دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۸:۰۷
۰ نفر

آیدا تدین: استودیوهای مارول و دیزنی جدیدترین محصول مشترک‌شان در «جهان سینمایی مارول» را کمتر از ۱۰ روز پیش روانه پرده سینماها کردند

سینما

که به طرز غافلگیرکننده‌ای با استقبال سینماروها روبه‌رو شد تا جایی‌که رکوردهای گیشه را در دنیا جابه‌جا کرد.

فیلم ابرقهرمانی «انتقام‌جویان: جنگ بی‌نهایت» (Avengers: Infinity War) به کارگردانی آنتونی روسو و جان‌روسو- معروف به برادران روسو- با بودجه‌ای نزدیک به 300 تا 400میلیون دلار تهیه و تولید شده است. روز پنجم آوریل، این فیلم 149دقیقه‌ای به باشگاه میلیاردی‌های جهان پیوست.

اما روند موفقیت‌های نوزدهمین فیلم مارول به همین‌جا ختم نمی‌شود. جنگ بی‌نهایت بلافاصله بعد از 3 روز اکران در سینماهای دنیا «جنگ ستارگان7» را پشت‌سر گذاشت و با 257میلیون دلار فروش افتتاحیه در گیشه آمریکا و 630 میلیون دلار در گیشه دنیا رکورد پرفروش‌ترین افتتاحیه تاریخ را شکست. بیشتر منتقدان (84درصد در سایت نظرسنجی «راتن تومیتوز») هم نسبت به فیلم جدید انتقام‌جویان واکنش مثبت نشان داده‌اند.

داستان فیلم 2سال بعد از وقایع «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» رخ می‌دهد و انتقام‌جویان و نگهبانان کهکشان با هم متحد می‌شوند تا تانوس شیطان را از تخت فرمانروایی بین کهکشانی به زیر بکشند.

از جمله سرشناس‌ترین چهره‌های این فیلم پربازیگر می‌توان به رابرت دونی جونیور (مرد آهنی)، کریس‌همزورث (ثور)، کریس ایونز (کاپیتان آمریکا)، اسکارلت جوهانسن (بیوه سیاه)، چادویک بوسمن (پلنگ سیاه)، کریس پرت (استارلرد)، بندیکت کامبربچ (دکتر استرنج) و مارک رافالو در نقش هالک اشاره کرد. برادران روسو ساخته جدیدشان را براساس فیلمنامه مشترک کریستوفر مارکوس و استیون مک‌فیلی کارگردانی کرده‌اند.

وقتی این آمار و ارقام سرگیجه‌آور به گوش‌تان می‌خورد اگر بیرون گود باشید و شناختی از دنیای ابرقهرمان‌ها نداشته باشید با خودتان فکر کنید این میزان استقبال از فیلمی تا این حد فانتزی و خیالی چه معنا و منطقی دارد. در عین حال، ممکن است کاملا درون گود باشید و ابرقهرمان‌های کتاب‌های مصور مارول و دی‌سی، هوش از سرتان برده باشند و برای رونمایی از هر محصول جدید این دو استودیو لحظه‌شماری کنید. اما شاید بد نباشد در آستانه جنجال اخیر انتقام‌جویان از دنیای خیالی ابرقهرمان‌ها فاصله بگیریم و کمی از منظر منطقی مشاهده‌شان کنیم.

کسانی که ابرقهرمان‌ها و دنیای‌شان را می‌شناسند همیشه آنها را به‌عنوان موجوداتی ناکامل، نجیب و شریف و در جبهه مردم درنظر گرفته‌اند اما فقط کافی‌ است برای یک لحظه این معادله را از زاویه‌ای متفاوت نگاه کنید. آن‌وقت برای‌تان روشن می‌شود که شاید این ابرقهرمان‌های نازنین صرفا هواداران خطرناک جناح تندرو هستند و نه دوستدار من و شما.

دکتر استرنج (با بازی بندیکت کامبربچ) جایی در اواسط جنگ بی‌نهایت می‌گوید: «دیگه به آخر بازی رسیدیم». او درباره نبرد عظیم علیه «تانوس» شخصیت ابرشروری حرف می‌زند که تهدید کرده نیمی از جهان را نابود خواهد کرد. برای متوقف‌کردن تانوس به تک‌تک ابرقهرمان‌های مارول که دیزنی امتیازشان را خریداری کرده نیاز است.

دکتر استرنج در عین حال به ما یادآور می‌شود که جنگ بی‌نهایت حد اعلای پروژه‌ای چندوجهی‌ است که سینما به‌خود دیده و به طرزی حیرت‌‌آور در جاه‌طلبانه‌ترین شکل ممکن و ساختاری بغایت یکدست و هماهنگ به تصویر کشیده شده است؛ جهانی سینمایی که در مدت بیش از یک دهه و در قالب تقریبا 20 فیلم به مخاطب سینما و به‌ویژه هواداران ژانر ابرقهرمانی عرضه شده است.

با این همه، احتمال دارد جنگ بی‌نهایت نمایانگر شکل دیگری از پایان بازی باشد. فیلم‌های ابرقهرمانی بی‌شک قصه موفقیت هالیوود مدرن‌اند. با تلفیق صحنه‌های پولساز با مضامین اجتماعی و سیاسی، آنها خر و خرما را یک‌جا داشته‌اند و هیچ نشانه‌ای مبنی بر اینکه جذابیت‌شان رو به افول است وجود ندارد. اما هرچه زمان گذشته ژانر ابرقهرمانی بیش از پیش به مرز تناقض‌های خودش نزدیک‌تر شده بالاخره یک‌جا دچار فروپاشی خواهد شد.

در فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» که پیش از« جنگ بی‌نهایت» اکران شد وزیر امور خارجه آمریکا از سازمان انتقام‌جویان دیدار و به خطرات واضحی اشاره می‌کند که هیچ‌کس حاضر نیست درباره‌شان حرف بزند؛ شبیه فیلی در اتاق که نادیده گرفته شود. او می‌پرسد: «شما روی گروهی از افراد جهش‌یافته مقیم آمریکا که مکررا مرزهای مستقل‌و نادیده می‌گیرن چه اسمی می‌ذارید؟ کسایی که هرجا عشق‌شون بکشه قدرت اراده‌شون‌و به‌کار می‌گیرن و صراحتا در رابطه با پیامدهای اعمال‌شون دغدغه خاطر ندارن».

مرد آهنی و کاپیتان آمریکا مثل تماشاگران‌شان خود را موجوداتی می‌دانند که عاری از عیب و نقص نیستند و با این حال، ابرقهرمان‌های شرافتمند بی‌سبب با هم متحد نمی‌شوند تا اینکه ناگهان با این احتمال روبه‌رو می‌شوند که شاید خودسرهایی خطرناک، ویرانگر و مهارنشدنی‌اند. نکته اینجاست که از این دست لحظات عجیب و غریب خودآگاهی در فیلم‌های کمیک‌بوکی بیش از پیش به چشم می‌خورد.

چند دقیقه بعد در همان فیلم چنین دیالوگی از زبان «ویژن» ادا می‌شود: «از 8 سال پیش تا به حال که آقای استارک خودش‌و به‌عنوان مردآهنی شناسونده، شمار اشخاص جهش‌یافته با رشد فوق‌العاده‌ای روبه‌رو شده. همزمان با این جریان، شمار حوادث و وقایع آخرالزمانی با نرخی مشابه رو به افزایش گذاشته».‌

این سوالی‌ است که ارزش پرسیدن دارد: چه چیزی باعث می‌شود ابرقهرمان‌ها آدم‌های خوبی باشند؟ این موضوع در این‌طور فیلم‌ها امری مسلم فرض شده اما احساس ناخوشایندی وجود دارد مبنی بر اینکه به‌رغم همه قصه‌ها درباره قهرمانی و از خودگذشتگی‌شان و همین‌طور درهم‌شکستن تهدیدهای بیگانگان علیه زمین، قطب‌نمای اخلاقی ابرقهرمان‌ها دیگر جهت درست را نشان نمی‌دهد.

بنا به سنت، در پاسخ این پرسش که چرا ابرقهرمان‌ها آدم‌های خوبی هستند، همیشه دلیل بسیار ساده‌ای وجود داشت: آنها طرف ما بودند. «ما» به‌معنای آمریکا و متحدانش است. سوپرمن که از دنیای خیالی کتاب‌های مصور دی‌سی می‌آید عهد بست «برای مردم عادی بجنگد» او به جنگ بی‌عدالتی و فسادی رفت که مثل طاعون در دوران پس از رکود به قلب جامعه‌اش نفوذ کرده بود. بتمن قسم خورد بقیه عمرش را وقف گوشمالی‌دادن همه تبهکاران کند و به این ترتیب، انتقام مرگ پدر و مادرش را بگیرد. زن شگفت‌انگیز با حقیقت و عشق می‌جنگد.

به تعبیری می‌توان گفت که سوپرمن بیشتر گرایش‌های سوسیالیستی داشته، بتمن بیشتر متمایل به جناح راست بوده و زن شگفت‌انگیز شخصیتی ایدئالیست و آرمان‌گراست، با این همه، باز هم همگی طرف ما بودند. به ثبات رسیدن مارول طی سال‌های دهه1960 قدری این موضوع را پیچیده‌تر کرد. القابی مانند «مردان ایکس» و «پلنگ سیاه» مسائل مرتبط با حقوق شهروندی را برای نخستین‌بار مطرح کردند و اخلاقیات لکه‌دار شد ولی همچنان، کاپیتان آمریکا در برابر هیتلر شاخ و شانه کشید و مرد عنکبوتی (اسپایدرمن) می‌دانست قدرت، مسئولیت به همراه دارد و در مقیاسی وسیع‌تر به مبارزه‌اش با جرم و جنایت ادامه داد؛ آدم‌های خوب.

آنها هنوز هم آدم‌های خوبی بودند؛ زمانی‌که «مرد عنکبوتی» سم ریمی به‌عنوان آغازگر عصر کنونی سینمای کمیک‌بوکی در سال2002 اکران شد حادثه یازده سپتامبر به قدری در خاطر افراد تازه بود که تصویر برج‌های دوقلو را به اجبار از روی پوسترهای فیلم پاک کردند و مضامینی همچون شجاعت درونی و روح جامعه طنین‌انداز شدند. یکی از نیویورکی‌ها بر سر دشمن مرد عنکبوتی فریاد می‌زند: «با یکی از ما در بیفتی، با همه ما درافتادی». نخستین چرخه فیلم‌های ابرقهرمانی با الگویی مشابه‌دنبال شد؛ به‌خصوص مرد آهنی که نخستین‌بار در سال2008 اکران شد و به جنگ تروریست‌های خاورمیانه‌ای رفت.

در ادوار گذشته، ابرقهرمان‌هایی نظیر بتمنِ مایکل کیتن یا سوپرمنِ کریستوفر ریو در دنیاهایی خیالی و انتزاعی‌تر حضور داشتند اما به محض اینکه پای ابرقهرمان‌ها به تعامل با واقعیت سیاسی اینجا و اکنون باز شد، روش‌های‌شان موشکافانه‌تر بررسی و واکاوی شد. از اواخر دهه1980 این احتمال مطرح شد که چه بسا افرادی‌که از به تن کردن لباس‌های خاص و حمله به مردم لذت می‌برند نیازمند ارزیابی روان‌شناختی یا دادگاه جنایات جنگی باشند. گرایش به اعمال خودسرانه تا حد زیادی شبیه به اقتدارگرایی به‌نظر می‌رسد که آن هم تا حد زیادی به‌مثابه فاشیسم است.

تحول دیگری که رخ داد در مسیر سیاست‌های غرب و ایالات متحده بود؛ آن اطمینان اخلاقی پس از حمله یازده سپتامبر به سرعت جایش را به «مبارزه علیه تروریسم» داد و حمله به عراق و افغانستان با خودش شکنجه، کشتار غیرقانونی، آسیب‌های جانبی، عوام‌فریبی، نظارت جمعی و دیگر اشکال سوءاستفاده را در بارگاه «آدم‌های خوب» به ارمغان آورد. در همان زمان، انتقام‌جویان و «لیگ عدالت» فیلم‌های ابرقهرمانی را وارد فاز تازه‌ای کردند. پرسش‌های مربوط به ارزش‌های فردی با تبدیل‌شدن به پرسش‌هایی درباره ارزش‌های جمعی ازجمله قدرت و سوءاستفاده از آن، وفاداری شخصی، سیاسی و حتی سیاره‌ای پیچیده‌تر شد.

فیلم‌های کاپیتان آمریکا به‌عنوان روح سیاسی جهان سینمایی مارول این تغییر و تحول را پی گرفتند. در فیلم اول انتقام‌جویان که سال2011 روی پرده رفت کاپیتان آمریکا نمونه‌ای تیپیکال از آدم خوب‌هاست. در فیلم «سرباز زمستان» دنباله‌ای که سال2014 اکران شد یقینا اخلاق سنتی‌اش قادر به درک و هضم برنامه‌های دولت امروز آمریکا به‌منظور نظارت جهانی و حمله با هواپیماهای بدون سرنشین نیست. او به این نتیجه می‌رسد که «این آزادی نیست؛ رعب و وحشت است» و به دولت پشت می‌کند.

در عصر ادوارد اسنودن و نبردهای ستیزه‌جویانه از راه دور، چنین رویکردی برای یک فیلم ابرقهرمانی، زیادی افراطی بود. با اکران شدن فیلم سوم با عنوان «جنگ داخلی» در سال2016، کاپیتان آمریکا از پذیرفتن درخواست وزارت امور خارجه مبنی بر موافقت انتقام‌جویان با نظارت سازمان ملل متحد سر باز می‌زند و به همراه جمعی از ابرقهرمان‌های شورشی راهش را جدا می‌کند. این اتفاق صحنه را برای برخورد و رویارویی گروه ابرقهرمان‌های مخالف هم آماده می‌کند؛

مشابه اتفاقی که در «بتمن علیه سوپرمن» افتاد و در هر دو مورد، تفرقه توسط شخص ثالثی مهندسی شده که اطلاعات غلط اینجا و آنجا پخش می‌کند و ابرقهرمان‌ها را علیه یکدیگر می‌شوراند؛ به تعبیری می‌توان گفت که این برخوردها بازتاب‌دهنده وضعیت دو قطبی سیاست آمریکا، بریتانیا و دیگر نقاط دنیا و همین‌طور تلاش‌های خارجی برای ایجاد تفرقه‌ است. شاید هم صرفا کوشش‌هایی جسورانه در جهت حفظ علاقه تماشاگران به ژانر باشد. درهرحال، پرسش مطرح‌شده به قوت خود باقی ا‌ست: در اینجا آدم خوب‌های داستان چه کسانی‌اند؟

تانوس شخصیت شرور جنگ بی‌نهایت است. با داشتن چنین اسمی، مخاطب می‌داند که طرف، آدم خوبی نیست. در عین حال، مثل اهریمن‌های معمول و متعارف کتاب قصه‌ها هم نیست. او نمی‌خواهد امپراتوری راه بیندازد یا قصد ثروت‌اندوزی یا دستیابی به هیچ‌یک از اهداف معمول آدم بدها را ندارد. صرفا می‌خواهد توازن را به جهان هستی برگرداند و در این شکی نیست. او توضیح می‌دهد: «جهان متناهی‌ است، منابعش متناهی‌اند.

اگر به حال خود رها شوند، هستی نابود می‌شود». روش‌های تانوس به ندرت انسانی‌اند اما پشت استدلالش منطق نهفته است: تغییرات آب و هوایی و نابودی محیط‌زیست تهدیدهایی بی‌چون‌وچرا هستند. هستی انسان ناپایدارست ولی انتقام‌جویان ناگزیرند انتقام بگیرند. ابرقهرمان‌های نازنین جای آنکه اعتبار استدلال تانوس را به بحث و مناظره بگذارند و اذعان کنند که چیزی باید تغییر کند، یک‌بار دیگر با چنگ و دندان برای حفظ وضع موجود می‌جنگند. دست‌کم در پایان فیلم با این پیام روبه‌رو می‌شویم که عاقبت، دنیای بیرون قادر خواهد بود کاری کند، اگر «شنیدن» را جدی بگیرد.

کد خبر 405476

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha