احمد نقیب‌زاده: ایران متکی بر پیشینۀ تمدنی و فرهنگی پرسابقه خود همیشه رفتاری با ثبات و منطقی از خود بروز داده و تکلیف دوست و دشمن را روشن کرده است.

ایران - ترکیه

 اما همسايگان ما به دلايل مختلف دچار بي‌ثباتي سياسي و ناپايداري ديپلماتيك بوده و هستند. ازاين ميان تركيه كشوري است كه به‌دليل آشنايي پانصدساله با حكومت و دولت انتظار بيشتري را برمي‌انگيزد.

درعين حال پيشينۀ تاريخي اين كشور پيشينه‌اي يكدست نيست و دست‌كم سه مرجع متفاوت را فراروي سياستمداران تركيه امروز قرار مي‌دهد. يكي امپراتوري بيزانس يا روم شرقي كه در قرن پانزدهم با ورود تركان عثماني به قسطنطنيه يا استانبول كنوني طومارش درهم پيچيده شد و تقابل اين دو تمدن و فرهنگ؛ يكي برآمده از شرق جنگجو و ديگري بريده از تمدن روم حقوقدان به‌گونه‌اي نبود كه بتوان بين آنها آشتي وتجانسي برقرار كرد و به هر دو ارجاع داد.

ديگري امپراتوري عثماني كه با ايدئولوژي ديني و قدرت شمشير، تمركزي به‌وجود آورد كه براي پاره‌اي از مزاج‌ها جاذبه دارد. اما همانطور كه گفتيم تقابل آن با تمدن بيزانس از آغاز به‌گونه‌اي بود كه اجازۀ هيچ‌گونه پيوندي ميان آنها نمي‌داد. لحظۀ ورود تركان عثماني به قصر امپراتور (1453) براي عده‌اي لحظه‌اي با شكوه وبراي پاره‌اي لحظه‌اي شرم آور از توحش و تجاوز بود. شايد همين دوگانگي بود كه بازماندگان امپراتوري عثماني پس از فروپاشي اين امپراتوري نامتجانس ترجيح دادند به سراغ تمدن و فرهنگ ديگري بروند و خود را ازاين دوگانگي خلاص كنند. چنين بود كه غرب مدرن متبلور در سيماي كمال پاشا از افسران امپراتوري (جالب اينكه كمال پاشا كه خود را آتاتورك يا پدر تركان مي‌ناميد خودش ترك نبود و اين طنز خود از نوعي بلاتكليفي سرچشمه مي‌گيرد) به‌عنوان سومين منبع مورد توجه قرار گرفت. اما پس از گذشت 90سال از حاكميت مقتدرانۀ كماليسم، آن بلاتكيفي دوباره به سراغ اهالي آناتولي رفته تا كسي را به رهبري خود انتخاب كنند كه كارش به ميخ و به نعل كوبيدن است.

تأثير انقلاب اسلامي ايران بر كشورهاي منطقه قابل انكار نيست اما اين تأثير در همۀ اين كشورها يكسان و يكنواخت نيست. فروپاشي امپراتوري عثماني و جايگزيني آن با يك رژيم به ظاهر مدرن وارداتي سبب شد تا بين دولت و مردم تركيه شكافي پرنشدني به‌وجود‌ آيد كه راه چارۀ آن در لحاظ احساسات مذهبي مردم بود. حزب رفاه و توسعۀ تركيه با گرايش مذهبي و با اجازۀ آمريكا كه مي‌خواست الگويي متفاوت از اسلام جمهوري اسلامي فرا روي مردم منطقه قرار دهد، به‌تدريج پله‌هاي قدرت را در دهه 1990پيمود و زمام دولت را در دست گرفت. اين حزب ابتدا مي‌بايست از دست نظامياني كه هفتاد سال قدرت را در دست داستند گريبان رها كند تا بتواند برنامه‌هاي بعدي خود را به اجرا بگذارد.

تقسيم كار بين سه رهبر حزب يعني اردوغان، گول و داوود اوغلو و صميميت و روح همكاري كه بين آنها وجود داشت پيروزي حزب را تضمين مي‌كرد بدون آنكه كسي بداند در مخيله اردوغان دقيقا چه مي‌گذرد. رعايت دمكراسي باعث رضايت مردم و برنامه‌هاي اقتصادي موجب پيشرفت و رفاه و بهره‌برداري از موقعيت‌ها و فرصت‌هاي پيش آمده به‌ويژه از تحريم‌هاي ايران، تركيه را به اندازۀ يك مرحلۀ تاريخي به جلو راند. اما چيزي نگذشت كه مرض خاورميانه‌اي سياست كه عبارت باشد از توهم‌زدگي و خودبزرگ بيني رهبران كه به شخصي كردن قدرت و حذف همكاران و رقبا و نهايتا به ديكتاتوري مي‌انجامد به سراغ اين كشور و شخص اردوغان آمد. چنين است كه تاريخ حاكميت حزب توسعه و رفاه را بايد به دو بخش تقسيم كرد. يكي دوران استقرار همراه با سازندگي و ديگري دوران شخصي كردن قدرت و آغاز انحطاط. پيش ازاين هم ناصر، صدام، قذافي به اين مرض گرفتار و پايان غم انگيري را براي خود و كشورشان رقم زدند.

در دوران اول ثبات و رضايت احزاب و اقوام شاخصۀ داخل و روابط دوستانه با همۀ كشورهاي منطقه و فرامنطقه‌اي شاخصۀ سياست خارجي بود. ولي در دورۀ دوم كه با حذف چهره‌هاي مقبول و متيني مانند گول همراه بود جامعۀ ترك دچار چندپارگي به‌ويژه ميان طرفداران ميراث آتاتورك و اسلامگرايان شد و ثبات سياسي و رونق اقتصادي و از همه مهم‌تر امنيت ازاين كشور رخت بربست و در روابط خارجي تنش و ناپايداري جانشين دوستي و مدارا شد.

  • يك سياست خارجي پرتنش و بي‌سرانجام

هيچ‌كس به درستي نمي‌دانست اردوغان چه سودايي در سر مي‌پروراند. او كه به ظاهر به پيوستن به اتحاديه اروپا دل بسته بود و دراين راه دست به اصلاحاتي در نظام قضايي و سياسي زد، يكباره آن را به كناري نهاد و سوداي رهبري جهان اسلام را در سرلوحۀ كارهاي خود گذاشت و ظاهرا به اين نتيجه رسيده بود كه تمركز قدرت لازمۀ پيشبرد چنين سياستي است. البته اين تفسيري خوش‌بينانه و سياسي است وگرنه قدرت طلبي و آرزوهاي شخصي انگيزه چنين تغييري تلقي مي‌شود. آنچه پرده ازاين سودا برداشت بادي آشفته بود كه از صحاري عربستان برخاست و به بهار عربي تعبير شد و كسي از خود نپرسيد با كدام سازوكار اين شورش‌ها به دموكراسي و آزادي ختم خواهد شد. هرچه بود اردوغان آن را به فال نيك گرفت و سياستي در پيش گرفت كه سرآغاز انحطاط تركيه و سقوط شخص وي خواهد بود.

حمايت گستردۀ او از اخوان المسلمين بسياري از زواياي پنهان ذهنيت و شخصيت او را روشن كرد. اول آنكه نشان داد سياستمداري سطحي و دور از واقعيت است و نمي‌داند كه اخوان المسلمين پدرخوانده‌هاي قهاري دارد كه هرگز سر به اطاعت از اردوغان و امثال او نخواهند نهاد. اگر اخوان به پيروزي چشمگيري دست مي‌يافت پيش از هر كس ديگر براي اردوغان خطرساز و دردسرآفرين مي‌شد. دوم نشان داد كه چگونه ممكن است از هول حليم قدرت در ديگ بيفتد. كسي كه بتواند به اين شتاب موضع خود را عوض كند كجا مي‌تواند مورد اطمينان باشد. كسي كه زودتر از همه به اين نكته واقف شد راشد الغنوشي رهبر اخوان تونس بود كه به صراحت اردوغان را فردي نا مطمئن و خطرناك توصيف كرد.

روابط تركيه با همسايگان و دوستان عربش شتابان رو به تيرگي نهاد. مصر كه اردوغان به‌عنوان پايگاه خلافتش در شمال آفريقا به آن مي‌نگريست در رديف مخالفان سرسخت او قرار گرفت. عربستان و سوريه هم به همين ترتيب از او فاصله گرفتند. ژست طرفداري او از فلسطيني‌ها هم به تيرگي رابطه‌اش با رژيم ‌صهيونيستي انجاميد بدون آنكه فلسطيني‌ها را به متحد او تبديل كند. تنها با ايران بود كه سر رشته را نگه داشت زيرا مي‌دانست هزينه تنش با ايران بسيار بالاست. روابط تركيه با آمريكا و روسيه هم مصداق ازاين شاخ به آن شاخ پريدن است كه تنها وجه مشترك آن با سياست‌هاي ديگرش ناپايداري و بي‌ثباتي است. يك روز به خيال برانگيختن حمايت آمريكا و ناتو هواپيماي جنگي روسيه را ساقط مي‌كند و روز ديگر از آمريكا دور شده و ملتمسانه دست دوستي و ياري به سوي روسيه دراز مي‌كند. يك روز درهاي تركيه را روي طرفداران داعش مي‌گشايد و از آنها نفت مي‌خرد و روز ديگر علم مبارزه با داعش را بلند مي‌كند.

اما روابط تركيه يا به‌عبارت درست‌تر روابط اردوغان با ايران با اندكي تفاوت مصداق ملاحظات زودگذر و فرصت طلبي‌هاي ناشيانه است. البته اين امر بدون پيشينه هم نيست. در آستانۀ جنگ جهاني اول امپراتوري عثماني قصد داشت به‌منظور بهره‌برداري از فتوحات جنگ وارد اين رويارويي شود ولي چون نمي‌دانست كدام طرف پيروز خواهد شد چند‌ماه صبر كرد و با مشاهدۀ پيروزي‌هاي اوليه آلماني‌ها در كنار آنها وارد جنگ شد ولي محاسباتش غلط از آب درآمد. بيشترين جدال ايران و تركيه بر سر سوريه است. اردوغان كه پيوسته خود را دوست بشار اسد معرفي مي‌كرد با شروع اعتراض‌ها عليه دولت بشار و حدس و گمان‌ها مبني بر سقوط او در ماه‌هاي پيش رو، يكباره به دشمن سرسخت اسد تبديل شد.

طبعا حمايت ايران از دولت قانوني و مشروع سوريه با سياست تركيه سازگار نبود و همين منشأ جدالي پنهان شد كه ابتدا در روزنامه‌هاي طرفدار اردوغان مثل يني چري بازتاب يافت و به جنگ لفظي رسانه‌اي تندي بدل شد. روزنامه‌هاي تركيه با تمثيلي از جنگ‌هاي گذشته ايران و عثماني از ورود صفوي‌ها به دروازه‌هاي تركيه و ضرورت مقابله با آن خبر مي‌دادند و اين درحالي بود كه دستگاه ديپلماسي ايران همچنان با متانت و ثبات قدم از كنار اين هوچي گري‌ها مي‌گذشت. اما اردوغان كه خواب سلطان سليمان را مي‌ديد چنان حريصانه به سوريه و عراق مي‌نگريست كه گويا يك گوسفند قرباني ذبح شده هستند و ايران نمي‌خواهد سهمي در ظرف تركيه بگذارد.

تركيه كه همچنان در جبهه‌هاي ديگر مشغول استمرار خطاهاي خود مانند سرنگوني جنگنده روسي و شروع جنگ عليه كردها و ورود به عراق بدون اجازۀ دولت مشروع اين كشور بود و از سوي ديگر ايران هم تن به بازي‌هاي او نمي‌داد به سياستي كژدار و مريز ادامه داد. البته درهمين مدت رفت‌وآمد با رقباي ايران را هم در دستور كار قرار داد. دشمني‌هاي او نسبت به ايران آشكار اما اعلان نشده بود. اين رقبا نمونه شيران علم هستند كه حمله‌شان از باد باشد دم به دم. تغييرات كاخ سفيد و رياست ترامپ عده‌اي از سياستبازان منطقه را به خيال خام انداخت. سخنراني ترامپ و اعلام اينكه عرصه را بر ايران تنگ خواهد كرد سعودي‌ها و اردوغان را به اين خيال واداشت كه گويا بحران ديگري در راه است و بايد خود را از طريق خوش‌خدمتي براي آمريكا آمادۀ بهره‌برداري كنند. چنين بود كه شيران علم در مونيخ به حركت درآمده و عليه ايران رجزخواني كردند.

بودند افراد خامي كه در داخل ايران خواهان برخورد بودند و وزارت خارجه را به انفعال متهم مي‌كردند درحالي‌كه صبر و متانت بايد همچنان شاخصۀ ديپلماسي ايران باشد. جالب اينكه همين اردوغان در فاصلۀ يك هفته از كنفرانس مونيخ در نشست سران اكو در اسلام آباد به ديدن آقاي روحاني رفت و به اظهار ارادت پرداخت. آنچه حاصل مي‌شود اين است كه ما با جماعتي از رجال دولت‌هاي بي‌بنيان روبه‌رو هستيم كه با استشمام فضا و به اشاره ديگران موضع مي‌گيرند.

اينگونه سياستمداران يا به‌عبارت درست‌تر سياستبازان از خطرناكترين گونه‌ها هستند و برخورد با آنها نهايت حزم و احتياط را طلب مي‌كند ولي آثار سوء رنگ به رنگ شدن و ازاين شاخ به آن شاخ پريدن آنها منطقه را بي‌ثبات‌تر كرده و نا آرامي‌هاي ناشي از آن حل بحران را سخت‌تر مي‌كند. اگر اردوغان بر مواضع اوليه خود باقي مانده بود امروز با كمك ايران مي‌توانست بر بسياري از بحران‌هاي منطقه فائق‌آيد. ولي نمي‌توان از بورياباف انتظار فرش ابريشمين داشت. اينجاست آن سابقه سه هزارساله كه ايران را از مدعيان تمدن متفاوت مي‌سازد.

در اين‌كه بين ايران و تركيه رقابتي آشكار و پنهان وجود دارد شكي نيست ولي اين‌كه تركيه بخواهد با تغيير فضا و يا ژست‌هاي كاخ سفيد تغيير موضع بدهد، نتيجه همين مي‌شود كه بر آشفتگي اوضاع خاورميانه افزوده است بدون آنكه تركيه كوچكترين نفعي ازاين وضعيت برده باشد. مي‌توان حدس زد كه اردوغان در ميانۀ بحران‌هايي كه خود مي‌آفريند و آشفتگي‌هاي ناشي ازتغيير موضع ناگهاني او و دلخوش كردن به رژيم‌هاي بي‌بنيان منطقه از يكسو و حذف رقباي خود در داخل به بهانه‌هاي واهي از سوي ديگر روزي به پايان خط برسد.

کد خبر 365658

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست‌خارجی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha