احسان پیربرناش: نیازی به سواد آن‌چنانی نیست تا بدانیم تهران بر روی کمربند زلزله قرار دارد

و نیازی به تحقیق و تفحص نیست که بدانیم بافت فرسوده تهران با خانه‌هایی که می‌دانیم حتی نای مبارزه با مشتی سنگین را هم ندارند، برای این نبرد نابرابر زیادی پیر شده‌اند

زلزله تنها تا زمانی قابل‌مقابله است که اتفاق نیفتاده باشد، چه‌بسا پس از وقوع را دیده یا شنیده‌ایم. خانه‌های ویران‌شده، اولین تصویر ذهنی ما از زلزله هستند؛ خانه‌هایی که تا دیروز استراحتگاهی برای ساکنان‌شان محسوب می‌شده‌اند. خانه‌هایی که گاهی به استراحتگاه دایمی تبدیل شده‌اند، همین خانه‌هایی که حالا با خیال راحت لم داده‌ایم تا برای صبحی پر از دردسر، کمی آرامش ذخیره کنیم.

زلزله، سیل، توفان، آتشفشان، گردباد و‌.‌.‌.‌؛ نه شما و نه هیچ انسان دیگری نمی‌تواند از این نام‌ها خاطرات خوشی داشته‌باشد. بلایای طبیعی و فجایعی که آن‌ها هر‌از‌گاهی به‌جا می‌گذارند، تاکیدی است از ضعف انسان‌ها در برابر آن‌چه که قهر طبیعت می‌نامیم‌اش. حقیقت این است که نمی‌توان از این بلایا نترسید، نمی‌توان گاه‌گداری به آن فکر نکرد و حتی نمی‌توان از این افکار نلرزید. راستی شما چه‌قدر به این بلایا فکر می‌کنید؟

بلایای طبیعی مثل سقوط هواپیما!

اگر به شما گفته‌اند که در همشهری‌‌زندگی پارتی‌بازی نمی‌شود، متاسفانه دروغ گفته‌اند، ‌چون ما ابتدا به سراغ دوست عزیزی رفتیم که هر‌از‌گاهی برای کسب مقادیری ویتامین مزاحمش می‌شویم. اتفاقاً اصلا هم از این کارمان پشیمان نیستیم، چون آقا‌صابر به‌شدت از زلزله می‌ترسد و به گفته خودش روزی نیست که به آمدن آن فکر نکند! این دوست عزیز می‌گوید هر روز تا 90‌درصد مطمئن است که امروز زلزله می‌آید، اما خوشبختانه اشتباه فکر می‌کند!

از آقا‌صابر می‌خواهیم چند‌نمونه از بلایای طبیعی‌ که می‌شناسد را برای ما نام ببرد. می‌گوید:  «زلزله، سیل، رعد وبرق و.‌.‌. دیگه.‌.‌. آهان، سقوط هواپیما»!البته حرف آقا‌صابر خیلی هم عجیب نیست، چون حالا شنیدن خبر سقوط هواپیما از هر بلای دیگری طبیعی‌تر به‌نظر می‌رسد!

 من گرفتارم، زلزله بیاید هم متوجه نمی‌شوم!

به نظر نمی‌آمد عجله چندانی داشته‌باشد. می‌پرسم: «هر روز که از خانه خارج می‌شوید، چه‌قدر احتمال می‌دهید که زلزله بیاید»؟می‌گوید: «اصلا فکر نمی‌کنم». می‌پرسم: «چرا»؟
یک‌جوری که انگار سوال احمقانه‌ای پرسیدم، نگاهم می‌کند و می‌گوید: «من ‌آن‌قدر گرفتارم که اگه زلزله بیاید هم متوجه نمی‌شوم»!حرفش زیاد غیر‌‌منطقی نبود، اما بعید می‌دانم اگر گذرش به شازده کوچولو بیفتد از گفتن جمله «گرفتارم» پشیمان نشود. به‌هر‌حال آدم بزرگ‌ها این‌جوری‌اند دیگر!

 حتما روزی زلزله خواهد آمد!

می‌گوید: «قبلا به زلزله فکر نمی‌کردم، اما حالا زیاد فکر می‌کنم، چون در‌حال‌حاضر خیلی جاها زلزله می‌آید، چون ما روی خط زلزله قرار داریم. زلزله ایتالیا و اندونزی را ‌در تلویزیون دیدم، زلزله بم هم هنوز جلوی چشمانم است.

من در اروپا زندگی می‌کنم، اما واقعا از دیدن تصاویر ویرانی‌های زلزله بم متاثر شدم. من فکر می‌کنم یک روزی در تهران هم زلزله خواهد آمد و چون خانه‌هایی که ما در آن زندگی می‌کنیم ضد‌زلزله نیست، اتفاقات بسیار بدی رخ خواهد داد. در ژاپن هم زیاد زلزله می‌آید اما به‌خاطر امنیت خانه‌ها کمترین تعداد کشته‌ها را دارند، این‌جا اما نظارتی روی ساخت خانه‌ها صورت نمی‌گیرد».

این خانم محترم ادامه می‌دهد: «من در هلند زندگی می‌کنم. آن‌جا از ‌12ماه سال، ‌11ماه باران می‌بارد، اما خبری از آبگرفتگی نیست. همین چند وقت پیش سیلی از سمت بلژیک، از طرف «نمیگن» وارد هلند شد که ما را بلافاصله از شهر خارج کردند و به جای امنی رساندند. اگر باران‌های اروپا در ایران بیاید، این‌جا را آب می‌برد»!

بین خودمان بماند، اما وقتی گفت از طرف «نمیگن» سیل آمد، می‌خواستم بپرسم: «چرا نمی‌گن»(؟!) که خوشبختانه با کمی صبوری متوجه شدم «نمیگن» نام یکی از مناطق همان طرف‌هاست!

 معمارهای ما باید مدرن شوند!

پرسیدم: «هر روز که از منزل خارج می‌شوی چند درصد احتمال می‌دهی زلزله بیاید»؟
پس از محاسبات دقیق جواب می‌دهد: «‌30 تا 40‌درصد»!می‌پرسم: «چه‌طور»؟پاسخ می‌دهد: «چون ما کشور زلزله‌خیزی هستیم. درست است که خیلی وقت‌ها شایعه می‌کنند امروز زلزله می‌آید، اما باید به مردم آموزش داده‌شود تا در صورت بروز چنین بلایی آمادگی لازم را داشته باشیم.

 نباید این طور باشد که خودمان را در اختیار سرنوشت قرار بدهیم تا هر اتفاقی به راحتی بر سرمان آوار شود. با رعایت کردن یک‌سری نکات ایمنی می‌توانیم خسارات و تلفات را به حداقل برسانیم. در بعضی از همین کشورهای آسیایی مثل کره و ژاپن خانه‌هایی با خاصیت فنری ساخته می‌شوند تا در صورت بروز زلزله خراب نشوند. به نظر من معمارهای ما و مخصوصا دانشجویان ما باید به سمت مدرن شدن هدایت شوند و از متدهای روز دنیا برای ساخت‌و‌ساز استفاده کنند».

 احتمال می‌دهم، اما فکر نمی‌کنم!

آقای ابری، کارشناس مسایل اجتماعی است. می‌گوید، زیاد با احتمال به آمدن زلزله خودش را اذیت نمی‌کند. می‌پرسم: «چرا»؟جواب می‌دهد: «برای این‌که اگر بخواهم به این مسایل فکر کنم که نمی‌توانم زندگی کنم. من که نمی‌توانم جلوی زلزله را بگیرم، پس فکر کردن به زلزله و این قبیل درگیری‌های ذهنی بی‌فایده است».باز هم می‌پرسم: «از بلایای طبیعی کدام را می‌شناسی»؟می‌گوید: «سیل، زلزله، آتشفشان، توفان و. . . نه این‌که احتمال ندهم زلزله بیاید یا توفان شود، اما به آن فکر هم نمی‌کنم، چون این‌ها یک امر طبیعی است و از دست من کاری ساخته نیست».

 تهران هر روز پر از زلزله است!

آقای دیباجی کارمند بازنشسته است. با خوشرویی و صبوری سوالات‌مان را می‌شنود و با صراحت جواب می‌دهد: ‌«اوه.‌.‌.‌ آن‌قدر مشکلات زیاد است که کمتر به زلزله فکر می‌کنم».
این جوان 70‌ساله(‌!) در جمله‌ای زیبا می‌گوید: «مشکلاتی مثل ترافیک، آلودگی و ناامنی‌هایی مثل کیف‌قاپی در تهران وجود دارد که هر کدام به اندازه یک زلزله،  مخرب هستند؛ اما کسی به آن‌ها توجه نمی‌کند». آقای دیباجی از بلایای طبیعی، سیل را در تهران به چشم دیده، اما زلزله‌ای که مخرب باشد را خوشبختانه ندیده است.

همشهری زندگی

کد خبر 92481

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز