شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۹
۰ نفر

همشهری دو - امیر حسن‌شاهی: گاهی‌اوقات پیش می‌آید که بدون اطلاعات دقیق تاریخی و شاید بتوان گفت تا حدی هم کورکورانه، نسبت به برخی موضوعات جبهه‌گیری می‌کنیم.

سیدجواد میری‌منیق

البته غالبا نيز اين نوع ورود به قضايا، چيزي را به جز جدل و بحث‌هاي بي‌فايده به‌دنبال ندارد. در همين راستا يكي از مباحثي كه اخيرا مورد مناقشه و مباحثه قرار گرفته است، موضوع «هويت ملي» است؛ موضوعي كه از فضاي حقيقي تا مجازي را درگير خودش كرده است. به همين‌خاطر سراغ يكي از اساتيد جامعه‌شناسي رفتيم و با رويكرد تاريخي، نسبت به هويت‌ملي‌مان به گفت‌وگو پرداختيم تا با آگاهي بيشتري نسبت به اين مسئله در جمع‌هاي مختلف صحبت كنيم. سيدجواد ميري‌منيق از چيستي هويت‌ ملي برايمان مي‌گويد.

  • مفهوم هويت ملي از چه زماني در ايران شكل گرفت؟

ابتدا بايد به سراغ معنا و مفهوم «ملي‌بودن» برويم. مفهوم مليت يا ملي‌بودن يك چيز، تا پيش از دوران مشروطه در ادبيات جهان اسلام، معناي «مله» را داشته است. «مله» به‌معناي امتي با ديني واحد، برخاسته از مفهومي مذهبي است، مثل «مله ابراهيم». اما پس از مشروطه و جنبش‌هاي مختلف سياسي و اجتماعي، به‌طور كلي بحث مليت در سپهر انديشه ايرانيان، فارغ از معناي امت واحد ديني، به‌معناي ديگري شكل مي‌گيرد و مفهومي است مبتني بر ايده مدرن ناسيوناليسم. ناسيوناليسم به‌معناي آن است كه افرادي در يك چارچوب سرزميني، با زبان و جغرافياي مشخص و واحد و با وجود نهاد حاكميت و دولت، دور هم جمع شده‌اند و همبستگي دارند. بعد از مشروطه، هويت ملي با همين معنا، يعني حس ناسيوناليسم بين ايرانيان ايجاد شد. اما بعد از انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، اين تفكر ناسيوناليستي به محاق رفت و همان ايده امت اسلامي جايگزين آن شد؛ يعني چيزي فراتر از يك ملت در محدوده جغرافيايي مشخص.

  • يعني در هر دوره‌اي هويت ملي بنا به مقتضاي آن دوره متفاوت مي‌شود يا امري فطري است؟

هويت ملي اساسا يك مفهوم قراردادي است و نه امري فطري يا ازلي و ابدي. آن هم قراردادي كه بين ملت و دولت شكل گرفته است. البته مولفه‌هاي احساسي و عاطفي ميهن‌دوستي و وطن‌‌دوستي كه يك امر فطري است، با ناسيوناليسم و داشتن هويت ملي فرق دارد؛ زيرا در ناسيوناليسم بعد از دور هم جمع‌شدن، يك نوع انحصارگرايي وجود دارد؛ يعني مي‌گوييم كشور ما برترين كشور جهان است. ولي وطن‌خواهي يك امر دروني و ازلي است، درست مثل اينكه هر شخصي، خانواده‌اش را به‌طور فطري دوست دارد، اگرچه خانواده‌هايي بهتر از خانواده ‌خودش وجود داشته باشد. ما نسبت به وطن چنين حسي داريم.

  • آيا كشورهاي ديگر نيز همچون ايرانيان هويت ملي برايشان اهميت دارد؟

ميان كشورهاي دنيا، ايران از معدود كشورهايي است كه هويت مردمانش با يك درازاي تاريخي گره خورده است؛ يعني در ذهن ايرانيان چنين آگاهي‌اي وجود دارد كه 5هزار سال پيش نيز سرزمين‌شان بوده و داراي قدمت ديرينه‌اي است درحالي‌كه عين اين سخن را در مورد كشورهايي مثل كانادا و يا امارات متحده عربي نمي‌توان گفت؛ چرا كه اين اتفاق، يعني باليدن به گذشته، نياز به يك تاريخ باستاني اثبات‌شده و نيز تداوم آن تاريخ دارد كه درباره آن كشورها صدق نمي‌كند. اين تداوم تاريخي به انسان يك حس جمعيِ مثبت مي‌دهد، البته اين حس يكسري مولفه‌ها و عناصر مشتركي دارد كه افراد را به يكديگر نزديك مي‌كند، مثل زبان، دين و... . اگر ما در موضع كشوري مثل سنگاپور و يا حتي آمريكا بوديم، نمي‌توانستيم اين حس جمعي را داشته باشيم زيرا در چنين كشورهايي زماني كه به عقب نگاه مي‌اندازي پشت سرت معلوم نيست كه چه عقبه‌اي وجود دارد ولي در ايران پشت سرت پارتيان و هخامنشيان و ساسانيان و ايلخانان و... را مي‌بيني و بايد گفت داشتن همين قدمت است كه هويت ملي ايرانيان را برايشان مهم كرده است و از آن ياد مي‌كنند.

  • همين ياد كردن از گذشته و تاريخ چرا ميان ايرانيان زياد ديده مي‌شود؟

ميل ايرانيان و بازگشت آنان به باستان و تاريخ گذشته، بسيار پر رنگ‌تر از ساير مردم جهان است و چرايي اين موضوع در اين است كه به‌نظر مي‌آيد در دوران معاصر وقتي كه سرعت توسعه و پيشرفت نسبت به كشورهاي قدرتمند كُند مي‌شود، برخي حس عقب‌ماندگي پيدا مي‌كنند و همين عدم‌موفقيت سياست‌هاي توسعه كه بخشي از آن طبيعي است، مردم را به گذشته برمي‌گرداند. البته اين موضوع بخش ديگري هم دارد كه آن را پديده‌اي مثل پاگانيسم مي‌توان دانست؛ يعني سر برآوردن بدعت‌هاي نوين بر پايه سنت‌هاي قديم. مثلا در مسيحيت عده‌اي پيدا شده‌اند كه به‌دنبال سنتي بروند كه رنگ و بوي ديني داشته باشد و بدعت جديدي را پديد آورند. به‌نظرم رگه‌هايي از اتفاقي مثل پاگانيسم در ايران به‌وجود آمده و عده‌اي به‌دنبال احياي سنت‌هاي پيشااسلامي و حتي پيشازرتشتي هستند.

  • با اين حساب، پس نقش دين در رابطه با هويت ملي خيلي جدي است؟

بله، در رابطه با ايران، عناصر اصلي هويت ايراني را فرهنگ ايران كه ابعاد بسيار وسيعي دارد تشكيل مي‌دهد. مثل ادبيات، تاريخ مشترك ايرانيان و پررنگ‌تر از همه دين و مذهب. اساسا در بسياري از سرزمين‌ها، دين نقش يكپارچه و يكدست كردن مردم را داشته است؛ در برخي كشورها مسيحيت، يهوديت و برخي هم اسلام. در 500سال اخير مذهب تشيع، اين نقش را در ايران به خوبي ايفا كرده است تا جايي كه اسلام و به‌ويژه تشيع را نمي‌توان از هويت ايراني جدا ساخت.

  • يعني اصلا نمي‌توان اسلام و ايران را جداي از هم ديد؟

بعضي از حرف‌ها مبني بر جداسازي اسلام از هويت ايراني برآمده از عدم‌اطلاع دقيق از تاريخ ايران است. اسلام در ايران 1300سال سابقه دارد و اينكه در گوشه و كنار گفته مي‌شود اسلام مختص اعراب است از ريشه غلط است؛ چرا كه اساسا دين و مذهب وقتي در جامعه‌اي شكل مي‌گيرد يكي از پيام‌هايش جهاني‌بودن است و اصلا نبايد دين را متمركز در يك منطقه جغرافيايي خاص دانست. حتي زرتشتيان ايراني در زمان قديم، از سبك اسلامي در بسياري از امور تأثيرگرفته بودند و به‌طور كلي ايراني بودن و اسلامي‌بودن قابل تفكيك از هم نيستند. البته لازم به ذكر است كه هويت ايراني فقط هويت فارسي نيست، چرا كه انواع قوميت‌ها با زبان‌هاي مختلف نيز در هويت ايراني مي‌گنجد و مجموعه اين تنوعات هويت ايراني را شكل مي‌دهد.

  • به‌عنوان سؤال آخر بفرماييد چرا ميان دوره‌هاي مختلف تاريخي، تأكيد بر هخامنشيان بيش از ديگر دوره‌هاست؟

شايد بتوان گفت تأكيد بر هخامنشيان بدين خاطر است كه آثار تاريخي مستند و قابل اعتنايي وجود ندارد كه دين هخامنشيان در آن دوره دقيقا چه بوده است، اگرچه گفته شده زرتشتي بود‌ه‌اند ولي اين يقيني نيست. درحالي‌كه مثلا ساسانيان كاملا مشخص است كه زرتشتي بوده‌اند. براي همين است كه عده‌اي با توجه به مسائل اومانيستي و انسان‌گرايي بر اين دوره تأكيد دارند.

کد خبر 351616

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha