چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۷:۵۷
۰ نفر

همشهری آنلاین: انتخابات شورایاری‌ها، حاشیه سازی برای وزیر امورخارجه و ... از جمله موضوعاتی بود که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های چهارشنبه-۸ بهمن-جای گرفت.

احمد مسجدجامعی . عضو شورای شهر تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«پیامد تغییر ماهیت شورایاری» نوشت:روزنامه شرق؛۸ بهمن

شوراها و شورایاری‌ها نماد انتشار قدرت متمرکز یا انتقال قدرت متمرکز از مدیریت شهری به قدرت‌های نامتمرکز و منتشر در سطوح محلی هستند که ریشه فرهنگی و حقوقی شکل‌گیری شوراها و طبعا شورایاری‌هاست. جای‌جای قانون اساسی با توجه به سابقه پایدار نظام‌های سیاسی استبدادی در کشور ما، دغدغه ویژه‌ای در تقسیم قدرت از طریق مشارکت گسترده مردم در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری دارد که گسترده‌ترین شکل تبلور آن، در شوراهاست. از این‌روست که بیش از صدبار کلمه شورا در این سند ارزشمند به‌کار رفته است. مجلس نهادی ملی و در عرصه سیاسی نقش‌آفرین است و شوراها نهادی مستقل از آن در عرصه خدمات اجتماعی هستند. گام نخست این روند با راه‌اندازی شوراهای شهر و روستا تحقق یافت.

پیش از آن شهرداران به‌عنوان زیرمجموعه وزارت کشور از یکسو توسط دولت انتخاب می‌شدند و از سوی دیگر اختیار تام برای هرگونه برنامه‌ریزی و بودجه‌نویسی با توجه یا بدون‌توجه به خواست‌های شهروندان داشتند. خوشبختانه این روال فردگرایانه در دولت اصلاحات پایان یافت، تلاش دولت بعدی برای بازگشت به شرایط اقتدارگرایی و انتخاب شهرداران از بین گزینه‌های پیشنهادی وزارت کشور نیز به جایی نرسید. گام تکمیلی دیگر در راستای تعبیر بلند امام یعنی واگذاری امور مردم به خودشان، شکل‌گیری نهادهای محلی بود که از مهم‌ترین آنها می‌توان به نهاد شورایاری‌ها اشاره کرد که در زمان شورای اول شهر تهران به صورت آزمایشی در چندین محله انجام شد.

در دوره‌های دوم و سوم این روند گسترش و تکامل یافت و در نتیجه تمامی محلات شهر تهران دارای امکانات و اختیارات لازم برای ایفای نقش در شناسایی کمبودها، نیازها، نارسایی‌ها و ارایه طرح‌ها و پیشنهادها و تلاش در حل مشکلات محدوده خود از طریق شورایاری‌ها شدند.  حال نگرانی این است که آیا وضعیت موجود در تداوم روال تکاملی پیشین است یا نیاز به واکاوی و بازبینی دارد و ممکن است نوعی میل به تمرکزگرایی و بازگشت به شرایط پیشین را در شکلی جدید فراهم کند. براساس تجربه‌های گذشته و قانون شورایاری‌ها، آنها نهادهایی خودگردان، مستقل و غیر سیاسی‌ هستند.

لازمه چنین مقصدی داشتن تشکیلاتی از این‌گونه و همچنین «مردم پایه»، سبک و در عین حال چابک است که توسط اعضای این نهادها راه‌اندازی و اداره می‌شود و هدف آن نظم‌بخشیدن به گفت‌وگوهای محلی میان شهروندان با یکدیگر و با دستگاه‌های اجرایی و شبکه‌مندکردن مطالبات اجتماعی برای بهبود وضع موجود است و طبعا نه الزام اعضا به درخواست‌های ازپیش‌تعریف‌شده یا تعیین‌شده از سطوح بالا. در انتخابات شورایاری در سال٨٧، مجموعه اعضای ستاد اجرایی کمتر از ١٠نفر و مساحت فضای اداری ستاد در حد سه اتاق کاری معمولی بود. با این تفاوت که در آن سال، برخلاف امروز، اصولا امکانات ثبت‌نام از طریق محیط مجازی وجود نداشت و طبعا ستاد شورایاری‌ها حجم کاری بسیار بیشتری از امروز را باید به سامان می‌رسانید.

اما رویه تقسیم کار بین مناطق و استفاده از امکانات شهرداری و سایر سازمان‌های همکار و دستگاه‌ها از قبیل مدارس، مساجد، ورزشگاه‌ها، نیروهای محلی و حتی انتخاب هیات‌نظارت از بین اهالی، موجب دقت، سرعت، سهولت و شفافیت کار شد و از گسترش اعتبارات مالی و افزایش نیروی انسانی و فضای اداری کاست و منجر به انتخاب شورایارانی شد که در شش‌سال گذشته در حل مسایل و مشکلات شهروندان از طریق بحث و گفت‌وگو و پیگیری تاثیر اساسی داشتند.

این شورایاران برای نخستین‌بار به‌طور مرتب در صحن علنی شورا گزارش می‌دادند، نشریه و سایت ویژه خود و ده‌ها نشریه محلی داشتند و در نشست‌های پژوهشی مخصوص به خود حاضر می‌شدند و هرکدام از آنها امروز به یک شخصیت مدنی محلی تبدیل شده‌اند .حال سوال این است که آیا به صلاح است امکانات و اعتبارات و نیروی انسانی ستاد افزایش یابد و نهایتا به جای چابکی، به فربگی بخش اداری و ستادی بینجامد؟ در چنین شرایطی آیا شورایاران وابسته و در حاشیه ستادی عریض و طویل، پرهیمنه و اقتدارگرا قرار نمی‌گیرند؟ آیا پیدایش و تداوم این‌رویه زمینه وابستگی به سازمان‌های شهری متکی بر ثروت و قدرت را فراهم نمی‌کند و منجر به تصمیمات محافظه‌کارانه و مثلا مصلحت‌اندیشانه نمی‌شود؟

  • نامه‌ای برای نجات و تحول

سعدالله زارعي در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:روزنامه کیهان؛۸ بهمن

نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به «عموم جوانان در اروپا و آمریکای شمالی» از نوع نامه یک شخصیت سیاسی نیست چه اینکه یک شخصیت سیاسی به جای جوانان در فراسوی مرزهای کشور خود، سیاستمداران همطراز را مورد خطاب قرار داده و با استفاده از ادبیات رایج دیپلماسی سعی می‌کند، دیگران را به درستی مواضع خود متقاعد کرده و یا نادرستی مواضع طرف مقابل را گوشزد نماید. اما در نامه اخیر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای -دامت برکاته- نشانی از واژگان دیپلماتیک نیست اگرچه در رعایت نزاکت سیاسی در اوج خود قرار دارد. از طرف دیگر در این نامه «درستی مواضع خود» مورد تأکید قرار نگرفته اگرچه درباره آن تردید نیز روا داشته نشده است کما اینکه «نادرستی مواضع طرف مقابل» مورد تأکید قرار نگرفته هر چند در این باره نیز نشانی از تردید دیده نمی‌شود. از این رو می‌توان گفت پیام کوتاه رهبری بیش‌تر دعوت به ادراک حقیقت است. حقیقتی که با تبلیغات متراکم رسانه‌ای و سیاسی تا حد زیادی از دسترس مخاطب دور شده است. این حقیقت در عین حال وجود دارد و بطور جدی ارزش ادراک دارد.

پرداختن به همه زوایای این نامه بدیع از حوصله یک یادداشت فراتر است. این قلم سعی می‌کند با تحلیل ساختار نامه کمکی به شناخت درونی این رخداد مهم فرهنگی و بین‌المللی بنماید.

نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی با توضیح درباره چرایی صدور آن، مخاطب اصلی آن و ظرف زمانی خاصی که نامه در آن منتشر گردیده است، شروع می‌شود و در واقع در همان آغاز کار تکلیف مخاطب را با متنی که پیش رو دارد مشخص می‌کند و مانع از سوء تعبیر و سوء تفاهم مخاطب می‌گردد. از نظر شیوه نوشتاری، این پیشرفته‌ترین سبک به حساب می‌آید در متون پیشرفته امروزی باید مستقیم سراغ اصل مطلب رفت.

نامه در همان ابتدا موضوع بحث را مشخص می‌گرداند: «سخن من با شما درباره اسلام است و بطور خاص درباره تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه می‌گردد» پس از این، نامه به یک شگرد کهنه و در عین حال مکرر که امروز علیه اسلام بکار گرفته می‌شود، اشاره می‌نماید: «تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متأسفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد» نامه سپس بدون آنکه به تطویل بگراید و یا درصدد بیان فهرست‌ها و جزئیات باشد به موضوعاتی اشاره می‌کند که در خود غرب بطور مکرر و البته با تأخیر به آن اعتراف شده است: «تاریخ اروپا و آمریکا از برده‌داری شرمسار است، از دوره استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگین‌پوستان و غیر مسیحیان خجل است. محققین و مورخین شما از خونریزی‌هایی که بنام مذهب بین کاتولیک و پروتستان یا به اسم ملیت و قومیت در جنگ‌های اول و دوم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی می‌کنند» در واقع در این بخش از نامه از یک طرف به سیستماتیک بودن جریان «القاء هراس علیه اسلام» اشاره شده و تصادفی تلقی کردن آن مردود شمرده شده و از طرف دیگر با ظرافت زیاد این جریان را افشا کرده و به جوانان یادآور می‌شوند این شگرد و روند همان روندی است که امروز در خود غرب مقالات زیادی علیه آن منتشر گردیده و اسناد فراوان آن منتشر گردیده است البته با تأخیری چند ده ساله!

در این نامه به ناموجه بودن این تأخیر و مسئولیت امروزی برای افشای این روند به اختصار اشاره گردیده است: «از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود» و «چرا در موضوع مهمی همچون شیوه برخورد با فرهنگ و اندیشه اسلامی از شکل‌گیری آگاهی عمومی جلوگیری می‌شود؟»

نامه سپس فلسفه ایجاد موج تقابلی علیه اسلام را مورد اشاره قرار می‌دهد و جوانان را دعوت به کاوش در این مورد می‌کند: «مگر چه معانی و ارزش‌هایی در اسلام، مزاحم برنامه قدرت‌های بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام تأمین می‌گردد؟» در واقع نامه به این نکته اشاره می‌کند که ملت‌ها نه تنها نباید با موج اسلام ستیزی همراهی کنند بلکه باید گریبان اسلام‌ستیزان را بگیرند و انگیزه‌های غیر اعلامی آنها را دریابند.

نامه در ادامه و در نیمه راه وارد «راه حل» می‌شود «سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین بدست آورید»، «منطق سلیم اقتضا می‌کند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن می‌گریزانند و می‌ترسانند چیست و چه ماهیتی دارد»، «اسلام را از منابع اصیل و مآخذ دست اول آن بشناسید»، «با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن صلی‌الله علیه و آله و سلم آشنا شوید» و «این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید».

نامه در بخش راه حل بدون آنکه وارد مباحث پیچیده فلسفی و کلامی شود و در برگیرنده «پیشداوری»هایی در این زمینه باشد، راهی را معرفی و جوانان را به پیمودن آن دعوت کرده است. دعوت یک رهبر روحانی از جوانان برای «شناخت مستقیم» و «شناخت بی‌واسطه» و یافتن راه از متن اصلی «قرآن» بطور مستقیم و تحلیل مستقیم «زندگی پیامبر» خیلی جذاب است. رهبران ادیان در اروپا و آمریکا نه تنها به این شناخت مستقیم و مراجعه بی‌واسطه به متن مقدس و زندگی پیامبر مسیحیان دعوت نمی‌کند بلکه اساساً چنین مراجعه‌ای را موجب انحراف از دین دانسته و با تعالیم انجیل و مسیح علیه‌السلام در تضاد معرفی می‌کند. کاتولیک‌ها بخصوص روی مقدس و غیرقابل بحث بودن تعالیم کلیسا و کشیش‌ها تأکید می‌ورزند و تصور خلاف از آن را برنمی‌تابند.

حالا جوانان غرب در حالی که در تبلیغات رسمی، اسلام را مظهر خشونت و تحمل‌ناپذیری و استبداد رأی یافته از زبان یک رهبر سرشناس اسلامی می‌شنود که: «من اصرار نمی‌کنم که برداشت من یا هر تلقی دیگری از اسلام را بپذیرید». این بخش از نامه یک تیر خلاص موثر به تبلیغات ضداسلامی زده و سعه‌صدر اسلام و رهبران اسلام را در معرض دید و داوری جوانان اروپا و آمریکا قرار داده است. این نزاکت اخلاقی- اجتماعی در جامعه‌ای که به نام مقدس بودن آزادی هر اندیشه‌ای در حوزه اجتماعی و نه دینی روا شمرده شده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این نامه می‌فرمایند چرا پیشداوری؟ به متن اصلی بدون تفسیرها و تاویل‌های جانبدارانه یا مردود‌انگارانه مراجعه کنید.

این روش در عین حال حساب گروهک‌هایی که به نام دین و با ظاهر دینی تصویر خاصی از اسلام را فراروی جهانیان قرار می‌دهند، مشخص می‌گرداند.  البته پر واضح است که مراد رهبری هرگز این نیست که قرآن به مفسر نیاز ندارد و در نهایت هر کس با مراجعه به متن قرآن و زندگی پیامبر می‌تواند به همه حقایق باریک‌تر از موی آن پی ببرد و به یک اسلام‌شناس تبدیل شود. اینجا صحبت بر سر تصور اولیه و جمعبندی است که اگر این تصویر اولیه توام با «تصدیق» باشد و اجمالا پذیرفته شود که اسلام آن چیزی که از رسانه‌های غرب معرفی می‌شود، نیست، راه برای ورود محققانه به آن که در اینجا نیاز جدی به علما و اندیشمندان رخ می‌نماید، هموار می‌گردد.

در بخش دیگری از نامه از جوانان خواسته شده که از به دام افتادن اجتناب نمایند: «اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیت سد عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بی‌طرفانه را از شما سلب کنند»، «هر یک از شما می‌تواند به قصد روشنگری خود و محیط پیرامونش پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکاف‌ها بسازد» و «تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش‌روی شما قرار می‌دهد».

این بخش از نامه یک جنبه مهم روانشناسی دارد و بر بستر روانشناسی جوان استوار می‌باشد در عین حال بن‌مایه‌های اصلی این روانشناسی شخصیتی در تعالیم اسلامی قرار دارد. گروه سنی مورد خطاب ‌نامه، همان جوانانی هستند که در لسان ‌روایی‌ ما از آنان به «وزیر» یاد شده است دوره‌ای که باید آنان را در مباحث مهم اجتماعی به حساب آورد، از آنان مدد گرفت و به آنان به گونه‌ای که مناسب یک «انسان توانا» است کمک کرده در واقع از بعد روانشناسی اجتماعی، نامه به آنان می‌گوید «شما می‌توانید» و «چنین مسئولیتی دارید». این در حالی است که روانشناسی اجتماعی غرب برای این قشر و این دوره سنی روی عنصر «خوش‌باش» و «مطالبه‌گری مادی» تاکید دارد. در واقع رهبری با استخدام روشی اسلامی در مواجهه با یک پدیده مهم در غرب، روشی نو که حتما برای آنان از جذابیت زیادی برخوردار است، معرفی کرده است.

در یک جمعبندی کوتاه می‌توان گفت از جهت ساختاربندی، نامه ادبیاتی بسیار ساده و دلنشین دارد با دعوت و توضیحی عزت‌مندانه آغاز می‌شود و با دعوتی عزت‌مدارانه به پایان می‌رسد و در لابلای آن از یک سو از رسانه‌ها و روند اسلام‌ستیز با اشاره به اعترافاتی که در خود غرب وجود دارد، سلب صلاحیت شده و پس از آن یک دعوت ساده ولی جذاب مطرح شده است «بیایید خود به آنچه علیه آن در غرب تاخت‌ و تاز می‌شود، قضاوت و داوری کنید». نامه از حیث روانشناسی فردی و اجتماعی در اوج خود قرار دارد و به جای بهره‌گیری از ادبیاتی گزنده، تحکم‌آمیز و توام با پیشداوری به نرمی دعوت به «پرسشگری» شده است، از غرب بپرسید که چرا به یک دین حمله می‌کند بدون آنکه درباره متن واقعی آن سخنی به میان آورد و از خود اسلام بپرسید چه می‌گوید و چرا این همه جنجال سیستماتیک را علیه خود به وجود آورده است. نامه‌ پر است از ادبیات سلب و ایجاب، سوال و جواب، اشکال و راه‌حل و منطق و استدلال و در عین حال پرهیز از سوالات چند لایه‌ فلسفی و کلامی. این روش نامه‌نگاری، متن را بسیار جذاب کرده و پذیرش دعوتی که در متن آن نهفته است را آسان گردانیده است.

  • چه كسي، ديگري را به گردش مي‌برد؟

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود نوشت:روزنامه اعتماد؛۸ بهمن

هرگاه در مذاكرات هسته‌اي گامي اميدواركننده به پيش برداشته مي‌شود، شاخك‌هايي در داخل و خارج از كشور حساس مي‌شوند و شروع به بهانه‌گيري مي‌كنند. البته درباره شاخك‌هايي كه در خارج از كشور حساس مي‌شوند، مواضع اسراييلي‌ها اصلي و قابل فهم است، چرا كه چشم ديدن هيچ توافقي را ندارند ولي مواضع كنگره و سناي امريكا به احتمال فراوان تاكتيكي است، يعني از اين طريق مي‌خواهند فشار به ايران را زياد كنند و همه آنان در نهايت برحسب منافع ملي خودشان با مذاكرات ايران و ١+٥ برخورد خواهند كرد. ولي شاخك‌هايي كه در داخل حساس مي‌شوند، ماهيتي ديگر دارند و در پي بازگرداندن وضع به گذشته هستند؛ وضعي كه در گذشته موجب شكل‌گيري اقتصاد سياه و زيرزميني شد كه بابك زنجاني يكي از ميوه‌هاي اين نوع اقتصاد است.

ولي اين مخالفت‌هاي داخلي ريشه در ذهنيت ديگري هم دارد. اين ذهنيت متناقض‌نما از سوي عده اندكي است كه حتي اظهارات روشن مقام معظم رهبري را درباره حمايت از گروه مذاكره كننده و اعتماد نسبت به آنان وقعي نمي‌نهند؛ذهنيتي كه  از يك سو خود را در موضع ابرقدرت و عقل كل جهان مي‌داند كه شرق و غرب جلويش زانو مي‌زنند و از سوي ديگر در عمل هر اقدامي كه صورت گيرد را نوعي ترفند و حقّه طرف مقابل معرفي مي‌كند كه گويي ما را مثل يك كودك چند ساله مي‌خواهند فريب دهند. اجازه دهيد مورد مصداقي آن را ذكر كنيم. پس از مذاكرات اخير ميان وزير امور خارجه ايران و امريكا، يك اقدام نمادين انجام شد كه اين دو وزير مدتي را در خيابان قدم زدند. يكي از اصولگرايان مخالف روند موجود اين مذاكرات در نقد اين اقدام چنين گفته است: «در حالي كه اين پياده‌روي‌ها نه‌تنها سودي براي ما نداشته، بلكه بعد از قدم زدن اين دو وزير، اوباما دوباره ايران را تهديد به حمله نظامي كرد و دولت فرانسه كوچك‌ترين انعطافي را در رابطه با بحث هسته‌اي از خود نشان نداد».

وي سپس ادامه داده است كه «در زبان انگليسي يك اصطلاحي داريم كه مي‌گويند: «يكي ديگري را برد بيرون، بگرداند» در فارسي زماني كه مي‌خواهيد از حقه‌بازي سخن بگوييد، مي‌گوييد سر كسي كلاه گذاشتند، اما در انگليسي وقتي مي‌خواهند بگويند كسي سر كسي كلاه گذاشته، مي‌گويند كسي، ديگري را برد بيرون بگرداند. زماني كه مي‌بينيد آقاي كري و ظريف مي‌روند در خيابان‌ها قدم بزنند، ناخودآگاه در ذهن، همان اصطلاح و ضرب‌المثل امريكايي به ذهن مي‌آيد». ذهنيت متناقض و نارساي مخالفان مذاكرات را مي‌توان در همين چند جمله ديد.

از يك سو گمان مي‌كنند كه با يك قدم زدن، كشورهاي غربي فوري بايد درِ باغ سبز نشان دهند و اعلام كنند گزينه نظامي منتفي شد. در واقع از نظر اين گروه قدم زدن چند دقيقه‌اي در خيابان‌هاي ژنو ميان ظريف و كري امتيازي تا اين حد ارزشمند بوده كه در برابر آن به كمتر از اين دستاوردها راضي نمي‌شوند و تازه معلوم هم نيست اگر غربي‌ها اين كارها را مي‌كردند، اين دوستان ساز ديگري را كوك نمي‌كردند و نمي‌گفتند كه اين كار براي آنان چقدر مهم بود كه حاضر شدند چنين اقداماتي در برابرش بكنند و اين خيانت وزير خارجه است كه چنين قدم‌زدني را مفت و مجاني در اختيار آنان قرار داده!! ولي ذهنيت متناقض اين گفتار كجاست؟ فرض كنيم كه ضرب‌المثل مورد نظر اين فرد همين طور باشد، چرا آن را وارونه تفسير نكرديد؟ به عبارت ديگر چرا برداشت نكرديد كه آقاي ظريف، جان كري را به گردش برده است؟

حتما پيش خود خواهيد خنديد كه مگر ممكن است عكس اين اتفاق بيفتد و فقط امريكايي‌ها و غربي‌ها هستند كه ما را به گردش مي‌برند ونه برعكس. خوب اگر اين طور است آن همه داعيه‌هاي عجيب و غريب شما و دوستان‌تان در مورد ايران كجا مي‌رود؟ خوب اگر ايران قوي است و دنيا از آن حساب مي‌برد، طبعا اين قدرت در ذيل رفتار همين نيروهاست. يك بام و دو هوا كه نمي‌شود. حتما گمان مي‌كنيد كه دنيا از دوستان شما مي‌ترسد و حساب مي‌برد ولي ديگران را براي گردش و احيانا خريد اسباب بازي به گردش مي‌برد! كساني كه هشت‌سال مملكت را با فاجعه روبه‌رو كردند و صدها ميليارد دلار را دود كردند و هوا فرستادند و بخش باقيمانده آن را هم از طريق فساد نابود كردند،  اين تناقضات چيزي جز سقوط تحليلي و بي‌توجهي به منافع ملي را نمي‌رساند. ريشه مخالفت‌ها با مذاكرات، نه در خطاي راهبردي يا تاكتيكي مذاكرات است، بلكه ريشه اصلي در خطر قرار گرفتن تداوم اقتصاد سياه است. هشت سال كشور را دچار بحران و بدبختي كردند، آيا منصفانه نيست كه اجازه داده شود، حداقل به همين مدت كشور بر روي ريل آرامش و عمران و آباداني قرار گيرد؟ جوانان اين كشور هم حق بهره‌مندي از شغل و رفاه و آسايش را دارند. قطعا مي‌توان مذاكرات و روند آن را نقد كرد ولي نه با ضرب‌المثل‌هاي اين‌چنيني كه نشان‌دهنده عمق ضعف و خودكم‌بيني افراد در برابر غرب است. اين تحليل‌ها، فرد را به ياد رفتارهاي رييس دولت سابق مي‌اندازد كه از يك سو براي مديريت جهاني قد علم كرده بود و از سوي ديگر در برابر كوچك‌ترين علامت از سوي ديگران خود را گُم مي‌كرد و هيجان زده مي‌شد.

  • کارزار ضداخلاقی

محمد نوری در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:روزنامه ایران؛۸ بهمن

نخستین روزهای شکل‌گیری کابینه بود که روحانی دریافت با طایفه‌ای از حریفان روبه‌رو است که در جنگ و نزاع حد و مرز نمی‌شناسند. او در کنار چهره‌های معتدل و خردورز اصولگرا که حضورش را در رأس دستگاه اجرایی خوشامد گفتند طیف دیگری از مخالفان را پیش رو دید که با همان حال و هوای روزهای مبارزه انتخاباتی از در خصومت درآمدند.

هنوز فهرست کابینه او برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس نرفته بود که حملات مسلسل‌وار حلقه تندروها به سمت همکارانش آغاز شد. آنچه در این درگیری‌ها مایه شگفتی و نگرانی رئیس دولت شد سبک و الگوی جنگ با دولت اعتدال بود. طراحان این نزاع، بازی تخریبی را به حریم شخصیت مدیران ارشد روحانی کشاندند.

آن روزها گفته می‌شد روحانی به سبب حضور در مسئولیت‌های کلیدی شناختی دقیق از جناح‌های قدرت ایران دارد. با این همه جریان جدیدی که علیه او صف نزاع آراست از هر جهت تفاوت بارز با بازیگران سه دهه گذشته داشت.

گذشت زمان نشان داد که دولت یازدهم به معنای واقعی با حلقه و تیره جدیدی از مخالفان روبه‌رو است که در میدان رقابت - بخوانید جنگ قدرت - از تاکتیک‌هایی خارج از قواعد رقابت شناخته شده عصر جمهوری اسلامی بهره می‌گیرند.

روش‌ها و سبک مبارزه تندروها چنانکه برخی کارشناسان گفته‌اند بیشتر از الگوی مبارزه نسل گذشته چپگرایان الهام می‌گیرد. در این الگوی مبارزه نشانی از رقابت اندیشه‌ها یا چالش افکار نیست بلکه طرف مهاجم به جای استفاده از ابزار نقد از عناصر تخریب و تخطئه بهره می‌گیرد. بازیگران این صحنه به جای افکار و اندیشه‌های یک مقام یا دولت، شخصیت و حیثیت او را آماج تاخت و تاز قرار می‌دهد. «هدف» اصلی در این جنگ اقناع یا تنویر افکار عمومی نیست بلکه طراحان این حملات فقط در پی برانگیختن سوء‌ظن جامعه و تولید بی اعتمادی نسبت به مقام و مسئولان امور هستند.

سال‌های آغازین دهه شصت نقطه اوج این دست نزاع‌های سیاسی بود و قربانیان نام آشنای این جنگ‌ها، چهره‌هایی نظیر شهید بهشتی و مطهری بودند. دست بر قضا، روحانی در سالگرد شهید بهشتی از واقعیت تلخ پرده برداشت و گفت متأسفانه هنوز رسوبات و آثار این نوع رفتارها و ادبیات خشونت بار در صحنه سیاست باقی است. رئیس دولت اعتدال تأکید می کند که این تندروها به چیزی کمتر از گرفتن کل قدرت و به هر قیمتی راضی نیستند.

تیم دولت روحانی زودتر از آنچه تصور می‌رفت آماج این کارزار غیراخلاقی قرار گرفت. طایفه تندروها به صورت بی‌محابا از فردای انتخابات تیر اتهام‌های خویش را به سمت مدیران و همراهان رئیس جمهوری روانه کردند.

جبهه مهاجم از همان متدها و تاکتیک‌های ایدئولوژیک برای بدنام‌سازی دولت اعتدال بهره جست که چپگرایان دهه 60 برای تخریب چهره رهبران انقلاب به کار بستند. توسل به عناوینی مثل لیبرال، غربزده، ضد انقلاب، سازشکار و... هر کدام بخشی از این سناریو تخریب چهره دولت را شکل می‌دهد.

در روزهای اخیر به نظر می آید این جنگ حیثیتی علیه دولت ابعادی گسترده تر یافته است. سناریوی این جنگ بر 2 پایه نوشته شده: در یک سو تلاش می شود تا در گرماگرم مذاکرات هسته ای عرق و علایق ملی و میهنی تیم دیپلمات های روحانی را زیر سوال برده شود و در سوی دیگر سوابق و صلاحیت های سیاسی و دینی مشاوران و معتمدان رئیس جمهور به چالش کشیده شود.

این کارزار ضد اخلاقی را طیفی از تندروها پیش می‌برند که متحد دولت پیشین و شریک قدرت آن بودند و دور از انتظار نبود که با گشوده شدن پرونده مفاسد و سوءاستفاده دولت پیشین و زیر سؤال رفتن عملکرد و سوابق متحدان آن، جنگی تازه در فضای سیاسی ایران پا بگیرد. تردید نباید داشت که حمله به نهاد ریاست جمهوری و پمپاژ شایعه و دروغ درباره نزدیکترین یاران رئیس جمهوری نخستین مرحله از این نزاع است که تندروها با هدف مختومه کردن پرونده مفاسد شرکای خویش در دولت گذشته آن را کلید زده‌اند.

کد خبر 285631

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha