شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۶:۵۷
۰ نفر

همشهری دو - مرجان فاطمی: ما ۳ نفر بودیم. با قدها و هیکل‌ها و لباس‌ها و مدل موهای شبیه هم، روی نیمکت چوبی ته کلاس می‌نشستیم، دست‌ها را می‌زدیم زیر چانه و خیال می‌بافتیم.

ما سه نفر بودیم...

قول داده بوديم سال‌ها بعد در يك رشته دبيرستاني درس بخوانيم، در يك دانشگاه قبول شويم، در يك سال و يك ‌ماه و يك روز ازدواج كنيم و بچه‌هايمان را به يك مدرسه و يك كلاس بفرستيم. يكي‌ از ما روزنامه‌نگار شد، يكي متخصص بيهوشي و آن يكي هيچ‌وقت پايش به دانشگاه نرسيد. يكي ازدواج نكرده بود، يكي2 بچه به دنيا آورد و آن يكي 2‌ماه پيش، مُهر طلاق را كوبيد وسط شناسنامه‌اش.

ما 3 نفر بوديم. عصر پنجشنبه، بعد از 20سال، گوشه دنج كافه‌اي در مركز شهر نشستيم، به خيالبافي‌هايمان خنديديم و از آرزوهايمان گفتيم. آن يكي كه ازدواج نكرده بود، آرزو داشت تنها نباشد، سر ميز آشپزخانه چهارتا بشقاب بگذارد و موهاي دخترش را ببافد. آن يكي كه 2 بچه به دنيا آورده بود به روياها و آرزوهاي آينده بچه‌هايش مي‌انديشيد. آن يكي كه مهر طلاق كوبيده شده بود وسط شناسنامه‌اش آرزويي نداشت جز اينكه زمان به عقب برگردد.

ما همان 3 نفر بوديم. هنوز هم‌قد بوديم اما ديگر هيكل‌ها، لباس‌ها و مدل موهايمان شبيه هم نبود. همان‌ها بوديم اما گذشت زمان، روي جان و روح و فكرمان نقش‌هايي جديد كشيده بود. ما همان 3 نفر بوديم اما ديگر هيچ ردي از آن 3 نفر در وجودمان نبود.

کد خبر 378961

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha