چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹ - ۱۰:۰۱
۰ نفر

حدیث لزرغلامی: دلم سکوت می‌خواهد. دیگر نمی‌خواهم چیزی بشنوم.

دیگر نمی‌خواهم چیزی بگویم. از کلمه‌ها فراری‌‌ام؛ از آوازها، ترانه‌ها،موسیقی‌ها، از تلفن و سیم‌های بلندش که به اتاق، به روی تخت می‌رسد و از همه جمله‌های ناتمامی که به جمله‌های دیگر وصل می‌شوندیا به کلماتی که در فضا پراکنده‌اند. از کلمه‌هایی فراری‌ام که در فضا پراکنده‌اند و از جمله‌های «صدا قطع و وصل می‌شه!»، «بلندتر بگو!»

دلم سکوت می‌خواهد. دیگر دوست ندارم درددل کنم. مدام از این در و آن در حرف بزنم. قصه بگویم و داستان در داستان تعریف کنم. دیگر دلم نمی‌خواهد نصیحت بشنوم، حتی درددل یا قصه‌های کوتاه  و طولانی. دوست ندارم حرف‌های خنده‌دار بشنوم یا جوک‌های اس.ام.اسی بخوانم. دوست ندارم وبلاگ بنویسم و آهنگی انتخاب کنم که روی بلاگم باشد. دیگر دوست ندارم چت کنم و چراغم در مسنجر روشن باشد. حداقل تا مدتی، همه اینها تا مدتی.

تا وقتی که الفبای سکوت را یاد بگیرم، چرا که زبان تو، زبان سکوت است و حتماً الفبایی دارد که باید آن را شناخت و با آن کلمه ساخت. با الفبای سکوت هم می‌شود حرف زد؛ چون تو، خدای من، با الفبای سکوت با من حرف می‌زنی.
زبان تو خیلی عجیب است. هیچ کس نمی‌تواند بگوید که تا به حال صدای تو را نشنیده است. اما در واقع کسی صدای تو را نشنیده. هم شنیده، هم نشنیده. همه صدای تو را در سکوت شنیده‌اند. همه صدای سکوت تو را شنیده‌اند و حرفت را فهمیده‌اند.

جالب است، تو هم گاهی زبانت را عوض می‌کنی، اما به شیوه‌ای عجیب. مثلاً گاهی با صدای باران حرف می‌زنی: «چیک چیک چیک»، محض تنوع. یا با صدای رودخانه: «شُر شُر شُر». صدای تو در طبیعت است و سکوت تو در قلب‌ها.
می‌خواهم کمی سکوت کنم تا سکوت تو را بشنوم. تا حرف‌های تو را بشنوم. چون وقتی حرف می‌زنم، وقتی زیاد حرف می‌زنم، دارم سکوت تو را به‌هم می‌ریزم و دیگر صدای سکوت تو نمی‌آید.

کم‌کم یادم می‌رود که تو با من حرف می‌زنی. کم‌کم تو را نمی‌شنوم. بعد حرف‌های تو از یادم می‌رود. بعد فقط خودم هستم که حرف می‌زنم و کم‌کم مهم‌ترین هم‌صحبتم را از دست می‌دهم، تو را.
می‌خواهم زبان تو را بیاموزم، زبان تو را که باد آموخته است، زبان تو را که ماهی‌ها بلدند و سنگ‌ها، وای که سنگ‌ها چه خوب زبان تو را بلدند و خاک، وخاک که من از آن ساخته شده‌ام.

به احترام تو سکوت می‌کنم. با من حرف بزن. به شنیدن سکوت تو نیازمندم که «سکوت تو سرشار از ناگفته‌هاست.»

کد خبر 110862

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز