دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۰
۰ نفر

سیداکبر میر جعفری: .... بعد حوالی چاشت بوده انگار.

سیداکبر میر جعفری

تني چند آمده‌اند تا مسجد را براي نمازي ديگر مهيا كنند. قطره قطره رد خونت را گرفته‌اند و رسيده‌اند به محراب. گليم افتاده پاي محراب را -كه غرقه در خون تو بوده-فراهم آورده‌اند.دو سر آن را گرفته‌اند و راه افتاده‌اند. رسيده‌اند به چشمه اي؛ نهري خروشان. گليم را رها كرده‌اند در آب كه بشويندش.دست كشيده‌اند بر گليم تا خونت را از آن بزدايند. خونت را بشويند؟ خونت را با چه بشويند؟! با آب؟!...
نه؛ گليم خونين را انداخته‌اند در آب تا نخل‌هاي آن حوالي خونت را مزمزه كنند. تا رويندگان و روندگان در دور دست تاريخ از تو بي‌نصيب نمانند...

... بعد گليم آغشته به بويت را انداخته‌اند زير آفتاب و آسمان كوفه. ذره ذره شميمت قدكشيده تا سربلندي آسمان... تا پسكوچه نشينان آسمان هم در بوي تو پيچيده باشند.خدايا! گلايه دارم از چرخ. شكوه دارم از روزگار. چرا هميشه ضبط شگفتي‌هاي مقاتل را به شاعران مي‌سپاري؟!

و اما آن چند تن كه در تدارك محراب براي نمازهاي ديگر بوده‌اند، چه كرده‌اند با شتك خونت بر ديواره محراب؟! چه كرده‌اند با ذره‌هاي خوني كه رسيده تا قوس مقرنس تاريخ؟! خدايا! ادامه اين مقتل را چه‌كسي مي‌نويسد؟!

  • شاعر، پژوهشگر ادبيات

 

کد خبر 300339

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha