چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۹
۰ نفر

همشهری دو - حورا نژادصداقت: عکس‌های اینستاگرام و مطالب کانال تشکل خیریه مردمی «فواد» را که ببینید، اصلا فکرش را نمی‌کنید که فقط چند دانشجو دور هم جمع شده‌اند و با دست خالی دل کودکان زاهدان را شاد می‌کنند.

نقاشان لبخند

 همه‌شان دهه هفتادي هستند اما برايشان مهم است كه وقتشان را صرف ساختن لبخند كنند. اين‌‌ها را علي رخشاني‌نسب كه ايده اصلي فواد از او است، برايم تعريف كرد. ديدار من با او و مهشيد بهزادمهر كه يكي از اعضاي اصلي گروه است، در زاهدان فراهم شد؛ در يكي از روزهاي گرم اين شهر، وقتي آنها در حال تدارك سبدهاي كالاي نوروزي بودند و مي‌خواستند بين بچه‌هاي يكي از مدارس حومه شهر پاستيل و پشمك پخش كنند. تمام اعضاي اين خيريه‌ دانشجو هستند و در وقت‌هاي خالي‌شان آستين بالا مي‌زنند تا شادي بيافرينند.

  • با مهرباني لبخند بسازيم

همه كارهاي تشكل آزاد خيريه مردمي فواد از يك ايده و بعد هم يك نذر ساده شروع مي‌شود؛ نذري كه روزي علي رخشاني‌نسب، دانشجوي رشته مهندسي فناوري اطلاعات، به‌خاطر حل‌شدن يكي از مشكلاتش آن را بر زبان مي‌آورد و بعد از مدتي، با خودش مي‌گويد: «كمك به ديگران كه نبايد صرفا حالت معامله با خدا داشته باشد... انجامش مي‌دهم. شايد حال بدم خوب شد. شايد كمتر بنشينم پاي تلگرام و اينستاگرام و...» همين تصميم‌گيري ساده و مصمم‌شدن براي عملي‌كردن يكسري ايده‌هاي قبلي موجب مي‌شود تا با ديگر هم‌دانشكده‌اي‌هايش مثل مهشيد بهزادمهر هم مشورت كند. از يك گروه دانشجويي چه انتظاري مي‌توان داشت؟ همه با دست‌هاي خالي دور هم جمع مي‌شوند و به اين نتيجه مي‌رسند كه ديگران را خوشحال كنند؛ به همين سادگي.

كل ماجرايي كه از شكل‌گيري خيريه مردمي فواد برايتان گفتيم، در كمتر از 5‌ ماه رخ مي‌دهد. يعني ايده اوليه دقيقا بهمن‌94 بود كه به ذهن رخشاني‌نسب مي‌رسد و نخستين كار حال‌خوب‌كنشان را تير95 انجام مي‌دهند. حالا از تير پارسال تا آخرين كارشان كه پخش غذا و خوراكي‌ها و وسايل جذاب و دوست‌داشتني براي بچه‌ها در شب عيد بوده، آنها مدام مشغول برنامه‌ريزي‌اند؛ آن هم برنامه‌هايي كه به كمكشان كار خير متفاوت انجام دهند. همين است كه هشتگ‌هاي خيريه فواد در اينستاگرام و كانال تلگرامي‌شان حول همين موضوع است: «بياييد با مهرباني لبخند بسازيم».

  • آن روز خاطره‌انگيز

هنوز خاطره 17 تير 95 براي اعضاي خيريه فواد زنده است، آنقدر كه حتي تاريخش را خوب در ياد نگه داشته‌اند. به مناسبت عيد سعيد فطر نخستين كار خيرشان را انجام مي‌دهند؛ سر‌زدن به بخش كودكان بيمارستان امام‌علي‌(عليه‌السلام) زاهدان. هميشه اولين‌ها كمي سخت است. براي فوادي‌ها هم نخستين ديدار سخت بود. آنها گروهي خودجوش بودند كه براي انجام كار بزرگ نياز به كلي مجوز داشتند و خب، هنوز كارشان به حدي نرسيده بود كه مجوز بگيرند و آنقدر دستشان پر باشد تا با نامه‌هاي تأييدشده كارهاي بزرگ كنند.

يك‌بار علي رخشاني‌نسب با يكي از دوستان دانشگاهش كه دانشجوي پزشكي بوده، صحبت مي‌كند و برايش مي‌گويد كه چقدر دلش مي‌خواهد به بچه‌ها كمكي كند تا دلشان شاد شود. دوستش هم كه هميشه چنين رؤيايي داشته، مي‌‌گويد: «باشه، من برات شرايطش‌رو جور مي‌كنم». خلاصه همين دست به‌دست هم دادن‌ها در عالم رفاقت موجب مي‌شود كه در همان 17تير بعد از كلي فكر و خلاقيت، فوادي‌ها با وسايلي ساده و چند عروسك و بادكنك به بيمارستان امام‌علي‌(عليه‌السلام) بروند و بخش كودكان پر از صداي خنده شود. خنده‌ها و شادي‌هايي كه هم دل آن كودكان را حسابي شاد مي‌كند و هم دل پدر و مادرهايشان را كه از فضاي بيمارستان حسابي دمغ و دلسرد بودند.

حالا بماند كه خيلي از همان خانواده‌ها وقتي ناگهان با يك گروه پرهيجان مواجه مي‌شوند، تعجب مي‌كنند و از يكديگر مي‌پرسند كه اينجا چه خبر است... ولي همين كه چشمشان به مدير بيمارستان، آقاي دكتر مشهدي و ديگر پرستارها و دكترها مي‌افتد، آسوده‌خاطر مي‌شوند كه همه‌‌چيز با يك قرار قبلي بوده و بعد خودشان هم دل به دل فوادي‌ها مي‌دهند و هيچ كدامشان مانع آنها نمي‌شوند تا حدي كه فوادي‌ها را با مدادرنگي‌ها و كتاب‌هاي نقاشي كه آورده‌اند، همراهي مي‌كنند و حتي آخر سر هم پا به پاي بچه‌هايشان مي‌نشينند تا نمايش عروسكي گروه را تماشا كنند. احتمالا تمام آن 30يا 40 كودكي كه آنجا بوده‌اند، كاغذهاي رنگي فوادي‌ها را كه بالاي تخت بچه‌ها زده بودند و رويش نوشته بودند: «تو يك قهرماني» هميشه به ياد خواهند داشت.اين شروع خوب، هم انگيزه اعضاي خيريه مردمي فواد را زياد كرده بود و هم يكسري از دانشجوهاي ديگر تشويق شده بودند تا به آنها ملحق شوند. همين است كه اعضاي اصلي از يادآوري اين خاطره لبخند مي‌زنند و هنوز هم حالشان با آن خوب مي‌شود.

  • گاهي دل بايد خوش شود

صبح روز 24مرداد 95 بچه‌هاي آسايشگاه معلولان جسمي و ذهني مهرآوران مثل هميشه خموده و سرد در تخت‌هايشان خوابيده بودند. نه اينكه آسايشگاه بد باشد، نه. بعضي از بچه‌هاي اين مركز توانايي هيچ نوع حركتي ندارند. وقتي چند نفر حالشان خوب نباشد، انگار افسردگي به ديگران هم سرايت مي‌كند. براي ازبين‌بردن اين دردهاي روحي مسري چه كار مي‌توان كرد؟ فقط بايد پول‌هايي با رقم‌هاي عجيب و غريب خرج كرد؟ اما فوادي‌ها اين قانون را مي‌شكنند و بعد از كلي هماهنگي و تأييدگرفتن و همفكري و خلاقيت، با همان پول نه چندان زيادي كه داشتند پا به آسايشگاه مي‌گذارند. آنها مي‌خواستند يك جمع «حال خوب‌كن» باشند براي بچه‌هايي كه حالشان چندان خوب نيست؛ آن هم با كلي بادكنك و لباس و مدادرنگي و... .

مهشيد بهزادمهر حين تعريف‌كردن خاطرات آن روز موبايلش را روشن مي‌كند و فيلم‌هاي كوتاهي را كه گرفته، نشان مي‌دهد: «اين وضعيت آسايشگاه است، وقتي تازه واردش شديم. اين بچه را ببينيد، هيچ نوع حركتي نمي‌تواند بكند. فقط چشم‌هايش را مي‌تواند تكان دهد. خوب دقت كنيد به چهره بچه‌ها، خبري از آن شور و هيجان و شادي كودكانه در اينجا نيست».

فيلم تمام مي‌شود. بعد بهزادمهر شرح ماجرا مي‌كند. از اينكه صبح با كلي بادكنك رفتند و كاغذهاي رنگي. دوستشان كه لباس عروسكي پوشيده بود، بچه‌ها را سرگرم كرده. عصر هم گروه ديگري به جمعشان ملحق شدند. بچه‌ها و پدر و مادرهايشان همان اول صبح از ديدن اين همه هيجان در بهت فرو رفته بودند. انگار تازه يادشان آمده بود كه هنوز در شادي مردم دنيا سهمي دارند. با شروع كارها كم‌كم همه سرحال مي‌‌شوند. خنده بر لب بزرگ‌ترها مي‌نشيند و بچه‌ها هم سر ذوق مي‌آيند. حتي به فوادي‌ها كمك مي‌كنند تا آنجا را تزيين كنند.

صداي بهزادمهر هنگام تعريف‌كردن اين حرف‌ها بلندتر مي‌شود و برق چشم‌هايش بيشتر. وقتي از برنامه عصرشان در آسايشگاه تعريف كند، دوباره موبايلش را روشن مي‌كند و مي‌گويد: «حالا همان بچه‌ها را ببينيد. اين همان پسري است كه اصلا توانايي هيچ حركتي نداشت. خودتان ببينيد دارد سر و دست‌هايش را تكان مي‌دهد. اين يكي را ببينيد، چقدر بالا و پايين مي‌پرد و مي‌خندد...» راست مي‌گويد. ما كه در آن روز نبوديم ولي فيلم‌هاي موبايلي مهشيد بهزادمهر كه هيچ‌كدام حرفه‌اي فيلمبرداري نشده‌اند و كات ندارند و از هر ادايي دور هستند، خوب نشان مي‌دهند كه چقدر كارهايشان حال اهالي يك آسايشگاه كودكان را تغيير داده است.

حرف به اينجا كه مي‌رسد، مي‌گويد: «خيلي‌ها كار خير مي‌كنند ولي ما دلمان مي‌خواست كار خيرمان رنگ ديگري داشته باشد، خصوصا كه پولمان هم زياد نبود. به همين‌خاطر به بعد معنوي ماجرا نگاه كرديم. به آن حال خوبي كه الزاما با غذا و لباس ايجاد نمي‌شود. اهميت غذا و لباس را انكار نمي‌كنم. اما گاهي دل بايد خوش شود. ما دنبال آن لحظه‌هاي پر از دلخوشي هستيم».

البته آنها براي همان پولي هم كه داشتند، خوب برنامه‌ريزي كردند. مثلا تصميم گرفتند به 20نفر از كاركنان همان آسايشگاه كه اتفاقا در برابر كار سختشان كم حقوق مي‌گرفتند، كارت هديه بدهند. ارزش كارت‌ها زياد نبود. ولي حتي حال كاركنان و پرستارها با اين سبك قدرداني‌شدن بهتر شده بود.

  • دل خيّرها به هم راه دارد

فوادي‌ها در اين چند وقت با اتفاق‌هاي عجيب و غريب براي تهيه وسايلشان مواجه شده‌اند و هنوز هم خودشان از يادآوري آنها دلخوش و اميدوار مي‌شوند. مثلا در همان نخستين ديداري كه تيرماه 95 در بيمارستان امام علي(ع) داشتند، وقتي رفته بودند سراغ خرازي محلشان تا يك چسب بخرند با خانم فروشنده‌اي كه درآمد بخورونميري داشت، مشغول صحبت مي‌شوند و ماجراي كارشان را تعريف مي‌كنند. البته، نه براي اينكه از او تخفيفي بگيرند يا به نوعي سودجويي كنند، فقط چون خرازي در محله خودشان بوده و هميشه چشم در چشم هم مي‌شدند، باب گفت‌وگو برايشان باز مي‌شود. آن خانم هم مي‌گويد: «من پول زيادي ندارم. اما دلم مي‌خواهد در اين كار شادتان نقشي داشته باشم. پس چسب را مهمان من باشيد».

مهرباني او صرفا شامل يك چسب نمي‌شود، خودش سراغ ديگر وسايل داخل مغازه‌اش مي‌رود و چند روبان و وسيله تزييني هم به آنها مي‌دهد.

مهشيد همينطور كه خاطرات را مرور مي‌كند، مي‌گويد: «مردم شهر زاهدان پتانسيل زيادي براي انجام كار خير دارند. به همين‌خاطر، خودشان دستمان را مي‌گيرند و بالاخره كارمان راه مي‌افتد».

  • از پخش غذا تا كتاب‌هاي هديه‌اي

تمام كارهاي اعضاي خيريه فواد به كودكان و سرزدن به آسايشگاه‌ها و بيمارستان‌ها و جوركردن هزينه عمل و درمان بيماران ختم نمي‌شود. مثلا آنها يك‌بار در دهكده المپيك زاهدان ايستگاه صلواتي راه انداختند و مراسم پرواز فانوس‌ها داشتند. حتي يك‌بار به حاشيه شهرشان رفتند و بين اهالي آنجا غذا، لباس و لوازم گرم‌كننده توزيع كردند و دعاي خير آدم‌هاي زيادي بدرقه راهشان شد.

تازه با كمك هم‌دانشكده‌اي‌هايشان بارها بازارچه‌هاي خيريه در دانشگاه سيستان و بلوچستان برگزار كرده‌اند و پولش را خرج همين كارهاي خيرشان كرده‌اند. مثل فراهم‌كردن خرج جراحي دختري كه به‌خاطر نداشتن پول عمل پيوند كبد، مجبور بود كه هر 2ماه يك‌بار چند روزي در بيمارستان بستري شود. فوادي‌ها با همين پول‌ها او و خانواده‌اش را به شيراز فرستادند تا براي هميشه بهبود پيدا كند. هرچند، بعد از عمل، دختر از دنيا رفت و همين غم بزرگي را بر دل بچه‌هاي دانشگاه سيستان و بلوچستان و البته بچه‌هاي علوم‌پزشكي نشاند كه كارهاي مربوط به انتقال و درمان آن دختر را هماهنگ كرده بودند.

فوادي‌ها خودشان اهل كتاب‌خواندن هستند. غيراز تمام اين كارهاي درماني و بهداشتي، به مناسبت روز كتاب، تصميم گرفتند كه كتاب‌‌هاي بي‌استفاده و خاك‌خورده مردم را جمع‌آوري كنند و به كتابخانه مدارس و مساجد هديه دهند.

  • ما و پولداري؟!

«شما جوان‌‌هاي پولداري هستيد؟»، همه‌شان به هم نگاه مي‌كنند و مي‌خندند. از آن خنده‌هايي كه آخر اين چه سؤالي است... ما پولمان كجا بود... دانشجوييم و هرچقدر هم كه كار كنيم، نهايتش پول كتاب و خرج روزانه‌مان را در مي‌آوريم... راست مي‌گفتند. همه‌شان دانشجو بودند اما چون دستشان خالي بود، آن را بهانه‌اي قرار ندادند براي دست‌كشيدن از رؤياهايشان. كمي به اين و آن گفتند و كمي حساب و كتاب جدي در خرج‌هاي روزانه‌شان كردند و كمي هم كمك‌هايي بود كه ناخوانده مهمان جيب‌هايشان مي‌شد، همه و همه كارشان را راه مي‌انداخت.

اصلا راست گفته‌اند كه محدوديت، خلاقيت مي‌آورد. پول نداشتن، تنظيم وقت براي درس خواندن و تعداد افراد كم گروه همه بهانه‌اي مي‌شود تا اين دانشجويان دانشگاه سيستان و بلوچستان، يكي از مهم‌ترين هدف‌هايشان را شادكردن كودكان قرار بدهند. نه اينكه كل تمركزشان روي بچه‌ها باشد، اين فقط بهانه‌اي بوده براي تجربه شادي با طعمي ديگر. علي‌رخشاني‌نسب كه خودش متولد سال72 است، مي‌گويد: «برايم خيلي مهم است كه بتوانم بر صورت بچه‌اي كه به‌خاطر مريضي يا حتي فقر افسرده و بي‌حال است، لبخند بنشانم. حتي برايم خيلي مهم است كه مي‌بينم پدر و مادرهاي همين بچه‌ها به‌خاطر خنده بچه‌شان شروع مي‌كنند به لبخند زدن و بعد از مدت‌ها برق شادي در چشم‌هايشان مي‌درخشد».

حالا كارگروه فواد چيست؟ اصلا اين خنده‌ها را از كجا مي‌آورند؟ از يكسري چيزهايي كه شايد براي ما خيلي دم‌دستي باشند؛ از بادكنك‌هاي رنگي، از لباس‌هاي عروسكي به تن كردن، از شعرهاي شاد خواندن، از پفك و پاستيل دادن به بچه‌هايي كه يكي از آرزوهايشان اين است كه سرگرم همين خوردني‌هاي معمولي شوند و...

مهشيد بهزادمهركه متولد سال 73 و دانشجوي رشته فناوري اطلاعات است، مي‌گويد: «باورتان مي‌شود گاهي يك شوخي يا يك مهرباني و حتي چند تا مداد رنگي و نقاشي‌كردن چقدر حال بچه‌ها را خوب مي‌كند؟ من خودم بارها شاهد اين حال‌هاي خوب بوده‌ام. هميشه كه نبايد پول‌هاي بزرگ خرج كرد».

اهميت وجود يك سرپناه و خانه‌اي امن و سلامتي و... كه به پول وابسته‌اند، انكارنشدني‌ است اما واقعيت اين است كه گاه حتي با پول هم دل آدم‌ها خوش نمي‌شود.

  • حال خوب انگيزه تلاشمان است

شايد ذهن خيلي‌ها عادت كرده باشد به اينكه تا كار خيري انجام مي‌دهند، از در و ديوار برايشان منفعت‌هاي عجيبي ببارد، اصلا آسمان سوراخ شود و گوني‌گوني پول به دستشان برسد. رخشاني‌نسب و فوادي‌ها هيچ‌كدامشان اينطور فكر نمي‌كنند. اصلا مجالي براي چنين معاملات و حساب و كتاب‌هاي عجيب با خدا ندارد. او مي‌گويد: «اصلا نمي‌فهمم كه چرا بايد بنشينم و همه‌‌چيز را حساب كنم؟ يا مثلا با خدا دو دو تا چهارتا كنم كه چرا از پارسال تا حالا به‌خاطر كارهاي خيرم ماشين يا خونه نخريده‌ام؟ همين كه حالم بهتر از قبل است و همين كه مي‌بينم خنده بر لب خيلي‌ها آورده‌ام، يعني اوضاع خوب است و خدا را شكر».

بعد او و مهشيد بهزادمهر شروع مي‌كنند به مرور خاطراتشان. به اينكه نگاه بعضي از دوستانشان به افراد ناتوان تغيير كرده است، به اينكه بعد از برنامه‌ها تا چند روز حسابي همه‌شان سرحال هستند و با انرژي بيشتري حتي معمولي‌ترين كارهاي روزمره زندگي‌شان را انجام مي‌دهند و كلي مثال‌هاي خوب ديگر. همين است كه هم آنها و هم بقيه دوستانشان با لبخند اين باورشان را مرور مي‌كنند كه «ما حدس مي‌زنيم راهمان درست است. يكي از نشانه‌هايش هم اين است كه حالمان از انجام اين كارها خوب است. همين حال خوب انگيزه‌مان را بيشتر مي‌كند.»

4نفر
اعضاي اصلي تشكل آزاد خيريه مردمي فواد

70نفر
اعضاي خيريه فواد كه معمولا در برنامه‌ها كمك مي‌كنند

500هزار تومان
به‌طور متوسط براي اجراي هر برنامه هزينه مي‌شود

6نفر
براي شروع فعاليتي مثل كار انجمن فواد كافي است

300نفر
تاكنون از كمك‌هاي فوادي‌ها استفاده كرده‌اند

40خانواده
تا امروز تحت پوشش حمايت‌هاي فواد قرار گرفته‌اند

کد خبر 367481

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha