همشهری آنلاین: مذاکرات منطقه‌ای،اقلیت‌ها و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های یکشنبه-۱۴ آبان- جای گرفتند.

مهرداد عربستانی- استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله شرق با تيتر«خاموشی اقلیت‌ها » نوشت:

روزنامه شرق،۱۴ آبان

بهانه این یادداشت مباحثی است که پس از ماجرای پیش‌آمده برای عضو زرتشتی شورای شهر یزد درگرفت و مانند بسیاری از امور دیگر، ارکان رسمی و سیاست‌مداران مواضع و اظهارات متعارضی را دراین‌باره ابراز کردند. اظهاراتی که نمی‌توان آنها را تفاوت‌هایی از جنس تنوع دانست و بیشتر حاکی از تضادهایی است که در بالاترین سطوح از تصور جامعه ایرانی ایده‌آل وجود دارد. به‌تکرار از اقلیت‌های رسمی ایران، یعنی مسیحی، زرتشتی و یهودی‌ها می‌شنویم. مردمانی که برخی مانند زرتشتیان ساکنان اصلی این سرزمین و وارث سنت‌های پیشااسلامی کشور هستند. اقلیت منحصر‌به‌فردی که علاوه بر حضور در ایران نشان خود را بر تاریخ اندیشگی جهان و نیز شکل‌گیری حاکمیت سیاسی، به‌ویژه در عصر ساسانی، نهاده‌اند. برخی دیگر مانند یهودیان نیز تاریخ پیوند‌خورده‌ای با ایران دارند و براساس مستندات تاریخی و حتی روایات درون‌دینی سنت یهودی، سابقه حضور ایشان در سرزمینی که امروزه به‌نام ایران می‌شناسیم، به بیش از دو هزار سال پیش بازمی‌گردد؛ اقلیتی که با پایی در سنت‌های دینی‌شان، ترکیبی عمیق با فرهنگ بومی ایران، چه پیش و چه پس از اسلام، ایجاد کرده‌اند، چنان‌که سوای مناسک دینی ویژه، به‌سختی بتوان تمایز مشهودی در سبک زندگی و الگوهای فرهنگی ایشان با باقی ایرانیان مشاهده کرد. مسیحیان نیز که بزرگ‌ترین اقلیت دینی رسمی کشور را تشکیل می‌دهند، ترکیبی از اقوامی هستند که در طول تاریخ ربطی بسیار وثیق با حوزه فرهنگ ایرانی داشته‌اند. مسیحیان آشوری که عمدتا در مناطق شرقی کشور زندگی می‌کنند، ارتباطی با تمدن و فرهنگ ایرانی دارند که ریشه در اعماق شناخته و ناشناخته تاریخ دارد؛ و البته ارمنی‌هایی که اگرچه رسما چندین سده است که به مناطق داخلی ایران کوچیده‌اند اما همیشه در تعاملی بسیار نزدیک با حوزه فرهنگ ایرانی بوده‌اند و چنان افق چشم‌انداز و منافع و علایقشان با مردم کشور هم‌سو بوده است که بسیار بیش از نسبت جمعیتی‌شان در ارتقای فرهنگ و تمدن ایرانی ایفای نقش کرده‌اند. آثار و ابنیه این مردمان، شامل کلیساها و دیرها، زیارتگاه‌ها، معابد و بقایای باستانی آنها در «تصوّر» ملی ایران مانند دال‌های شناور به‌نوعی دلالتی بر همزیستی، تکثر، هماهنگی و شمول‌گرایی فرهنگ ایرانی قلمداد شده‌اند. به یمن حضور همه این مردم، از جامعه ایرانی در خیال ما تصویری رنگارنگ شکل می‌گیرد که هارمونی آن مایه مباهات و دستمایه افتخار ملی است. با وجود حضور نمادین معنادار این اقلیت‌ها در «تصوّر» ایران، شاید کمتر کسی مطلع باشد که ایشان تنها

٠,٢ درصد از کل جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند که در قیاس با کشورهای بالفعل متکثر، نسبت بسیار اندکی است. درواقع نسبت جمعیت اقلیت‌های رسمی ایران از سال ١٣٥٥ تا امروز به حدود یک‌سوم تقلیل یافته است، یعنی از هر سه نفر اقلیت دینی، دو نفر ایشان از ایران کوچیده‌اند؛ اگرچه سهم هریک از اقلیت‌های دینی در این کوچ یکسان نبوده است و بیشترین درصد مهاجرت مربوط به یهودیان و کمترین آن مربوط به زرتشتیان بوده است.

اگر این جریان رو‌به‌رشد مهاجرت به‌صورت جدی مورد توجه و بررسی قرار نگیرد، شاید با حذف حضور فیزیکی، نقش نمادین ایشان هم از تصوّر ایران به‌عنوان جامعه‌ای متکثر و روادار محو شود. از این حیث حساسیت به این موضوع را شاید بتوان یکی از شاخص‌هایی دانست که کیفیت تصویر «ایران آرمانی» را در ذهنیت گوینده آشکار می‌کند؛ تصویر ایرانی شمول‌گرا یا تصویر ایرانی که در آن جایی برای اقلیت‌های دینی وجود ندارد. تصویر ایده‌آل، فقط تصویری خیالی نیست که به‌طور مبهم در روبه‌رو یا آینده قرار گرفته است و اثری در زندگی واقعی ما و انتخاب‌های روزمره‌مان ندارد، بلکه افقی است که ما خود را در آن بازشناسی یا هویت‌یابی می‌کنیم. تصویری که به‌نوعی هدف انتخاب‌های آگاهانه یا نا‌آگاهانه ماست که از طریق آنها خود را به سمت آن تصویر می‌کشیم. این تصویر موتور محرک تمناها و آرزومندی‌هایی است که با اثرگذاری بر قضاوت‌ها و انتخاب‌هایمان آنها را محدود کرده و توجیه می‌کنند و سمت‌و‌سوی حرکت و بنابراین مقدراتمان را شکل می‌دهد: «هرکس براساس شاکله خود عمل می‌کند» (اسراء، ٨٦). با نگاه به این موضوع از این رویکرد، محاجّه‌های حقوقی و تفاسیر قانونی محل اصلی تعارض نیستند، بلکه تصوری که هریک از این استدلال‌ها به سمت تحقق آن هدف‌گیری شده‌اند یا آرزومندی‌ای که در پس پشت هر دسته از استدلال‌ها قرار دارد، محل تعارض است. سؤال این است که اقلیت‌های دینی در تصورات موجود از جامعه آرمانی ایران در کجا قرار دارند و تبعات هر یک از این تصورات به کدام سمت می‌رود. به نظر می‌رسد تا‌کنون تصورات غالب، منتج به خروج اقلیت‌ها از دایره ایرانیت شده است. نتیجه تصورات غالب این بوده است که امید اجتماعی بیشتر اقلیت‌های دینی در داخل مرزهای ملی مجال تحقق نیابد و به خارج از مرزها معطوف شوند. فرایندی که ادامه آن می‌تواند به محو آرام ایشان از جامعه ایرانی بینجامد. شاید ایران آرمانی، برای برخی تصور ایرانی بدون اقلیت دینی یا اقلیت‌های دینی کاملا خاموش باشد ولی سوای خود اقلیت‌های دینی، برای بسیاری دیگر از ایرانیان این تصویر فاقد شکوه و ارزش‌هایی است که می‌توانند مایه مباهات ایرانیان در جامعه جهانی و دستمایه افتخار ملی باشد.

  • هرچه بيشتر، راحت‌تر

بهمن كشاورز رييس اتحاديه سراسري كانون‌هاي وكلاي دادگستري ايران در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:

روزنامه اعتماد،۱۴ آبان

ماجراي سرقت‌هاي بزرگ و فرار سارقان، ظاهرا به داستان دنباله‌دار و سريال تبديل شده است. ديگر نه كسي از وقوع دزدي‌هاي بزرگ شگفت‌زده مي‌شود، نه ارقام نجومي سرقت‌ها جلب‌توجه مي‌كند و نه فرار دزدان بزرگ تعجب برانگيز است. شايد حتي بايد از اينكه برخي از اين سارقان اموال عمومي نتوانسته‌اند فرار كنند، در شگفت شويم. به نظر مي‌رسد توان و امكان گريختن دزدان با ميزان اموال دزديده شده نسبت مستقيم دارد. هرچه بيشتر دزديده باشند راحت‌تر در مي‌روند.

تكرار اين مطلب كه با وجود سازمان‌هاي نظارتي گوناگون چرا با چنين رويدادهايي مواجه مي‌شويم، ملال‌انگيز است. اين حركات محيرالعقول معمولا در موسسات دولتي يا عمومي وابسته به دولت به معني اعم رخ مي‌دهد.

با يك نگاه مي‌توان افراد و موسسات و سازمان‌هاي مختلف نظارتي را ديد و شمرد: ديوان محاسبات، سازمان‌ بازرسي كل كشور، دادستان كل كشور (ماده ٢٩٠ قانون آيين دادرسي كيفري) دادستان‌هاي عمومي، واحد اقتصادي وزارت اطلاعات و تشكيلات بازرسي بانك‌هاي دولتي و خصوصي كشور. چه بسا در جوار اين تاسيسات افراد و اشخاص ديگري هم هستند كه بدون داشتن ماموريت رسمي و بدون اينكه نظارت و پيگيري اموري از اين قبيل در وظايف‌شان تعريف و تصريح شده باشد، عملا به اين قبيل امور اشتغال دارند. چگونه است كه با اين وجود، دزدي‌ها فقط وقتي به «هزار ميليارد» رسيد كشف مي‌شود. (خوب است كه اجباري در نوشتن عددي ارقام دزدي‌ها نداريم وگرنه كميت‌مان به كلي لنگ بود.) درست است كه در امور خصوصي مردم، تجسس نبايد كرد و درست است كه بازپرس نبايد پيش از گردآوري ادله كافي، كسي را احضار يا جلب كند. اما مواردي كه مورد نظر است «امور خصوصي» نيست. مضافا اينكه ماده ٦٥ قانون آيين دادرسي كيفري مجوز ورود در اين مسائل را -بطور كلي- به دادستان داده است و به موجب ماده ٦٦ قانون مذكور سازمان‌هاي مردم نهادي كه به موجب اساسنامه خود حامي حقوق شهروندي هستند، مي‌توانند در اين موارد اعلام جرم كنند زيرا حمله و لطمه به منابع مالي فرد اجلاي مملكت، خدشه به حقوق شهروندي است. ماده ٦٧ قانون سابق‌الذكر نيز حتي گزارش‌ها و نامه‌هاي فاقد امضا و هويت گزارش‌دهنده و نويسنده را، در صورتي كه دلالت بر وقوع امر مهمي كند كه موجب اخلال در نظم و امنيت عمومي است يا در صورت همراهي با قرائتي كه به نظر دادستان كافي باشد، براي شروع تعقيب كافي دانسته است. در عين حال به موجب ماده ٧٢ قانون پيش‌گفته، مقامات و اشخاص رسمي در صورت آگاهي از وقوع يكي از جرايم غيرقابل گذشت در حوزه كاري خود، مكلفند موضوع را فورا به دادستان اطلاع دهند. عدم اعلام، آنان را در معرض تعقيب و مجازات قرار خواهد داد. در جوار همه اينها به نقش مطبوعات -به شرط آزادي- بايد توجه كرد كه اگر به هشدارها و اعلامات آنها، اگرچه به صورت تلويحي و توام با اشاره و كنايه باشد، به موقع توجه شود، چه بسا نوشدارو پيش از مرگ سهراب به دست آيد.

اما ماجراي فرار دزدان، داستان ديگري است. مسلم است كه دزد در پي فرار است اما، قانونگذار در مواد ٢١٧ به بعد قانون آيين دادرسي كيفري ابزارهاي لازم را براي در دسترس نگه داشتن متهم پيش‌بيني كرده است و در ماده ٢٤٧ همان قانون به مقام قضايي اختيار داده شده علاوه بر صدور قرار تامين، دستور ممنوعيت خروج متهم را از كشور صادر كند. به اين ترتيب اگر دزدان فراري پس از آغاز تعقيب از كشور خارج شده باشند، موضوع محل تامل بسيار خواهد بود. اينكه اميدوار باشيم، اينگونه متهمان به وسليه پليس بين‌المللي (اينترپل) دستگير و به كشور بازگردانده شوند، چندان قابل اتكا نيست زيرا با بسياري از كشورها قرارداد استرداد مجرمين نداريم و معمولا مقصد نهايي- و گاه مقصد اوليه- اين دزدان كشورهايي است گه به احتمال قوي حتي متهم به قتل را هم به ايران مسترد نخواهند كرد. از طرفي پول كلاني كه اينگونه سارقان در اختيار دارند در بسياري از كشورها -و اگر بدبين باشيم شايد بتوانيم بگوييم در همه كشورها- امكانات وسيعي را براي آنها فراهم مي‌كند و چه بسا آنچه انجام داده‌اند جرم سياسي تلقي مي‌شود. در پايان بايد گفت كه به نظر مي‌رسد اگر مقامات نظارتي و قضايي عنايتي در حد امور امنيتي به اين‌گونه امور داشته باشند، اين‌گونه موارد بسيار كاهش خواهد يافت. والله اعلم

  • مذاکره منطقه‌ای برای زیبانمایی تسلیم

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه کیهان،۱۴ آبان

«مذاکره و توافق، تنها راه‌حل ایران است» این خلاصه نظریه و مبنای رفتاری کسانی است که معتقدند حل همه مسائل ایران در گرو انجام مذاکره با غرب و رسیدن با آنان به توافق است. این روزها این نگرش در داخل به نوعی مطرح می‌شود که حساسیت مردمی که در همین دو سال اخیر ناکامی مذاکره و توافق در پرونده‌ای که نزدیک به 15 سال در جریان را شاهد بوده‌اند، کاهش دهد.

خلاصه کلام این طیف این است که درباره تسلیحات و سپاه هرگز با کسی مذاکره نمی‌کنیم و درباره مسائل منطقه‌ای آماده گفت‌وگو هستیم! در خصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:

1- مذاکره با دولت‌ها و گروه‌های شبه دولتی موضوع شناخته شده‌ای است و از آنجا که مبنای روابط خارجی «مذاکره» است، مورد پذیرش عمومی می‌باشد و علی‌الاصول مخالفی ندارد. در این میان مذاکره به عنوان ابزار، کارکرد معین و مشخصی دارد اما در پاره‌ای از اوقات مذاکره به «هدف» تبدیل می‌شود و در پاره‌ای از اوقات هم مذاکره به معنای پذیرش شرایط و مطالبات طرف مقابل است؛ منتها از آنجا که پذیرش بدون مقدمه تحمیلی طرف مقابل واکنش مردم را در پی می‌آورد، این تحمیل  با مذاکره بزک می‌شود و در واقع پذیرندگان تحمیل نام آن را با استناد به مذاکره، «توافق» می‌گذارند!

این روش معمولاً در جاهایی دنبال می‌شود که «مذاکره» یا همان «تحمیل» تنها راه برون‌رفت از مشکل دیده شده و این در حالی است که چنین روشی نه تنها راه حل نیست بلکه خود مشکل بزرگتری را پدید می‌آورد در حالی که مشکل اول را نیز حل نمی‌کند. به عنوان نمونه نزدیک نگاه کنیم به مذاکرات منتهی به برجام که از یک سو غرب زیاده‌خواه را به طمع بیشتر انداخت و به فشار بیشتر روی آورد و از سوی دیگر حتی مسئله «عادی‌سازی فعالیت هسته‌ای ایران» که از سوی داخلی‌ها، هدف مذاکرات معرفی می‌شد را نیز حل نکرد و امروزه غرب دنبال مطالبات جدید از جمله در پرونده هسته‌ای برای دائمی کردن تعهدات ایران یعنی توقف هرگونه فعالیت هسته‌ای است.

2- این روزها شاهد ادبیاتی با اجزاء متمایز از سوی نظریه‌پردازان و دنبال‌کنندگان مذاکره با غرب هستیم. آنان از یک سو با یک ژست انقلابی که مصرف داخلی دارد، وانمود می‌کنند که با هرگونه اعمال فشار بر سپاه پاسداران و نیز هرگونه محدودیت علیه برنامه‌های نظامی ایران مخالف بوده و اجازه گفت‌وگو در این موارد را به کسی نمی‌دهند و از سوی دیگر همزمان زمزمه لزوم مذاکره پیرامون مسائل منطقه‌ای- یعنی حمایت ایران از ملت‌ها و دولت‌ها در برابر اشغال و تروریزم تکفیری- را مطرح می‌کنند! تو گویی مطالبات غرب و در واقع زیاده‌خواهی‌های غرب درباره مسائل نظامی ایران، سپاه پاسداران و مسائل منطقه‌ای قابل تفکیک بوده و این امکان وجود دارد که ایران در پاسخ به بعضی نه و در پاسخ به بعضی دیگر آری بگوید! اما وقتی به این سه موضوع نگاه می‌کنیم می‌بینیم این سه کاملاً به هم مرتبط هستند و پاسخ آری به یکی به پاسخ آری به دو مورد دیگر منتهی می‌شود. از قضا در این نقشه راه، برخلاف سر و صدایی که در حمایت از سپاه راه انداخته‌اند، مدعیان می‌خواهند به موضوعی پاسخ «آری» بدهند که پاسخ آری به دو موضوع دیگر را در پی می‌آورد.

همه می‌دانیم که ریشه تقابل غرب با سپاه، تسلیحات ایران، هسته‌ای و... در نفوذ منطقه‌ای ایران خلاصه می‌شود و در واقع به برنامه‌ای که مانع سیطره غرب بر این منطقه حساس و پیش‌بردن برنامه غرب می‌باشد، باز می‌گردد. آن موقع هم که غرب با برنامه هسته‌ای و به عبارتی با پیشرفت علمی ایران مخالفت می‌کرد به خاطر آن بود که یک ایران توانمند و مجهز به فن‌آوری روز نفوذ و مطلوبیت بیشتری در منطقه پیدا می‌کند. مسئله غرب در منطقه این است که علیرغم اعزام صدها هزار نیروی جنگی به منطقه و اشغال پرهزینه دو کشور- افغانستان و عراق- و صرف صدها میلیارد دلار و زیرپا گذاشتن انواعی از معاهدات بین‌المللی و هنجارهای جهانی قادر به سیطره بر منطقه نشده و امروز در روند تحولات سیاسی و امنیتی آن به حاشیه رفته است. غرب، ایران را مانع اصلی و عامل مستمر شکست‌های پی در پی خود در منطقه می‌داند و معتقد است تا حضور فعال ایران در منطقه وجود دارد، غرب قادر به پیگیری سیاست‌های تجاوزکارانه‌اش نیست. بنابراین دغدغه اصلی غرب چیزی جز سامان دادن به این مشکل نیست.

بعضی در داخل به درستی می‌دانند که مشکل اصلی غرب با ما پس از هویت اسلامی نظام، نفوذ پرطنین منطقه‌ای ایران است و لذا نمی‌توان آنان را به ساده‌لوحی متهم کرد و طبعاً نمی‌توان به اندرز دادن آنان به عنوان راهی برای اصلاح «خطای دید» دل بست. آنان به دقت می‌دانند مسئله چیست و پیشنهاد یا به تعبیری «دستور کار» آنان چه معنایی داشته و چه نتایجی را در پی می‌آورد. آنان برای موجه جلوه دادن ادعای خود به فریبکاری روی آورده‌اند؛ «ژست انقلابی برای رساندن غرب زیاده‌خواه به هدف اصلی خود».

3- اگر ایران بپذیرد که درباره مسائل منطقه‌ای با غرب باب گفت‌وگو و در واقع باب به تاراج گذاشتن سرمایه مسلمانان منطقه از جمله سرمایه خود را باز کنند باید اولا راجع به نیروهایی که طی ده‌ها سال گذشته به مرور این سرمایه را برای مسلمانان و کشور پدید آورده‌اند، تن به سازش بدهد و آنها همان نیروهای سپاه ‌پاسداران انقلاب اسلامی هستند. از سوی دیگر اگر بحث راجع به سپاه آغاز شود، بحث راجع به سلاح سپاه هم آغاز می‌شود و سپس می‌بینیم که بحث از منطقه به هیچ وجه فارغ از بحث سپاه و سلاح نیست. و به همین دلیل باید گفت آنان که علی‌الظاهر از سپاه و سلاح به گونه‌ای حمایت می‌کنند که تو گویی از رهبری هم در این مورد انقلابی‌تر شده‌اند و همزمان و بطور علنی و البته  فعلا خیلی مجمل می‌گویند چه اشکالی  دارد که درباره سوریه، عراق، یمن و افغانستان حرف اروپایی‌ها را بشنویم، در حال اجرای نقشه راهی هستند که هر آنچه مربوط به قدرت ملت‌های منطقه و ایران است در این نقشه راه وجود دارد آنهم نه برای اینکه بده بستانی صورت گیرد بلکه برای آنکه همه را تقدیم  کرده و به خیال خام یا خدای نکرده خیانت‌آلود خود، خلاص شوند! چه اینکه بده‌بستان ماهیت دو جانبه‌ای دارد چیزی داده و چیزی ستانده می‌شود اما در اینجا از تحقق بخش دوم خبری نیست کما اینکه در بحث هسته‌ای از بخش دوم خبری نشد و این همه در حالی است که اگر بپذیریم که در پرونده اول خطایی صورت گرفته است نمی‌توانیم تکرار آن در پرونده‌های دیگر را خطا حساب کنیم.

4- دنبال‌کنندگان این رویه در ژستی عقلایی و منفعت‌نمایانه و برای آنکه کارشان با مانع داخلی مواجه نشود و نیز عده‌ای را به هوای رسیدن به وضعی بهتر با خود همراه گردانند، می‌گویند الان زمان آن است که دستاوردهای منطقه‌ای خود را نقد کرده و به حساب نیازهای اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم واریز نمائیم. اینها می‌گویند ما در حال حاضر از یک سو در اقتدار منطقه‌ای در اوج هستیم و از سوی دیگر آمریکا و  اروپا در شرایطی به سر می‌برند که بینشان شکاف وجود دارد ما در این شرایط اگر نتوانیم معامله را پنجاه‌پنجاه کنیم می‌توانیم 70 به 30 کنیم و با آن 30 که به دست می‌آوریم، مشکلات مردم را حل کنیم و توصیه می‌کنند که بشتابیم تا با تغییر شرایط ناگزیر نباشیم به معامله‌ای 90 به 10 تن دهیم و در واقع چیزی بدست نیاوریم!

یادمان نرفته است همین‌ها که امروز می‌گویند ما در بهترین شرایط منطقه‌ای قرار گرفته‌ایم، شش‌سال پیش فضاسازی‌ می‌کردند که حمایت ما از سوریه و دولت بشاراسد به جایی نمی‌رسد و جز خسارت برای ما حاصلی ندارد و چهار سال پیش یعنی زمانی که ایران برحفظ نظام مردم‌سالار عراق تاکید می‌کرد و وابستگان آمریکا در عراق و منطقه به این دلیل ایران را زیر ضربات سنگین گرفته بودند، همین‌ها که امروز علی‌الظاهر با تحسین به اقتدار منطقه‌ای ایران نگاه می‌کنند، در آن روزها حمایت از مردم و دولت عراق را به دلیل ناخرسندی عربستان و اردن و ترکیه برای ایران خسارت‌بار و سبب انزوای ایران تبلیغ می‌کردند.

اما در اینجا چند نکته کلیدی وجود دارد، نکته اول این است که فشار داخلی روی اقتدار منطقه‌ای ایران حتما بخش مهمی از پروژه مشترک آمریکا و اروپا برای خلع ید ایران و در واقع برای خلع‌ید دولت‌ها و ملت‌های منطقه از اقتدار خویش است. بر این اساس هرگز نباید گمان کرد که این داعیه داخلی تجزیه و تحلیلی شخصی از این و آن فرد و یا تجزیه و تحلیلی مبتنی بر حل مشکلات داخلی ایران است. نکته دوم این است که این آقایان اگر دیروز صرفا از واگذاری سرمایه ایران به غرب حرف می‌زدند، امروز از سپردن سرمایه ملت‌های منطقه به غرب حرف می‌زنند و در واقع از ملتی که همه افتخارش این است که با «انقلاب پرشکوه اسلامی» خود، منطقه را به میزان زیادی از سیطره غرب خارج کرده است، می‌خواهند راهبری واگذاری منطقه به غرب را به دست بگیرد!  ما واقعا باید از این آقایان سؤال کنیم که مگر ملت‌های منطقه زرخرید شما هستند که شما می‌گوئید بیایید در یک معامله 70 به 30 آنان را به آمریکا و انگلیس بفروشید؟ ملت مظلوم یمن به شما چه؟ ملت و دولت سوریه به شما چه؟ ملت و دولت عراق به شما چه؟ شما چه حقی دارید که درباره ملت‌های دیگر تصمیم بگیرید و آنان را به زیر زنجیر آمریکا و انگلیس برگردانید؟ این در حالی است که اگر یک سر این زنجیر در لبنان باشد سر دیگر زنجیر در پاکستان و افغانستان خواهد بود و ایران نیز  در زنجیرکین‌ورزی غرب قرار می‌گیرد. که البته هرگز چنین تحمیلی را ملت ایران اجازه نخواهند داد و آنچه از چنین اذهانی تراوش می‌کند را به دیوار می‌کوبد.

5- در این بین این آقایان می‌گویند یا مذاکره و توافق یا جنگ! دراین بین ‌گاهی می‌گویند اگر مسایل فی‌مابین ایران و غرب - و در واقع داعیه پایان‌ناپذیر آمریکا - را حل نکنیم باید به استقبال جنگ برویم گاهی هم می‌گویند اگر توافق نکنیم و رضایت آمریکا و عربستان را جلب ننماییم، باید برای مدت مدیدی شاهد وقوع جنگ‌های پیاپی در منطقه باشیم خب جدای از اینکه در این سخنان اعتراف به ماهیت جنگ‌طلب غرب وجود دارد، نوعی فریبکاری هم به چشم می‌آید. تجربه سال‌های اخیر منطقه در لبنان، در عراق و در سوریه این است که اگر بایستیم جنگ‌ها مهار می‌شوند و اگر ضعف نشان دهیم جنگ‌ها یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند. می‌ایستیم برای اینکه جرأت تحمیل جنگی پیدا نکنند.

  • فرجام لشکر ذخيره نيروي کار

دکتر حامد حاجي‌ حيدري از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در ستون سرمقاله رسالت نوشت:

روزنامه رسالت،۱۴ آبان

- قضيه: در سريال اخير الانتشار و پر مخاطب و پر جايزه «خانه پوشالي»، وقتي شهردار واشنگتن در موضوع «بيکاري خجالت‌آور در واشنگتن 2015» سخنراني مي‌کند، از کودکاني حرف مي‌زند که تنها وعده غذايي خود را طي ناهار مدرسه دريافت مي‌کنند. بيکاري و فقر ناشي از آن، يک مسئله باور نکردني جهاني است و در حالي که بسياري از ممالک دنيا از سال 1997 درد ناشي از آن را لمس کرده‌اند، امواج آن،

رفته رفته به ايران مي‌رسد و ما مي‌توانيم قبل از شدت واقعه علاج کنيم، به شرطي که ابعاد حادثه را خوب بشناسيم و موازنه درستي ميان انسان و ماشين و فراغت و اشتغال برقرار کنيم.

- برهان: «لشکر ذخيره نيروي کار»، سال‌هاست که در سر تا سر جهان، به انتظار مرحله بعدي رشد اقتصادي نشسته‌اند تا در آن شغل‌هاي جديدي پديد آيد، ولي اين انتظار، بي‌فرجام خواهد ماند. سربازان اين فوج، في الحال، در سر تا سر جهان به مشاغل «پاره وقت» گمارده شده‌اند يا در پوشش بيمه بيکاري به سر مي‌برند، يا حتي در جايي مانند امريکا، در پياده‌روها روزگار مي‌گذرانند و کوپن‌هاي غذاي امدادي خود را صرف مشروب و مواد مخدر مي‌کنند. به دليل اين تغييرات، «معناي» روان‌شناختي و فرهنگي شغل تغيير کرده است، و اساساً و ديگر به معناي يک آب باريکه مطمئن نيست.  شاغلان امروزي بايد به «شغل در بحران» و زندگي با دلهره عادت کنند.

- بسياري منتظر هستند که نسل تازه‌اي از لپ‌تاپ‌ها و تلفن‌هاي همراه و ساير تکنولوژي‌هاي مربوطه پديد بيايد تا مشترياني با فکر بروزرساني فني خود به پاساژ‌ها و فروشگاه‌هاي تکنولوژي که خلوت شده‌اند، ديگر بار هجوم بياورند؛ و دوباره لا اقل اماکن تکنولوژي رونقي بگيرند؛ ولي، واقع آن است که نسل تازه‌اي از لپ‌تاپ‌ها و تلفن‌هاي همراه در راه هستند و مدام هم در راه خواهند بود، اما ديگر فروش آن‌ها را پاساژها و فروشگاه‌هاي فيزيکي عهده دار نمي‌گردند و فروشگاه‌هاي اينترنتي با چابکي بيشتر و با عمليات تماماً ماشيني فروش را در مقياسي وسيع پوشش خواهند داد، و شغل جديدي به وجود نخواهد آمد. پاساژهاي فروش تکنولوژي که در پايتخت يک به يک به مرگ مبتلا مي‌شوند، به قربانيان به تقصير مي‌مانند، چرا که با گسترش تکنولوژي، توش و تواني را آزاد کرده‌اند که در گام نخست مال‌هاي الکترونيکي را جايگزين پاساژ‌هاي ساخته شده از آهن و سيمان کرده است. البته برخي از بيکاران اين پاساژ‌ها در مال‌هاي الکترونيکي بزرگ مشغول به کار مي‌شوند، ولي اين ميزان از اشتغالي که آن‌ها پديد مي‌آورند، تنها درصد اندکي از اشتغال از دست رفته را جبران مي‌کند.

- بي‌گمان، بسياري تمايل دارند تا شرايط موجود را با انقلاب صنعتي مقايسه کنند که ابداع ماشين بخار بسياري از موقعيت‌هاي شغلي را از بين برد، اما اين يک وضعيت گذرا بود، چرا که به مرور، تقسيم کار جديدي پديد آمد که در آن جايگاه ماشين‌ها به مثابه ابزار مکانيکي انسان‌هاي هوشمند تثبيت شد؛ ولي وضع امروز يک تمايز مهم به وجود آمده است؛ و آن برآمدن و حتي فائق آمدن «هوش مصنوعي» است. نکته اين است که رايانه‌ها به رغم ماشين بخار، از تواني برخوردار هستند که به لحاظ کيفيت متمايز است؛ اينکه مي‌توانند در تعامل فعال با محيط، قواعد عمل تازه را ياد بگيرند و خود را تغيير شکل دهند و با موقعيت سازگار کنند؛ و «سايبر» بودن، دقيقاً به همين معناست. حالا تکنولوژي سايبر وارد حيطه‌هايي شده است که به طور تاريخي و از جانب بزرگ‌ترين فيلسوفان تاريخ، به عنوان جوهر مقوم انسان تعبير شده است؛ آن‌ها سخن مي‌گويند و سخن را ترجمه و تفسير مي‌کنند. با وجود اين قابليت، ديگر توانمندي‌هايي مانند هواپيما يا اتومبيل خودران، چندان متحير کننده نخواهند بود.

- بايد اذعان کنيم که اين تحول بزرگ در مناسبات ما و ماشين‌ها، در وضع سياسي مساعدي رخ نمي‌دهد. در شرايطي که «مشارکت مردم سالار» به «کناره‌گيري صلح‌جويانه و عافيت‌طلبانه» تعبير شده است، فعاليت انساني مناسبي براي درک و فائق آمدن بر شرايط جديد هوش مصنوعي صورت نگرفته است.

تکنولوژي اطلاعات، توجه مردم را به سرگرمي معطوف داشته است، و منابع اطلاعات و فرهنگ مانند کتابخانه‌ها و حتي دائره المعارف‌هاي آنلاين به سرعت متروکه مي‌شوند.

تقاضاي عمومي براي ورود به دانشگاه‌ها به موازات تقليل در معيارها و سنجه‌هاي کيفيت تحصيلات، شرايط خاصي را پديد آورده است که مديريت و سياست هم به انعطاف و مسامحه حد اکثري تعبير مي‌شود. بايد اين شرايط تغيير کند و نسبت به وقوع حوادث هشدارهاي لازم داده شود. بايد کمربندها محکم بسته شوند.

 

کد خبر 387345

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار رسانه و روزنامه‌نگاری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha