همشهری آنلاین - نیما شایان: شب‌های بخارای علی دهباشی رفت و رفت تا به پیری دگر رسید؛ به مردی که پیر سال و ماه نیست؛ چه اینکه پیر دیر است ...

سیصد و بیست و هشتمین شب بخارا

سیصد و بیست و هشتمین شب بخارا

سيصد و بيست و هشتمين شب بخارا به عنوان آئيني براي تجليل از بزرگان در پاتوق بزرگان فرهنگ و ادب و هنر، خانه انديشمندان علوم انساني، به محسن ميرزايي رسيد. البته به او استاد مي‌گويند اما خودش را همواره در صف شاگردان قرار مي‌دهد و بدون اينكه بگويد، اصرار دارد كه از بالا به پائين نگاه نكند؛ اين را از روي روحيه مشورت‌پذيري‌اش مي‌شود فهميد. شايد مشورت گرفتن از جوانان راهكاري است كه ديدگاه‌ها و آموزه‌هايش را راحت‌تر و با تأثير بيشتر به آنها منتقل كند.

البته اين توصيف فقط برشي از استاد است كه نگارنده به آن رسيده و وجه‌هاي ديگر او را دوستان پير و جواني كه سال‌ها با او معاشرت و همكاري كرده‌اند، در شب بخارا بازگو مي‌كنند.

علي دهباشي كه خود بنيانگذار شب‌هاي بخاراست در سيصد و بيست و هشتمين شب بخارايي، براي اداي احترام به صاحب نام اين شب و مهمانانش در محل تالار فردوسي خانه انديشمندان علوم انساني، و به رسم آغاز اجراي شب محسن ميرزايي، به روي جايگاه رفت و چند وجهي بودن استاد ميرزايي را به عنوان بهانه رقم خوردن اين شب نام برد؛ چندي كه چهار بود: وجه تدريس، تاليف تاريخي، 5 دهه فعاليت مطبوعاتي و تبحر در فن و ادبيات تبليغات.

دهباشي، ناصرتكميل همايون را به عنوان اولين شخصيتي كه مي‌خواست احساس و برداشت 25 ساله خود را درباره محسن ميرزايي به دست واژگان بسپارد، دعوت كرد. همايون او را «واقعا محسن» خطاب كرد و گفت كه علاوه بر نسب، حسب محسن ميرزايي است كه شرح درباره‌اش را گفتني مي‌كند.

همايون، مدام فضاي مجلس را همرنگ تاريخ مي‌كرد؛ اول كه از دو خاندان بزرگ حاج آقا رضا زنجاني و حاج ابوالفضل زنجاني به عنوان نسب محسن ميرزايي و خدماتي كه آنها در تشكيل نهضت مقاومت ملي و پشتيباني از مصدق كرده بودند، نام برد؛ تا آنجا كه از محل كار مشترك خود با ميرزايي در موسسه تاريخ معاصر گفت كه نوه آيت‌الله مدرس هم در آنجا كار مي‌كرده است.

ديگر كم كم خاطره‌گويي‌هاي همايون تمام مي‌شود و بيشتر به محسن ميرزايي مي‌رسد و مي‌گويد: «آقاي ميرزايي در طول دوران كاري خود نشان داد كه روزنامه يك منبع اصلي تحقيقات علمي تاريخ معاصر هر كشوري است. همواره احساس شاگردي و بهره‌مند شدن از آقاي ميرزايي و متعلم بودن را داشته‌ام و هنوز هم دارم».

نام بزرگ آنها كه مي‌خواهند درباره محسن ميرزايي بگويند، نام كوچك هم هست. همايون رفت و پروين آمد. ناصرالدين پروين به دانش‌آموختگي محسن ميرزايي در رشته ادب فارسي و اينكه او از شاگردان اولين دوره آموزش روزنامه‌نگاري موسسه اطلاعات بوده و در سال 1337 به حرفه نوظهور تبليغات بازرگاني وارد شده است، اشاره كرد و كتاب 230 سال تبليغات بازرگاني در مطبوعات پارسي زبان ميرزايي را دستاوردي از او خواند كه «مرد عمل بودن» و «جستجوگري» وي را معنا مي‌كند.

حسن ختام سخنان ناصرالدين پروين اين بود كه محسن ميرزايي با در هم آميختن دانش ادبي، تاريخي، روزنامه‌نگاري و تبليغي درخشيده است.

نوبت به كامران كاتوزيان رسيد؛ رفيق و همكاري كه هيچ نشستي نشد كه محسن ميرزايي، باني يا حاضر آن باشد و نامي از كامران كاتوزيان نبرد. كاتوزيان هر چند كه به قول خودش يك دهه و نيم و به قول امرالله فرهادي، يك دهه بعد از محسن ميرزايي وارد فضاي تبليغات نوين شده است اما حس استاد ميرزايي نسبت به او استادي نيست؛ البته كه هر دو براي نسل جوان، استادند.

كامران كاتوزيان كه از مشكل جسمي رنج مي‌برد و اين رنج در قلب همكسوتانش هم نشسته است، ترجيح را بر ضبط صحبت‌هايش درباره محسن ميرزايي گذاشته بود؛ تا اينكه بخواهد در جايگاه قرار گيرد. در اين فيلم ضبط شده، از 50 سال آشنايي با محسن ميرزايي گفت؛ آشنايي كه اول با رقابت دو آژانس تبليغاتي شروع شده و بعد به رفاقت و عميق شدن رسيده است. كاتوزيان، از محسن ميرزايي به عنوان برادر بزرگتر خود نام برد و گفت «آقاي ميرزايي مثل كريستال مي‌ماند و يك موجود دوست داشتني»

كاتوزيان، عشق ميرزايي به تبليغات را مايه اين دانست كه هيچ حركتش در اين عرصه، ظاهرسازي نباشد. شاهد اين مدعا را كتاب‌هايي دانست كه محسن ميرزايي پديد آورده است؛ از «۲۸ هزار روز تاریخ ایران و جهان» و «خاطرات غلامعلی خان عزیزالسطان» در چهار مجلد تا «تاریخچه بریگارد و دیویزیون قزاق» در دو مجلد و کتاب‌ها و مقالات بسیار ...

ديگر نوبت به جوان‌ترها رسيد؛ محمدرضا بهزادي محقق جوان آمد و با تسلط تمام و روان، شجره‌نامه محسن ميرزايي را شرح داد. پس از او امرالله فرهادي كه با وجود اينكه خود استاد است اما باز هم از نسل جوان‌ترهاي گرافيك ايران به شمار مي‌آيد، از حمايت‌هاي وفادارانه ميرزايي از شاگردان و مدرسه ويژه و ... گفت.

اما حسن ختام سخنان دوستداران محسن ميرزايي به عميد نائيني رسيد. نائيني رديف آخر نشسته بود تا اينكه مجري او را صدا كرد. ناباورانه، در حد چند ثانيه صحبت كرد. پس از سلام و تعارفي كوتاه، گفت «ميرزايي سهم ارزشمندي در تبليغات دارد» و سخن تمام كرد و پائين آمد؛ رفت همان رديف عقب.

حاضران در انتظار صاحب شب سيصد و بيست و هشتم بخارا؛ او مانند هميشه آرام و شمرده، قدم برمي‌دارد و سخن مي‌گويد. سپاسگزاري هيچ‌گاه از ادبياتش حذف نمي‌شود. صحبت‌هايش را كمي با لحن اعتراف‌گونه آغاز مي‌كند؛ از خلوت صبحگاهي با خود در روز برگزاري شب بخارايي‌اش مي‌گويد كه از خود مي‌پرسيده، «اين همه سال كه از اين شاخه به آن شاخه پريدي، خوب چه كردي؟» اما پس از اين اعتراف، اصلاح مي‌كند و مي‌گويد:

«شايد افراد احساس كنند من از اين شاخه به آن شاخه پريده‌ام اما همه راه‌هايي كه رفته‌ام، چيزهايي بوده كه جلوي پاي من قرار گرفته است. در تلاش معاش، راه‌ها جلوي پاي من باز شده و من به آن راه رفتم. ولي يك خط مستقيم پشت كارهايم بوده به طوري كه هر كاري را كه احساس كردم ديگران ممكن است نكنند (نه اين كه نتوانند انجام دهند، بلكه حوصله نكنند) را انجام دادم».

محسن ميرزايي در پايان گفت: «فعاليت‌ها تفنني نبوده؛ بلكه پيش راهم بوده؛ من راه تازه‌اي در ارائه تاريخ پيدا كردم. من از تاريخ، تيراژ براي روزنامه درست درست كردم».

مجله بخارا به مناسبت هشتاد و پنجمین سالروز تولد استاد محسن میرزایی تاریخ‌نگار و پژوهشگر تبلیغات، شبی از شب‌های بخارا را به او اختصاص داد. همشهري آنلاين هم گزارش اين شب را به دوستداران. آقاي ميرزايي؛ هشتاد و پنج سالگي‌تان مبارك. توفيق حق رفيق طريق‌تان و ايام عزت مستدام! 

کد خبر 396433

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha