یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۴
۰ نفر

همشهری آنلاین: هفته دفاع مقدس، مشکلات نظام آموزشی و... از جمله موضوعاتی هستند که در ستون سرمقاله‌های برخی از روزنامه‌های یکشنبه-۵ مهر-جای گرفتند.

ناصر فکوهی-مدیر مؤسسه انسان‌شناسی و فرهنگ در ستون سرمقاله شرق با تيتر«رنج‌های نظام آموزشی ایران»نوشت: روزنامه شرق؛۵ مهر

مهرماه، زمانی برای آغازی نو است. تقویم‌ها با منطق چرخه‌ای که در خود دارند، یک امید هرچند کوچک را حمل می‌کنند؛ اینکه بتوان دست به بهبود موقعیت‌ها و زمینه‌هایی زد تا زندگی بهتری برای شمار بزرگ‌تری از مردم فراهم آید. اول مهر، یکی از این نقاط چرخه‌ای در تاریخ ماست که یک جامعه مبتنی بر کشاورزی و زایندگی را همیشه به آینده و آغازی دوباره امیدوار می‌کند. وضعیت امروز در آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌های ما، وضعیتی به‌دور از موقعیت‌های آرمانی است و این را هم کنشگران درون آنها می‌دانند و هم کسانی که این موقعیت‌ها برای تربیت ایشان ساخته شده است؛ یعنی دانش‌آموزان و دانشجویان. ابتدا لازم است به عنوان چارچوب بحث، به خطرات بزرگی که این نهادها را تهدید می‌کنند اشاره کنم. کالایی‌شدن و سلطه اقتصاد مصرف‌گرا می‌تواند همه دستاوردهای مردم‌سالارانه بیش از صد سال کوشندگان آموزش در کشور را بر باد دهد.

در کنار این خطر، نخبه‌گرایی و این تمایل بیمارگونه و کاذب به «برترین»، «بهترین» و «سرآمد»بودن و درنتیجه تلاش برای تمرکز بر «استعداد‌های درخشان» به جای بالابردن سطح عمومی نظام آموزشی نیز به عنوان تهدید وجود دارد. سومین موضوع، خطرات یک راه‌حل غلط و وابسته به دو مورد پیشین، یعنی کمی‌گرایی و تفکر مهندسی است؛ اینکه تصور کنیم هر قدر تعداد دانش‌آموزان، دانشجویان و استادان و دانشگاه‌ها بیشتر شود و این نهادها بزرگ‌تر و سرشارتر از رشته‌های گسترده و مقالات علمی و نشریات و... شوند، ما از نظر علمی در وضعیت بهتری قرار می‌گیریم. نتیجه این خطرات به‌وجودآمدن یا تداوم نقاط سیاهی است، مانند غول کنکور و فساد ناشی از آن، بیماری همه‌گیر کلاس‌های تقویتی و کتاب‌های کمک‌آموزشی و تدریس خصوصی و رقابت‌ها و مسابقات بی‌پایان، تقلب‌های علمی در همه سطوح و وضعیت اسف‌بار جذب و ارتقا و پایین‌آمدن اعتبار مدارک و عناوین دانشگاهی در سطح جامعه. اما آیا می‌توان چشم‌اندازهای مثبتی را دراین‌میان مطرح کرد؟ بله، پاسخ به این پرسش، مثبت است. حتی در بدترین شرایط اگر قدم اول، یعنی شناخت مشکلات و آسیب‌شناسی درست انجام شود، درمان و ازمیان‌بردن مشکلات نیز ممکن است؛ ازاین‌رو به گمان ما اقداماتی هست که می‌توان به‌مثابه چارچوب‌های اصلی خروج از بحران آموزشی یا کمک در این زمینه انجام داد.

در زمینه آموزش‌وپرورش، مهم‌ترین اقدام، تخصیص بودجه کافی برای بهبود وضعیت مدارس عمومی (دولتی و مردمی) است تا به بهبود وضعیت آموزگاران و رساندن معیشت آنها به موقعیتی که بتوانند به کار خویش واقعا دل دهند و امکان تداوم مناسب آن را داشته باشند، منجر شود. بهبود وضعیت فیزیکی و کالبدی مدارس، تمرکززدایی از آنها با دنبال‌کردن یک سیاست محله‌محور و دادن اختیارات بیشتر به شهرداری‌های محلی برای مدیریت مدارس و استفاده بیشتر از بودجه‌های عمومی به جای فشارآوردن به والدین، ضرورتی مطلق دارد. مدارس دولتی ما باید به سوی الگوی دولت،‌ رفاهی پیش روند و برای کشوری همچون ایران با درآمدهای بالای عمومی این به هیچ عنوان چشم‌اندازی غیرقابل‌تصور نیست.  گسترش نظام آموزش دبستانی و دبیرستانی می‌تواند و باید از طریق مردم‌محورکردن آنها انجام شود، یعنی امکان‌دادن به ایجاد مدارس غیردولتی هرچه‌بیشتر؛ اما مدرسه غیردولتی به معنی مدرسه «خصوصی» پولی، نیست.

تبدیل‌شدن آموزش و علم به کالا باید به‌هرقیمتی از بین برود. مردمی‌شدن از طریق سازمان‌ها و مؤسسات غیردولتی می‌تواند راه‌حلی اساسی در این زمینه باشد. نوسازی کالبدهای فیزیکی مدارس باید با نوسازی ابزارهای آموزشی و تجدیدنظر اساسی در آموزش آموزگاران با استفاده به‌خصوص از تجربه نیروهای بازنشسته به‌عنوان نیروهای کمکی و در صورت امکان داوطلب، انجام شود. در سطح آموزش عالی، نیاز به اصلاحات جدی‌تری وجود دارد. دانشگاه‌های ما از بحران کمبود اعتبار رنج می‌برند. ساختارهای عظیمی که هنوز به صورت نظام‌های بزرگ دانشگاهی، رشته‌های بی‌پایان را با عنوان «جامع» گرد هم آورده‌‌اند، به یک حباب بزرگ شباهت دارند که دیگر در هیچ کجای دنیا وجود ندارند.

برعکس، در دنیا تمرکززدایی دنبال می‌شود تا بزرگ‌ترین دانشگاه‌ها هم مرکب از واحدهای بسیار کوچک استادمحور باشند که روی پروژه‌های مشخصی کار می‌کنند و خود وظیفه جذب و ارتقا را درون واحد خویش برعهده و البته در برابر نهادهای بالادستی مسئولیت دارند. اما حفظ تشکیلات دانشگاهی ایران که متعلق به ابتدای قرن بیستم است، جز ضربه‌زدن به ما نمی‌تواند نتیجه‌ای داشته باشد. بحران اعتبار به کمی‌گرایی و دخالت‌های گسترده نظام‌های غیردانشگاهی در نظام دانشگاهی کشیده شده است. امروز دانشگاهیان به‌ویژه در عرضه علوم انسانی و اجتماعی هرچه‌بیشتر تشویق می‌شوند تا خود را از عرصه اجتماعی و رسانه‌ها و دخالت در آنچه باید بیشترین حضور را داشته باشند؛ یعنی مسائل اجتماعی، کنار بکشند. برعکس آنها تصور می‌کنند با پناه‌گرفتن پشت گفتمان‌های به‌اصطلاح صددرصد «علمی»، مجلات به‌اصطلاح «علمی‌-‌پژوهشی»، کلاس‌های رسمی درس و...  جایگاهی در علم ملی و بین‌المللی خواهند داشت که به‌کلی از آن محروم هستند. در سراسر جهان امروز تلاش می‌شود که به‌خصوص این علوم را هرچه‌بیشتر کاربردی کنند و آنها را با همه مردم در ارتباط قرار داد.

دخالت اندیشمندان و دانشگاهیان از طریق رسانه‌های عمومی و خصوصی و شبکه‌های اجتماعی و اینترنتی با ابزارهایی مثل گوگل، یوتیوب، آی‌تیون، آی‌بوک، آکادمیا، لینکدین و هزاران برنامه دیگر هر روز در حال افزایش است و همین امر است که به علمی در سطوح بالا، امکان ابتکار و خلاقیت‌های علمی طراز اول می‌دهد. در‌حالی‌که ما ظاهرا عادت کرده‌ایم همیشه سرنا را از سر گشادش بزنیم و مستقیم سراغ آخرین پله پلکان علمی برویم و طبعا نتیجه‌اش همان باشد که می‌بینیم؛ یعنی کاهش مقبولیت علم دانشگاهی و کنشگران علمی و عناوین و مراتب و ارزش دوره‌ها، به‌ویژه کاربردی و مفیدبودن آنها برای جامعه. امسال نیز مثل هر سال، هزاران نفر در مقطع دکترا پذیرفته شدند، امسال نیز کمیسیون‌های دانشگاهی با «دقتی» که فقط خودشان به آن باور دارند، بدون آنکه مقبولیت خودشان تثبیت و پذیرفته شده باشد، دست به «مقبولیت‌دادن» به دیگران یا «سلب مقبولیت» از آنها و دامن‌زدن به سلسله‌مراتب‌های بی‌پایان زدند، اما هیچ‌یک از اینها تا زمانی که جسارت تغییراتی اساسی در ساختار و رویکردها و به‌بحث‌گذاشتن و نقد گسترده نظام دانشگاهی و نظام آموزش‌وپرورش را نداشته باشند، راه به جایی نمی‌برند.

  • تا کجا می‌توان رفت

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان؛۵ مهر

این روزها و درحالیکه فاجعه جانسوز منا و قربانی شدن جمع کثیری از حجاج مظلوم خانه خدا، دل هر مسلمان و بلکه دل هر انسان آزاده‌ای را به درد آورده و هرکس بیش از هر وقت دیگر پی می‌برد که  حکام آل‌سعود، این خائنین به حرم امن الهی تا چه اندازه رذل و بی‌کفایت و خیانت پیشه‌اند، همدردی و همراهی با دل‌های اندوهگین و مصیبت زده، از یکسو تکلیفی انسانی و اخلاقی است و از سویی دیگر فریاد مطالبه حق مظلومانی است که در حرم امن الهی جان باخته‌اند. اغلب انسانها و رسانه‌های آزاده دنیا نیز از همین منظر وارد شده و ضمن همدردی با مردم داغدار، مسئولیت را مستقیما متوجه دولت آل سعود دانسته‌اند. حال اگر در چنین شرایطی، کسی از دولت عربستان بخاطر اقدامات خوب و ارزشمندش تمجید کند، درباره او چه فکری می‌کنید!؟

لابد با خود می‌اندیشید ممکن نیست کسی بهره‌ای از انسانیت برده باشد و چنین کند!ا ما خواهید دید که اینگونه نیست! روز گذشته و در حالیکه هنوز از سرنوشت صدها تن از حجاج مظلوم و مفقودالاثر اطلاعی به دست نیامده بود، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه با تمجید از عربستان سعودی در برگزاری مناسک حج، معرفی کردن عربستان به عنوان مسئول حادثه منا را رد کرد! او گفت: «هیچ کس حق ندارد از تدابیر برگزاری حج انتقاد کند و من اطمینان دارم مقامات سعودی بطور کامل به وظایف خود عمل می‌کنند»!

این اظهارات عجیب که برای فطرت پاک بشری قابل پذیرش نیست، چند دلیل بیشتر نمی‌تواند داشته باشد؛ یا اردوغان اصلا خبر ندارد در منا چه اتفاقی افتاده! یا خبر دارد اما از عمق و وسعت حادثه خبر ندارد! یا عمق فاجعه را هم فهمیده، اما از ارزش جان انسان‌ها درکی ندارد یا... و یا به قول معروف، گریبان خود را پیش وهابی‌ها گرو گذشته است! پاسخ البته روشن است و احتمالات نخست منتفی است چرا که اگر نمی‌دانست و... اساساً اظهار نظر او معنایی نداشت! اتفاقا او خوب می‌داند که چه شده و به همین دلیل است که خود را موظف به تطهیر رژیم منحوس و خبیث وهابی‌های آل‌سعود می‌داند. اما چرا چنین می‌کند!؟ اصلا موجودی همچون اردوغان یا موجوداتی همچون حکام بی‌ارزش و جانی عربستان سعودی، چه ارزشی دارند که درباره آنها بگوییم و بحث و فحص کنیم که اردوغان چه گفت و چرا گفت و...!؟ واقعیت امر این است که هیچکدام از آنها کمترین ارزش و اهمیتی ندارند و آنچه در این نوشتار در پی آنیم، بررسی چرایی چنین رفتاری است ،فارغ از بی‌ارزشی مصادیق کنونی.

در نگاهی افرادی مثل اردوغان ،این موضوع مطرح است که عربستان، قدرت فائق پولی و مالی است و بهتر است در کنار او ماند و از منافعش بهره مند شد و اگر در حادثه‌ای عده‌ای از مسلمانان به وضع دردناکی جان باختند هم مهم نیست! می‌توان چشم بر آن بست و به آن منفعت بزرگتر فکر کرد! بهتر است جان چند مسلمان و مثلا هموطنمان فدای اقتصاد و دلارهای نفتی عربستان شود وکاری نکنیم و حرفی نزنیم که بخاطر آن ما را از سر این سفره پرنعمت بلند کنند! حتی می‌توان پیشتر رفت و برای بیشتر بدست آوردن دل آنها، در بعضی پروژه‌های کثیف مثل جنگ در سوریه و عراق و یمن و... با آنها هم دست شد و می‌توان از داعش جلاد و خونریز حمایت کرد تا به این واسطه، حمایت عربستان را بدست آورد، می‌توان... راستی تا کجا می‌توان!؟ همه اینها نوشته شد تا به این پرسش برسیم که تا کجا می‌توان بخاطر یک مشت دلار سکوت کرد و عقب نشست و چشم پوشی کرد!؟ از چه چیزهایی می‌توان چشم پوشی کرد؟ آن رگ غیرتی که باید در بزنگاه‌های خاص بجنبد را تا کجا می‌توان سرکوب کرد؟ می‌دانیم که عربستان، مهره‌ای در دست شیطان و حربه‌ای در دست اهریمن است که با آن، جان و مال مسلمانان را به یغما  می‌برد، پس اگر می‌توانیم با عربستان ماماشات کنیم و از مدیریت با کفایتش در مراسم حج تمجید کنیم، چرا نتوانیم با ارباب او یعنی آمریکا چنین کنیم!؟

حقیقت این است که این موضوع، موضوع یک نزاع و تقابل سیاسی نیست، بلکه موضوع نگرش و جهان بینی است که دو مسیر متفاوت و در معنایی درست‌تر ،متضاد پیش روی ما قرار می‌دهد. همان که یوسف صدیق(س) از هم بندانش پرسید: «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ اى ياران زندانى من، آيا خدايان متعدد و پراكنده بهترند يا خداى يكتاى غالب و چيره بر جهان هستى» (سوره مبارکه یوسف آیه 39) موضوع بر سر این است که خدای واحد بهتر است یا خدایان مختلف؟! با منطق اردوغان، نباید عربستان را بخاطر چند کشته منا سرزنش کرد بلکه تقدیر هم لازم است تا دنیای آبادتری داشته باشیم. خوب در نگاه وسیع‌تر، آمریکا را نباید بخاطر ده‌ها و صدها جنایت و خیانت علیه ملتمان و دیگر ملل آزاده دنیا سرزنش کنیم، سرزنش که هیچ، باید لبخند هم به رویش بزنیم و در آغوشش بگیریم! درست همانگونه  که فلان مزدور  روشنفکر نما، به رئیس‌جمهور کشورمان پیشنهاد کرده است! که باید پرسید اگر لبخند اردوغان به چهره کریه ملک سلمان، زشت و قابل شماتت است چرا دست دادن به ارباب او و مسبب همه تیره روزی‌های ملل مظلوم عالم، نه تنها زشت  نیست، بلکه ستودنی و مورد ترغیب و تشویق هم هست؟! همانطور که گفته شد، بحث بر سر چنین موجوداتی و توصیه‌های خائنانه آنها نیست، بحث بر سر این روش است و اینکه مرز و حد نهایی این ذلت کجاست؟ تا کجا و چه چیزهای دیگری را می‌توان بخاطر رابطه با عربستان و بالاتر از او، آمریکا نادیده گرفت؟ کفه منفعت اقتصادی چه میزان سنگین است و از چه چیزهایی می‌توان برای آن چشم پوشی کرد؟ مثلا اگر چند نفر کشته شوند دیگر کافیست؟!

یا اگر ناموس یک مملکت به اسارت گرفته شود، رگ غیرت اینان به حرکت در می‌آید!؟ پاسخ واضح است، اردوغان و وطن فروشان داخلی که برای آمریکا دم تکان می‌دهند و توصیه به دست دادن با شیطان می‌کنند، اولین خائنان به ملیت و شرافت انسانی ملت هایشان نیستند و اتفاقا مقلدانی هستند که بالا و پایین پریدن پیش آمریکا را ناشیانه از روی دست دیگران تقلید می‌کنند. پس فرجام کار آن نسخه‌های اصلی می‌تواند گواه خوبی برای مرز تحمل و مقاومت احتمالی اینان باشد. در یک نمونه ساده و مشهور، آمریکا سالهاست در کشورهایی چون کره و ژاپن، پایگاه نظامی دارد. حاکمان آنها هم به زعم خودشان برای «حفظ منافع اقتصادی» کشورشان، به توصیه وطن فروشانی مشابه آنان که ذکرشان رفت، عمل کردند و چشمشان را به روی جنایات آمریکا بستند و کوشیدند دل شیطان را بدست بیاورند! اما تا کجا!؟ تا آنجا که مثلا یک تفنگدار 23 ساله آمریکایی، در روز روشن به یک زن کره‌ای تجاوز کرد اما تنها واکنش مقامات آن کشور«اعلام مراتب اعتراض به سفیر آمریکا» بود! این سریال بارها و بارها به شکل‌های فجیع و زننده دیگری ادامه یافت و واکنش‌ها جز آنچه که گفته شد، نبود. حتی هنگامی که دانشجویان کره‌ای، به این رفتار شرم‌آور اعتراض می‌کردند، وطن‌فروشان آنها را بخاطر اخلال در منافع اقتصادی و به خطر انداختن منافع ملی سرزنش می‌کردند و با کمک پلیس، «افراطی‌ها» را سرکوب می‌کردند! حال باید از اردوغان و ماکت‌های کوتوله و کاریکاتورگونه داخلی او پرسید شما تا کجا حاضر به عقب نشینی هستید و اگرچه اتفاقی بیفتد نامه می‌نویسید که به اوباما اخم کن و دست نده!؟ بحث بر سر «اقتصاد زیر سایه کدخدا» یا «اقتدار زیر سایه خدا»است و باکی نداریم که وطن فروشان، این حرف‌ها را شعار بدانند.

این روزها که رئیس جمهور محترم و هیئت همراه، در نیویورک هستند و با وسوسه‌های خناسان داخلی و خارجی روبرو هستند، باید به این مهم توجه کنند که آنچه ایران اسلامی امروز بدست آورده، ثمره مجاهدت‌ها و ایثار کسانی است که مظلومانه و بی‌ادعا، جانشان را به اسلام و ایران تقدیم کردند،شهدا و جانبازانی که مدعیان امروز، بویی از همراهی با آنها را نبرده‌اند. پس نباید به لبخندی و اشاره ابرویی، «چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی» چون آمریکا بسپارند. قطعا راه وادادگی و عقب نشستن از آرمان‌های اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی، پیش از این هم بسته نبوده وآمریکا بارها و بارها، آرزوی دست نیافتنی‌اش را از زبان نوکران و مزدورانش بیان کرده است اما معامله‌ای که آنها در پی آن هستند و اینها برای رسیدن به آن، شما را به چنین دامگهی سوق می‌دهند، چیزی جز آنچه  با کره‌جنوبی شده، نیست و یقینا هیچ انسان آزاده‌ای - و نه مسلمان با غیرتی - به آنچه آنجا رخ داده راضی نخواهد شد و شما نیز نمی‌شوید و چنین اذنی هم از طرف مردم ندارید. چرا که امام راحل عظیم الشان راه بر اینگونه وسوسه‌های مدعیان ظاهرا ملی گرا و باطنا وطن فروش بسته است، آنجا که فرمودند: «من به صراحت می‌گویم ملی‌گراها اگر بودند، به راحتی در مشکلات و سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می‌کردند؛ و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه‌های صبر و مقاومت را یکجا می‌شکستند و به همه میثاقها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می‌زدند. کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند! ... آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای ‌دار برند، اگر زنده زنده در شعله‌های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی‌مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان‌نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم.»

  • ضرورت توجه به ساختارها

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش آورد:روزنامه اعتماد؛۵ مهر

اين روزها به دليل دسترسي بيشتر به رسانه‌هاي مستقل از جمله شبكه‌هاي مجازي، اين امكان فراهم شده كه مردم به ابراز نظراتي بپردازند كه در گذشته بيان آن نظرات در فضاي عمومي امكان‌پذير نبود يا آنكه به صراحت امروز نمي‌شد آنها را بيان كرد. از جمله اين موارد نقدهاي تند از مردم و فرهنگ جامعه ما است؛ از عادي شدن دروغگويي و رياكاري و دورويي گرفته تا بي‌توجهي به فرهنگ و ضوابط رانندگي و نيز بي‌توجهي شديد به محيط‌زيست و ريختن زباله و آشغال در طبيعت و شهر تا زرنگي‌هاي عجيب و غريب كه كمابيش همه ما روزانه شاهد آن هستيم. نتيجه‌اي كه از اين انتقادات مي‌خواهد گرفته ‌شود اين است كه مشكل اصلي ما عادات و فرهنگ و رفتار خودمان است و تا وقتي كه اين موارد را اصلاح نكنيم، هيچ چيزي درست نخواهد شد. اين نگاه اصلاح جامعه را تقليل مي‌دهد به اصلاح افراد و اينكه تك‌تك ما بايد اصلاح شويم تا جامعه درست شود. اين يادداشت در مقام توضيح و نقد اين ديدگاه است كه اين ديدگاه را از اساس نادرست مي‌داند. چرا؟

هركدام از ما در مقام يك انسان بايد از بروز ويژگي‌هاي اخلاقي و رفتاري منفي پرهيز كنيم. دروغ نگوييم، ريا نورزيم، محيط‌زيست را حفظ كنيم، در زندگي اجتماعي، حقوق ديگران را محترم بشماريم و الي آخر... و نيز هنگامي كه با فردي مواجه مي‌شويم كه اين موارد را رعايت نمي‌كند، بدون ترديد متذكر مي‌شويم و نصيحت مي‌كنيم كه او رفتار درست را پيشه كند و چندان وقعي هم به توجيهات او نمي‌گذاريم.

بنابراين در مواجهه با فرد بر اصلاح و تغيير رفتار او تاكيد مي‌كنيم ولي اين يك وجه ماجراست، زيرا افراد در فضاي انتزاعي تصميم نمي‌گيرند بلكه با توجه به واقعيات موجود است كه عمل مي‌كنند. اجازه دهيد مثالي زده تا منظور روشن شود. فرض كنيد از مردم بپرسيد كه كدام ميوه را بيشتر دوست دارند، سيب يا پرتقال را؟ اگر ٩٠ درصد مردم پرتقال را انتخاب كنند، آيا اين به آن معناست كه ٩٠ درصد آنان پرتقال را از مغازه ميوه‌فروشي خواهند خريد؟ نه. زيرا قيمت نقش راهنما دارد. اگر قيمت آن خيلي گران‌تر از سيب باشد، از خريدش صرفنظر مي‌كنند و به جاي آن سيب را مي‌خرند. در واقع قيمت‌ها يا ساختار بيروني علامت مي‌دهد كه چه كار كنيم. البته برخي از مردم كماكان پرتقال مي‌خرند ولي در نهايت نسبت خريداران به اندازه دوست‌دارانش نيست. به اين وضعيت بيروني ساختار مي‌گوييم كه وجوه بسيار گوناگوني دارد. براي نمونه ساختارهاي نظارتي و مجازاتي تعيين‌كننده ترجيحات رفتاري ما هستند.

به همين دليل مردمي كه در ايران خيلي بد رانندگي مي‌كنند وقتي به يك جامعه توسعه‌يافته مي‌روند، مثل آنان مقررات را رعايت مي‌كنند. كسي كه در ايران به راحتي دروغ مي‌گويد وقتي كه در يك جامعه ديگر با ساختاري كارآمدتر در برابر دروغگويي قرار مي‌گيرد، جز راست چيزي را نخواهد گفت. به علاوه در جامعه‌اي كه دروغگويي عادي است، راستگويي هزينه دارد و انگيزه براي راستگويي كم مي‌شود، پس هر كسي كه بخواهد راستگو باشد، بايد هزينه بدهد و اين امر گرايش به راستگويي را سخت مي‌كند. ممكن هم نيست كه همه مردم به يكباره با يكديگر تصميم بگيرند كه از فردا دروغ نگويند. گام اصلي براي اصلاح جامعه در اين موارد، بايد بيرون از فرد برداشته شود. اصلاح افراد با وجود نادرست بودن ساختارها، غيرموثر است.

با اين مقدمه مي‌توان به گزارشي كه از سوي بانك جهاني منتشر شده است، اشاره كرد. «بانك جهاني گزارشي از آمار نرخ سود بانكي در كشورهاي مختلف منتشر كرد. بانك جهاني بر پايه آمار ۲۰۱۴ نرخ واقعي سود وام بانكي در ايران را منفي ٤/٢ درصد اعلام كرد و گزارش داد وام بانكي در ايران ارزان‌تر از همه كشورهاي جهان به جز چهار كشور ونزوئلا، آرژانتين، ماكائو و ناميبيا بوده است. نرخ واقعي سود وام در هر كشور برابر است با نرخ سود وام بانكي در آن كشور با لحاظ نرخ تورم. بر اساس اين گزارش هشت كشور در سال ميلادي گذشته نرخ سود واقعي منفي داشته‌اند كه ايران نيز در بين آنها قرار داشته است. ارزان‌ترين وام بانكي در ونزوئلا ارايه مي‌شود. نرخ واقعي سود وام در اين كشور منفي ١/٢١ درصد بوده است. براساس اين گزارش ايران در سال ٢٠١٣ ارزان‌ترين وام بانكي را ارايه مي‌داد به طوري كه نرخ واقعي سود بانكي در ايران طي اين سال منفي ٧/١٨ درصد بود. نرخ سود وام بانكي (بدون لحاظ تورم) در سال ٢٠١٤ در ايران ٩/١٦ درصد بوده و ايران از اين نظر در رتبه سوم جهان قرار داشته است.»

براي مردمي كه وام‌هاي با نرخ بالاي ٢٠ درصد مي‌گيرند، چنين خبري تعجب‌آور است، چرا گفته شده كه ارزان‌ترين وام‌ها در ايران است؟ روشن است كه نرخ تورم را بايد از نرخ سود كم كرد تا نرخ واقعي بهره وام به دست آيد. در بسياري از سال‌ها در ايران، اين رقم منفي است، يعني وام‌گيرنده حتي اگر هيچ كاري هم با پول گرفته شده انجام ندهد، باز هم سود برده است. در چنين ساختار اقتصادي، علاقه به گرفتن وام زياد خواهد شد. هر كسي كه وام بگيرد برنده است و سود مي‌برد. در نتيجه فساد در نظام بانكي رواج پيدا مي‌كند، زيرا بانك به محلي براي توزيع رانت تبديل مي‌شود. اگر مي‌بينيم كه ريشه بيشتر فسادهاي مالي در ايران در بانك است، به همين دليل ساده است كه با هيچ سازوكار نظارتي هم نمي‌توان جلوي اين فساد را گرفت. جالب اين است بسياري از كساني كه مخالف فساد هستند، توجه چنداني به اين ساختارهاي فسادآور ندارند. حتي از وجود آن نيز حمايت مي‌كنند. تا وقتي كه به اصلاح ساختارها و موقعيت‌هاي اجتماعي كه مستقل از ذهن و اراده ما هستند توجه نكنيم، نمي‌توانيم از مردم بخواهيم كه رفتارهاي خود را اصلاح كنند. البته مي‌توانيم بخواهيم ولي نبايد انتظار داشته باشيم كه آنان اين توصيه را انجام دهند ولي اگر ساختارها را اصلاح كرديم، در اين صورت خواهيم ديد كه مردم خودشان رفتار را اصلاح مي‌كنند و نيازي به توصيه و نصيحت ديگران نيست.

  • آن روزگاران یاد باد

علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در ستون سرمقاله روزنامه ايران آورد:روزنامه ایران؛۵ مهر

هفته دفاع مقدس، هفته یادها و یادگارهاست. یاد روزهای خوب، آن وقت‌ها که با همه سختی‌ها، رنج‌ها، نداشته‌ها و از دست دادن‌ها، روزگاری خوب و پرنشاط داشتیم و روح‌ها سرشار بودند و پرامید.

امسال این یادها، برایمان جهتی دیگر گرفت. بی‌اختیار یاد شهدای بی‌چشم انتظار کردم. بچه‌های بهزیستی را می‌گویم، همان‌هایی که در لحظات آخر، خانواده‌ای نداشتند که برایشان پیامی بفرستند یا وصیتی بکنند. وقتی تعدادی از وصایایشان را خواندم احساس کردم برای همه مردم ایران وصیت کردند گویی همه ایران را پدر و مادر خود می‌دانستند. شهدایی که هنوز هم گرد غربت مزارشان را کسی نمی‌شوید و اشکی به یادشان ریخته نمی‌شود.

دلم که می‌گیرد به سراغ وصیت نامه هایشان می‌روم و از عظمت ایمان شهدای تنها، شهدای بی‌بدرقه که کسی در انتظار بازگشت‌شان لحظه شماری نمی‌کرد، نیرویی تازه برای خدمت به همدردانشان می‌گیرم.

همیشه از خداوند خواسته‌ام که بتوانم نقش پدر برای فرزندان مهر (بهزیستی) ایفا کنم و حامی معلولان باشم و با پروردگار عهد کردم هر آنچه در توان دارم با همه کمبودها و نارسایی‌ها برای یاری آنها و بهبود وضعیت‌شان انجام دهم. چه تفاوت دارد که عده‌ای این تلاش را ببینند یا نخواهند نظاره گر آن باشند. از خداوند می‌خواهم که در مقابل سؤالات در روز حساب، روسپید باشم.

عهد ما با اینها، دنیوی و برحسب وظایف اداری نیست بلکه پیمانی قلبی و وجدانی است و در هر جایگاهی که باشیم، با عشق وفای به عهد می‌کنیم.

خوشحالم که بهزیستی به عنوان یک نهاد خیر جمعی متعلق به همه مردم ایران است و تبلور روح جمعی مردم عزیز کشورمان برای دستگیری از محرومان است. مراقب باشیم چون چشمان این شهدا ناظر عملکرد ما است تا بهزیستی را با سلامت به اهدافش برسانیم. بر اساس باور قلبی به رسالت بزرگ سازمان بهزیستی؛ روزی که حکم رئیس این سازمان را صادر کردم در قسمتی از این حکم با همه وجود این کلمات را نوشتم و به آن پایبندم:

«مایلم در دومحور نکاتی را یادآوری کنم؛ نخست، به نظرم زمینه‌ساز تحقق برنامه‌های فوق، به کارگیری خرد جمعی است. باید ترتیبی اتخاذ شود تا سازمان بهزیستی نمادی از یک سازمان دینی، اخلاقی و اجتماعی کامل باشد. شعار ما حرکت از بهزیستی دولت محور به سمت بهزیستی جامعه محور و تحقق چشم‌انداز «بهزیستی در خانه» یعنی بهزیستی مبتنی بر خانواده است.

استفاده از زمینه‌های خیر جمعی در جامعه ایران، فرصت مناسبی برای شماست تا بهزیستی را به موضوعی برای همه ایرانیان تبدیل کنید، بهزیستی باید به یک سازمانی پر از معنویت و خانه‌ای برای همه ایرانیان که مایل به نوعدوستی و خدمت به هموطنان خود هستند مبدل شود، به عبارتی، تبدیل بهزیستی به سازمانی که تسهیل‌گر، حمایتگر و مبتنی بر حضور مردم، هدف مهم ما است، از سوی دیگر هیچ‌گونه نگرش سیاسی به معنی سیاسی کاری در این سازمان نباید جایگاهی داشته باشد. سپس، بدیهی است که دقت در حساب و کتاب همه سازمان‌ها و دستگاه‌های اداری امری واجب است، لکن با توجه به اینکه منابع این سازمان به طور مستقیم و بلاواسط متعلق به قشرهای بی‌پناه، نیازمند، کم‌صدا و افرادی است که کفالت‌شان به عهده دولت و جامعه بوده و به تعبیری آنها صاحبان و مخدومان ما هستند، این مهم مسئولیت دینی و اجتماعی ما را سنگین‌تر خواهد کرد. براین اساس، دقت در دخل و خرج آن باید به مصداق مضمون آیات شریفه سوره‌های مبارک «نساء، اسراء و انعام» باشد.»

بار دیگر همه ایرانیان را برای احیای خیر جمعی دعوت می‌کنم، چنان که بارها تأکید کرده‌ام خیر جمعی، داروی بی‌بدیل فضای روانی و آسیب‌های اجتماعی ایران امروز است، آسیب‌هایی که به سمت مزمن شدن پیش می‌روند.

بهزیستی نهادی است تخصص محور و دلسوز که تنها اهداف انسان دوستانه را دنبال می‌کند اما هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن و بهینه شدن در پیش رو دارد و مطمئناً همه ما، حرکت رو به جلوی خود را برای تحقق همه اهداف موردنظر ادامه خواهیم داد. امید که تمسک به روح پرفتوح همه شهدای انقلاب اسلامی روشنی بخش این مسیر پر تلاطم باشد و همه ما به گونه‌ای عمل کنیم که بی‌چشم انتظاران جامعه بهزیستی ما را چون خانواده خود بدانند.

کد خبر 308571

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha