جمعه ۲۹ آبان ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۵۹
index
مردان آن روزها
008163.jpg
عزيز اصلي در تركيب تيم
ملي فوتبال ايران در سال
۱۹۶۴ در بازي هاي المپيك
عزيز اصلي/ اصلي ترين
محراب شاهرخي مدافع بزرگ تيم پرسپوليس و تيم ملي فوتبال ايران در دهه ۴۰ يك بار براي هميشه در سينما ظاهر شد. شاهرخي كه به خاطر شوت هاي سركش و نفوذهاي بي امانش موردتوجه بود پيش از آن كه با فوتبال مشهور شود يك شيفته هميشگي سينما بود. او در دوران مختلف زندگي اش مترصد به پيوستن به ساخت و توليد يك فيلم بود. او در سال ۱۳۵۵ بالاخره توانست در يك فيلم ظاهر شود. در سال هاي اول دهه ۵۰ محمد دلجو و امير مجاهد فيلم هايي را مي ساختند كه در آنها شرايط زندگي جوانان تهراني در ملودرام هايي عاشقانه و پرسوز و گداز به تصوير كشيده مي شد. اين فيلم ها همزمان با جريان موسيقي روز آن دوران همسو بود. به خاطر همين برخي از خوانندگان در سري فيلم هاي دلجو و مجاهد ظاهر شدند و چند ترانه معروف از اين خوانندگان روي اين فيلم ها نيز ضبط شد. در سال ۱۳۵۵ دلجو و مجاهد خود را براي ساختن فيلمي پر سروصدا و پرفروش آماده كردند. محراب شاهرخي به جمع بازيگران پيوست او در اين فيلم نقش يكي از دوستان فرزان دلجو را برعهده دارد. فيلم با توجه به موج فيلم هاي جوان پسند گيشه موفقي داشت اما بازي محراب شاهرخي چندان چشمگير به نظر نمي رسد. اين اولين و آخرين حضور شاهرخي در سينما بود. چرا كه اجل بيش از اين مهلتش نداد.

008160.jpg
محراب شاهرخي در تركيب تيم ملي
فوتبال ايران در جام ملتهاي آسيا در سال ۱۹۶۸
محراب شاهرخي/ علف هاي هرز
عزيز اصلي دروازه بان سياهپوش و خشن اما سريع و هوشيار تيم ملي فوتبال ايران در دهه ۴۰ اولين و مهم ترين فوتباليستي است كه به بازي در فيلم هاي ايراني روي آورد.
اصلي كه در دروازه هميشه سياه مي پوشيد يكي از اركان اصلي تيم ملي فوتبال ايران در اين سال هاست او با قيافه خشن و مصمم خود موردتوجه ساموئل خاچيكيان قرار مي گيرد. خاچيكيان پس از پايان دوره اول فعاليتش به ساخت فيلم هاي ملودرام ـ حادثه اي روي آورده است. در فيلم هاي اوليه خاچيكيان بيشتر تم هاي جنايي موردتوجه بود. عزيز اصلي براي اولين بار در فيلم بي عشق هرگز (۱۳۴۵) به كارگرداني ساموئل خاچيكيان در نقشي منفي و خشن در مقابل بوتيمار ايستاد. فيزيك چهره اصلي مهم ترين خصوصيت او براي بازي در اين نقش است. ويژگي اي كه در همه فيلم هاي اصلي از آن به  نوعي استفاده شده است. شايد به همين دليل است كه اصلي هيچ  وقت نقش اصلي و اول يك فيلم را برعهده نگرفت.
در همين سال عزيز اصلي دومين فيلم خود را با عنوان خداحافظ تهران به كارگرداني خاچيكيان بازي كرد. اين فيلم در گيشه نيز موفق بود. در سال ۱۳۴۵ اصلي سومين فيلم خود را به كارگرداني مهدي ميرصمدزاده به عنوان يك جاسوس خشن در فيلم مامور دوجانبه بازي مي كند.
نكته جالب درباره حضور عزيز اصلي در سينما اين است كه فقط در هنگام تبليغات فيلم بي عشق هرگز از وجهه فوتباليست بودن اصلي استفاده شده. گويي در سال هاي پاياني دهه ۴۰ همه فراموش كرده بودند آن مرد تنومندي كه همه را ناك اوت مي كند روزگاري عقاب آسيا بوده است. او در فيلم هايش هميشه از نقش اول كتك خورد چرا كه نقش منفي بالاخره بايد به دست نقش اول مثبت متنبه مي شد.
008157.jpg
ناصر حجازي در تركيب تيم
ملي فوتبال ايران در بازي هاي
آسيايي ۱۹۷۰ بانكوك
ناصر حجازي/ بدون سينما
ناصر حجازي دروازه بان تيم هاي ملي و تيم تاج در دهه ۵۰ در اوج شهرت و حضور حرفه اي خود در فوتبال ايران است. اين شهرت آنقدر گسترش مي يابد كه نشريه اي مثل ستاره سينما نيز پوستر رنگي وسط مجله را به ناصر حجازي اختصاص مي دهد. در اين سال ها چندين كارگردان فيلمفارسي براي جلب حجازي وارد گفت و گو با او مي شوند. در اين ميان امير شروان كارگردان معروف فيلم پرفروش و جنجالي خاطرخواه براي ساخت يك فيلم كه نقش اول آن را حجازي بازي كند با او وارد مذاكره مي شود حجازي برخلاف عزيز اصلي به خاطر صورت لطيف تر و شهرت بيشترش براي نقش اول در نظر گرفته مي شود. كار به تست مي رسد چندين تست از حجازي گرفته مي شود ولي نتيجه به دست آمده مطلوب نيست. به طوري كه شروان از بازي حجازي منصرف مي شود و اين شايعه در ميان كارگردانان رايج مي شود كه حجازي براي بازيگري زياد مناسب نيست. ولي اين پايان داستان حجازي و سينما نيست. در سال هاي اول دهه ۷۰ وقتي كه با تلاش فراوان ايرج قادري مجوز كارگرداني دريافت مي كند و مي خواهد كه ملودرام مي خواهم زنده بمانم را در هدايت فيلم بسازد در ميان كساني كه براي ايفاي نقش اول فيلم كانديدا مي شوند ناصر حجازي نيز قرار دارد. پس از تست هاي اوليه و قول و قرارهاي شفاهي ناصر حجازي به هدايت فيلم مي آيد تا قرارداد روي كاغذ بيايد. حجازي دستمزد بالايي براي بازي در فيلم قادري پيشنهاد مي كند آنقدر بالا كه قادري و شايسته از صرافت حضور حجازي در فيلم مي افتند و ديگر با او تماس نمي گيرند و مي خواهم زنده بمانم بدون حجازي ساخته مي شود.

همه مردان فوتبال
008184.jpg
جواد زرينچه در نمايي
از فيلم مثلث آبي
008166.jpg
احمدرضا عابدزاده در نمايي
از فيلم ازدواج غيابي
008175.jpg
علي پروين در نمايي
از فيلم فوتباليست ها
008172.jpg
افشين پيرواني در نمايي
از فيلم فوتباليست ها
سياهه حضور بازيكنان شناخته شده فوتبال در سينما زماني نزديك به چهار دهه از تاريخ سينماي ايران را در برمي گيرد. از نخستين بار كه يكي از چهره هاي فوتبال به عنوان عامل جذابيت دعوت به كار شد تاكنون بيش از ۳۹ سال مي گذرد. منابع محدودي كه در اين زمينه وجود دارند (فرهنگ فيلم هاي سينماي ايران به كوشش جمال اميد و فيلم شناخت هاي سينماي ايران، گردآوري غلام حيدري) عزيز اصلي (فوتباليست مشهور دهه ۱۳۴۰) را به عنوان آغازگر اين راه و مسير معرفي مي كنند. دروازه بان دارايي و پرسپوليس (باشگاه هاي پرطرفدار آن روزگار) و تيم ملي كه با هشت فيلم در پنج سال پركارترين ورزشكار اين فهرست به شمار مي آيد. عزيز اصلي اولين بار با فيلم «بي عشق هرگز» به سينما راه يافت. مرحوم ساموئل خاچيكيان كارگردان اين فيلم در گفت و گويي كه پيش از مرگش با غلام حيدري انجام داده بود درباره دليل استفاده از عزيز اصلي در اين فيلم گفته است: «آن زمان من به فوتبال خيلي علاقه داشتم. موقعي كه يك تيم فوتبال از روماني به ايران آمد و در نيمه اول سه چهار گل به ايران زدند، دروازه بان تيم ملي بياتي بود. در نيمه دوم گفتند قرار است عزيز اصلي به جاي بياتي بيايد. عزيز اصلي قبلاً بارها پيش من آمده بود و مي خواست در يكي از فيلم هاي من بازي كند اما من مي گفتم نقشي كه مناسب او باشد، ندارم. آن روز به او پيغام دادم كه اگر گل نخورد در فيلم بعدي ام به او نقش مي دهم و او با شيرجه هاي معروفش كاري كرد كه تيم ايران در نيمه دوم گل نخورد. من هم به قولم وفا كردم و او را در فيلم، بي عشق هرگز، بازي دادم.» (نقل از كتاب ساموئل خاچيكيان؛ يك گفت و گو)
اگر گنجاندن يك گفت و گوي كوتاه با علي پروين (در فصلي از فيلم ازدواج غيابي) را يك حضور سينمايي تلقي كنيم و آن را به بازيش در فوتباليست ها بيفزاييم، تنها فوتباليست دو فيلمي اين فهرست خود اوست و طبعاً بقيه بازيكنان فقط با يك بازي حضور دارند. مرور اجمالي بر اين دسته بندي مي تواند به كار محققان و پژوهشگراني بيايد كه معتقدند فوتبال نمادي از زندگي است.
عزيز اصلي
۱ـ بي عشق هرگز (ساموئل خاچيكيان/۱۳۴۴)
۲ـ مامور دوجانبه
(مهدي ميرصمدزاده/۱۳۴۵)
۳ـ خداحافظ تهران
(ساموئل خاچيكيان/۱۳۴۵)
۴ـ پلي به سوي بهشت (محمد زرين دست/۱۳۴۷)
۵ـ پنجه آهنين (مهدي ميرصمدزاده/۱۳۴۷)
۶ـ تونل (نادر قانع/۱۳۴۷)
۷ـ كشتي نوح (خسرو پرويزي/۱۳۴۷)
۸ـ فاتحين صحرا (محمد زرين دست/۱۳۵۰)
محراب شاهرخي
علف هاي هرز (فرزان دلجو و امير مجاهد/۱۳۵۵)
جواد زرينچه
مثلث آبي (هادي صابر/۱۳۷۸)
احمدرضا عابدزاده
ازدواج غيابي (كار گروهي/۱۳۷۹)
علي پروين
۱ـ ازدواج غيابي (كار گروهي/۱۳۷۹)
۲ـ فوتباليست ها (علي اكبر ثقفي/۱۳۸۰)
حميد استيلي، افشين پيرواني و هاشم حيدري
فوتباليست ها (علي اكبر ثقفي/۱۳۸۰)

و چند كتاب
008187.jpg
علي اكبر ثقفي در حا ل
هدايت حميد استيلي
در سال هاي اخير و در ادامه افزايش محبوبيت فوتبال در ميان مردم كتابهاي متعددي منتشر شده اند كه سوژه اصلي آن اين ورزش جذاب، پرهيجان و پرطرفدار بوده است. در اين بخش كوشيده ايم كتابهايي را معرفي كنيم كه نويسندگانشان كوشيده اند تا بين فوتبال، سينما و تلويزيون (به عنوان رسانه هاي ارتباط جمعي) پل بزنند. به همين دليل از برخي خاطرات و زندگينامه هاي چهره هاي شاخص فوتبال (ديويد بكام مثلاً) صرفنظر كرد ه ايم. آنچه پيش روي شماست، تنها، تلاشي است براي معرفي اجمالي اين كتابها؛ كتابهايي كه شايد بايد نام هاي ديگري را هم به آن افزود و البته به دليل محدوديت منابع در اين فهرست نيامده اند.
008169.jpg
يك توپ، يك ضربه و ديگر هيچ
سفرنامه جام جهاني ،۱۹۹۸ نوشته جواد خياباني، ناشر: موسسه فرهنگي هنري سناء، سال چاپ: ،۱۳۷۷ شمارگان: ۲۲۰۰ نسخه، قيمت: ۱۵۰۰ تومان
جدا از بخش منابع و مآخذ و عكس ها كه در صفحات انتهاي كتاب گنجانده شده، اين كتاب در سه فصل طراحي شده است. جواد خياباني چهره  شاخص در ميان گويندگان ورزشي (و خصوصاً فوتبال) در فصل اول كتاب خود (رجوع به تاريخ) بي آن كه تلاشي براي روايت فوتبال در تاريخ تقويمي ايران داشته باشد، به تعبير خودش از پايان آغاز مي كند و به امروز مي رسد. پاياني كه خود، آغازي بود بر سختي هاي دوباره و چندباره و صدباره. خياباني كه با گزارش بازي معروف ايران و استراليا براي هميشه در يادها خواهد ماند، در اين بخش با روايت لحظه به لحظه و مستندوار سفر خود و اعضاي تيم ملي به ملبورن (آنگونه كه جزو خصايص گزارشگري اوست) مقدمه دلچسبي براي ورود به مباحث بعدي ارايه كرده است. در اين بخش از كتاب، نويسنده بي آن كه تلاشي براي ريشه يابي و انگيزه پيدايش فوتبال در كشورمان داشته باشد، به خاطرات ورزشي خود و موانعي كه به دليل عدم رعايت اصول پزشكي بر سر راه آن ايجاد شده اشاره كرده است.
خياباني در بخش دوم (تفاوت آشكار) با ارايه مستنداتي از اظهارنظرهايي رسمي و غيررسمي درباره بازي هاي ملي تيم فوتبال كشورمان، انتقادهاي خود نسبت به وضعيت و جايگاه تيم ملي را آشكار كرده است. او دراين فصل مي كوشد تا با ذكر جزييات، فصل يا فصل هاي سخت آماد ه سازي تيم ايران براي حضور در جام جهاني ۱۹۹۸ را براي آيندگان به امانت بگذارد.
فصل سوم اين كتاب (... و اما فرانسه) اختصاص دارد به سفرنامه مفصل و پر و پيمان او از جام جهاني فرانسه كه براي علاقه مندان فوتبال خاطره انگيز و خواندني است. ضمن اين كه خياباني در اين بخش به تاريخچه پيدايش فوتبال در ايران و تشكيل نخستين تيم فوتبال در اواخر سلسله قاجاريه پرداخته است.
008178.jpg
اسكولي
فيلمنامه، نوشته آلن بليزديل، ترجمه ناديا غيوري، ناشر: سروش (با همكاري كانون انديشه پژوهش هاي سيما)، سال چاپ: ،۱۳۸۰ شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه، قيمت: ۱۲۰۰ تومان.
قهرمان اين كتاب نوجواني (تقريباً شانزده ساله) و عاشق فوتبال است كه اولين بار در سال ۱۹۶۸ توسط آلن بليزديل (معلم مدرسه پسرانه در منطقه هايتون از توابع ليورپول انگلستان) خلق شد. بليزديل اين قهرمان را در نمايشنامه هايش براي راديو بي بي سي، مرسي  سايد، شبكه چهار راديوي انگلستان، مجموعه نمايشنامه هاي شب سال نو و همين طور راديوي تجاري ليورپول ادامه داد.
در همان سال ها براساس اين شخصيت دو رمان هم منتشر شد. رمان هاي اسكولي و چه كسي در تختخواب من خوابيده است؟ كتاب مورد بحث، متن فيلمنامه يك مجموعه تلويزيوني هفت قسمتي است كه تلويزيون گرانادا، در سال ۱۹۸۴ آن را براساس شخصيت اسكولي توليد كرده است. آلن بليزديل گفته است: اسكولي قصه اي درباره فوتبال يا تيم ليورپول و يا حتي يكي از طرفداران نيست. براي خود من، اسكولي مجموعه اي است درباره آرزوها و روياها و اين خطر كه ممكن است روزي روياها به كابوس تبديل شوند. بنابراين بهتر است تا جايي كه مي توانيم روياها را حفظ كنيم و اگر موفق شديم آنها را به واقعيت تبديل كنيم. به هر حال اميدوارم از روياها و كابوس هايي كه من نوشته ام و پيش روي شماست لذت ببريد!
008154.jpg
فوتباليست ها
فيلمنامه، نوشته علي اكبر ثقفي، ناشر: دارينوش، سال چاپ: ،۱۳۸۰ شمارگان: ۳۰۰۰ نسخه، قيمت: ۱۱۰۰ تومان.
اين كتاب شامل متن فيلمنامه اوليه اي است كه براي ساختن فيلم فوتباليست ها نوشته شده و سپس در مراحل توليد دستخوش تغييراتي شده است. تفاوت كتاب و فيلم در ذكر برخي جزييات لحظات و صحنه هاست (چيزي كه اصلاً در فيلم رعايت نشده) و تغيير يا حذف برخي شخصيت ها كه نويسنده، اشاره به آنها را (براي خواننده) غير ضروري تشخيص داده است.
بخش انتهايي فوتباليست ها به سنت انتشار كتابهاي فيلمنامه، شامل تعدادي عكس از صحنه و پشت صحنه فيلم است. نكته جالب در اين بخش، تصاوير علي پروين در استوديوي ضبط صداست؛ تصاويري از سلطان فوتبال در حال ضبط گفتار براي آلبوم موسيقي متن فيلم.
008151.jpg
ترس دروازه بان از ضربه پنالتي
يك داستان بلند، نوشته پترهاندكه، ترجمه محسن جده دوستان، ناشر: فصل سبز، سال چاپ: ۱۳۸۲(چاپ دوم)، شمارگان: ۱۲۰۰ نسخه، قيمت: ۶۰۰ تومان.
پيترهاندكه براي سينما دوستان ايراني نامي  آشناست. شهرت اين نويسنده اتريشي تبار از آن رو است كه برخي نوشته هاي او توسط ويم وندرس، سينماگر شهير آلماني به فيلم برگردانده شده است. در سال هاي گذشته فيلمنامه مشترك او و ويم وندرس (آسمان برلين) هم در ايران به چاپ رسيده است. داستان مورد بحث (ترس دروازه بان ...) در سال ۱۹۷۲ دستمايه فيلمي به همين نام شده كه وندرس آلماني آن را كارگرداني كرده است. با اين وجود در كتابي كه منتشر شده نه اشاره اي به كارنامه نويسندگي و فيلمسازي پترهاندكه شده و نه ساخته شدن فيلم معروفي براساس آن.
داستان ترس دروازه بان از ضربه پنالتي چنان كه از نامش هم برمي آيد درباره دروازه باني به نام يوزف بلوخ است كه تازه شغل خود را از دست داده و بايد با مشكلات عديده اي دست و پنچه نرم كند. تمام شهرت اين دروازه بان نامدار، آرامش و آسودگي او در زمان نواخته شدن ضربه پنالتي است؛ ويژگي خاصي كه كتاب به تفصيل آن را شرح داده است.

بازيكنان بازيگر
بازيكنان قرمز و آبي بر پرده نقره اي
كاپيتان ها نقش اولند
آنها نه فيلمنامه را خواندند و نه تمرين كردند فقط مي توانم بگويم به دليل عشق و علاقه اي كه به انجام دادن اين كار داشتند تمركز مي كردند و من و همكارانم از اين فرصت استفاده مي كرديم
008190.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
اگر حضور عزيز اصلي و مرحوم محراب شاهرخي (بازيكن فقيد تيم ملي فوتبال در سال هاي دور) در نقش هايي بي شباهت به خود و در فيلم هايي بي ارتباط با موضوع فوتبال را (منظور، تعدادي از فيلم هاي سياه و سفيد قديمي است) به حساب نياوريم جواد زرينچه اولين بازيكني است كه در يك فيلم سينمايي و در نقش خود (يك فوتباليست) بازي كرده است. نقش او در فيلم مثلث آبي (هادي صابر) همان است كه در زمان توليد فيلم بوده؛ كاپيتان و پيشكسوت تيم استقلال تهران كه در يكي دو فصل گذشته از فوتبال فاصله گرفته بود و البته در فصل جاري به دعوت مسئولان و كارشناسان اين باشگاه تصميم به خداحافظي از فوتبال و ميادين ورزشي گرفته است.
بازي زرينچه در مثلث آبي با وجود آن كه از نقطه نظر بازيگري واجد ويژگي هاي درخشاني نيست، اما به دليل حضوري نه چندان خشك و تصنعي در مقابل دوربين، دست كم قابل قبول - و قابل تحمل - به نظر مي رسد. جواد زرينچه كه در گذر سال هاي ورزشي خود در مقابل چشم دوربين هاي تلويزيوني دستپاچه و سردرگم حاضر نشده بود تمام تلاش خود را به كار گرفته تا در مقابل دوربين ثبت كننده تصاوير اين فيلم از بار هيجان و شتابزدگي احتمالي خود بكاهد. نتيجه آن شده كه برخلاف ساير همكاران و همتايان خود در فيلم هاي رقيب (علي پروين، حميد استيلي، افشين پيرواني و احمدرضا عابدزاده) حضور مسلطي دارد و دست كم اين كه گفتارها (ديالوگ ها) را باورپذير و قابل قبول بيان مي كند، بي آن كه قصد ارزشگذاري (خصوصاً از نوع تخصصي اش) در ميان باشد. جواد زرينچه شاخص ترين بازيكني است كه تاكنون به خوبي از پس اجراي نقش خود برآمده است. هرچند آنگونه كه خود فيلم هم نشان مي دهد بازي راحت و بي دغدغه اين بازيكن در زمين چمن با حضور او در قاب تصوير قابل مقايسه نيست!

سلطان سرخ پوش
تا پيش از حضور علي پروين در فيلم فوتباليست ها خيلي ها تلاش كرده بودند تا او را به تجربه كردن سوداي سينما دعوت كنند. او همزمان با آخرين بخش هاي توليد اين فيلم ساده و سردستي با يكي از نشريات تخصصي سينما (ماهنامه فيلم) به گفت وگو پرداخته و ضمن اشاره به پيشنهادهايي كه در گذر سال ها دريافت كرده بود، دلايل خود مبني بر عدم پذيرش آن پيشنهادها را تشريح كرده بود. بنابراين زماني كه خيلي ها شنيدند مرد چشم تيله اي فوتبال ايران حاضر شده در فيلمي بازي كند يكه خوردند و اين تصميم عجيب را به حساب ويژگي هاي آن اثر گذاشتند. علي پروين - كه در تبليغات فيلم ياد شده از او به سلطان فوتبال ايران ياد مي شود- در فوتباليست ها به نقش خود ظاهر شده و طبق داستان قرار است ناظر مسابقات فوتبال بين كودكان و نوجوانان بي سرپرست باشد. پروين در صحنه اي از اين فيلم مي گويد: «همان طور كه مولا علي(ع) به يتيمان نه نگفت، ما هم با تمام دار و ندارمان مي گوييم يا علي!» در اين جمله مدير فني تيم پيروزي (در فصل جاري) نكته اي نهفته كه راز پذيرش نقش پروين در فوتباليست ها را برملا مي كند. او در هفته هاي اول آغاز نمايش عمومي اين فيلم در گفت وگويي با مجله «فيلم و سينما» گلايه خود را آشكار كرده بود و ضمن تاكيد بر اين نكته كه به دليل حمايت از كودكان بي سرپرست دست به اين كار زده گفته بود بعد از تماشاي فيلم متوجه شده كه او را فريب داده اند. پروين در گفت وگو با مجله فيلم گفته بود وقتي شنيده كه اين فيلم با سرمايه سازمان بهزيستي ساخته مي شود اصلاً دستمزدي دريافت نكرده و حتي اجازه نداده تا هزينه اياب و ذهاب پسرش (محمد كه در فيلم و در نقش كوتاهي ظاهر شده) توسط سازندگان فيلم پرداخت شود. ظاهراً وقتي سلطان سرخ ها متوجه شده بود كه سازمان بهزيستي هيچ نقشي در تامين بودجه اين فيلم نداشته، برافروخته شده و تصميم به ابراز گلايه گرفته بود. آنگونه كه از ماجراي حواشي توليد اين فيلم برمي آيد پروين با اين توهم كه فوتباليست ها اثري در حمايت از كودكان بهزيستي است (در حالي كه فقط داستان آن به اين سازمان خيريه ارتباط دارد) حاضر به همكاري شده است. اما اين حاشيه هاي فرامتني هيچ تاثيري در تصوير ثبت شده از او در فيلم ندارد. به شكلي كاملاً قابل پيش بيني، صحنه هاي بازي علي پروين در هنگام تمرين و آماده سازي تيم نوجوانان بسيار باورپذيرتر از زماني است كه او تلاش مي كند ديالوگ هاي فيلمنامه را به زبان براند و با بيان آنها نقشي در پيشبرد داستان داشته باشد. در چنين لحظاتي از فيلم (فصل معارفه مسئولان برگزاري مسابقه به همديگر، توصيه هاي فني او به حميد استيلي در كنار زمين چمن و ملاقات او از حسن رفتاري در بيمارستان) نوع حرف زدن او آنقدر خشك و سرد و مكانيكي است كه حتي علاقه مندان و طرفدارانش را نيز شگفت زده مي كند. پروين كه همواره در گفت وگوهاي خبري با صراحت لهجه و گويشي خاص حرف مي زند، در لحظات ياد شده به شيوه اي مكانيكي و فاقد حس مفهومي ديالوگ ها را ادا مي كند. نقطه ضعفي كه بيش از آن كه متوجه خود او باشد، از ضعف كارگرداني (در حذف حاشيه هاي آزاردهنده و كشف عامل يا عوامل را حتي او در بيان گفتارها) ناشي مي شود. لحن سرد و بي حس و حال پروين در اين فيلم را مقايسه كنيد با لحظه كوتاه حضور او در فيلم ازدواج غيابي (با بازي احمدرضا عابدزاده). در صحنه اي از فيلم مذكور، علي پروين - كه در زمان ساخته شدن اين فيلم سرمربي تيم پرسپوليس بود - درباره احمدرضا عابدزاده (به عنوان دروازه بان وقت اين تيم) اظهارنظر مي كند و آنگونه كه مدير يك مدرسه درباره يكي از دانش آموزان توضيح مي دهد، مي گويد: «احمد بچه خوب و سربه زيري است و يكي از بهترين دروازه بان هاي اين مملكت به حساب مي آيد. او اين قدر با مردم خوب رفتار كرده كه فكر كنم بعد از من بيشترين طرفدار را دارد. او در كنار ناصر حجازي يكي از بهترين دروازه بان هاي تاريخ فوتبال است.»
علي پروين كه برخلاف بسياري از مربيان وطني از قدرت كنترل خشم برخوردار است و بدون نزديك شدن به كناره هاي زمين چمن اين قابليت را دارد تا عصبانيت و ناراحتي را با سرخي چشم هاي خود به بازيكنان تيمش منتقل كند، در فوتباليست ها بيشتر به يك شير بي يال و دم مي ماند كه برخلاف انتظار، در مقابل چشم دوربين فيلمبرداري دست و پاي خود را گم كرده است! به هرحال سلطان سرخ فوتبال با حضور در فيلم هاي فوتباليست ها و ازدواج غيابي (در تيتراژ اين فيلم نوشته شده: «با تشكر از حاج علي پروين و تمام بازيكنان پرسپوليس») تنهاچهره شاخص فوتبال ماست كه در دو فيلم سينمايي ظاهر شده است.

عقاب آسيا در قفس
- تو كي هستي؟
- من؟ ... احمدرضا عابدزاده.
اين جمله در فيلم ازدواج غيابي بارها تكرار مي شود تا معلوم شود يكي از مهم ترين دروازه بان هاي تاريخ فوتبال ايران روياي حضور بر پرده سينما را به بازي در چمن سبز ترجيح داده است. احمدرضا عابدزاده از جمله بازيكناني است كه در دوران حضور و بازي در تيم پرسپوليس - و همچنين تيم ملي - با ارايه حركات نمايشي (حركاتي كه گاه در زمين شور مي آفريد و به ساير بازيكنان روحيه مي داد) تصوير ماندگاري در ذهن علاقه مندان فوتبال براي خود دست وپا كرده است. واكنش هاي جهشي و عكس العمل هايي كه او از خود بروز مي داد (بازي در خاطرماندني ايران و استراليا را كه يادتان هست) نمايشي ترين كنش هاي يك ورزشكار به حساب مي آيند. همين ويژگي هاست كه باعث مي شود تا فيلم ازدواج غيابي را اثري تلف شده بدانيم و بازي او در اين فيلم را فاقد ارزش هاي هنري ارزيابي كنيم.
البته بايد پذيرفت آنچه كه در اين فيلم نقش اصلي را بازي مي كند شهرت اين دروازه بان افسانه اي است، نه خود او! رفتار و واكنش هاي عابدزاده در مقابل دوربين اين فيلم به گونه اي است كه پذيرش نقش او (ورزشكاري به نام احمدرضا عابدزاده) را دشوار و حتي ناممكن جلوه مي دهد.
ازدواج غيابي بيش از آن كه قاعده بازي را رعايت يا از قواعد سينمايي پيروي كند، شبيه يك قسمت از سريال هاي تلويزيوني است. در اين مجموعه ها معمولاً يك پرسش مطرح مي شود، اما هيچ كدام از شخصيت ها فرصت پاسخگويي به آن را نمي يابند و هر بار براي گره گشايي و پاسخ به آن سؤال موانعي تراشيده مي شود تا اين كه... در پايان كسي از راه مي رسد و با يك جمله مشكل را برطرف مي كند!
چنان كه از نام انتخابي سازندگان اين فيلم برمي آيد موضوع داستان، تهمت يا سوءتفاهم نسبت به ازدواج پنهاني احمدرضا عابدزاده است و اين فوتباليست سرشناس قرار است در اين فيلم از حيثيت خود (به عنوان نماينده ورزشكاران) دفاع كند. اما لحن خشك، تصنعي و غيرطبيعي او (همان مشكلي كه ساير هم تيمي ها و همكاران او در فيلم ها با آن مواجه بوده اند) به گونه اي است كه باورپذيري حضور او را كمرنگ جلوه داده است. البته بخش عمده اي از ضعف بازي او متوجه مشكلات كارگرداني است. چنان كه در صحنه هاي ورزشي و لحظه هايي كه از فوتبال در اين فيلم به ثبت رسيده، احمدرضا عابدزاده از قالب تصنعي خود خارج مي شود و به همان شيوه مرسوم خود (واكنش ها و عكس العمل هاي جهشي) روي مي آورد؛ بخش هاي مستندي كه تنها فصل هاي قابل استدلال و استناد فيلم (براي ارزشگذاري بر بازي ورزشي عابدزاده) به شمار مي آيند.

استيلي، دونده روي تيغ
زماني كه حميد استيلي در فيلم فوتباليست ها در كنار استاد خود (علي آقا پروين) ظاهر شد، در جام جهاني به تيم ملي آمريكا گل زده بود و آنگونه كه در صفحات قبلي اشاره كرديم با استقبال مردم و علاقه مندان فوتبال روبه رو شده بود. اما زماني كه اين فيلم مراحل فني خود را پشت سر گذاشت و به نمايش درآمد، او در بازي معروف پرسپوليس- استقلال (همان بازي كه در پايان به زدوخورد و ضرب و شتم بازيكنان منجر شد) در فهرست بازيكنان خطاكار قرار داشت. در آن دوران بايكوت خبري و تصميم به سكوت درباره او تنها واكنش هايي بود كه از سوي مخاطبان نسبت به اين بازيكن انجام شد. به اين ترتيب بايد گفت او جزو معدود فوتباليست هايي است كه دويدن روي لبه تيغ را تجربه كرده است.
جملات و كلماتي كه درباره ساير بازيكنان فوتبال به كار رفته (كساني كه در فيلم ها بازي كرده اند و حضوري سينمايي داشته اند) درباره اين هافبك پرسابقه پرسپوليس و تيم ملي هم صدق مي كند. بازي خشك، تصنعي و بي حس و حال تنها چيزهايي است كه از تماشاي حضور او بر پرده سينما در ياد مي ماند. علي اكبر ثقفي كه در فوتباليست ها هدايت او را برعهده داشته، در يكي از گفت وگوهاي پيرامون نمايش فيلم گفته است: «او و ساير بازيكناني كه در اين فيلم بازي كرده اند (علي پروين، افشين پيرواني، محمد برزگر و هاشم حيدري) بازيگر حرفه اي نيستند و از آنها نمي توان توقع داشت. آنها نه فيلمنامه را خواندند و نه تمرين كردند. فقط مي توانم بگويم به دليل عشق و علاقه اي كه به انجام دادن اين كار داشتند تمركز مي كردند و من و همكارانم از اين فرصت استفاده مي كرديم تا صحنه هاي موردنظر خود را فيلمبرداري كنيم.»
ثقفي اضافه كرده است: «زماني كه استيلي در فوتباليست ها بازي كرد جزو بازيكنان ثابت تيم ملي بود. او يا در تمرينات باشگاه پرسپوليس شركت مي كرد و يا در اردوي آماده سازي تيم ملي بود. او اغلب بعد از تمرين خود به محل فيلمبرداري مي آمد و اگر ضعفي در اجراي نقش توسط او وجود دارد به من مربوط است.»
حميد استيلي در گفت وگوهايي كه پس از نمايش فوتباليست ها با نشريات انجام داد اشاره كرده بود كه تصميم دارد تا در فعاليت هاي سينمايي شركت كند، اما در گذر اين سال ها خبري از اين فعاليت ها نشد. به اين ترتيب به نظر مي رسد اين بازيكن پرخاطره فوتبال، دويدن روي يك سوي اين تيغ را برگزيده است.

سياه، سفيد و سبز مثل فوتبال
فوتبال به دليل برخورداري از يك دسته بندي گروهي و تلاش براي ارايه جلوه اي بيروني نمادين ترين ورزش محسوب مي شود ورزشي كه در محيط محدود اما پهناور آن هركسي نقش و وظيفه اي برعهده دارد و رسيدن به تور و دستيابي به گل غايت و نهايت آن به شمار مي آيد
ساق ها در هم گره مي خورد. نگاه ها روي زمين مي دود و توپ را مي كاود. دست ها ـ كه مجبورند آزاد باشند ـ پيراهن حريف را مي كشند و با فشار به جلو مي كوشند تعادل او را به هم بزنند. اما نيروي عجيبي به انگشتان پا فرمان مي دهد به توپ ضربه بزند. زانو خم و به جلو پرتاب مي شود. توپ از روي چمن ها كنده مي شود و در هوا پرواز مي كند. تنها توشه اش قطره هاي شبنم و خاك نرم است. چشم ها مسير پرواز توپ را در هوا ترسيم مي كنند و هركس واكنش جداگانه اي دارد؛ يكي به هوا مي جهد تا با پيشاني خود مسير حركت توپ را تغيير بدهد، ديگري مي كوشد ساقش را در هوا به پيشواز توپ بفرستد و در اين ميان تنها يك نفر كه صداي قلبش در هياهوي زمين گم شده، با نگاهي مضطرب در انتظار تصميم لحظه هاست. توپ از جلوي چشم او عبور مي كند و دست هايش به آن نمي رسد. فريادها در آسمان مي چرخند سرها به سوي توپ برمي گردد و چشم هايي اضطراب و نگراني را بازتاب مي دهند؛ توپ از خط دروازه گذشته و به گل تبديل شده است.
اين تمام جزيياتي است كه مي تواند از هواي سرد و نمور ورزشگاه و از طريق امواج به هواي گرم و معطر داخل خانه منتقل شود؛ آن هم زماني كه لباس راحتي پوشيده ايد، پاي خود را به آسودگي دراز كرده ايد و احتمالاً چيزي ميل مي كنيد. جزيياتي كه اگر در ورزشگاه و روي سكوهاي آن باشيد، در سرعت و هيجان بازي گم مي شود. تنها يك درگيري در مقابل دروازه ها مي بينيد، توپي كه دروازه را تكان مي دهد و بازيكناني كه با خوشحالي به گوشه اي از زمين مي دوند و شادي را فرياد مي كنند...
در چنين وضعيتي پذيرش اين نكته كه بخش عمده اي از تماشاگران و طرفداران فوتبال (در سراسر دنيا) از طريق تصاوير رسانه هاي گروهي تربيت شده اند، چندان بي ربط و بي راه به نظر نمي رسد. در ميان اين گروه از عاشقان فوتبال كساني يافت مي شوند كه حتي براي يك بار هم كه شده وارد ورزشگاه ها نشده اند و طبعاً مسابقه ها و نبردهاي ورزشي را از نزديك نديده اند. اصلاً مي توان گفت برقراري ارتباط تصويري با فوتبال، جزيي از اين ورزش پرتحرك و هيجان آميز شده است. چنان كه امروز و در هنگامه رشد روزافزون فناوري هاي تصويري، دوباره بيني و بازنگري مسابقه هاي قبلي اساس تحليل و مقدمه پيروزي تيم هاست. تحليلي متكي بر كنترل، تفكيك و نظارت بر لحظه هاي بازي كه همچون خود زندگي، حاصل تجربه اندوزي براي رسيدن به پيروزي است. در دنياي مدرن امروز، دانش فرامرزي ورزش فوتبال آنگونه به دوباره نگري و عبرت پذيري وابسته است كه انسان شناسي به خودشناسي. تنها كافي است با ترميم روحيه خدشه  برداشته و آسيب ديده به نبرد با اين شطرنج غريب وغيرقابل پيش بيني رفت؛ زميني پر از نمادهاي انساني كه با بي پروايي نقاب از چهره بازيگران (بازيكنان؟) برمي دارد و تصوير واقعيت آنها را پيش چشم تماشاگران برملا مي كند.
به تعبيري بهتر، فوتبال به دليل برخورداري از يك دسته بندي گروهي و تلاش براي ارايه جلوه اي بيروني، نمادين ترين ورزش محسوب مي شود. ورزشي كه در محيط محدود اما پهناور آن هركسي نقش و وظيفه اي برعهده دارد و رسيدن به تور و دستيابي به گل، غايت و نهايت آن به شمار مي آيد. از چنين نظري تلاش گزارشگران و تفسيرسازان براي نزديك سازي و به هم آميزي فوتبال و زندگي بي ربط به نظر نمي رسد. به همين دليل تكيه بر اشتباه آشكار و مصطلح «دوران بازيگري فوتباليست ها» از آن رو قابل تحمل به نظر مي رسد كه اين ورزش و هنرپيشگي در «بازي» مشتركند، جلوه اي بيروني از نقش خود در زندگي كه همچون برآورده كردن نيازهاي طبيعي، زباني مشترك و جهاني دارد و براي دستيابي به اشتياق ملت هايي از رنگ هاي مختلف، فرهنگ ها و مرزهاي شناخته شده را در نورديده است. در كنار تمام جذابيت هايي كه فوتبال از آن برخوردار است، احتمالاً اين اشتياق جهان گير ـ كه ذكرش رفت ـ بيش از هر عامل ديگري فيلمسازان را به خود جلب كرده است.
طراحي مهم ترين، طولاني ترين و البته تاثيرگذارترين نقش در برخي فيلم ها براي فوتبال حكايت از آن دارد كه در اين بازي جديد، خود فوتبال از اعتبار و اهميت بيشتري برخوردار است تا مهره هايي كه آن را مي سازند.
آنچه در پي مي آيد كوشش ناچيزي است كه براي ثبت گوشه اي از اين «بازي در بازي» (بازي فوتبال در سينما و تلويزيون يا برعكس) انجام شده است. به هر حال فوتبال نزديك ترين ورزش به خود زندگي است و زندگي با تصاوير هيجان انگيز آن عادت جمعي ساكنان دهكده دنيا شده است؛ دهكده اي به وسعت يك مستطيل سبز و شكل يك توپ بزرگ ...

بهرام بيضايي فوتبال را براي اولين بار وارد دنياي دراماتيك سينماي ايران كرد، در فيلمي به نام عمو سيبيلو
دو هافتايم در لاله زار
اين جمله را به خاطر بسپاريد: فقط يك معجزه مي توانست ايران را به جام جهاني ۹۸ فرانسه برساند
008196.jpg
جواد زرينچه در بازي ايران
و يوگسلاوي در مسابقات
جام جهاني ۱۹۹۸ فرانسه
عكس: نادر داوودي
تجربه فيلمسازاني كه فوتبال را به عنوان سوژه محوري داستان خود انتخاب كرده اند نشان مي دهد توجه به قوانين بازي، طبيعي از كار درآوردن واكنش بازيكنان و صرف مواد خام فراوان (براي ثبت لحظه هاي مستند از بازي و گنجاندن آنها در فيلم) از جمله موانع جدي بر سر راه اينگونه فيلم هاست. حتي زماني كه جان هيوستن (فيلمساز مشهور و فقيد آمريكايي) در ۱۹۸۱ با بهره گيري از برخي ستارگان دنياي فوتبال (نظير پله) و تلفيق آن به ستارگان عالم سينما (سيلوستر استالون، مايكل كين، ماكس فن سيدو و ...) فرار به سوي پيروزي را ساخت، عمده ترين ضعف فيلم بيش از آن كه متوجه ضعف روايت و داستان باشد، مشكلات كارگرداني را شامل مي شد. جان هيوستن كه سازنده تعدادي از فيلم هاي كلاسيك تاريخ سينماست (نمونه اش جنگل آسفالت، گنج هاي سي يرامادره) و به تعبير ديگر فيلمساز پرتوان و مسلطي به حساب مي آيد، نتوانسته بود به خوبي از پس لحظه هاي بازي فوتبال برآيد و به همين دليل فرار به سوي پيروزي يكي از ضعيف ترين فيلم ها در كارنامه سينمايي اوست. شايد از همين رو اغلب فيلمسازان از كارگرداني فيلمي كه فوتبال سوژه آن باشد ابا دارند.
البته در كشور ما و در سينماي پيش از وقوع انقلاب اسلامي به دليل عدم تنوع سوژه ها و فضاي حاكم بر سينماي معروف و موسوم به فيلمفارسي، اين اتفاق حكايت ديگري دارد. در ميانه دهه ۱۳۵۰ و همزمان با رشد علاقه به فوتبال در ميان جوانان و خانواده ها فيلمي ساخته شده به نام عمو فوتبالي كه تنها اشاره اي است به علايق ورزشي يكي از شخصيت هاي اصلي داستان، بي آن كه ورزش فوتبال تاثيري در روند شكل گيري حوادث يا پرداخت شخصيت هاي داستان داشته باشد. از اين رو بايد مهم ترين فيلم هاي ساخته شده درباره فوتبال را تجربي ترين ساخته هاي دو فيلمساز صاحب سبك اين روزگار به شمار آورد: بهرام بيضايي و عباس كيارستمي. فيلم هايي كه برحسب اتفاق، هردوي آنها در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و در حد فاصل اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوايل دهه ۱۳۵۰ توليد شده اند.
عمو سيبيلو (محصول ۱۳۴۹) احتمالاً اولين فيلمي است كه درباره فوتبال ساخته شده (فيلم كيارستمي در ۱۳۵۳ و عمو فوتبالي در ۱۳۵۴ توليد شده اند) عمو سيبيلو كه اولين تجربه بهرام بيضايي در كارگرداني به شمار مي آيد روايتي از چگونگي پيدايش رابطه عاطفي ميان پيرمردي است كه سال هاست در پيله تنهايي خود دل مرده و ملول مانده با بچه هايي كه بنا به طبيعت خود شادند و سرزنده و پرشور. پيرمرد در اتاقي كه مشرف به يك بيابان سنگلاخ است تنها زندگي مي كند. بچه ها تكه اي از بيابان را به ميدان فوتبال تبديل كرده اند و با هياهوي خود آرامش پيرمرد را بر هم زده اند. يك روز توپ بچه ها به پنجره اتاق پيرمرد اصابت كرده و شيشه آن را مي شكند. بچه ها از ترس پيرمرد ـ كه به او عموسيبيلو مي گويند ـ مي گريزند و ديگر به زمين باز نمي گردند. اكنون ديگر پيرمرد مانده است و بيابان سوت و كور و از اين جاست كه سنگيني تنهايي و سكوت را عميقاً حس مي كند و سرانجام براي آشتي به سراغ بچه ها مي رود. با اين داستان براي اولين بار در تاريخ سينماي ايران فوتبال به عنوان يك عامل دراماتيك وارد ميدان روايت پردازي مي شود. ورزشي كه در دنياي كودكانه فيلم عاملي است براي نفوذ و ورود به دنياي آدم بزرگ ها و نشاط و تحرك بخشي به زندگي بچه ها.
فيلم مهم و بعدي كه درباره فوتبال ساخته شده مسافر نام دارد و عباس كيارستمي در ۱۳۵۳ آن را به عنوان چهارمين تجربه فيلمسازي خود جلوي دوربين برده است. قهرمان اين فيلم ميان مدت يك دانش آموز اهل ملاير و عشق فوتبال به نام قاسم جولايي است كه بدون توجه به درس و مشق، تمام اوقات خود را به بازي فوتبال مي گذراند. او كه اغلب اوقات در كوچه و خيابان مشغول بازي «گل كوچك» است تصميم مي گيرد براي تماشاي يك مسابقه فوتبال به تهران و ورزشگاه امجديه (شهيدشيرودي فعلي) برود. قاسم براي تهيه پول سفر و اياب و ذهاب خود پنج تومان پول خرجي روزانه مادرش را برمي دارد و براي تامين بقيه هزينه سفر ابتدا با يك دوربين مستعمل چند دانش آموز دبستاني را فريب مي دهد و وانمود مي كند كه از آنها عكس مي گيرد و سپس توپ و دروازه هاي كوچك تيم خود را مي فروشد و شبانه عازم تهران مي شود. اما از آن جا كه كمي دير به ورزشگاه مي رسد مجبور مي شود بليت مسابقه را از بازار سياه تهيه  كند. با اين وجود سه ساعت به آغاز مسابقه باقي مانده و او كه شب قبل را در اتوبوس بيدار بوده در زير سايه درختان به خواب مي رود. قاسم در خواب مي بيند كه به جرم تقلب تنبيه مي شود و دانش آموزاني كه آنها را فريب داده او را دنبال مي كنند و به چوب فلك مي بندند. قاسم هراسان از خواب مي پرد و وقتي قدم به استاديوم مي گذارد مي فهمد كه مسابقه به پايان رسيده و بازي تمام شده است. كاغذهايي كه در سطح زمين پراكنده مي شوند، آرزوي بربادرفته و تشويش موجود در روح و ذهن او را به نمايش مي گذارند و همراه با تلخي پايان فيلم تا مدت ها در حافظه تماشاگران مسافر باقي مي ماند.
تجربه هاي بعدي
بعد از اين تجربه هاي سينمايي درباره فوتبال ـ كه ذكرشان رفت ـ سال ها طول كشيد تا فيلمسازان دوباره به اين ورزش جذاب و پرهيجان توجه نشان دهند. فيلم مثلث آبي (هادي صابر) كه چند سال پيش توليد شد تجربه هاي گذشته را به امروز پيوند مي دهد؛ بي آن كه از آن تجربه ها آموخته باشد و حتي قصد داشته باشد «طرحي نو در اندازد!»
مثلث آبي كه با سرمايه گذاري مشترك علي فتح ا... زاده (مديرعامل وقت باشگاه استقلال) توليد شده داستان زندگي يك نوجوان علاقه مند فوتبال و طرفدار تيم استقلال است كه به همين دليل به او مي گويند: ممد (محمد) آبي! محمد كه همراه با خانواده اش زندگي فقيرانه اما نجيبي دارد به طور اتفاقي و در يكي از فروشگاه هاي لوازم ورزشي با جواد زرينچه آشنا مي شود؛ كاپيتان سابق تيم استقلال تهران كه فيلم مثلث آبي در دوران اوج و روزگار درخشش او ساخته شده است. زرينچه كه از فداكاري هاي محمد خوشش آمده، به او و خانوده اش نزديك مي شود و سعي مي كند در حل مشكلات زندگي به آنها كمك كند.
اين فيلم كه در زمان سرمربيگري ناصر حجازي ساخته شده تلاش دارد تا ضمن نمايش عواطف و روحيات يك ورزشكار از نزديك، بر سنگيني وظيفه و تعهد او (به عنوان يك الگوي ورزشي در جامعه) تاكيد كند. فصل پاياني مثلث آبي نمايشگر احساسات كنترل ناپذير زرينچه و ساير بازيكنان استقلال پس از شكست سنگين و ناباورانه در مقابل جوبيلو ايواتاي ژاپن است. در پايان اين فصل، زرينچه كه سوار ماشين به سوي خانه خود حركت مي كند، محمد آبي و دو نفر از ديگر طرفداران را سوار مي كند و در حالي كه اشك هاي خود پس از پايان اين مسابقه تلخ و در خاطر ماندني را به «گريه براي دل شكسته تماشاگران و طرفداران تيم» تعبير مي كند مي كوشد تا آنها ـ كه هنوز از نتيجه شگفت بازي حيرت  زده اندـ را آرام كند.
فيلم مثلث آبي مي توانست حلقه مفقوده تماشاگران و بازيكنان فوتبال را پر كند و تاثيرپذيري افراد جامعه از الگوهاي ورزشي را بازتاب بدهد، اما داستان نه چندان جذاب و ساخت ضعيف و سردستي آن چنين فرصتي را از حاصل كار فيلمساز قديمي (هادي صابر كارگردان فيلم هاي مسلخ و اين گروه محكومين در سال هاي پيش از انقلاب) گرفت. شايد به همين دليل بود كه مثلث آبي بي  آن كه به پرده سينماها راه يابد روانه شبكه ويديويي شد.
مثلث قرمز
فيلم فوتباليست ها كه تقريباً بعد از مثلث آبي ساخته شد تجربه بعدي و ديگري در نزديك كردن ورزش فوتبال به هنر سينما بود. از اين رو خيلي ها توليد و ساخته شدن فوتباليست ها با استفاده از حضور چهره هاي شاخص تيم پيروزي (از جمله علي پروين، حميد استيلي و افشين پيرواني) را واكنش ديگر باشگاه قدرتمند و پرطرفدار پايتخت ارزيابي مي كنند. حال آن كه برخلاف شنيده ها و گفته ها بازيكنان و كادر فني تيم پيروزي هيچ نقشي در سرمايه گذاري و توليد اين فيلم نداشته اند.
فوتباليست ها كه با تهيه كنندگي و كارگرداني علي اكبر ثقفي براساس فيلمنامه اي از خود او ساخته شد ماجراي يك نوجوان عشق فوتبال به نام حسن رفتاري را تعريف مي كند كه در حادثه زلزله رودبار والدين خود را از دست داده و تحت سرپرستي صاحب يك مغازه پنچرگيري زندگي مي كند. قرار مي شود كه يك دوره مسابقه فوتبال در سطح بين المللي و در رده نوجوانان برگزار شود. حسن با پشتكار و سماجت، نظر مسئولان سازمان بهزيستي را جلب مي كند تا اجازه بدهند او در اين مسابقات شركت كند. حميد استيلي كه در اين فيلم مددكار و عضو افتخاري سازمان بهزيستي معرفي مي شود به عنوان رابط اين سازمان و تيم پيروزي برگزيده مي شود. علي پروين نيز سرمربيگري تيم بچه هاي بي سرپرست را برعهده مي گيرد و ... كار تمرين و آماده سازي اين گروه از نوجوانان علاقه مند فوتبال آغاز مي شود. فوتباليست ها در جايي به پايان مي رسد كه كار آماده سازي تيم نوجوانان سازمان بهزيستي به پايان رسيده و اعضاي آن ـ كه در كنار درياي خزر اردو زده اند ـ به پايكوبي مشغولند. ظاهراً تنها چيزي كه اهميت نداشته تا فيلم به نمايش بگذارد، نتيجه اين تمرينات براي موفقيت (احتمالي) در مسابقات بين المللي بوده است و البته هم آوردن سروته داستان نيم بندي كه فيلمساز فقط براي استفاده ابزاري از فوتباليست هاي سرخ پوش به آن فكر كرده است!
ازدواج پنهاني فوتبال و سينما
سومين و آخرين فيلمي كه در سال هاي اخير از جذابيت فوتبال به نفع خود بهره گرفته ازدواج غيابي است. فيلمي كه به شهادت نشريات تخصصي و غير تخصصي سينما (نشريات زرد) در ابتدا با كارگرداني كاظم معصومي آغاز شد، اما از ميان راه توليد آن به دليل اختلافاتي كه بين تهيه كننده و كارگردان به وجود آمد و همچنين اختلافاتي كه سرمايه گذاران فيلم با ايفاگر نقش اصلي داستان (احمدرضا عابدزاده) داشتند توسط تهيه كننده اش به پايان رسيد. ازدواج غيابي كه برخلاف تصور به حوزه ملتهب و شايعه ساز پيرامون زندگي فوتباليست هاي مشهور نزديك شده مي كوشد تا يك داستان خيالي ـ كه مبناي واقعي ندارد ـ را براساس زندگي شخصي و خصوصي احمدرضا عابدزاده روايت كند، دروازه بان معروف تيم پيروزي تهران و سنگربان دروازه هاي تيم ملي در سال هاي نه چندان دور. ازدواج غيابي داستان يك سوءتفاهم چند دقيقه اي است كه تنها به مدد شهرت و صد البته جذابيت حضور عابدزاده روي پرده سينما تا زمان تقريبي نود دقيقه كش آمده است! احمدرضا عابدزاده و همسرش كه به يك جشن عروسي رفته اند باعث ناراحتي و واكنش هاي عجيب و غريب سرپرست گروه موسيقي سنتي (ايمان ساكي) مي شوند. خانم ايمان ساكي معتقد است كه عابدزاده او را بدبخت كرده است. اما تا پايان فيلم كسي از او نمي پرسد كه دروازه بان تيم هاي ملي و پرسپوليس چگونه اين كار را انجام داده است. ادعاي اين خانم هنرمند كه در بخش هاي خبري تلويزيون به عنوان «اخبارگو» فعاليت مي كند (اين بخش از فيلم واقعي است و به شغل واقعي ايمان ساكي اشاره دارد) به مطبوعات درز مي كند و نشريات زرد از آن به ازدواج غيابي ياد مي كنند. زندگي خصوصي عابدزاده دستخوش مشكلات مي شود و در پايان فيلم خانم ساكي با يك تماس تلفني (صدايي كه روي يك گوشي تلفن همراه شنيده مي شود) تماشاگران و بازيگران فيلم را از سوءتفاهم درمي آورد. «چند سال پيش مي خواستم با مردي كه واقعاً دوستش داشتم ازدواج كنم، اما عابدزاده به بهانه اين كه من يك ازدواج ناموفق قبلي داشته ام ازدواج ما را به هم زد و مرا بدبخت كرد.»
و به اين ترتيب فيلمي كه اسم هيچ كارگرداني بالاي سر آن نيست در نهايت سردرگمي و سردستي به پايان مي رسد. فيلمي كه بيش از آن كه به مشكلات شهرت و محبوبيت در جامعه بپردازد و تاثر برانگيز باشد، مي خنداند و دست كم به خوبي در اين كار موفق مي شود!
نقطه عطفي به نام هشتم آذر ۱۳۷۶
اگر قرار باشد رخدادهاي يكي دو دهه اخير در زمينه فوتبال را دسته بندي كنيم تا بر مبناي آن به واحدهاي كوچكتر و مشخص تري (براي تحليل) برسيم و اگر بر اساس همين استدلال هشتم آذرماه ۱۳۷۶ را يك نقطه عطف در تاريخ فوتبال كشورمان بدانيم سخن به گزافه نرانده ايم. حالا ديگر اين روز به دليل انفجار موج شادي در قلب عاشقان فوتبال و خصوصاً فوتبال ايراني يك روز تاريخي به حساب مي آيد. اصلاً مي توان گفت خيلي ها از اين روز مشخص به بعد عاشق فوتبال شدند و حالا با كنجكاوي بيشتري اين ورزش جذاب و مردمي را دنبال مي كنند؛ ورزشي كه مرزها را در نورديده و بدون توجه به رنگ پوست و پرچم يا مليت هاي مختلف، قلب مردم دنيا را تسخير كرده است.
هشتم آذر ۱۳۷۶ روز راهيابي تيم فوتبال ايران به جام جهاني ۱۹۹۸ است. روزي به يادماندني در حافظه فوتبال دوستان كه باعث مي شود تصوير موج  شادي در ميان جمعيت خودجوش شهرهاي مختلف به زوال و نابودي نينجامد. دراين روز ميليون ها ايراني با حضور ناگهاني در كوچه و خيابان شهرهاي مختلف در جشن شادي شركت كردند و مثل گذشته و هميشه با حضور از پيش تعيين نشده خود حيرت مردم جهان را برانگيختند. تصاوير اين خبر شگفت انگيز در زماني كوتاه توسط شبكه هاي تلويزيوني بين المللي به سراسر دنيا مخابره شد و ساكنان دهكده دنيا را در بخشي از اين شادي سهيم كرد. شايد فقط ملبورن و استراليا در اين جشن حضورنداشتند و شايد در آن روز كه ايرانيان با غريو شادي خود رضايت و اشتياق را به همديگر گره زدند، تنها در اين شهر و كشور قلب هايي فشرده شدند و غمبار و افسرده به خلوت خزيدند.
008193.jpg
احمدرضا عابدزاده در بازي ايران
و آلمان در مسابقات جام جهاني
۱۹۹۸ فرانسه
عكس: نادر داوودي
ثبت و ضبط اين رويداد بي نظير و وصف ناشدني تاريخي كمترين انتظاري بود كه مي شد از رسانه هاي گروهي انتظار داشت. حضور عكاسان، خبرنگاران، فيلمسازان، تصويربرداران و فيلمبرداران در اين حلقه انساني جدا از پاسخ به يك نياز طبيعي به طور حتم حاصل تلاش براي نگهداري خاطره آن روز شگفت در حافظه است؛ حادثه و حماسه اي كه بخشي از آن روي نگاتيو عكاسان به ثبت رسيد، بخش ديگرش روي نوار فيلم و ويديوي فيلمسازان و برنامه سازان ضبط شد و مانده آن به حافظه جمعي سپرده شد. آنچه در پي مي آيد كوشش ناچيز ـ و چه بسا ناقص ـ براي اشاره به تاثير «هشتم آذر ۱۳۷۶» در حافظه تلويزيون و سينما است. رسانه هايي كه قابليت آن را دارند تا شادي ناشي از اين غرور ملي را به نسل و نسل هاي بعد منتقل كنند.
جهان پهلوان تختي در ترافيك
زماني كه حماسه هشتم آذر به وقوع پيوست بهروز افخمي و گروهش مشغول ساخت فيلم جهان پهلوان تختي بودند. فيلمي كه با مرگ زنده ياد علي حاتمي ناتمام مانده بود و قرار بود افخمي آن را به فرجام و سرانجام برساند، اما افخمي راه خود را پي گرفت و با جايگزيني فريبرز عرب نيا و نيكي كريمي به نقش كارگردان و همسر او كوشيد تا مسير تحقيقات خود براي رسيدن به حقيقت مرگ جهان پهلوان را به تصوير بياورد. بهروز افخمي كه در آن روز تاريخي مشغول كارگرداني بخش هاي پاياني اين فيلم بود با مشاهده اين پديده كم نظير تصميم گرفت تا به سهم خود در ثبت تاريخي آن نقشي داشته باشد. فصل گيرافتادن شخصيت هاي اصلي فيلم، در ترافيك و در ميان جمعيت خوشحال و مشتاق ـ كه به صورتي پيش بيني نشده به فيلم اضافه شده ـ حاصل تمهيد افخمي براي اداي دين به اين روز تاريخي در فوتبال كشورمان است. تمهيدي كه در حافظه سينماي ايران به يادگار خواهد ماند و تاثير عميق اينگونه پديده هاي اجتماعي بر هيجان هاي روحي فيلمسازي با مشخصات افخمي را به نمايش خواهد گذاشت.
آژانس فوتبال
مجموعه تلويزيوني آژانس دوستي را كه يادتان هست. در روزهايي كه علاقه مندان فوتبال پرتب و تاب ترين دوران خود را پشت سرمي گذاشتند و تيم ملي با اما و اگرهاي فراوان به مبارزه نفس گير با تيم استراليا رسيده بود، دست اندركاران اين مجموعه در حال توليد سري جديد آن بودند. انفجار شادي در قلب ميليون ها نفر ساكن تهران و حضور آنها در خيابان هاي اين شهر سازندگان اين مجموعه را هم با مشكل مواجه كرده بود. آن روز يا بايد كار تعطيل مي شد و يا با تمهيدي توليد و تصويربرداري ادامه مي يافت و راه دوم برگزيده شد. سازندگان اين مجموعه ـ كه آن روزها جزو پربيننده ترين برنامه ها بود ـ با تلفيق داستان خود به واقعيت جاري در لحظه، يك قسمت از مجموعه را به مشكل ترافيك مضاعف در آن روز اختصاص دادند و البته بخش هايي از تصاوير مربوط به حضور مردم در خيابان ها را در تيتراژ آن قرار دادند تا به اين وسيله ترفند ديگري براي جذابيت بخشيدن به موضوع برگزيده خود انتخاب كرده باشند. اين تصاوير (شامل واكنش خودجوش و طبيعي مردم) جدا از اين مورد در برنامه هاي روتين و مستندهاي كوتاه و بلند ديگري هم نمود داشت و تامدت ها خوراك تصويري مناسبي را براي ارايه از تلويزيون فراهم كرده بود.
ساعت ۲۵ به وقت فوتبال
سيف ا... صمديان، عكاس و سازنده چند فيلم كوتاه و نيمه بلند مستند ـ داستاني هم مثل خيلي ديگر از عكاسان و فيلمسازان در روز هشتم آذر ۱۳۷۶ در ميان جمعيت بود. فيلم مستند تهران، ساعت ۲۵ حاصل حضور او در سيل شادي است؛ سيلي خروشان و مردمي كه از شمال تا جنوب تهران ادامه داشت و شادي و غرور و افتخار را به خانه هاي شهر منتقل مي كرد. تهران، ساعت ۲۵ از هفتاد و ششمين دقيقه بازي معروف ايران و استراليا آغاز مي شود. زماني كه دو توپ توسط ياران مغرور استراليايي از خط دروازه تيم ايران عبور كرده بود و آنگونه كه سازنده فيلم هم در نوشته اي (در آغاز فيلم) بر آن تاكيد كرده «حالا ديگر فقط يك معجزه مي توانست ايران را به جام جهاني ۱۹۹۸ فرانسه برساند!»
احتمالاً پايان ماجرا را حدس زده ايد. در نهايت ناباوري و در حالي كه حتي كورسوي اميدي نيست كريم باقري و خداداد عزيزي دو گل مي زنند و... تمام. نفس هايي كه در سينه حبس شده بود همراه با تماشاگراني كه پاي تلويزيون ها نشسته بودند بيرون مي ريزند و حماسه هشتم آذر شكل مي گيرد. دوربين صمديان همراه با آدم ها و ماشين هايي كه در خيابان ها جاري مي شود شادي وصف ناپذير آنها را تصوير مي كند و لحظاتي را روي نوار ويديو ضبط مي كند كه با وجود جاري بودن در واقعيت، خيال انگيز و رويايي جلوه مي كنند. صمديان در پايان تمام تصاوير گذشته را با سرعتي اغراق شده و باورنكردني به صحنه اول (جايي كه گل پيروزي تيم ملي رقم مي خورد) برمي گرداند و با اين كار تهران،ساعت ۲۵ را به يك روياي ناب و لذتبخش نزديك و شبيه مي كند؛ رويايي كه ضبط و ثبت جاودانه شادي مردم ايران تعبير آن است.
از فوتبال تا فوتبال
شبكه دوم سيما در هنگامه مسابقات مقدماتي جام جهاني با توليد يك مجموعه مستند براي پرداختن مستقيم و بي واسطه به مشكلات تيم ملي موافقت كرد. نام اين مجموعه از فوتبال تا فوتبال بود و كارگرداني آن را سيدرضا ميركريمي برعهده داشت. فيلمسازي كه در آن دوران تنها سريال هاي آفتاب و عزيزخانم و بچه هاي مدرسه همت را در كارنامه داشت و نامش در سال هاي بعد از چنين تجربه هايي با فيلم هاي سينمايي كودك و سرباز و خصوصاً اثر ارزشمند و در يادماندني زير نور ماه بر سر زبان ها افتاد.
مجموعه مستند از فوتبال تا فوتبال با ارايه تصاويري از سفرهاي مختلف تيم ملي به كشورهاي آسيايي (از جمله قطر، عربستان و...) چهره تازه اي از اين ورزش مردمي به نمايش گذاشته بود. بعضي قسمت هاي اين مجموعه بيش از پنج بار از تلويزيون پخش شد و اين نمايشگر استقبال گسترده بينندگان از چنين برنامه اي بود. ميركريمي درباره اين برنامه كه تا كنون سه بار از شبكه دوم پخش شده گفته است: «زماني كه اين مجموعه را ساختم هيچ  آشنايي قبلي نسبت به دنياي ورزش نداشتم. اما به دليل علاقه شخصي اين كار را آغاز كردم و تا نيمه هاي توليد آن با هزينه هاي خودم پيش رفتم، بي  آن كه تلويزيون نسبت به اين طرح علاقه نشان داده و اصلاً براي توليد آن تهيه كننده اي وجود داشته باشد.» او اضافه كرده: «در آن زمان هنوز تعداد شبكه ها زياد نشده بود و به طور طبيعي سوژه هاي ورزشي توسط دوربين هاي خبري دنبال نمي شد. به تعبير ديگر هيچ گزارش تصويري از آنچه كه بر تيم ملي مي گذشت وجود نداشت و از فوتبال تا فوتبال مي كوشيد تا اين خلاء را جبران كند. اين نكته اي است كه باعث شد تا تماشاگران از چنين مجموعه اي استقبال كنند و تعداد دفعات پخش، شاهد اين ادعا است.»
گزارش يك گزارشگر قديمي
به جرات مي توان گفت پس از عطا ءا... بهمنش، مجيد وارث با آن صداي گرم و گيرا خاطره انگيزترين گزارشگر برنامه هاي ورزشي تلويزيون در سال هاي دور است. وارث سال هاست كه در كشور استراليا اقامت دارد و ضمن همكاري با شبكه تلويزيوني SBS اخبار ورزشي و اجتماعي داخل كشور را نيز دنبال مي كند. چند سال پيش و اندكي مانده به برگزاري جام جهاني ۲۰۰۲ (زماني كه تب فوتبال در كشور فراگير و در اوج بود) يك فيلم مستند از ساخته هاي او روانه شبكه ويديويي كشور شد به نام گزارشگر. اين فيلم ويديويي چنان كه از نامش برمي آيد برشي از زندگي گزارشگري به نام مجيد وارث در غربت است. در ابتداي گزارشگر به اين نكته اشاره مي شود كه همزمان با ديدار حساس و تاريخي ايران و استراليا وارث از سوي مسئولان بخش ورزشي شبكه SBS ماموريت مي يابد به ايران سفر كند تا ضمن تهيه گزارشي از فراگيرترين و جذاب ترين ورزش در سال هاي پس از انقلاب (فوتبال) به «مهم ترين مسابقه در تاريخ دو ملت ايران و استراليا» براي راهيابي به جام جهاني ۱۹۹۸ بپردازد. در فصل افتتاحيه اين فيلم، مجيد وارث ضمن اعتراف به اين كه دلش براي نفس كشيدن در هواي ورزشگاه و تماشاي مسابقه فوتبال از روي سكوها پر كشيده پس از ۱۴ سال بار سفر مي بندد و به ايران سفر مي كند تا از حاشيه ديدار تيم هاي ملي ايران و استراليا گزارش تهيه كند.
اما حاصل كار اين گزارشگر قديمي و پرسابقه، همچون بسياري ديگر از هموطنان غربت زده و دور از وطن آكنده از تصاويري عمدتاً بي ربط با موضوع تهيه گزارش از آن ديدار جنجالي است. تصاويري از ايران كه بيشتر در حكم يك سوغاتي براي مهاجران ايراني است تا زيبايي هاي نهفته در يك مستند ناب. البته وارث در اين فيلم به سراغ محمد مايلي كهن (سرمربي عزل شده تيم ملي پيش از راهيابي به جام جهاني) و خداداد عزيزي (ناجي تيم ملي از حذف در مرحله آخر) هم رفته و با آنها گفت و گوهايي ترتيب داده است. اما حرف هاي تلخ و اندوهباري كه آنها جلوي دوربين وارث مي زنند (مايلي كهن به مشكلات شخصي و خانوادگي خود در دوران كودكي مي پردازد و عزيزي فقر و مشكلات مالي را يكي از موانع بر سر راه زنده ماندن مادرش معرفي مي كند) كمترين ارتباطي با سوژه گزارشگر ندارد. شايد بتوان گفت جالب ترين بخش هاي اين فيلم شامل گفت و گوهاي صميمي اما پراكنده اي است كه او با برخي از بازيكنان وقت تيم ملي (از جمله حميد استيلي، علي اصغر مدير روستا و علي دايي) انجام داده است و همين طور يك مصاحبه كوتاه و ديدني با مدير برنامه هاي خداداد عزيزي (در زمان حضور او در بوندس ليگاي آلمان) كه مي گويد طرفداران ژرمن تبار اين بازيكن ارزشمند تاريخ فوتبال به او لقب «كداك» داده اند. چون «مثل نور فلاش هاي ساخت اين كارخانه حركت مي كند و در عمق گم مي شود!»
جدا از اين نكته ها فيلم مستند گزارشگر چيزي ندارد كه در اين مبحث  قابل اشاره باشد. تصاوير مختلف و پراكنده اي كه وارث از كوچه باغ هاي شميران، لبوفروشان دوره گرد، زنان چادري، بقالي ها، ساندويچ مغز، نانوايي سنگكي، سبزي فروشي، جاروي دستي، تله اسكي دربند، مراسم عروسي در تالار پذيرايي، بازار مسگرها و... نشانه هايي از اين قبيل گرفته، همان طور كه گفته شد بيشتر به كار ايرانيان دور از وطن مي آيد. كساني كه با ديدن نشانه هايي از زندگي سپري شده خود و فرورفتن در حسرت ناشي از ديدار دوباره آنها غم سنگين غربت را پشت سر مي گذارند. احتمالاً به دليل همين موضوع است كه وارث، جمع بندي فيلم خود را با يك موضوع طنزآميز انجام داده تا از تلخي  آن بكاهد. در فصل موردنظر، مجيد وارث به خداداد عزيزي مي گويد كه فيزيك چهره اش او را به ياد چارلز برانسن (بازيگر فقيد آمريكايي) در روزگار جواني مي اندازد. حال آن كه به تاييد بسياري از كارشناسان سينمايي خداداد عزيزي بيش از آن كه به بازيگر موردنظر مجيد وارث شباهت داشته باشد مي تواند بدل ايراني جكي چان (بازيگر رزمي كار سينماي اكشن  در سال هاي اخير) باشد؛ يكي از استان خراسان ايران و ديگري از هنگ كنگ!
هشتادمين دقيقه بازي
بازي معروف ايران و استراليا با آن گل هاي تماشايي و نفس گيرش در سينماي كوتاه و تجربي كشورمان هم نمود داشت. يك فيلمساز جوان به نام حميد بيگلي در فيلم كوتاه خود كوشيد تا در كنار روايت يك داستان كم و بيش تكراري (رساندن يك بيمار به بيمارستان) عشق عميق ايراني ها به ورزش فوتبال را به نمايش بگذارد. عشقي كه باعث مي شود بيماري يك بيمار نيازمند مداوا هم به تعويق بيفتد! اسم اين فيلم دقيقه هشتاد بود و اشاره آن به هشتادمين دقيقه بازي بود؛ بازي خاطره برانگيز ايران و استراليا.
فوتبال دوستان غريبه و غريبه هاي فوتبال دوست
مي رسيم به مهم ترين فيلمي كه تا به حال درباره سير صعودي عملكرد تيم ملي ساخته شده. فيلمي به  نام غريبه ها (Outsiders) كه به سفارش شبكه چهارم تلويزيون انگلستان در شركت فيلمسازي اكتبر فيلم توليد شد و آدام بالمور، تهيه كنندگي اجرايي  آن را برعهده داشت. تصويربرداري اين فيلم مستند بلندمدت در ايران و فرانسه (محل برگزاري جام جهاني ۱۹۹۸) انجام شد و كارگرداني آن را توني ديويس برعهده داشت. آنچه اين فيلم مستند روايت مي كند سفر دو مجري شوخ، بشاش و صدالبته فوتبال دوست (اندي اسمارت و نيك هنكاك) به ايران و ارايه گزارش تصويري از سوي آنان است. نيك و اندي در قالب دو غريبه انگليسي زبان به دنبال ويژگي هاي فوتبال  ايراني مي گردند و براي آن كه بهتر اين نكته را دريابند همراه با تيم ملي به فرانسه سفر مي كنند.
غريبه ها هنگامي كه به تهران مي رسند تلاش مي كنند تا با كساني كه به زبان انگليسي تسلط دارند سرصحبت را باز كنند. در اين مسير يك راننده تاكسي فعال و خوش مشرب با آنها همراه مي شود كه در ضمن هدايت و راهنمايي آنها را هم برعهده مي گيرد. در چنين موقعيتي نيك و اندي كه پيش از ورود به ايران خود را غريبه فرض مي كنند جادوي مهمان نوازي و خونگرمي ايراني ها را تجربه مي كنند و خيلي زود متوجه مي شوند كه برخلاف پيش بيني اصلاً غريبه نيستند و به تعبير بهتر ايراني هاي غريبه دوست با آنها مثل يك دوست رفتار مي كنند. سازندگان فيلم همه تلاش خود را به كار مي گيرند تا بدون شعار اين نكته را تشريح كنند. به همين دليل با نمايش راهيابي بدون هماهنگي و دردسر آنها به محل كسب علاقه مندان فوتبال (در يكي از توليدي هاي پوشاك ورزشي) همكلام  شدنشان با آدم هاي كوچه و بازار (نوجواني كه از پيراهن هاي تيم ملي بر تن نيك و اندي و صدالبته فيزيك چهره شان در مي يابد كه آنها خارجي هستند و با اعتماد به نفسي مثال زدني مي كوشد تا با آنها ارتباط برقرار كند) و همين طور ضبط تصاوير از پيش طراحي نشده در منزل شخصي يكي از فوتباليست ها (حميد استيلي كه در آخرين شب پيش از اعزام تيم ملي به فرانسه مشغول جمع آوري وسايل شخصي اش است و مادرش عوامل توليد فيلم را به داخل دعوت مي كند) مي كوشد تا حرف و تمهيد فيلم را به تماشاگران خود منتقل كند.
غريبه ها به سنت برنامه هاي توليد شده در شبكه هاي تلويزيوني انگليس در چند قسمت (تقريباً ۲۰ دقيقه اي) تدوين شده بود و جدا از بخش هاي اوليه آن ـ كه شامل كنجكاوي هاي دست اندركاران فيلم نسبت به موضوع ترافيك تهران يا برخي روابط اجتماعي (مثلاً در رستوران ها و تالارهاي غذاخوري) است ـ بر سفرهاي تداركاتي تيم ملي (سفر به ايتاليا در دوران مربيگري توميسلاو ايويچ) و سفر به فرانسه (محل برگزاري مسابقات) تمركز مي كند. دوربين غريبه ها همراه با برو بچه هاي تيم ملي تا شاتو مانبارينه (محل استقرار تيم ملي پيش از آغاز مسابقات) و مهم تر از همه شهر ليون (محل برگزاري مسابقه تاريخي و فراموش ناشدني ايران و آمريكا) سفر مي كند. اندي و نيك كه نقش راويان اين فيلم مستند را برعهده دارند آنگونه كه سازندگان فيلم بر مشكلات امنيتي (از سوي پليس فرانسه) تاكيد مي كنند، آنقدر سماجت و ثابت قدمي از خود نشان مي دهند تا سرانجام به محل استراحت بازيكنان تيم ملي رخنه مي كنند و در غيبت دوربين ها و فيلمسازان وطني از مراحل آماده شدن تدريجي بازيكنان تصاوير اختصاصي و جالب  توجهي ضبط مي كنند. از نكات جالب در اين بخش از فيلم مي توان به بازي مسلط و دو نفره آنها با حميد استيلي و محمد خاكپور (دفاع آخر وقت تيم ملي) در چند قدمي زمين تمرين تيم و اشاره به تسلط نيما نكيسا (دروازه بان تيم ملي در بازي معروف ايران و يوگسلاوي) در نواختن پيانو اشاره كرد.
008181.jpg
توني ديويس كارگردان فيلم غريبه ها در حساس ترين بخش اين فيلم مستند تمهيد جالبي به كار مي بندد و با جداكردن دو مجري فيلم از همديگر تلاش مي كند تا با فرستادن يكي از آنها به ايران، حال و هوا و واكنش طرفداران فوتبال در داخل كشور را هم ثبت كند. به اين ترتيب اندكي پيش از آغاز مسابقه حساس ايران و آمريكا يكي از آنها به تهران برمي گردد تا واكنش انفجاري و وصف ناپذير مردم پس از پيروزي بر تيم ملي فوتبال آمريكا (در آن شب فراموش نشدني) را به تصوير بكشد. اين گزارش از واكنش مردم علاقه مند فوتبال زماني تكميل مي شود كه گزارشگر غريبه ها در خيابان هاي خلوت و سوت و كور تهران به راه مي افتد و غم ناشي از شكست ناباورانه تيم ملي در مقابل آلمان را روي نوار ويديو ضبط مي كند. سومين و آخرين حضور تيم ملي در جام جهاني ۱۹۹۸ كه در فيلم با كاربرد بجا و دقيق موسيقي متن، وجهي تراژيك و تاثربرانگيز يافته است. اين استفاده دقيق و كارآمد از تلفيق تصاوير مستند و موسيقي يك بار ديگر هم در فيلم تكرار مي شود و آن زماني است كه غريبه ها حساس ترين بخش هاي مسابقه ايران و آمريكا ـ كه بحق مسابقه قرن لقب گرفت ـ را گزارش مي كنند. فيلمساز در اين بخش با تغيير سرعت طبيعي حركت بازيكن ها و تلفيق اين تصاوير به موسيقي جاز، تاثيرگذارترين فصل فيلم را به نمايش مي گذارد.
از ديگر بخش هاي قابل توجه فيلم مي توان به فصل پايان بندي آن اشاره كرد كه شامل استقبال وصف ناشدني مردم از بازيكنان تيم ملي و در راس  آنها حميد استيلي (زننده اولين گل ايران به آمريكا) است. تصاويري كه سازنده غريبه ها از تجمع مردم سپاسگزار در مقابل منزل استيلي و ابراز احساسات آنها ضبط كرده، جدا از نمايش شوق وافر ايراني ها به ويژگي هاي فوتبال ايراني، تا مدت ها حافظه علاقه مندان فيلم هاي مستند را همراهي مي كند و اين اصلاً امتياز كمي نيست.
آرامش پس از توفان مسابقه
سيدابراهيم اصغرزاده تنها فيلمساز مسافر پروازي بود كه با سقوط به دره كليج در اطراف خرم آباد آرام گرفت. اصغرزاده كه در سقوط هواپيما و در كنار ساير مسافران پرواز خرم آباد شهيد شد به دليل همكاري مستمر و طولاني با ابراهيم حاتمي كيا (بازي در يكي دو فيلم او از جمله مهاجر و از كرخه تا راين و دستياري و همكاري با او در فيلم هاي مختلف) همواره به عنوان دستيار اين فيلمساز معرفي مي شد. اما او دلش مي خواست از زير اين سايه سنگين بيرون آمده و توانايي هاي خود را در كارگرداني و خصوصاً تدوين ـ كه تخصص او بود ـ به نمايش بگذارد. اصغرزاده كم و بيش همزمان با برگزاري جام جهاني ۱۹۹۸ راهي فرانسه شد تا ضمن همراهي حاتمي كيا براي تحقيق درباره يك فيلمنامه (كه هرگز سرانجام نيافت) براي دل خود فيلم بسازد و اين كار را تجربه كند. دو فيلم مستند وقايع نگاري يك فيلمنامه ناتمام و سكوت طولاني حاصل اين سفر اوست.
وقايع نگاري يك فيلمنامه ناتمام آنگونه كه ذكرش رفت به موضوع تحقيقات ميداني ابراهيم  حاتمي كيا درباره ايراني هاي مهاجر مي پردازد و محور اصلي سكوت طولاني جذابيت جهاني ورزش فوتبال و قابليت فراگير آن براي تقويت حس وطن پرستي است. در عين حال فيلم مستند سكوت طولاني با يك خوش شانسي تاريخي همراه است و آن برگزاري جام جهاني و همچنين بازي هاي قابل توجه تيم ملي در اين مراسم فرامرزي است. اين فيلم مي كوشد تا به زندگي يك جوان مهاجر كه ساكن فرانسه است و به انتخاب خود تحمل غم سنگين غربت را برگزيده نزديك شود. در ميانه فصل روايت، شخصيت اصلي فيلم براي تماشاي مسابقه حساس و جذاب ايران و  آمريكا راهي بزرگترين استاديوم شهر ليون مي شود. و اين مسابقه معروف كه در سراسر دنيا ميليون ها بيننده داشت، اين بار با تمهيد كارآمد سازنده فقيد فيلم به  جلوه غريبي از موسيقي و تصوير تبديل مي شود كه پژواك  روحاني يك خواننده اپرا آن را همراهي مي كند. در انتهاي اين بخش از فيلم كه تاثيرگذارترين فصل آن را رقم زده، پس از پيروزي غرورآفرين تيم ملي، جوان ايراني كه از روي سكو مسابقه را دنبال مي كند و آشكارا كنترل احساسات خود را از دست داده اشك شوق مي ريزد و به اين ترتيب به سكوت طولاني خود در غربت پايان مي دهد. گام برداشتن او در كنار يك جاده بي افق و تصميم گرفتن براي رفتن به يك سفر نامشخص، تاثيرگذارترين تصويري است كه در اين فيلم پس از تاثير قدرت فوتبال بر ذهن مخاطب سنگيني مي كند. تصويري كه اين بار آرامش پس از توفان مسابقه را هم در خود نهفته دارد.
يك ورزش ايراني به نام فوتبال
جست و جو براي يافتن ريشه هاي عشق به ورزشي با خصوصيات و ويژگي هاي فوتبال مي تواند دستمايه خوبي براي ساخت يك اثر مستند ـ گزارشي باشد و يافتن
مابه ازاهاي آن در جامعه اي كه فوتبال جزو پرطرفدارترين ورزش هاست نيازي به توضيح ندارد كه به دليل همين جذابيت هاي فراگير، نشريات ورزشي به صورت عمده شمارگان چشمگير و قابل توجهي دارند. بسياري معتقدند اين نشريات (اعم از روزنامه ها، هفته نامه ها و ماهنامه ها) قابليت اين را دارند كه بر جامعه ورزشي كشور اثرگذار باشند و حتي در مواردي بر روحيه ورزشكاران نيز تاثيربگذارند. نمونه اش تيترهاي داغ و هيجان زده اغلب اين نشريات است كه مي تواند ضربان نبض و قلب بازيكنان و تماشاگران فوتبال را توامان بالا ببرد. هيجانات پيش و پس از برگزاري دربي بزرگ و سنتي در كشور ما (مسابقه هاي پيروزي و استقلال) شاخص ترين نمونه اين تاثيرگذاري جادويي از طريق كلمات و جملات به شمار مي آيد. گرچه در سال هاي اخير مسئولان اين دو باشگاه پرطرفدار پايتخت با درايت و مديريتي قابل تحسين كوشيده اند تا از بار حساسيت كاذب اين ديدارها بكاهند، اما هنوز و همچنان جدال بازيكنان و مربيان اين دو تيم روي كاغذ نشريات تماشايي ـ و خواندني ـ است. هنوز خيلي ها فراموش نكرده اند كه همين چند سال پيش در پي هيجانات كاذبي كه پيش از برگزاري اين مسابقه همواره حساس ايجاد شده بود تعدادي از بازيكنان هر دو تيم در پايان و در مقابل چشم و نگاه ميليون ها ايراني مشتاق و علاقه مند به ضرب و شتم همديگر پرداختند كه متاسفانه فرجام خوشايندي نداشت و با جريمه و ايجاد محدوديت به پايان رسيد. چند سال پيش لحظه درگيري فيزيكي برخي اعضاي اين دو تيم دستمايه فيلم مستندي قرار گرفت كه مازيار بهاري كارگرداني آن را برعهده داشت و نام جالب و بامسماي فوتبال به سبك ايراني را برايش انتخاب كرده بود. تلاش سازنده اين فيلم مستند بر آن استوار است تا ريشه هاي عشق به فوتبال و تاثير آن در اجتماع را به تصوير بياورد.
در بخش ديگري از فيلم ياد شده روحيه ظريف و حساس دختر جوان محجبه اي به تصوير كشيده مي شود كه يك دسته گل خريده و در حالي كه براي تماشاي تمرين اعضاي تيم پيروزي به تپه هاي داووديه رفته قصد دارد تا آن را به پاس اولين گل او به آمريكا به حميد استيلي اهدا كند. بي  آن كه اصلاً او را ديده يا با وي حرف زده باشد. البته به نظر مي رسد همين سوژه قابليت آن را دارد تا با جست و جو در زمينه هاي تاثيرگذاري قهرمانان و چهره هاي شناخته شده ورزشي بر نوجوانان و جوانان، خود به يك فيلم بلند تبديل شود. اما فيلمساز با گذركردن از آن تنها بخش كوچكي از راز و رمز فوتبال ايراني را به نمايش مي گذارد تا فرصت بيشتري براي پرداخت و پرورش سوژه انتخابي خود داشته باشد. در همين مسير چشم دوربين او به سراغ يك جوان عاشق فوتبال مي  رود كه با پوشيدن پيراهن قرمز (سمبل باشگاه محبوب خود) از شهرستان به تهران و دفتر نشريه «پيروزي» آمده تا بهروز رهبري فرد ـ كه بازيكن محبوب اوست ـ را از نزديك ببيند، اما وقتي چشمش به مهدي هاشمي نسب مي افتد (بازيكني كه در زمان ساخته شدن اين فيلم با جنجال فراوان از تيم پرسپوليس به استقلال منتقل شده بود) منقلب مي شود و اشك و خشم توامان در نگاهش موج مي زند. واكنشي كه حتي در زمان عكس انداختن آن دو با همديگر هم تغيير نمي كند.
فيلم مستند فوتبال به سبك ايراني چنان كه از نامش هم برمي آيد تلاشي است براي اين كه مشخصه هاي نوع متفاوتي از ورزش جهاني فوتبال ـ كه قطعاً جزو مردمي ترين و در عين  حال احساساتي ترين نوع آن است ـ را به نمايش بگذارد. از چنين زاويه اي است كه سفر فيلم و فيلمساز به آلمان و شهر برلين براي انجام گفت و گو با علي دايي (در زمان حضور او در باشگاه هرتابرلين) چندان عجيب جلوه نمي كند. مصاحبه هاي كوتاه فيلم با دايي و طرفداران آلماني اين بازيكن ارزنده تاريخ فوتبال كشورمان ـ كه به شهادت فيلم با خريد پيراهن هاي شماره او در تيم هرتابرلين، عكس يادگاري انداخته اند و مهم تر از همه ساخت يك ترانه «هوي متال» براي علي دايي از او حمايت كرده اند ـ از نقاط قوت فوتبال به سبك ايراني است.

پرونده
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
سينما
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |