محمدحسین عرفان‌منش: فرایند یکسان‌سازی و یکدست‌کردن فرهنگی که در جهان امروز تحت عنوان جهانی شدن یا به‌تعبیری دیگر جهانی‌سازی صورت می‌گیرد، نه‌تنها به تغییر بنیادین رفتارهای روزمره مردمان سایر فرهنگ‌ها که به تغییرات بنیادین در سطح منش و هویت فرهنگی آنها دست می‌یازد.

اصفهان - نقش جهان

 این تغییرات در سطح امور روزمره و بنیادها و منش‌های فرهنگی جوامع، هم‌اکنون به‌نوعی به خلأ فرهنگی و هویتی جوامع در حال گذار دامن زده است؛ به این معنا که جوامع دستخوش تأثیرات بنیان‌افکن جهانی‌شدن از بی‌هویتی و عدم تعادل رنج می‌برند؛ امری که بی‌تردید بر فرایند فرهنگ‌سازی و تمدن‌سازی آنها تأثیر می‌گذارد. به بیان بهتر، اگر روزگاری فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون هرکدام بر مدار خاص خود می‌چرخیدند، امروزه جهانی‌سازی با القای پیشرفت و برتری یک فرهنگ خاص، آنها را از مدار خود خارج ساخته و نتیجه آن شده که آنها از زایایی و پویایی فرهنگی به‌دور افتاده‌اند و در انزوا فرو رفته‌اند. با این حال، هنوز این جوامع کاملا در رخوت فرونرفته‌اند و امید به زایایی و بازگشت شکوهی از نوع گذشته در آنها قابل مشاهده است.

در این میان تمدن اسلامی و نیز تمدن اسلامی - ایرانی از این قاعده مستثنا نیست. جهان اسلام که روزگاری پرچمدار علم و پیشرفت بود، امروزه تنها با رجوع به مؤلفه‌های تمدن‌ساز، ازجمله ایجاد زمینه‌های علم بومی است که می‌تواند بر این بحران فائق آید.

ممکن است چنین به‌نظر رسد که رویارویی با پدیده جهانی‌سازی‌(نه جهانی شدن) در گام اول دشوار و گاه ناامید‌کننده است. برخی از نظریه‌پردازان معتقدند که ما در دورانی زندگی می‌کنیم که می‌توان آن را پایان عصر دولت- ملت دانست و نیروهای بازار جهانی که بسیار قوی و نیرومند عمل می‌کنند، سیاست‌های ملی و داخلی کشورها را بی‌اعتبار و ناکارآمد می‌سازند. براساس این نظریه، استقامت در برابر اقتصاد جهانی، کشورها را به انزوای تجاری و اقتصادی می‌کشاند و باعث خروج سرمایه و به تبع آن کاهش ارزش پول ملی می‌شود؛ در نتیجه کشورها دیگر قادر به کنترل اقتصاد خود نخواهند بود.

جهانی شدن اقتصاد، حوزه سیاست و فرهنگ و آموزش کشورهای ملی- مستقل را نیز به چالش خواهد کشید زیرا پیشرفت‌های حیرت‌انگیز در زمینه فناوری اطلاعات و ارتباطات مانند ماهواره، شبکه‌های رایانه‌ای و اینترنت نه تنها مرگ جغرافیا را به همراه می‌آورد بلکه باعث می‌شود تا افکار و اطلاعات بدون هیچ‌گونه کنترل از سوی دولت‌ها از مرزهای ملی عبور کند و به مخاطبان خود در دورترین نقاط دنیا برسد و به تعبیر دیگر با فشردگی زمان و درهم‌تنیدگی فضای شبکه جهانی اطلاعات، دنیا را مبدل به دهکده‌ای جهانی خواهد کرد به‌گونه‌ای که دولت‌ها و ملت‌ها نخواهند توانست آن طور که می‌خواهند- همچون گذشته- با شهروندان خود ارتباط برقرار کنند و بر رفتار آنها تأثیر بگذارند.

بنا بر این فرضیه، نقش دولت‌ها فرهنگ‌های بومی، ملی و منطقه‌ای روز به روز ضعیف‌تر خواهد شد و کاهش قدرت و استقلال سیاسی- فرهنگی ملت‌ها را در‌پی خواهد داشت. بی‌گمان در این فرایند، شبکه‌های ارتباط جمعی غرب به‌منظور همسان‌سازی‌ فرهنگ جهانی و تغییر الگوی فرهنگ‌های سنتی(ملی- بومی) و با تبلیغ گسترده چنین وانمود می‌کنند که جهان در سیطره و تسخیر فرهنگ، لیبرالیسم-دمکراسی در خواهد آمد. در چنین شرایط فرصتی برای ادامه حیات سایر فرهنگ‌ها وجود نخواهد داشت و آنها قادر به مقاومت در برابر فرهنگ جهانی نخواهند بود. از دیدگاه این دسته از نظریه‌پردازان، سرنوشت محتوم سایر جوامع، فرهنگ‌ها و تمدن‌های ملل مختلف حرکت به سوی لیبرالیسم و از میان رفتن دولت- ملت‌ها و هرگونه قید و بند جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه در حوزه علوم انسانی ملل سایه افکنده است، است.

چه باید کرد؟

در نگاه اول به‌نظر می‌رسد که کشورهای اسلامی به‌ویژه کشورهایی که کمتر توسعه‌یافته‌اند، زیر امواج توفنده جهانی‌سازی‌ متلاشی خواهند شد. خاصه آنکه در بعد سیاسی و فرهنگی، جهان غرب به رویارویی و ناسازگاری با فرهنگ‌های سایر ملل و جهان اسلام برخاسته است.

آیا واقعیت همین است؟ آیا جنگ تمدن‌ها به شکل‌گیری تمدنی جهانی منجر خواهد شد؛ یعنی به‌همان‌گونه که ساموئل هانتینگتون نظریه‌پرداز مشهور جنگ تمدن‌ها می‌گوید که غرب خصوصاً ایالات متحده آمریکا همیشه مبلغ بوده است و بر این باور است که مردمان غیرغربی باید خود را با ارزش‌های غربی و مبانی علوم انسانی متعهد کنند و این ارزش‌ها را در نهادهای خود جای دهند. وی همچنین می‌افزاید: تمامی تمدن‌ها روند مشابهی در ظهور و افول دارند اما غرب متفاوت از تمدن‌های دیگر است نه به‌دلیل آنکه توسعه یافته بلکه به‌علت خصوصیات متمایز ارزش‌ها و نهادهایش که موجب شده، پیشرو مدرنیسم باشد و آن را در سراسر جهان گسترش دهد. او ادعا می‌کند که تا مدت‌ها تمدن غرب(آمریکا) بر جهان سلطه خواهد داشت. با وجود این شرایط، آیا دیگر امکانی برای تبادل فرهنگی و حیات تمدن‌های دیگر باقی نخواهد ماند و همه فرهنگ‌ها در فرهنگ جهانی ذوب خواهند شد؟

آیا به‌راستی ما به پایان تاریخ رسیده‌ایم؟ آنچنان که فرانسیس فوکویاما معتقد است که پایان ایدئولوژی‌ها، لیبرالیسم - دمکراسی است؟ آیا آنچنان که برخی از سیاستمداران و اندیشمندان کشورهای جهان و کشورهای اسلامی پذیرفته‌اند، راهی جز تسلیم در برابر جهانی‌سازی‌ و همسان‌سازی‌ در همه ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وجود ندارد و هر راهبرد و چاره‌اندیشی دیگری جز این، مهمل و بی‌فایده است؟

در حیطه علوم انسانی، آیا چنان که تصور می‌شود سلطه فرهنگی جهان غرب بر فرهنگ‌ها و پایه‌های علوم انسانی در سایر کشورها که مبتنی بر سکولاریسم- لیبرالیسم است، به مستحیل شدن همه فرهنگ و تمدن‌های ملل مختلف در فرهنگ غربی ختم خواهد شد؟

روند گسترش و توسعه علوم و تمدن اسلامی

بیشتر تمدن‌های جهان، تمدن‌های دینی هستند. این پنداشت که مسیحیت در قرون وسطی رویکردی ضد‌تمدن و یا ضد‌علم داشت صحیح نیست. همه ادیان الهی مروج علم و دانش بودند. در قرون وسطی نگرش‌های منحط ارباب کلیسا تضاد میان دین و علم را رواج داد. در میان ادیان الهی، اسلام توجه و اهتمام و تأکید زیادی بر علم و آگاهی و دانش دوستی و دانش پروری دارد.
تمدن و علوم اسلامی در عصر پیامبر(ص) با «دعوت»، آغاز شد. با تأسیس حکومت اسلامی بنیاد آن نهاده شد، سپس در عصر فتوحات گسترش یافت و در عصر نهضت ترجمه به انتقال متقابل علوم از سایر تمدن‌ها پرداخت. تمدن اسلامی پس از دوران ظهور و رشد و تعامل با تمدن‌های همجوار به‌تدریج به‌سمت شکوفایی و نوزایی رفت؛ یعنی آنچه را که از تمدن‌های دیگر گرفته بود، بازپروری کرد و با نوآوری به تولید علم رسید. این رویکرد براساس مبانی فرهنگی اسلام روی داد.

عوامل متعددی در گسترش اسلام نقش داشت که بیشترین آن مرهون ویژگی‌ها و مزایای ذاتی و معنوی فرهنگ و آیین اسلام و اصول عدالت خواهانه‌‌اش بود. علاوه بر آن جوهره تعالیم و اصول اسلام و گستره آن معدود به یک قوم نیست و دارای پیامی برای همه بشریت و جهان است.

افول تمدن اسلامی

تمدن اسلامی در طول تاریخ، فراز و فرودهایی را تجربه کرده است. تهاجمات خارجی از حمله مغول و جنگجویان صلیبی گرفته تا هجوم استعمار به سرزمین‌های اسلامی در کنار انحطاط درونی، در افول آن نقش داشته است. با وجود این، تمدن اسلامی به‌رغم برخورداری از ظرفیت بالای خود، نتوانست همه استعدادهای بالقوه خود را آشکار سازد. چنین به‌نظر می‌رسد که اگر شرایط شکوفایی این تمدن اسلامی بار دیگر فراهم شود، شاخه‌های خزان زده آن بار دیگر شکوفه دهد. تمدن اسلامی، یکی از تمدن‌های منتظر و خفته است که با رسیدن فصل بهار بیدار و شکوفا می‌شود.

تجربه تاریخی به‌طور آشکاری نشان داده است که با تشدید جنگ‌های امپریالیستی و روند سلطه‌گری، که امروزه با جنگ‌های فرهنگی و سلطه فرهنگ کشور‌های قدرتمند خود را نمایان می‌سازد، جنبش‌های ملی- میهنی نیز اوج می‌گیرد و دولت- ملت‌ها به بازیافتن هویت خود تلاش خواهند کرد. هانتینگتون این واقعیت را انکار نمی‌کند و می‌گوید: از آنجا که دیگر تمدن‌ها در حال پدیدار شدن و بازیابی خود هستند، می‌توان به این نتیجه رسید که قله قدرت تمدن غرب به آغاز قرن بیستم یعنی سال1920 میلادی باز می‌گردد زیرا در این دوره غرب بر بخش‌های گسترده‌ای از جهان سلطه داشت. اما الآن آمریکای لاتین در حال بازیافتن هویت خود است و جوامع آسیایی با پیشرفت‌های گسترده اقتصادی روبه‌رو هستند.

او همچنین معتقد است که از میان تمدن‌های شش‌گانه یعنی تمدن سنتی(روسیه)، چین، هند، آمریکای لاتین، آفریقا و تمدن اسلام؛ 2تمدن چین و اسلام، تمدن غرب را به چالش می‌کشانند. وی همچنین در پاسخ به این سؤال که در دهه‌های آینده کانون اصلی سیاست جهانی در چه وضعی است، می‌گوید که هویت‌های فرهنگی تضاد و تعارض‌های فرهنگی و مسائل مربوط به این دو مقوله، نقش حیاتی در روابط کشورها ایفا می‌کنند. وی ضمن اینکه معتقد است میان اسلام و غرب همگونی و سنخیتی وجود ندارد، می‌گوید که میان این دو فرهنگ اشتراکاتی وجود دارد. ما شاهد تحولات اقتصادی و اجتماعی چشمگیری در جهان اسلام هستیم و این امکان وجود دارد که در کشورهای اسلامی اتحادیه‌ای به حد و اندازه اتحادیه کشورهای اروپایی ایجاد شود. به عقیده او، در آینده هویت‌های متعدد و چندگانه‌ای تقویت می‌شود و ارتباط و خصومت میان کشورها دستخوش تغییر خواهد شد. در دهه‌های آینده نیز بحث هویت و میراث فرهنگی و زبان و مذهب نقش محوری در عرصه جهانی بازی خواهند کرد.

بومی‌کردن علوم در دوران شکوفایی تمدن اسلامی

با وجود تنوع فرهنگی در دوران اسلامی عواملی باعث شد تا جوامع اسلامی به جای تشتت و واگرایی به سمت وحدت فرهنگی و همگرایی گام بردارند. یکی از این عوامل را می‏توان وحدت مذهبی که برآمده از وحدت ذاتی دین مبین اسلام بوده و همچنین وحدت زبانی، که متأثر از نفوذ عنصر فرهنگی زبان عربی، به‌عنوان زبان اصلی دین اسلام و زبان علمی تمدن اسلامی است، برشمرد.

در حوزه تمدنی قرون اولیه اسلامی چهار حوزه زبانی- فرهنگی متفاوت وجود داشت. این چهار حوزه عبارت بودند‌از:‌حوزه تمدن ایرانی که به‏واسطه همجواری ایرانیان و عرب‌ها به‌تدریج مراودات و انتقال فرهنگی‏ بین این دو تمدن صورت گرفت. حوزه تمدن هندی که با واسطه تمدن ایرانی به عالم اسلامی منتقل شد. همچنین حوزه تمدنی در بین‏النهرین، در جنوب شام که به واسطه زبان‌سریانی به عالم اسلامی منتقل شد. در حوزه تمدن یونانی به‌ویژه پس از رستاخیز علمی مکتب اسکندریه باعث پیدایش دانشمندان برجسته‏ای چون ارسطو، افلاطون، سقراط، بطلمیوس، جالینوس و اقلیدس شد.

علوم متعدی از طریق زبان یونانی وارد حوزه تمدن اسلام شد. عامل مهمی که به تبادل فرهنگ کمک کرد ترجمه متون بود. در واقع، در جریان نهضت ترجمه بود که آثار گوناگون دانشمندان اسلامی به عربی ترجمه شد و در اختیار دانشمندان اسلامی قرار گرفت تا آنان آثار علمی و تمدنی خود را بر این پایه بنا نهند. با وجود این، تمدن و فرهنگ اسلامی روح و جان مایه خود را حفظ کرد و در فرهنگ و تمدن‌های دیگر مستحیل نشد زیرا مسلمانان آن دسته از علوم عقلی، فلسفی و حکمی را که از تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف اخذ کردند، توأم با تصرف بود و فرایند انتقال علوم، هم در حوزه علوم تجربی و هم در حوزه علوم انسانی به منزله تقلید و دنباله‌روی نبود بلکه همراه با تصرف و بومی کردن علوم صورت گرفت. برای نمونه می‌توان به ابداعات و نوآوری‌های فرزندان موسی شاکر خراسانی در علم‌الحیل (مکانیک) ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، فارابی و دیگر دانشمندان و علمای ایرانی اشاره کرد که هم در حوزه علوم تجربی و هم در حوزه علوم انسانی و عقلی به بومی کردن و نوآوری روی آوردند.

تمدن اسلامی، تمدن خفته یا تمدن بیدار

تمدن اسلامی زمانی به شکوفایی و بالندگی رسید که احساس هویت اسلامی در میان جوامع اسلامی شکل گرفت و روحیه خود باوری و اعتماد به نفس در آنها تقویت شد. این روحیه باعث شد تا کسانی چون زکریای رازی و ابوریحان بیرونی جرأت نقد و حتی رد نظریه‌های علمی دانشمندان یونانی و دیگران را پیدا کنند. اتکا به مبانی فکری و علوم انسانی و هویت اسلامی و آشنایی نسل‌های جوان با تمدن و پیشینه غنی دینی و ملی، می‌تواند گذرگاهی باشد که از طریق آن آینده را ساخت. در طول تاریخ میان اقتدار مسلمانان با رشد و شکوفایی تمدن اسلامی رابطه مستقیمی مشاهده می‌شود و در زمانی که جوامع اسلامی از درون یا از بیرون و با هر دو عامل داخلی و خارجی به سمت انحطاط و اضمحلال و فروپاشی سوق پیدا کرده‌اند، ستاره تمدن اسلامی رو به افول و خاموشی رفته اما هرگز به خاموشی محض یا مرگ محتوم ختم نشده است. هرگاه بارقه امیدی درخشیده است، تمدن اسلامی بار دیگر سر برآورده و در پی تجدید حیات خود برآمده است.

هجوم مغول، استعمار و انحطاط در جوامع اسلامی و حکومت‌های مستبد و خودکامه و فاسد و زبون از جمله عوامل مهم افول و رکود تمدن اسلامی و عقب افتادگی به شمار می‌روند. در طول تاریخ، زمانی که عالم و علم تابع قدرت است، تا‌هنگامی که قدرت تابع علم و عالم باشد، شرایط کاملا متفاوتی برای تمدن اسلامی رقم خورده است. جوامع اسلامی در زمانی که زیر سلطه فرهنگی قدرت‌های استعماری قرار گرفته‌اند و تحت‌تأثیر نفوذ فرهنگی و فکری استقلال سیاسی و فکری خود را از دست داده‌اند، هویت تاریخی خود را نیز فراموش کرده‌اند یا هویت‌های جدید را در لایه‌های هویتی خود تقویت کرده‌اند. آنها همچنان که قادر به حفظ میراث و هویت تاریخی خود نبوده‌اند، هرگز نتوانسته‌اند در جهت شکوفایی علمی و تمدنی گامی بردارند و در بسیاری از موارد خود مانع مهمی در مسیر تمدن‌سازی‌ بوده‌اند.

زمانی که استعمار وارد سرزمین‌های اسلامی شد، قبل از آنکه میراث مادی و معادن و ثروت‌های جوامع اسلامی را چپاول و غارت کند، اعتماد به نفس و عزت و غرور آنها را از میان برد. کشوری که متکی به داشته‌های خود و خودباوری نباشد، در برابر اندیشه‌های جدید احساس عقب‌ماندگی و سرافکندگی می‌کند و بسیار آشکار و روشن است که به جای پیشتازی، دنباله‌رو و به‌جای ابتکار به سوی تقلید می‌رود. تجدید حیات تمدن اسلامی در حوزه علوم تجربی، علوم انسانی و عقلی از طریق استقلال فکری و بومی کردن علوم در فضای علمی مراکز و دانشگاه‌ها که انتظار بازسازی و نوزایی تمدن و فرهنگ از آنان می‌رود، امکان‌پذیراست. نباید فراموش کرد که دانشگاه‌ها به تنهایی تمدن ساز نیستند بلکه باید زمینه‌های دیگری هم فراهم شود. فضای اجتماعی مناسب و توجه به علم و کرسی‌های نظریه‌پردازی از ملزومات تمدن‌سازی‌ هستند. اگر شرایطی که در آن تمدن اسلامی شکل گرفت، احیا شود، بار دیگر شاهد بازسازی و نوزایی تمدن اسلامی خواهیم بود.

کد خبر 116286

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز