باقي مانده بود. امروز هم مي‌بينيم كه جريان‌‌هاي پست وهابي و سلفي كه چهره پاك اسلام را مخدوش كرده‌اند، خوارج زمانه ما هستند كه هر نوع تفكري منهاي تفكر خود را باطل مي‌دانند و دشمن اصلي خود را شيعه قرار داده‌اند و بعد از شيعه، ساير مسلماناني كه مثل آنها فكر نمي‌كنند را هدف قرار داده و حكم به قتل آنها مي‌دهند.

  • حالا اگر آن حوادث تاريخي را به روزگار خودمان تعميم بدهيم، وظيفه شيعيان در برابر چنين جريان‌هايي چيست؟

نكته قابل توجه اين است كه خوارج آن زمان دنبال حق رفتند اما گمراه شدند. جريان‌هاي تكفيري امروز عمله‌هاي ميداني استكبار و صهيونيسم هستند. در آن زمان خوارج با برداشت غلط خود هم قصد قتل حضرت اميرالمؤمنين(ع) را داشتند و هم معاويه و عمروعاص را، يعني متوجه خيانت معاويه و عمروعاص هم بودند. اما تكفيري‌هاي امروز دقيقا خواسته استكبار را عملي مي‌كنند و با بدبختي خود مقابل صهيونيسم، سوريه را نابود مي‌كنند و مسلم است اگر حاكميت سوريه از بين برود، حكومتي وابسته به آمريكا و صهيونيسم تاسيس خواهدشد. در مجموع تكفيري‌هاي امروزي در خروج و تكذيب كردن با خوارج مشترك هستند اما در اهداف كاملا با خوارج اوليه متفاوتند.

  • در چنين شرايطي به‌خصوص در زمان غيبت امام زمان(عج) وظيفه شيعيان در پيروي از رهبري و ولايت فقيه چيست؟

راه سعادت و نجات از زمان پيغمبر اسلام(ص) تا امروز، پيروي از ولايت اهل‌بيت عليهم السلام است. بدبختي‌هايي كه عالم اسلام به آن دچار شد در اثر اين بود كه بعد از رحلت پيغمبر اكرم(ص) ولايت را كنار زده و چند دستگي‌هايي شد كه عظمت مسلمانان را خدشه‌دار كرد. جاي شكر است كه در كشور ما به بركت انقلاب اسلامي، ولايت بعد از قرن‌ها حاكم شد و مردم ولايتمدار ما با درك و فهم بالاي خود متوجه شدند راه سعادت و نجات‌شان پيروي از ولايت است. تا زماني كه مردم ما اين روحيه را داشته باشند، كه انشاءالله تا زمان ظهور امام زمان(عج) چنين خواهد بود، ما هيچ نگراني‌اي نخواهيم داشت؛ چراكه راه سعادت همين است و باعث سرافرازي ما در دنيا و آخرت خواهد شد.

کد خبر 300418

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha