سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۸۸- Oct, 7, 2003
در نقد مصاحبه استاد محمد رضا شجريان با روزنامه همشهري
داد و بيداد
012458.jpg
دكتر مرجان دارابي
به دنبال درج مصاحبه اختصاصي استاد شجريان با همشهري نامه ذيل توسط يكي از خوانندگان ما كه مقيم آلمان است به دستمان رسيد. بديهي است محتواي نامه نظريات خود اين خواننده محترم است و همشهري آماده است تا نظريات ديگري را نيز در مورد مصاحبه مذكور درج نمايد.
چندي پيش گفت و شنودي با نام آورترين آوازخوان ايراني محمدرضا شجريان در همين روزنامه منتشر شده بود كه صاحب اين قلم نظر به شيفتگي و پيوند خاطري كه با موسيقي ايران و اين خواننده استاد دارم، با كمال اشتياق به خواندن مكرر اين مصاحبه اهتمام كردم. اما از همان ابتدا (تيتر مقاله) گزندگي خاطر آزاري كرد. تيترنويسي در كار جرائد شايد تنها هنر يا برجسته ترين محل نمايش ذوق روزنامه نگار است كه بي آنكه روزنامه نگار باشم، ذهنم انباشته از خوارق  تيترگزيني تاريخ مطبوعات به زبان هايي است كه مي دانم و مي خوانم و يا از خاطرات روزنامه نگاران دارم. اما گاه روزنامه نگار از هول حليم موضوعي كه شكار كرده نمي تواند انتخاب ارزنده اي در تيتر بكند كه اين نيز از آن دست است. زمستان در بيداد. اين عنوان نادرست و غيرادبي اداي عنوان  گذاري روشنفكران نق زن و ناله كن را يدك دارد، مصاحبه گران كه جوانند و جوياي نام اما زمستان ناديده و بيداد نچشيده هر چند كه بيداد نديدن تكافوي فراموش كردن طعم لذات را نمي كند.
از تيتر ناسپاسانه كه بگذريم، تندي مطلع مقاله ذوق آزار، لذت زيارت چهره مهربان شجريان را به تلخي آلود.
مصاحبه كه خلاف شرط بيان و بديع مي بايست حسن مطلعي مي داشت، با چنان تلخي و گزندگي آغاز شده بود كه گويا ورشكسته اي پاك باخته بث الشكوي مي سرايد، حال آنكه آقاي شجريان در جبر زمان و در دوره اي كه ظلي و تاج و قمر و اقبال السلطان و دوامي برومندي رخ بر خاك كشيده اند، ناگزير توفيق يكه سواري يافته و از سر خوشبختي به زمانه اي مقارن آمده است كه هم ذائقه مردم و هم سائقه حكومت را موسيقي سنتي ايراني خوشتر آيد و ديگر همطرازان شجريان را به دلائلي آن بخت نبوده كه رندي هاي آزموده ورزند و از راديو و تلويزيون بيشترين بهره برداري تبليغاتي را به نفع خود ببرند. خود نيك مي دانند كه در مهارت  آواز ايشان را عديل ها و بديل هايي مانند شادروان رضوي سروستاني و صديف و... بوده اند كه سرويسي از وزارت ارشاد و ديگر اركان حكومت گرفته اند و نه راه كنسرت هاي پوندي و دلاري بر خود گشوده اند. در حالي كه توان و اهليت آنها را خود استاد شجريان در گفت و گويش چنين اقرار كرده اند كه:«نمي توانم اميدوار باشم كه كسي بيايد حد كار را به آخرين بازمانده كه يكي من و ديگري صديف هستيم برساند. ديگراني كه با ما بودند هر كدام به راه خودشان رفتند اما من و صديف آواز را نگه داشته ايم».(ص ۹۴ راز مانا)
اگر در اين كشور سالن هاي كنسرت همسنگ با هال هاي روس و پروس ساخته نشده، مگر مسجد ساخته شده است كه اين چنين جوش و خروش زنيم و سر به عصيان برآوريم؟ و مگر پيش از آنكه در سالن هاي پر از امكانات اروپا و آمريكا كنسرت بدهند، در همين تالارهاي خودمان كم كنسرت مي دادند؟ مگر كنسرت هاي جهاني پاواروتي و امثال آن در آكروپوليس و دگر ميادين و فضاهاي باز از سر ناداري است؟ اگر در آن روزگار پليد و پلشت ستم شاهي چنانكه افتاد و داني در جشن هنر شيراز و فضاي باز كنسرت مي داديد، از وضعيت گلايه نداشتيد در آن دوره نسروديد:
به سكوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد كسي
نه كسي را درد زمان
بهار مردمي ها دي شد
زمان مهرباني طي شد
آه از اين دمسردي ها
خدايا!
آه از اين دمسردي ها!
در حالي كه ياد دارم- وقتي كه در همان دهه پنجاه چندي به هر دليل نام «سياوش بيدكاني» را به محمدرضا شجريان ترجيح داشته و نام عوض كرده بوديد- مجله هاي جوانان آن زمان «بيداد راستين زمستان» را كه تصوير پرونده به بغل شما را در كريدورهاي وزارت كشاورزي چاپ كرده بود و باز ياد استعفاي شما از راديوي آن دوران به ياد مي آيد كه غريبگي خود در ميان ارباب جهاندار آن دوران را برنمي تافتيد، اما در آن «شب» «كوير» «سكوت» كرده بوديد و اينچنين در دراي و دريد برنمي آمديد.
آيا شكرانه پديداري انقلاب اسلامي را ادا نمي كنيد كه يكي از خوشوقتي ها و اقبال نيك شما بود و هر كسي هم كه از اين انقلاب ضرر ديده باشد، شما يكي از منتفعين خاصيت هاي ناگزير اين انقلاب و نظام حاكم بر آن بوده ايد...
انصاف ورزيد كه همان روشنفكران مطلوب شما در كوبيدن سياست هاي هنري جمهوري اسلامي موسيقي مطلوب مشترك شما و نظام اسلامي آن را موسيقي پامنقلي و بساط افيوني و مخدر مي خواندند و حكومت به جاي شما تاوان پس مي داد كه شما در هر فرصتي با كنايه و به آشكارا طعنه به معيارها و موازينش بزنيد و محيطي نو براي خود بسازيد كه مبادا با مردم همگام شويد. مگر همين وزارت ارشاد جواز اين همه نوار را به شما نداده و چندي از محل تهيه و توزيع بازرگاني نوار به قيمت دولتي ابتياع كنيد و «بيداد» منتشر سازيد.
در همان روزگار سياه از شما هيچ نواري منتشر نشد و شما نخستين آلبوم خود (رنگارنگ) را باز به بركت انقلاب اسلامي (۱۳۵۷) منتشر كرديد و همه كارهاي شما بعد از سال ۱۳۵۹ درآمد. در سال ۱۳۶۵ سه نوار، در سال ۱۳۷۰ چهار نوار، در سال ۱۳۷۴ پنج نوار، در سال ۱۳۷۶ چهار نوار، در سال ۷۷ پنج نوار و... و شما در همين دوران زمانه را نفرين كرده ايد و از اين دمسردي ها آه كشيده ايد و مجوز از همين وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دريافت  كرده ايد.
ياد آريد كه چگونه در سال ۱۳۵۵ از راديو كناره گيري كرديد كه بهاي آوازخوانان پاپ در آن دوره بيداد زمستان بيشتر از شما بود كه ناگاه با تجلي انوار انقلاب اسلامي راه براي شما به يكباره چندان گشود كه خود را تك سوار و يكه تاز ميدان موسيقي يافتيد و اينك به جاي شكر از اين نظام كه منطق آن با موسيقي طرز شما مطابق بود، به همه اركان كفران مي ورزيد و گمان اين داريد كه حافظه مردم با اين گلايه هاي فزون جويانه منحرف مي شود. شما كي از راديو و تلويزيون رضايت ورزيده ايد؟ خود گفته ايد آنگاه كه مزد جلسه اي آواز شما ۲۵۰ تومان بود و رضا قطبي  براي جبران قلت معاش به شما بيست هزار تومان پاداش مي داد؟ (ص ۱۵۱ راز مانا). در آن راديو و تلويزيون كه به قول خودتان عوامل تماشاي ضبط شوي قريب افشار را ترجيح مي دادند و صداي شما را حتي به ضرب و زور ابتهاج و قطبي هم ضبط نمي كردند، (ص ۱۶۱ راز مانا) در حالي كه مي گوييد: «دائماً مورد بغض و كينه بوديم. ما را آزار مي دادند و فقط قطبي و خانمش ما را حمايت مي كرد. اما به دليل حمايت آنها مي توانستيم كار را ادامه دهيم»(ص ۱۶۰ راز مانا).
حال با ارزني انصاف قياس كنيد دعوت لاريجاني از شما كه بلافاصله پس از تصدي اش از شما چنان استمالتي را به عمل آورد و برخورد كليه كارمندان آن سازمان با شما و محيط دگرگون شده صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران را كه در صورت نگاهي بدون بغض و غرض و مرض چقدر مي توانست محيط مورد پسند شما واقع شود. آيا سازمان همان سازمان بود؟ يا پرسنل و تركيب كارمندي و محيط همان بود كه وقتي رييس سازمان در اثر شكايت هاي شما از يك رسانه ملي و همگاني دستور منع پخش صداي شما را صادر مي كند، باز تهيه كنندگان و صدابرداران متمرداً با عشق و علاقه و خودسرانه آوازهاي شما را پخش مي كنند.
در توصيف تركيب راديو و تلويزيون زمان شاه گفته ايد: «۹۸درصد به نفع آنها بود. ما احساس مي كرديم كه جاي ما نيست. مي گفتند اينها ديگر كي هستند كه دنبال سنت هستند و مدعي بودند. امثال فلان و فلان و فلان كه خودشان را امروزي مي  دانستند و مدعي پيشرفت و تمدن بودند و فكر مي كردند فهمشان از همه بالاتر است» (ص ۱۶۱ راز مانا) و بخوانيد اظهاراتتان را در مصاحبه با همشهري: من هرگز توافقي نكردم و با اصرار تمام همچنان بر سر نظرات سابقم به صدا و سيما باقي ام. شما در هيچ جاي دنيا خصوصاً در كشورهاي پيشرفته و متمدن نمي بينيد كه راديو و تلويزيون هايشان دولتي باشند و البته تابع قانون و طرفدار جدي ضوابط حقوقي مردم و هنرمندان و منعكس كننده نظرات- انتقادات و ايرادات و گاه شكايات مردم از عملكرد سازمان هاي دولتي و وزارتخانه ها و حتي شخص رييس جمهورند، ولي صدا و سيما همچنانكه از اسمش پيداست صددرصد دولتي است و در سياست و برنامه ريزي ها تابع است.»
گويا سفرهاي خارج و تعقيب اخذ اقامت دايم از كانادا شما را چنان سرگرم كرده كه دير سالي است تصادفاً هم تلويزيون را تماشا نمي كنيد تا ببينيد كه چگونه وزارتخانه ها و پر و پيكر دولت و حتي رييس جمهور را به باد انتقاد مي گيرند، اگر اقلاً يك دوره قانون اساسي را مي خوانديد، مي دانستيد كه صدا و سيما نه تنها تابع دولت نيست بلكه مستقل از سه قوه است.
اگر بناي انتقاد و ايرادگيري ها براساس بهانه جويي باشد، خود جنابعالي كه در مثابه يك شخص گاهي در معرض ايرادات واقع شده ايد مي دانيد كه انسان چه مايه تلخكام مي شود. به ياد داريد وقتي شما در مصاحبه اي با مجله جدول بياناتي ايراد مي كنيد، از سوي همكارانتان مورد تنقيد قرار مي گيريد و گاه كه اشخاص احوال شخصيه و خانوادگي شما را محاكمه مي كنند تا چه حد برآشفته ايد و يا وقتي كه در گفت وشنودي مي گوييد من حاجتي به ساز ندارم و اگر عربده هم بكشم مردم خوششان مي آيد، يا ديگري از ساززنان مي گويد كه ايشان در پرداخت دستمزد نوازنده ممسك اند و از اين رو پيشكسوتان همكاري با ايشان را بين خود تحريم كرده اند و ناگزير با نوباوگان موسيقي مشغولند، تا چه اندازه ملول و معترض مي شويد. همين چند روز پيش از دوستي روزنامه نگار شنيدم كه مصاحبه اي با  آقاي مشكاتيان انجام شده بود كه در آن آقاي مشكاتيان گفته بودند كه «نخستين بي حرمتي به نوازنده را شخص آقاي شجريان مرتكب شد كه بدون ساز و نواز در حضور تلويزيوني سال ۱۳۷۵ شركت كرد و بي ساز خواند» و مسئولين روزنامه به پاس حرمت استاد شجريان از چاپ آن مصاحبه سر باز زدند. بلي اين گونه است كه وقتي ايرادات بني اسراييلي است شخص بايد يا بگويد كه عذرك جهلك و خاموش نشيند و يا در خروش آيد و همان گويد.
چگونه توانسته ايد تمام يك ملت را كه تلويزيون مملكت اش را تماشا مي كند و آن را باور مي كند، ساده لوح انگاشته و اين را گستاخانه به زبان آورده و انتظار دوام قبول خاطر خلق بورزيد؟
ساده لوحي آن است كه مدعي روشنفكري چنين تخيل و تصور كند كه آن شبكه هاي خصوصي شبكه هاي غير وابسته است. كسي كه CNN را شبكه خصوصي بداند و  آن را آيينه دموكراسي غرب بينگارد.
ادامه داده ايد: «در مقابل و در كنار آن هم راديو و تلويزيوني كه خصوصي باشد تا سليقه هاي ديگر و نظرات انتقادي مفيد و سازنده ديگر درباره جزء به جز ء امور مملكتي در همه زمينه ها را منعكس كند، مثل نشريه هاي آزاد اجازه موجوديت و فعاليت نداشته و ندارد و نخواهد داشت» باز هم پيشگويي كرده ايد كه اجازه موجوديت نخواهند داشت.
آقاي شجريان در ضمن پيش بيني هايشان- كه در هيچ خانه رمل و صفحه اسطرلابي قابل رويت نيست - مكاشفه اي كرده اند كه مسئولين اين نوع گردهمايي ها را دوست ندارند. آيا اين همه مقامات طراز اول كشور كه بارها در كنسرت هاي شما حاضر بوده اند از خشيت وجه خشمگين شما بوده يا از سر علاقه صميمانه به هنر شما و از اين دست حمايت از شما؟
خود گفته ايد كه: «مهم حس كردن روح زمانه است.»(ص ۱۶ راز مانا) آيا شما روح زمانه را سيال و ساري در جان و تن برخي لجنه هاي بختياران و بي درداني مي دانيد كه تا از روح معنوي پدر دور افتاديد و در آن پناهگاه ها مأمن جستيد.
خواننده اي كه در طلب ملي شدن باشد ناگزير بايد همنوايي با مردم را بياموزد. همچنان كه داد به (جانسوز) «فرگاه پير مغان» براي شما مأمني مقدس است، براي اين مردم نيز فرگاه پير جماران دارند كه فرزند مردم ناگزير از احترام به آن است. در اين جنگي كه بر سر ما گذشت و جهاني متجاوز را معرفي كرد و به تجاوز شناخت، مانند برخي جنگ ها كه ارتش رسمي حكومت نجنگيد. همين مردم جنگيدند و مردم از شاعرش، خواننده اش، سازنده اش، صورتگر ش، پيكرتراش اش و... انتظار داشت كه او را در اين معركه همراهي كنند، نه آنكه عافيت طلبانه دور از دود و آتش در ميان بانگ هاي نوشانوش طرب انگيزد و ناز فروشد.
هـ .ا سايه چندي پيش در غزلي كه با عنوان خطاب گلايه آميز از شما سرود چه خوش فرمود:
آن چه بيگانگي و اين چه غريبي است كه نيست
آشنايي كه بپرسيم سراي تو كجاست
چه شد آن مهر و وفايي كه من آموختمت
عهد ما با تو نه اين بود، وفاي تو كجاست
مردم ديده صاحبنظران جاي تو بود
اينك اي جان نگران باش كه جاي تو كجاست
چه پريشانم از اين فكر پريشان شب و روز
كه شب و روز كجايي و كجاي تو كجاست
هنر خويش به دنيا نفروشي زنهار
گوهري در همه عالم به بهاي تو كجاست
چه كني بندگي دولت دنيا؟ اي كاش
به خود آيي و ببيني كه خداي تو كجاست
آقاي شجريان! انتظار مي رود كه شما در شصت و چند سالگي عمر پر بار خود به اين قناعت عقلي و انصاف برسيد و بدانيد كه اين مردم شما را نه به خاطر شعر تصنيف «يك شب بيا منزل ما- حل كن دو صد مشكل ما- اي دلبر خوشگل ما» و يا به خاطر ريتم شش هشتم تصنيف خود ساخته «سرو چمان» دوست دارند، بلكه شما با همين نواي راز و نياز معنوي «ربنا» به دل مردم نشسته ايد.
مردم تا وقتي شما راه مردم را دنبال مي كنيد شما را خواهند ستود اما اگر بدانند كه همه چيز مراعاتي بيش نبوده و شما راه ديگر كرده ايد، باور كنيد كه همان حرمت را نخواهيد داشت كه العزه لله و للرسول و للمؤمنين.
شما صله و برات همان «ربنا» خواني و قرائت قرآن و اجراي تصنيف افشاري غزل عارفانه «ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي» را دريافت كرده ايد و پاس اين را بدانيد. مردم شنيده اند كه شما تا چند سالي در عيد قربان بنا به وصيت پدر قرآن تلاوت مي كرده ايد (و ان شاءالله كه هنوز هم در خلوت خود به همان سنت و وصيت پايبنديد) كه جمعي از شما بعد از تلاوت قرآن، آوازي خواسته اند و شما از خواندن استنكاف كرده ايد كه «حاشا بعد از انتشار نواي ملكوتي قرآن آوازي زميني بخوانم». مردم اين شجريان را مي ستايند.
اللهم اجعل عاقبة امورنا خيراً

گفت وگو با پريچهر خلوتي و پروانه حاجي غلامحسين؛ خواننده و سرپرست گروه پريشاد
زحمات فراوان و بهره اندك
درآمد:
در پنجمين جشنواره گل ياس (موسيقي بانوان) كه همزمان با ولادت حضرت زهرا(س) و روز هفته زن برگزار شد، گروههاي مختلف موسيقي بانوان به اجراي برنامه پرداختند، ازجمله اين گروهها، گروه «پريشاد» به خوانندگي بانو پريچهر خلوتي بود كه به سرپرستي پروانه حاجي غلامحسين و با نوازندگاني چون مينو قاسم پور (قانون)، ژاله عابر (بربط)، الهام فرشچيان (تنبك)، سيما مستفشار (دف)، ريحانه حق دوست (تارباس)، مهسا نوري، مژگان آقازماني، سحر زينلي و گلريز گرگاني (تار) و نيوشا بريماني (كمانچه) به اجراي برنامه پرداختند كه با استقبال خوب بانوان علاقه مند روبرو شد. گفت وگوي ما را با پريچهر خلوتي و پروانه حاجي غلامحسين (سرپرست گروه) بخوانيد.
* چرا در اكثر اجراهاي بانوان، ما شاهد اجراي دوباره آهنگ هاي قديمي هستيم و هيچ كار جديدي ارائه نمي شود؟
حاجي غلامحسين: به نظر من با توجه به اينكه خانم ها هم مادر هستند و هم مسئوليت خانه را به دوش دارند، فعاليت خوبي دارند. از طرف ديگر آنقدر كارهاي قديمي زيبا و جاودانه هستند كه فكر مي كنم ما بايد با اجراي آنها به بقاي شان كمك كنيم و تكرار آنها باعث زنده نگه داشتن شان مي شود. به خصوص آهنگ هاي زيباي استاد تجويدي با صداي خانم دلكش!
*  رسيديم به بحث آواز، خانم خلوتي! آيا شما با اتكاء به همان شيوه و تكنيك هاي بانواني چون دلكش و پريسا و... به ارائه كار مي پردازيد؟
خلوتي: خانم دلكش و كارهاي ايشان هميشه سرمشق كارهاي آوازي موسيقي من بودند. اين علاقه به صداي ايشان در دوره تحصيل در دبيرستان هم با من بود و اين كارهايي كه ما ارائه داديم، بسيار كارهاي ظريف و لطيفي است كه من با صداي خودم به بازخواني ترانه هايي مي پردازم كه نام خانم دلكش و اساتيد آهنگساز را جاويد كرده است. البته به اين نكته هم توجه داشته باشيد كه ما اجازه نداريم نوار و كاستي ضبط شده از اجراي خودمان را بگيريم، تا دست كم با شنيدن آن، به ضعف ها و ايرادهاي كارمان پي ببريم. از سوي ديگر ساختن آهنگ هاي جديد هم هزينه بردار است، در صورتي كه نتوانيم آن هزينه را جايگزين كنيم- دست كم با فروش نوار كاست!- پس بهتر است به بازخواني كارهاي اساتيد گذشته بپردازيم. البته اين امكانات براي آقايان فراهم است و آنها مي توانند به سوي كارهاي جديدتر بروند و به عنوان مثال اجرا و بازخواني آثار خانم پروين و يا بانو دلكش را به ما واگذار كنند،  اما مي  بينيم كه آقايان هم با وجود امكاناتي كه دارند، به اجراي دوباره آهنگ هاي خانم هاي خواننده قديمي رو مي آورند. ولي به طوركلي، اين كارها با خاطرات بسيار زيبايي توأم است، ضمن اينكه خانم ها هم بسيار استقبال مي كنند. البته گرفتن مجوز براي اجراي اين قطعات هم كار بسيار مشكلي است.
* بسياري از تماشاگراني كه در سالن هاي اجراي موسيقي بانوان حضور دارند،  اجراي بسياري از قطعات را با دست زدن و ابراز شادي هايي از اين قبيل همراهي مي كنند، در حاليكه امكان دارد آن قطعات اصلاً هماهنگي با آن نوع برخورد نداشته باشند.
حاجي غلامحسين: من هميشه از اين مسئله ناراحت بودم، چون شادي مي تواند دروني باشد و من اگر به عنوان يك بيننده براي ديدن اجراي يك اركستر مي روم بايد تك تك سازها و آهنگ ها را ارزيابي كنم و... اما متأسفانه به دليل فقر فرهنگي كه وجود دارد خانم ها نواري را كه براي رقصيدن مي گذارند را با آنچه كه در كنسرت مي شنوند اشتباه مي گيرند. فكر مي كنم جاذبه هاي خاص اجراي كنسرت با شادي هاي ديگر براي خانم ها عوض شده است. بارها ديده ام كه ساز ديگري سلو مي نوازد و ضرب در حال انجام وظيفه خودش است، اما خانم ها همراه آن دست مي زنند. بسياري از مواقع خودم، دست زدن هاي آنها را متوقف كرده ام. ما هنوز متوجه نشده ايم كه هنرنمايي با مطربي متفاوت است. ما هميشه اين گله را از مخاطبان مان داشته ايم كه به جاي اين رفتارها، به موسيقي فكر كنند و به يك لذت دروني برسند.
خلوتي: به هر حال موسيقي از هنرهاي ديگر شادي آفرين تر است. موسيقي با طرب و شادي همراه است و فرمايش خانم حسيني در مورد بعضي از آهنگ هاست. ما در گروه پريشاد سعي كرده ايم تا زيباترين و سنگين ترين قطعات را در كنار شادترين قطعات ارائه دهيم و البته بانوان هم نياز به شادي دارند و گاهي اين شادي ها با دست زدن ها هم همراه مي شود و بهتر است اين طور نگاه كنيم كه هر كسي به نحوي احساساتش را بروز مي دهد. البته حفظ حرمت موسيقيدان و خواننده و به طوركلي گروه اجراكننده به عهده برگزاركنندگان جشنواره است.
* خانم حسيني! از كارهاي قبلي گروه تان بگوئيد و چندمين بار است كه در جشنواره حضور يافته ايد؟
حاجي غلامحسين: البته به عنوان گروه پريشاد، اين اجراي ما بر روي صحنه است. اما به جز اين من حدود بيست و پنج سال است كه در اين زمينه فعاليت دارم. از دوره هنرستان و بعد هم دانشگاه، الان هم مدرس موسيقي هستم. پيش از اين اجراهاي اركستري زيادي داشتم و فكر مي كنم نسبت به گذشته كم كارتر شده ام. با بسياري از اساتيد و هنرمندان قديمي ازجمله شهرام ناظري و خاطره پروانه همكاري داشته ام و از شاگردان علي اكبرخان شهنازي بودم و در اركستر خانم پريسا بودم و پيش از همكاري با خانم خلوتي، در اجراهاي موسيقي بانوان با خانم اخوان همكاري داشتم. ولي اركستر پريشاد يك اركستر مستقلي است كه من سرپرستي آن را به عهده دارم و اعضاي گروه از فارغ التحصيلان هنرستان و دانشگاه هاي هنر هستند و افرادي هستند كه به طور حرفه اي وارد اين كار شدند.
* با توجه به اجراهاي مختلفي كه داشته ايد، جشنواره هاي موسيقي بانوان، چه فجر و چه گل ياس را چطور مي بينيد؟
حاجي غلامحسين: كار ما يك كار حرفه اي است و من به عنوان سرپرست گروه، موسيقي را تنها حرفه خودم مي دانم، درنتيجه انتظارات من از مسئولين جشنواره هم در همين راستا است و آن انجام وظيفه هايي را كه ما به عنوان افراد حرفه اي از مسئولين و دست اندركاران داريم،  نمي بينيم و اين كمبودها، شايد باعث مي شود كه خانم ها در جشنواره ها كمتر شركت كنند. يعني زحمت پنج، شش ماهه گروهي، با مبلغي كه اين آقايان پيشنهاد مي دهند، اصلاً برآورده نمي شود. به هر حال همه مدرك موسيقي دارند و نتيجه اي كه بعد از كار مي بينند، حتي هزينه كمترين مخارج آنها را هم پاسخگو نيست. در نتيجه به سمت كارهايي مي روند كه دست كم نيازهاي مالي آنها را برطرف سازد و از طرف ديگر آن حرمتي كه بايد براي هنرمند قائل شوند،  ديده نمي شود.
پريچهر خلوتي: به هر حال زن پايه يك جامعه است و هنرمندان خانم هم بايد از طرف مسئولين همراهي شوند تا بتوانند در اجراي برنامه ها به ارضاي روحيه خانم هاي تماشاگر بپردازند. البته هر هنرمندي با عشق به روي صحنه مي رود. ولي مسائل مادي هم غيرقابل انكار است. در طول مدت تمرين،  هزينه هايي به وجود مي آيد، از جمله مسئله اجاره بهاي مكاني كه براي تمرين اجاره مي شود. در مقابل همه اين هزينه ها و زحمت ها، مبلغ هاي پيشنهادي هيچ است. در عين حال تعداد زن هاي هنرمند زياد نيست، پس دست كم همين گروه هاي معدود بايد حمايت شوند تا بتوانند فعاليت هايشان را گسترش دهند و احترام به هنرمند و حفظ زندگي اش توقع زيادي نيست.

نگاه
اختلاف كوك در سازها
نگاهي بر «غم زيبا» آخرين اثر منتشره شهرام ناظري
«اگر نقد تحت شرايط لازم براي هر داوري آزادي صورت مي پذيرفت، آنگاه مي توانست به هنر بدل شود» (از نامه كلود دبوسي به ادگار وازر).
بديهي است تعالي و رشد هر مقوله، با انتقاد سازنده، پربارتر و قوي تر صورت مي پذيرد. با اين حال نبايد فراموش كرد كه اثر، بايد قابل نقد و درحد نسبي متعالي باشد؛ تا بتوان آن را نقد و بررسي كرد.
غم زيبا، آخرين اثر منتشرشده شهرام ناظري است. اثري به آهنگسازي مسعود شناسا: نكته عجيبي كه در وهله اول به چشم مي خورد، انتخاب عنوان نه چندان هنرمندانه «غم زيبا»ست. به نظر نگارنده شايسته تر بود، تركيبي زيباتر و رمانتيك تر براي اين اثر انتخاب مي شد. به خصوص كه بنا به اظهارات آهنگساز، محتواي شعر، آهنگسازي و حتي اجراي آن عاشقانه است. در هر حال، هنر و تمام شئون مربوط به آن، انتزاعي تر از آن است كه بتوان نظر مطلق در مورد آن داد، اما تصور مي كنم اين عنوان، در وهله اول، تعجب بسياري را برانگيخته است. اين اثر ۹ بخش دارد؛ بدون آواز و جواب آواز. درواقع در آهنگسازي اين اثر، سعي شده از فضاهاي سنتي و مرسوم فاصله گرفته شود و شكلي مدرن تر به فضاهاي مقامي- دستگاهي موسيقي ايران بخشيده شود... اما همان طور كه عرض خواهد شد، در برخي موارد تا حدي به پيكره اصلي نظام موسيقي ايراني كم  توجهي صورت گرفته است.
مي توان ويژگي هاي آهنگسازي غم زيبا را اين گونه خاطرنشان شد:
۱- نكته بسيار مهم در آهنگسازي اين اثر، «عدم توجه به تن ها و فضاهاي اصلي مقام مورد اجرا» است. براي مثال- در پيش آهنگ آواز زند- اولين قطعه اين اثر، آن قدر بر تن ها و فضاهاي غيراساسي بيات ترك تأكيد شده كه مخاطب با تلاش بسيار زياد، مي تواند فضاي «بيات ترك» را احساس كند. با كمال تعجب در اكثر قطعات اين اثر، به تن هاي ضروري هر مقام (در مقام بيات ترك، شاهد و تن چهارم درست زير شاهد) اشاره اي مختصر صورت گرفته است. به همين علت، مخاطب دچار سردرگمي براي درك و ارتباط با موسيقي مي شود. همان طور كه ذكر شد آهنگساز قصد داشته، شكلي مدرن تر از موسيقي ايراني را به مخاطب القا كند. اما اين سؤال مطرح است كه مدرنيته تا چه حد مجاز است؟ آيا اين مدرنيته بايد به جوهره و پيكره اصلي نظام موسيقي ايراني لطمه بزند؟ آيا ناديده گرفتن همه سنتها در هر زمينه، مطلوب و نوآوري تلقي مي شود؟ لازم به تذكر است كه اساس مدال موسيقي شرق، كاربرد سنتهايي را اجتناب ناپذير مي كند كه حتي مدرنيته نمي تواند اهميت اين سنت ها را كمرنگ تر كند. براي توضيح بيشتر نكاتي را يادآور مي شوم: اساس كمپوزيسيون شرق برمبناي الگوي انتزاعي ملوديك است. به اين معني كه برعكس موسيقي كلاسيك غرب، صرفاً توالي اصوات كه كيفيتي مشخص (مثل مقام شور) را در مخاطب ايجاد مي كند، براي كامل بودن درك مخاطب از موسيقي ايراني كافي نيست؛ بلكه اجراكننده اين موسيقي (موسيقي ايراني) بايد از الگوهاي انتزاعي ملودي مخصوص در مقام در اجراي خود استفاده كند، تا مخاطب كيفيت مشخصي از موسيقي ايراني را درك كند. براي مثال اگر يك سنتور را شور كوك كنيد (منظور توالي اصواتي كه كيفيت شور را القا مي كند) و آن را به يك شخص عادي كه هيچ اطلاعي از موسيقي ايراني ندارد بدهيد تا براي شما «شور» بنوازد، قطعاً- به رغم مناسب بودن كوك سنتور- نمي توانيد انتظار شنيدن نغمات شور را از آن شخص داشته باشيد! چون او بايد به الگوهاي ملوديك موسيقي ايراني - كه همانا رديف است- مسلط باشد و آنها را اجرا كند، تا شما (مخاطب) بتوانيد كيفيت شور را احساس كنيد. اين الگوهاي ملوديك در بداهه نوازي هاي معاصر، دست خوش تغييرات فراواني مي شود، اما نبايد جوهره و اساس آن مخدوش شود. چون در آن صورت موسيقي ايراني به گوش نمي رسد! پس مشخص است كه نواسازي شرق كه براساس الگوهاي ملوديك است تا حد ضروري و كاربردي است. حال بايد از آهنگساز محترم اين اثر پرسيد: چرا در اين اثر، به اين مقوله توجه كافي نشده است؟ مگر مي توان بدون توجه به اين اصل، موسيقي ايراني به گوش مخاطب رساند؟ آيا مدرنيته مي تواند لزوم استفاده از الگوهاي انتزاعي، كه ريشه موسيقي ماست را از بين ببرد؟ ايشان چگونه مي توانند اين سنت را فداي مدرنيته دلخواه خود كنند؟ در چند قطعه اول اثر (بيات ترك) حركات و طرح هاي ملوديك قطعات در بسياري از جملات، آن قدر عجيب و غيرمتعارف است كه مقام مربوطه (بيات ترك) به سختي قابل تشخيص است. براي مثال در قطعه اول، فرود جملات به تن هاي اساسي شور و همچنين طرح ملوديكي- كه هيچ شباهتي به بيات ترك ندارد، باعث شده قطعه بسيار گسسته و نامنسجم به نظر مي رسد و كيفيت شور بسيار بيشتر از بيات ترك به گوش برسد. يعني در واقع همين روند ملوديك عجيب باعث فرود جملات به تن هاي غيراساسي مقام شده و باعث سردرگمي مخاطب شده است.
۲- فاصله جملات موسيقي، در اكثر قطعات بسيار زياد است. همين باعث مي شود مخاطب نتواند يك انسجام كلي از هر قطعه درك كند و در آخر نتواند تصوير ذهني روشني از جملاتي كه شنيده، داشته باشد.
۳- در بعضي از تصانيف اين اثر، برخي از جواب هاي ارائه شده توسط گروه، هيچ مشابهت و تناسخي با آنچه آواز خوانده، ندارد.
۴- تلفيق شعر و موسيقي تصانيف كاملاً بديع و قابل توجه صورت گرفته است. شكل دكلمه گونه (رسيتاسيون) برخي از جملات آواز و همچنين جملات فراوان آوازي با مترآزاد- كه امكان آزادي و توجه بيشتر به محتواي شعر در اختيار آهنگساز مي گذارد- ازجمله نقاط مثبت تلفيق شعر و موسيقي تصانيف اين اثر است.
۵- در ضبط اين كار نيز نكاتي به چشم مي خورد:
- در قسمت اجراي سنتور قبل از شروع «پيش آهنگ آواز زند» سهواً چه مضراب (يكي دو مضراب) به نت مورد نظر اصابت نكرده به طوري كه براي هر گوش (حتي آماتور)  قابل شنيدن است. حال جاي سؤال باقي است كه چرا ضبط اين قسمت مجدداً صورت نگرفته است؟
- در برخي از اجراهاي گروه در فاصله هاي چهارم و پنجم، اختلاف كوك سازها، مشخصاً ديده مي شود!
لازم به ذكر است كه از نقاط قوت اين اثر، نوازندگي قوي اعضا، به خصوص تنبك است. با توجه به عدم وجود مترونوم در ضبط اين كار و همزمان بودن احتمالي ضبط، نوازندگي و حفظ ريتم اعضا (با توجه به متد آزاد برخي از جملات) قابل تحسين است. اداي شعر و اوج و فرودهاي زيبا كه خاص مكتب استاد ناظري است، بار ديگر در غم زيبا قابل مشاهده است. به هر حال... به همه هنرمنداني كه در توليد غم زيبا شركت داشته اند،  خسته نباشيد مي گوييم.

نگاه ديگر
بهار دلكش
براي استاد آواز ايران
درآمد:
نوشته زير را يكي از خوانندگان خوش ذوق و از علاقه مندان جدي صداي استاد شجريان پس از مصاحبه او با همشهري، برايمان فرستاده است كه نگاهي به كارهاي متعدد استاد دارد.
سخن گفتن از يك استاد و چند استاد كار آساني نيست و يا به زباني ساده تر بگويم در حد و اندازه اين حقير نيست كه در شأن و منزلت بزرگان و استادان دست به قلم ببرم چون نه تحصيلات آنچناني دارم و نه مقام و شهرت، بنده با مدرك ديپلم كارمند يك شركت خصوصي هستم، ولي چون شيفته استاد شجريان هستم و علاقه وافري به استاد و آوازهايشان دارم نظراتم را در اين باره بيان مي كنم:
بيا و حال اهل درد بشنو به لفظ اندك و معني بسيار (حافظ)
در فرهنگ عامه همه كس را نمي توان استاد خطاب كرد و براي اين كه كسي را بخواهند استاد خطاب كنند بايد اين شخص طريق هاي استاد شدن را بپيمايد و كمالات آن را داشته باشند و به همين دليل، از ميان هزاران شاعر، نويسنده، هنرمند، خواننده و...تنها به يك گروه انگشت شمار «استاد» خطاب مي شود.
منظور از اين كه سخن گفتن از چند استاد كار ساده اي نيست و نياز به تفكر و دورانديشي دارد اين است كه چون استاد شجريان براي اجراي يك برنامه از ميان ديوان هاي شاعران بيشتر به ديوان هاي شاعران استادي مانند سعدي، حافظ، مولوي، باباطاهر، خيام و... رجوع كرده و از ميان اشعار اين شاعران بهترين، شيواترين و پرمحتواترين آنها را انتخاب كرده و به اجراي آن مي پردازند و به همين علت است كه اجراها و برنامه هاي استاد شجريان از جذابيت  خاصي برخوردار است و كار يك استاد را استادانه بيان كردن خود يك نوع هنر است و تبحر و زبردستي مي خواهد و بر اين مصداق است كه اگر كسي اشعار حافظ و سعدي و مولوي را بخواند و معني آن را درك نكند اگر دوبار اين اشعار را با صداي دل نشين استاد شجريان بشنود هم به دلش مي نشيند و هم كم وبيش به معني آن پي مي برد.
براي اثبات اين موضوع به چند مورد از اجراهاي استاد اشاره كرده و برداشتي كه از موضوع آنها داشته ام بازگو مي كنم. اگر قصوري ملاحظه شد به كم تجربگي بنده برمي گردد كه اميدوارم خوانندگان همشهري با صبر و حوصله آن را تحمل كنند.
همه اين را باور داريم كه از آينده خود هيچگونه اطلاعي نداريم و نمي دانيم كه سرنوشت و تقدير براي آينده ما چه نوشته است. معمولاً اكثر انسانها از حالي كه در آن زندگي مي كنند راضي نيستند و اميدوارند كه در آينده وضعشان بهتر از اكنون باشد. همين موضوع باعث مي شود انسان به گذشته ها و دوران از دست رفته تأسف بخورد، ولي هيچ وقت از تلخي هاي گذشته تعريف نمي كند و بيشتر به دوران خوش گذشته برمي گردد و از آنها تعريف مي كند. يكي از اين دوران بياد ماندني و شيرين دوران نوجواني است، چون انسان در اين دوران مسئوليت كمتري دارد به همه چيز با عينك خوش بيني نگاه مي كند و هر از گاهي فرياد برمي آورد:
ياد ايامي كه ما هم روزگاري داشتيم
براي اين كه اين خاطرات خوش دوباره به شما رو كنند كافي است فقط يك بار كاست ياد ايام را گوش دهيد. براي آنهايي كه عرفانيات را دوست دارند و شب زنده دارند و خداوند را در همه احوال درك مي كنند و مي بينند و حضور خداوند بزرگ را در همه جا احساس مي كنند به كاست «نوا» مراجعه كنند و ببينند كه استاد به چه زباني و با چه لحن دلنشين و زيبايي خدا را مي خواهد و آن وقت است كه حال عجيبي به انسان دست مي دهد.
آنجا كه استاد با لحن گريه آميزي مي گويند:
چون دلآرام مي زند شمشير
سرببازيم و رخ نگردانيم
دوستان در هواي صحبت يار
زرفشانند و ما سرافشانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه كنند
ما تماشاكنان بستانيم
تو به سيماي شخص مي نگري
ما در آثار صنع حيرانيم
هر چه گفتيم جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
و يا به كاست «در خيال» گوش فرا دهند و دل از اين دنيا بكنند. براي بنده از كاست در خيال يك مصرع كافي  است و با شنيدن آن گم شده خود را مي يابم. البته اين زماني است كه استاد چهچه زنان مي گويند:
توجيه بر ما عرضه كن تا بشكنيم اصنام را
و آنهايي كه به ميهن و وطن علاقه دارند و به ميهن خود مهر مي ورزند به كاست «سپيده» گوش دهند و بشنوند «ايران اي سراي اميد»
و آنهايي كه به فصل بهار علاقه دارند «بهار دلكش» و آنهايي كه زمستان را دوست دارند به كاست «زمستان است» مراجعه كنند.
آنهايي كه از ظلم و جور زمانه مي نالند و در تنگنا هستند كاست «بيداد» را گوش فرا دهند و لذت ببرند و در آخر نتيجه خواهيد گرفت كه از آواز استاد شجريان هم لذت برديد و هم پند و اندرز از شعر سعدي و حافظ و... گرفته ايد. گذشته  از اينها بايد از نوازندگان هم تشكر و قدرداني كرد و به آنها هم ارج نهاد. نوازندگاني كه ساليان سال عمر گرانبهاي خودشان و جواني خودشان را خرج موسيقي اين مرز و بوم كرده اند و تمام سعي و تلاش خود را به كار گرفته اند تا فرهنگ و موسيقي اصيل اين ديار زنده و پويا بماند و مي خواهند اين وظيفه عظيم را پويا و زنده و بهتر و مرغوب تر و منسجم تر از گذشته به نسل آينده تحويل دهند.
اينها را بايد ارج نهاد و زحمت اينها را ستود تا اين بزرگان به زحماتي كه كشيده اند دلگرمي پيدا كنند و بدانند كه زحمت هاي آنها را مردم قبول دارند و مردم نسبت به كاركردشان راضي هستند و در اين صورت است كه آنها با رضايت مردم بيشتر به كار خودشان رغبت نشان مي دهند و همين باعث مي شود كه موسيقي اين مملكت پيشرفت كرده و هر روز دلنشين تر از روز ديگر مي شود.
بايد گفت كه صداي استادان بويژه استاد شجريان همراه تار  «داريوش پيرنياكان» و ني «جمشيد عندليبي» و تنبك «همايون شجريان» دلنشين و شنيدني است و الحق والانصاف بايد فرياد برآورد: محمد رضا شجريان ناز حنجره ات و استاد عندليبي ناز نفست و استاد پيرنياكان و همايون ناز انگشتانتان.

هنر
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |