دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶ - ۱۱:۴۳
۰ نفر

علی به‌پژوه - آوا فیاض واثقی: داریوش ارجمند دوباره برگشته با «رئیس» و «قاعده بازی» و «چهل سرباز».

در «رئیس» یکی از آن نقش‌های همیشگی‌اش را دارد؛ یک آدم مقتدر و همه‌کاره که البته این دفعه به بن‌بست رسیده است. اما برعکس در «قاعده بازی» نقش متفاوتی را کار کرده که در مورد آن زیاد نمی‌شود حرف زد و فقط باید آن را دید.

در چهل سرباز هم که شخصِ شخیصِ «رستم» است. او به تازگی هم در جشن دنیای تصویر برای «ازدواج به سبک ایرانی»، برنده تندیس «حافظ» بهترین بازیگر مرد شده است. ابتدای مصاحبه وقتی بی‌مقدمه، شروع به پرسیدن سؤالات از او کردیم شاکی شد که «مگه آمده‌ام بازجویی؟!».

اما زیاد طول نکشید که یخ‌ها آب شد و راه مصاحبه باز؛ از ساعت 6 تا 9:30 یکریز حرف زدیم؛ از فیلم‌هایی که در اکران دارد گرفته تا برداشت‌هایش از عالم بازیگری و تجربه مجری‌گری‌اش. البته آن اواخر مصاحبه یکبار شک برش داشت؛ «شاید هم اگر جای 4ساعت مصاحبه می‌رفتم دو تا فیلم می‌دیدم بهتر بود».

  •  رئیس را دیدید؟

من رئیس را ندیده‌ام،  ولی می‌دانم به شدت تغییر کرد؛ چون کاری که من انجام دادم، یک تک‌گویی نفس‌بُر 10دقیقه‌ای بود که در یک «تیک» (برداشت) بازی‌اش کردم و قرار بود به همین صورت در انتهای فیلم باشد. توضیح آقای کیمیایی و کلا انتخاب من هم به همین دلیل بود. در 10دقیقه، رئیس خودش را تحلیل می‌کرد ولی الان همه به من می‌گویند که اصلا معلوم نیست تو با چه کسی حرف می‌زنی.

  •  آن‌قدر پلان‌های مهمانی وسط حرف‌ها اضافه شده که شخصیت کاملا نامفهوم است.

اصلا قرارمان این نبود؛ قرار بود 10دقیقه حرف بزند و بعد هم کشته شود . من بعدها خواندم که تدوین‌گر و سایرین گفته بودند که 10دقیقه ارجمند خسته‌کننده است، در حالی که موقع فیلم‌برداری، 300-200 نفری حضور داشتند و باید از آنها پرسید که خسته‌کننده بوده یا نه.

  •   الان یک فصل با بازی شما تدوین موازی شده.

به هر حال قیچی دست تدوین‌گر است و ما باید پول را بگیریم و برویم و کاری نداشته باشیم. ولی من چون در هر فیلمی که بازی می‌کنم، خودم را سهامدار فرهنگی آن فیلم می‌دانم، هیچ‌وقت خودم را عمله ندیده‌ام، به همین دلیل از تمام فیلم‌هایی که در آنها بوده‌ام و قابل دفاع بوده‌اند، دفاع کرده‌ام و اگر بد بوده، اولین نقد و اولین اعتراف به اشتباه را خودم کرده‌ام چون زمانی که فیلمنامه‌ای را قبول می‌کنم، با شعور می‌پذیرم.

  •  حالا دوست ندارید فیلم را ببینید؟

نرسیده‌ام هنوز. آن‌قدر راجع به تکه پاره شدن بازی من گفته‌اند که رغبتی ندارم.

  •  بر چه مبنایی فیلم‌ها را می‌پذیرید؟

فیلمی که با من بتواند ارتباط برقرار کند و موضوع قابل توجه روزگار من را مطرح کند. 8دقیقه در فیلم آقای بیضایی بازی کردم و عاشق آن نقش هستم. افتخار هم کردم، دستمزد هم نگرفتم. همه هم می‌دانند که این هدیه من بود برای تولد آقای بیضایی. ولی برای نقش رئیس خیلی زحمت کشیدم و حاضرم قسم بخورم که اگر آن 10دقیقه حفظ شده بود، فروش فیلم 4برابر الان می‌شد.

اگر باور ندارند دوباره آن 10دقیقه را بگذارند و فیلم را اکران کنند. به هرحال وقتی ما بازی می‌کنیم دیگر حقی نداریم. نمی‌توانم بگویم بازی من کو؟ آن رنجی که من برای حفظ 6صفحه مطلب دشوار کشیدم، کو؟

  •   فیلم آقای بیضایی که کوتاه نشده است؟

نه، چون آقای بیضایی 530 تا پلان می‌نویسد، 530 تا پلان هم می‌گیرد، آن فیلم 3 بار در مغزش ساخته شده است. کارش مثل کیمیایی نیست، اصلا فیلمساز دیگری است. نه اینکه این صاحب ارزش است یا کلا نوع دیگری از کارگردانی صاحب ارزش است، نه، [یک‌جور] سیستم است. ولی در رئیس این اتفاق نیفتاد.

  •   آقای کیمیایی توضیحی راجع به شخصیت به شما دادند؟

نه، به من گفت که تو بایداین نقش را بازی کنی؛ به من گفت من باید این نقش را برای تو بنویسم.

  •  فکر می‌کنید چرا نقش را برای شما نوشت؟

باید از خودش بپرسید. لابد چون در زندان به دنیا آمده‌ام، چون قاچاقچی و آدمکشم، چون همیشه هر نقشی را بازی کرده‌ام همین را گفته‌اند. مالک اشتر را بازی کردم گفتند چون آدم مذهبی‌ای هستی، آدم برفی را بازی کردم گفتند چون لاتی. نه، من بلدم نقش بازی کنم آقا! من نه خیلی مذهبی‌ام نه لاتم، من یک آکتورم. من از منفی بی‌نهایت تا مثبت بی‌نهایت حرکت می‌کنم، اگر بتوانم آکتورم.

  •  قبول دارید این نقش‌هایی که بازی می‌کنید، اشتراک‌هایی با هم دارند. غیرت و قدرت و...؟

داشته باشند، چه اشکالی دارد؟ حالا قدرت و غیرت حاجی نقدی کجاست؟!

  •  یعنی شما قبول می‌کنید نقش یک آدم توسری‌خور را بازی کنید؟

چرا که نه! اگر نقش باشد.

  •  نقشی که در ذهن همه جا افتاده است، این است که شما همیشه نوچه داشته‌اید، نوچه نبوده‌اید.

من اصلا در زندگی شخصی‌ام نوچه ندارم، بدم می‌آید.

  •  نه، در دنیای بازیگری اگر نقش نوچه به‌ شما پیشنهاد شود، قبول می‌کنید؟

آره، اگر به قد و قواره‌ام بیاید، اگر نقش باشد چرا که نه! من تشخیص می‌دهم نقش هست یا نه. من اعتقاد دارم اگر آکتور باشی، نقشی را که خوب نوشته شده باشد، نمی‌توانی بازی کنی. وقتی «ناخدا خورشید» را بازی کردم، شرط‌ها بسته شد که این بازیگر بچه جنوب است و یک دست دارد. آقای محمد نوری با همسرش شرط بسته بود و باخته بود!

  •  قبول ندارید که مثلا صدای شما محدودتان می‌کند برای ایفای نقش‌های مختلف؟

شما بروید در فیلم «پرده آخر» ببینید که من همان صدای مردانه الان را دارم!

  •  خب صدایتان روی انتخاب کارگردان‌ها تاثیر دارد.

مصداق بیاورید.

  •  مثلا در «ناخدا خورشید» یا...

این گناه من نیست که وقتی شخصیتی را می‌خواهند که از دیگران برتر باشد، این برجستگی را من می‌توانم به نمایش دربیاورم. من همیشه دلم خواسته نقش کارتن‌خواب‌هایی را که ماهی یک بار حمام می‌روند، بازی کنم چون آن نقش شکوه دارد. ما وقتی در ایران منفی بازی کنیم، bad man را نفرت‌انگیزتر می‌کنیم.

اما منفی‌ترین نقشی که در جهان نوشته شده را براندو بازی کرد؛ دون کورلئونه که می‌دهد سریک اسب بی‌گناه 600هزار دلاری را ببرند ولی بیننده عاشق آن است. وقتی منفی هم بازی می‌کنی، باید مدافع آن نقش منفی در قلبت باشی، دوستش داشته باشی.

  •  پس شکوه را در بازیگری‌تان قبول دارید؟

من در بازیگری فقط شکوه را قبول دارم. شکوه با غرور فرق دارد. نقش باید شکوه داشته باشد چون انتخاب است. زندگی عادی معمولی نیست. یک گدا می‌تواند باشکوه باشد. شکوه گردن بلند و... نیست. وقتی گدا را بازی می‌کنی باید باشکوه باشد.

  •  فرق شکوه با غرور را نفهمیدیم!

وقتی می‌گویم که هنرپیشه باید شکوه داشته باشد یعنی ویژگی‌‌های نقش را به بالاترین درجه ارزش دیداری آن برساند.

  •  کدام یک از بازیگرهای آن‌ور را قبول دارید از لحاظ بازی؟

براندو در رأس است. من آرزوی دیدن هیچ بازیگری را نداشتم جز براندو، جانی دپ و ادوارد نورتون.

  •  چه چیز براندو را دوست دارید؟‌

شکوه بازیگری‌اش را. من فکر می‌کنم در تمام نقش‌هایش شکوه دارد. اصلا خودش هم آدم شکوهمندی بود. خاطراتش را بخوانید. به نظر من بازیگری در جهان، بازیگری براندو است. عاشق براندو هستم.

  •  پس احتمالا سینمای اروپا را دوست ندارید؟

نه، اصلا این طور نیست. مثلا آقای آلن دلون را در «کسوف» خیلی دوست دارم. تمام سینمای بعد از جنگ ایتالیا را دوست دارم و عاشق آن بازیگر فیلم «دزد دوچرخه» هستم که نمی‌دانم کجا رفت. چون  سینمای اروپا مقهور سینمای آمریکاست. فقط انگلیس توانسته مقاومت کند. انگلیسی‌ها یک آنتونی هاپکینز می‌برند آمریکا و تا 10 سال بازیگرهای آمریکایی تمام می‌شوند.

  •  انگار از هاپکینز خیلی خوشتان می‌آید؟

آنتونی هاپکینز خیلی آکتور قوی‌ای است. 3-4 تا صدا در جهان داریم که اگر همین الان به زبان انگلیسی بیرون از اتاق از تلویزیون پخش شود، جذب می‌شوید؛ آل پاچینو، مورگان فریمن، شون کانری (که علاوه بر اینکه صدایش خوب است، به‌نوعی تیپیکال حرف می‌زند) و از همه برتر آنتونی هاپکینز. چه کسی می‌توانست آن «کلاریس» را در «سکوت بره‌ها» بگوید؟ وقتی هاپکینز حرف می‌زد من یخ می‌زدم.

هیچ کار خاصی هم نمی‌کرد؛ با چهره‌ای مهربان و چشمانی که به بلاهت می‌زد. ولی صدایش انگار که اکو گذاشته‌اند در معده‌اش؛ یک کلاریس می‌گفت و آدم وحشت می‌کرد. زیبایی‌شناسی غرب، زیبایی‌شناسی «آن» است، همان‌طور که حافظ می‌گوید:«دلبر آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده طلعت آن باش که «آنی» دارد».

مکتب زیبایی‌شناسی ما هم همین است ولی آن را  فراموش کرده‌ایم و فقط به چشم و بینی و فیزیک زیبا توجه داریم. آن «آن» چیزی نیست که اگر سالک دربیاورید، از بین برود. «آن» را، آنا مانیانی دارد.

  •  شما چقدر «آن» دارید؟

نمی‌دانم چون من که آدم خوشگلی نیستم...

  •  خب، قرار شد مو و میان نباشد دیگر.

خب، آن را دیگران باید بگویند.

  •  واقعا نمی‌دانید؟

نه، ولی «آن» تنها هم مهم نیست. آقای بیضایی جمله‌ای دارند که من به آن معتقدم. استاد می‌فرمایند بازیگری که خوب بازی کند، خوشگل می‌شود. زیبایی در معناست. معنای زیبایی باید روی چهره بنشیند. مثلا مریل استریپ خوشگل است؟ نه، ولی 4-3 اسکار دارد. خب، حالا وقتی بازیگری زیباست و زیبا هم بازی می‌کند، نور علی نور است، «نور علی کجور» است؛ مثلا جانی دپ هم خوش‌قیافه است و هم حیرت‌انگیز بازی می‌کند.

  •  پس اینکه الان در سینمای ما فقط به قیافه و تیپ بازیگرها بها داده می‌شود، آفت است نه؟

بله، چون ما غرق در فرم‌گرایی شده‌ایم و فکر می‌‌کنیم فرم‌ برای ما محتوا می‌آورد. ولی نه، فرم‌گرایی باعث شده ما ماشینی بسازیم به نام RD که بدنه پژو دارد با موتور پیکان! این از جایی می‌آید که کاپوت هر کارگزار فرهنگی را می‌زنی بالا موتور پیکان می‌بینی اما لباس پژو تن‌اش است. خوب حالا که ما این کار را کرده‌ایم چرا نصفه نیمه؟ خب، لباس بنز تن‌اش می‌کردیم. (خنده)

  •   در این مدت که صحبت کردیم، خیلی عاشقانه راجع به بازیگری صحبت کردید...

زیاد جدی نگیرید چون کار دیگری بلد نیستم.

  •  با این دید چگونه قبول کردید که در «طلوع ماه» صحبت کنید؟

برای اینکه می‌توانستم.

  •  یعنی بعد دیگری از علاقه‌تان است؟

بعد دیگری از خاصیت من است، من شعر هم می‌گویم.

 خب، یعنی داریوش ارجمند کیست؟ بازیگر؟ شاعر؟ مجری؟

ربطی به اینها ندارد. من داریوش ارجمندی هستم که کاری را که می‌توانم انجام می‌دهم. وقتی می‌توانم شعر بگویم، می‌گویم... شما می‌توانید بگویید شاعر نیستید! خیلی از ترانه‌سراها هم می‌گویند اینها شعر نیست ولی تا الان بیش از 5 هزار نسخه دست‌نویس از شعرهایم را برای دوستدارانم - حتی در خارج از کشور - فرستاده‌ام. 

آقای اصفهانی می‌گویند موفق‌ترین ترانه من در آلبوم «برکت»، «خستگی‌ها»ست که تو گفته‌ای. آدم‌هایی که در تاریخ ما بودند تک‌ساحتی نبودند، من هم نمی‌خواهم تک ساحتی باشم. من هنوز برای مردم دوتار نزده‌ام.

  مگر چند تا معشوق می‌شود داشت؟

برای اینکه من نمی‌توانم خلوتم را با بازیگری پر کنم. اگر بخواهم خلوتم را با بازیگری پر کنم، آن وقت کارهایی می‌کنم که خیلی‌ها انجام می‌دهند.

  •  یعنی اگر پیشنهاد خوب زیاد داشتید، هیچ‌وقت سراغ کارهای دیگر نمی‌رفتید؟

نه، نه! پیشنهاد خوب هم که داشته باشم باز هم وقت دارم. من کتابی دارم می‌نویسم به نام «آن سوی تاریک ماه» که خاطرات طلوع ماه است و چگونگی پذیرفتن‌اش، بلاهایی که سرم آمد، متلک‌هایی که شنیدم و بعد ستایش‌هایی که شد. دوستانی بودند که می‌گفتند آبروی بازیگری را برده!

اما بعدها گفتند که چهارشنبه‌ها تا برنامه‌ات را نبینیم بلند نمی‌شویم! من برنامه طلوع ماه را به عنوان نوکری فرهنگ این سرزمین، از تمام کارهایم بیشتر دوست دارم. نشستن یک ساعت جلوی مرحوم دکتر میرمیران، مرحوم عمومی یا مرحوم دکتر قالیبافان یا خیلی‌های دیگر که از آنها تنها چیزی که باقی مانده است سی‌دی برنامه طلوع ماه است. خودش خیلی با ارزش بود. این لطف خداوند بوده است. به من گفتند یا تو این برنامه را کار می‌‌کنی یا این برنامه اجرا نمی‌شود.

  •  چرا شما را انتخاب کردند؟

چون می‌توانستم، در این حیطه کار کرده بودم. من به اندازه‌ای که نیازهای فکری‌ام را پاسخ دهم معماری خوانده‌ام، ادبیات، فلسفه و... خوانده‌ام و از هیچ پدیده‌ای عبور نکرده‌ام. آقای دکتر سمیعی به من گفتند تو شاگرد اول کلاس پزشکی من هستی. من در هر مسئله‌ای  یا اشراف دارم یا چشم‌ام کور، دنده‌ام نرم، در آن حیطه پدر خودم را درمی‌آورم.من ادعای هیچ چیزی ندارم،خیلی هم نمی‌دانم، مغرور هم نیستم ولی معتقدم نمی‌شود بازیگر بود و شعر و فلسفه ندانست یا نقاشی و معماری و موسیقی ندانست.

  •  سرگیجه نمی‌گیرید؟ معماری، شعر، فلسفه و...

نه، زندگی همین است. به هر حال همه اینها جزء عیوب من است که راجع به معماری نظر دارم، راجع به تاریخ هنر نظر دارم و درباره آن می‌دانم. به من می‌گویند چرا راجع به فوتبال نظر می‌دهی؟ من یک آدم زنده‌ام و نظر دارم، من راجع به همه چیز نظر دارم.

  •  در کدام یکی متخصص هستید؟

هیچ‌کدام ولی برای هر یک حد و نصاب دارم؛ آن‌قدر که اگر کسی در فیلمنامه‌اش بحث فلسفی داشت بتوانم ادراک کنم. به همین دلیل رشته تحصیلی‌‌ام را اول تاریخ، بعد جامعه‌شناسی انتخاب کرده‌ام.

  از اول، بازیگری انتخاب‌تان بود؟

بله، از دوم دبستان.

  •  پس تخصص‌تان بازیگری است؟

بله دیگر، من را به عنوان بازیگر می‌شناسند. اما برخلاف شما خیلی‌ها مرا در حیطه‌های دیگر دوست دارند و می‌گویند نباید بازی کنی.

  •  حالا آن حرفتان که گفتید آدم می‌تواند راجع به همه چیز نظر داشته باشد چقدر واقعی است؟

به میزانی که شما خودتان را مربوط به جهان و جهان را مربوط به خودتان می‌دانید، نظر پیدا می‌کنید. کسی می‌تواند نظر بدهد که صاحب‌نظر باشد. وقتی چیزی را می‌دانی و درکش کردی می‌توانی نظر هم بدهی.

  •  مثلا راجع به فیزیک کوانتوم ؟

وقتی فیزیک کوانتوم مورد علاقه‌ام باشد و بروم و بخوانم و بفهمم، نظر دارم راجع به آن. من که ادعا نکردم فیزیک‌دان هستم. نرفتم دانشگاه فیزیک درس بدهم که. ولی اگر کسی سؤالی از من بپرسد به اندازه دانشم جواب می‌دهم.

  •   از داریوش ارجمند راضی هستید؟

نه. من عمرم را تباه کردم. خیلی بیشتر از اینها می‌توانستم دنبال چیزهایی باشم که به زندگی‌ام معنا دهد. حتی به جای اینکه اینجا 4ساعت بنشینم می‌توانستم 2 تا فیلم ببینم! مثلا...

  •  فکر نمی‌کنید اگر 2تا فیلم دیده بودید، می‌گفتید کاش با این 4 جوان حرف زده بودم؟

نه، ببینید منظورم این نبود؛ مثال زدم. من گوشه خیابان ساعت‌ها با مردم حرف می‌زنم. معتقدم کسی اگر چیزی می‌داند، زکاتش این است که به دیگران بگوید. اصلا هنر پادزهر جهل و نفرت است.

عشق براندو
ارجمند شیفته مارلون براندو است. می‌گوید تنها بازیگری است که آرزوی دیدنش را داشته اما نتوانسته او را ملاقات کند؛ «1975 وقتی در پاریس دانشجو بودم، به کارگزارش نامه فرستادم و درخواست ملاقات دادم اما جور نشد».

غیر از این او یک فیلم‌بین حرفه‌ای است و در حرف‌هایش دائما به فیلم‌های معتبر تاریخ سینما و فیلم‌های روز ارجاع می‌دهد. ارجمند سر پرسودایی دارد و دوست دارد به همه چیز – ولو اندک - نقبی بزند؛ حتی به زمینه‌های بی‌ربطی مثل فیزیک کوانتوم و معماری؛ تازه او شعر می‌گوید و قصه هم می‌نویسد.

او در ضمن مشغول نگارش 3 کتاب است که به گفته خودش زمانی قصد دارد آنها را چاپ کند که «نتواند سبک‌تر از قلم را بلند کند». یکی از اینها خاطرات شخصی است، دیگری کتابی تحت عنوان «نیمه تاریک ماه» (راجع به حواشی برنامه طلوع ماه) و سومی کتابی مربوط به نقد بازیگری در سینمای ایران است که احتمالا با چاپش (که معلوم نیست کی باشد) کافه را به ‌هم خواهد ریخت.

کد خبر 30484

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز