همشهری ورزشی - ابراهیم افشار: حسرت‌های جام‌ملت‌های آسیا چهل‌ساله شد، نشان به آن نشان که این عکس، دیدن ندارد.

جام‌ملت‌های آسیا - ۱۹۶۸

جام‌ملت‌های آسیا - ۱۹۶۸

حالا 48سال از تاريخ اين عكس مي‌گذرد، نزديك به نيم‌قرن حسرت. حرمان. اندوه شيرين. عكسي كه هرچقدر نگاهش كني رنگ نمي‌بازد و آلبوم‌ها را پير و فرتوت نمي‌كند. خدا مي‌داند دوباره كي بچه‌ها اين جام را بلند كنند روي سرشان و باز خيابان‌هاي ما بوي نون خامه‌اي بدهد.

خدا مي‌داند اين حسرت‌ها كي تمام شود. حسرت اينكه ديگر تصاحب كاپ قهرماني جام‌ملت‌هاي آسيا وارد چهلمين سال خودش شده است. جامي‌ كه ما سه دور متوالي به خانه آورديمش (1968 تا 74) و سپس چهل سال براي تصاحبش جز جگر زده‌ايم.

اين عكس‌ها هيچ‌وقت زنگار نمي‌بندند. نگاهي به بچه‌هاي قهرمان روي فرش قرمز بكنيد. سروان‌تمام محمود بياتي (نفر پنجم از راست، رديف دوم از جلو) مربي تيم ملي است. همين چندوقت پيش‌ها كه از آمريكا به ايران آمد چقدر درباره همين واقعه حرف زديم. هنوز وقتي درباره اين بازي‌ها حرف مي‌زند قلبش جوان مي‌شود. ستوان‌يكم حسن حبيبي، كاپيتان تيم ملي (رديف اول از عقب، دوم از چپ) با لباس نظامي،‌ اتيكتي به سينه‌اش چسبانده و نگاه به دروبين دارد. بغل دستش محمود ياوري ايستاده؛ اصفهاني رندي كه تا همين اواخر در ليگ مربيگري مي‌كرد و آخ هم نمي‌گفت. از ديگر نظامي‌ها مصطفي عرب، ستاره عقاب و نيروي هوايي با درجه ستوان‌دومي ‌نيم‌خيز شده است (رديف اول، چپ)، اصغرآقا شرفي فوروارد قهار تيم با لباس دانشجويي دانشكده افسري پشت سر خسرواني -رئيس تربيت‌بدني وقت- ايستاده است. خدا مي‌داند در سرموني اختتاميه رئيس ورزش ايران چه گذشته كه همه اين شكلي شاد و شنگول‌اند. فكر نمي‌كنم بهشان ده‌ها سكه و صدها ميليون دستخوش داده باشند. اما از چشم‌هاي همه رضايت مي‌بارد. رضايت از يك قهرماني ماندگار، آن‌هم با پيروزي بر رژيم غاصب كه از اشپيگل و اشپيگلر و بازيكني كه راننده اتوبوس‌شان بود خوف داشتيم، اما پوزشان را زديم.

بقيه بازيكن‌ها با لباس‌هاي سيويل، كت و شلوارهاي سرمه‌اي كلاسيك و پيرهن سفيد و اصلاح سه‌تيغه صورت، رو به دوربين لبخند مي‌زنند. ممدآقا بياتي (كمك‌مربي تيم) با دهاني باز، كنار داداش سروانش ايستاده است. يك‌بار ديگر سير نگاهشان كنيد: تمام بازيكن‌هاي تيم ملي، اندازه موهاي سرشان، قد هم است؛ همه آلماني دورسفيد مرتب. حتي يك دانه هيپي‌ميپي هم تويشان نيست. كاپ آسيايي هم كه جلوي همه زير پاي جعفر كاشاني قيامت مي‌كند. بازيكن ديپلماتي كه بعدها در وزارت امورخارجه به حرمت ايرانيان دربه‌در از هيچ كاري مضايقه نمي‌كرد. حالا كه داريد خوب نگاه مي‌كنيد عكس را، اين را هم بگويم كه از 22بازيكن ملي فقط فرامرز ظلي است كه عينك آفتابي زده و فاز كنار دريا برداشته است. الباقي ساده‌ترين شمايل‌ها را دارند و جالب اينكه در ميان 22بازيكن ملي قهرمان آسيا حتي يك بازيكن سيبيلو و ريشو هم نداريم. اين ساده‌ترين شمايل از جوانان دهه چهل است. ريخت‌هاي به‌شدت محترم و متشخص. نمادهاي سادگي. صداقت. بي‌شيله‌پيلگي.

از اين جمع تنها بازيكناني كه چشم‌هايشان را به سوي ما بسته‌اند مهراب و عزيزند. دو پرسپوليسي آنتيك. چشم‌هايشان را بسته و باز نمي‌كنند. باز نخواهند كرد. نور به قبرشان ببارد خب. دو ستاره‌اي كه وجه نمايشي زندگي‌شان آنها را به آكتوري كشاند و در پرده‌هاي نقره‌اي هم به نهايت آرزويشان كه عدالت بود دست نيافتند.

دوباره عكس را سير نگاه كنيد. اين جمع 22نفره، بعدها چهار مربي تيم ملي (حسن‌آقا، ياوري، اصغر، آقاجلال) و يك رئيس فدراسيون فوتبال (هادي‌خان طاووسي) تحويل جامعه داد. حالا سوگ سرودن براي چهار ستاره گريزپا و آرمانخواه همين تيم ملي كه سال‌هاست در ينگه دنيا به سر مي‌برند و از هجران وطن، پير شده‌اند، چه دردي را دوا مي‌كند؟ (مصطفي، مهدي، پرويز و كارو) البته كارو كه خيلي اهل سياست نبود. مصطفي هم هميشه يك نيروي هوايي‌چي باقي ماند. مي‌ماند پرويز و مهدي كه يك‌بار در جواني شيشه‌هاي دانشسراي تربيت معلم را شكستند و كلي هم تاوانش را دادند. البته آقامهدي بعدها دست از سياست و پلتيك كشيد و آن‌قدر در كالج‌ها و يونيورسيتي‌ها دود چراغ خورد كه دكترايش را گرفت و الان هم بعد از اتمام تحصيلات عاليه‌اش در آمريكا، چند سالي است كه دائم به تهران مي‌آيد و مي‌رود. ديدن دوستان قديمي‌ و كوچه بن‌بست‌هاي تهران و كتابفروشي‌ها و خانه مادري و چارصددستگاه، انگار كه جوانش مي‌كند. هرچه هم التماسش مي‌كنيم كه بيايد براي تاريخ شفاهي ورزش ايران دو كلمه خاطره‌بازي و خاطره‌سازي كند، يك‌جوري نوچ‌نوچ مي‌كند كه انگار او در بخش مهمي ‌از فوتبال سياسي ايران گردنفرازي نكرده است.

دوباره عكس را زيرچشمي ‌نگاه كنيد. اين جمع البته سه‌ستاره‌ي بيمار نحيف هم دارد. (همايون و فريبرز و اكبر) اتفاقا امروز سالروز تولد همايون بود. يادمان رفت برايش پيام تبريك و تسليتي بفرستيم. اكبر هم كه پاركينسون گرفته و توي خانه‌ي وقفي خيابون سميه، ‌هيچ‌كس نيست كه بهش بگويد خرت به چنده داداش اكبر؟ او هم سيگاري بگيراند و با لهجه‌ مشدي‌هاي شمس‌العماره بگويد كه خر ما از كرگي دم نداشت خواهر! بي‌خيال ما جون مولا.

البته گل سرسبد اين جمع قهرمان چهره‌هايي چون كلاني و كاشاني‌اند كه شانس در خانه‌شان را زده و با اتوريته‌اي كه دارند مي‌توانند هنوز در صف اول مديريت مياني ورزش كشور حضور داشته باشند و از نظرها محو نشوند. حالا گيريم رسانه‌ها از عموظلي هم گاهگاهي يادي مي‌كنند و عمو دائم برايشان شعرهاي هجراني قرقره مي‌كند اما اشك هيچ كسي براي اين خيل بي‌پناه از گونه‌شان نمي‌سرد پايين. گيرم از حسين فرزامي ‌هم گهگاهي سراغي گرفتند. اما طفلي علي جباري، غلوم وفاخواه، پرويز ميرزاحسن و هادي طاووسي، انگار كه يك قطره آب شده‌اند و چكيده‌اند زير خاك. زير خاك يك بلوط پير. يك نخل سوخته. يك بومادران قديمي.

خواهشا ديگر عكس را هم نگاه نكنيد. چه فايده كه نمي ‌بر چشم‌تان بنشيند يا آهي از ته دل بكشيد؟ ما چهل‌سال است براي اين جام له‌له مي‌زنيم و كفاش‌جان مي‌خندد بر حسرت‌هاي ما كه ديگر بوي نون خامه‌اي هم نمي‌دهند. نون خامه‌اي‌هاي لاله‌زار مگر كپك زده‌اند كه اين شكلي نگاه نگاهم مي‌كني؟!

کد خبر 320597

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha