چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
گزارشي از همايش بين المللي «هايدگرو آينده فلسفه در غرب و شرق» واپسين بخش
تفكر آينده
004554.jpg
اشاره: در نخستين بخش مطلب حاضر، گزارشي از سخنراني دكتر اعواني، جورج پيتسون استاد دانشگاه آكسفورد، ماريتيو پاگانو؛ استاد دانشگاه تريست ايتاليا، سيمون كريچلي؛ استاد مدرسه نوين پژوهش اجتماعي درنيويورك و بخشي از سخنراني دكتر رضا داوري با عنوان «پايان فلسفه، پايان هستي» به چاپ رسيد.اينك واپسين بخش گزارش از نگاه شما خوانندگان گرامي مي گذرد:
مسعود سعادتمند
داوري با اشاره به اين نكته كه فلسفه در نظر هايدگر نتيجه و سود ندارد و كسي كه در سوداي سواد است، اهل فلسفه نيست، خاطرنشان كرد: «فلسفه را نمي توان خرج كرد، مسائل سياسي، اجتماعي و علمي با فلسفه حل نمي شود. فلسفه به درد معاش نمي خورد، اما معاش بر فلسفه استوار است. فلسفه در تاريخ هميشه اثر خود را گذاشته است و با فلسفه اساس تاريخ گذاشته مي شود.»
اين استاد دانشگاه تهران در ادامه اظهار داشت: «نظر هايدگر اين است كه هر كدام از ادوار تاريخ با فلسفه تعين و قوام خودش را پيدا كرده است. دوره يوناني؛ دوره عالم مداري است، دوره قرون وسطي و شايد دوره اسلامي ما، دوره اي است كه وجود، خداست و عالم در علم خداست.»
وي با اشاره به اينكه تاريخ با فلسفه در حال تفسير شدن است و هايدگر معتقد است تاريخ غربي، تاريخ هستي است گفت: «هايدگر گفته است در هر دوران از سه دوراني كه تاريخ اروپا تقسيم كرده است، در دوران اول، بشر كامل و مثال بشر پهلوان است؛ در دوران دوم، مثال بشر قديس است و در دوران سوم، مثال بشر مهندس است. اين تصوير رهبري و آموزگاري فلسفه را بيان مي كند،  فلسفه بيان مي كند چه كسي مؤثر است؟ چه كسي تصميم مي گيرد؟ و مقصد و غايت كجاست؟»
داوري در ادامه اظهار داشت: «فلسفه يعني بحث، رد، قبول و اثبات. دكارت و كانت وظيفه آموزگاري خود را انجام دادند. آثار مختلف در هر زمان به زباني با ما حرف مي زنند. هايدگر با ما از تاريخ هستي حرف مي زند، او مورخ تاريخ هستي است.»
وي به اين نكته كه پايان فلسفه پايان تاريخ هستي است، اشاره كرد و افزود: «دريدا زبان استدلال را رد مي كند؛ براي فيلسوف مشكل است كه زبان خطابه مورد قبول واقع شود و زبان استدلال رها شود. دريدا وقتي از زبان خطابه دفاع مي كند، طنين كلمات هايدگر را در كلامش مي توان ديد.»
داوري در ادامه گفت: «پايان متافيزيك براي آگوست كنت، عصر پيشامد علم بود و براي هايدگر عصر پوشيدگي و عصر به نهايت رسيدن نيست انگاري است. در دوره جديد نيهيليسم به انتهاي خودش مي رسد، بحثي كه در آثار نيچه درباره مدرنيته آغاز شد، عمقش را در هايدگر مي تواند ديد.»
وي در پايان سخنانش اظهار داشت: «پايان متافيزيك به معناي پايان تفكر نيست؛ تفكر همواره هست و فلسفه نيز همچنان وجود دارد. فلسفه به معناي همنوايي با وجود و گوش دادن به وجود است.»
متافيزيك نخستين فلسفه است اما آخرين فلسفه نيست. هايدگر از چيرگي بر متافيزيك براي رجوع به اساس آن سخن مي گويد و بر آن است كه در اين طريق ماهيت انسان دستخوش تغيير مي شود و انسان تعريفي غير از حيوان ناطق پيدا مي كند. چيرگي بر متافيزيك يعني تفكر در خود هستي.
اين كه هايدگر در «متافيزيك چيست؟» به ناگهان هستي را در تقابل با نيستي يا عدم معني مي كند. انديشه او را در معرض انتقاداتي قرار مي دهد:  اگر هستي (وجود) خود هستنده (موجود) نيست، پس هستي در نهايت همان ناموجود يا عدم است. از اين قضايا مي توان نتيجه گرفت كه هستي اصلاً نيست و وجود ندارد مگر به صورت مفهومي انتزاعي كه بر همه موجودات كليت و شمول دارد. بدين قرار مي توان به همان سادگي كه تئودور آدورنو در «ژارگون اصالت» گفته است نتيجه گرفت كه هايدگر عمرش را بر سر هيچ و پوچ هدر داده، اما به جاي اقرار به اين شكست، خود را به كرگوشي زده و استبداد رأيش را در پس كلمات مطنطن و تأكيدي پنهان كرده است.
هايدگر در ايران
«بيژن عبدالكريمي» پژوهشگر فلسفه نيز گزارشي از طرح «هايدگر در ايران» ارائه كرد.
وي در اين سخنراني به ريشه هاي هايدگرشناسي در ايران اشاره كرد و ضمن ارائه و نقد برداشت هاي گوناگوني كه از هايدگر شده سخن گفت.
عبدالكريمي به خاستگاه تفكر هايدگر و سوء فهم هايي پيش آمده از اين تفكر اشاره كرد و با تبيين پاره اي بدفهمي ها سعي در تدقيق در اين موارد داشت.
وي ضمن برشمردن افق هاي پيش روي پژوهش در اين باره خاطرنشان كرد كه «عدم آشنايي درست ما با انديشه هاي هايدگر يكي از دلايل بدفهمي آثار اوست.»
جورج پيتسون كه خود نيز از ميهمانان اين همايش بود در كتاب «هايدگر متأخر» مي نويسد كه نه فلاسفه اي چون كاسيرر و ياسپرس و نه الهيات دان هايي چون بارت، بولتمان و تيليخ از نظر هايدگر متفكر به شمار نمي آمدند. تفكر هايدگر متأخر، به رغم تنوع مضامين، نشاني واحد بر پيشاني دارد كه «به باور بعضي، از حكمتي ژرف تر از حكمت متفكران دانشگاهي و متوليان معرفت حكايت دارد و حال آن كه بعضي ديگر آن را ناشي از ديدگاهي درباره تكليف فيلسوف و ملتزم به آن ديدگاه مي دانند كه اگر نگوييم ديدگاهي قلب و نمايشي است، اما مي توان گفت كه نخبه گرايانه و تمامت خواهانه است و با سياق بياني پر هيمنه و تفوق طلب وعده هايي مي دهد كه به جاي آوردني نيستند- نوعي فيلسوف شاه افلاطوني اما بدون اصول منطق و ديالكتيك. از اين منظر، هرگونه ادعايي بر فيلسوف بودن هايدگر كاذب و قلابي است. او را در نهايت مي توان نوعي پيامبر سكولار يا شاعر نيمه عارف دانست كه كلماتش تنها كساني را جلب مي كند كه شيفته اين گونه واژه ها هستند؛ به بياني ساده، يك سوفسطايي امروزي و مدرن.»
افزون بر اين، شايد بتوان گفت كه اساساً هايدگر از جواني و حتي از نوجواني تا مرگ به دنبال چيزي نبود جز همان خداي فرانسيس قديس يا كي ير كگور يا خداي همه خداجويان مخالف با مرجعيت كليسا.
هايدگر و آينده فلسفه
ديترتومه، استاد دانشگاه سنت كالن يكي ديگر از سخنرانان اين همايش بود كه تحت عنوان «هايدگر و آينده فلسفه» سخن گفت.
وي با برشمردن نكات كليدي در انديشه  هايدگر و موقعيت فعلي فلسفه ورزي در جهان معاصر به نقش هايدگر در فيلسوفان پس از خودش نظر كرد و اين تأثير را بسيار فراوان دانست.
تومه، هايدگر را فيلسوفي عميق كه نياز به بازخواني جدي دارد معرفي كرد و گفت: «فهم هر روزه  ما در شناخت او با تدقيق در آرايش روز به روز متغير است.»
وي به نقش هايدگر در پيشبرد فلسفه اشاره كرد و يادآور شد: «هايدگر پرسش هاي بنياديني را مطرح مي كند كه پاسخ به آنها نياز فلسفه آينده است.»
هايدگر در فصل يك از «چه خوانده مي شود تفكر؟» مي نويسد: «... علم همواره و به شيوه خاص خود با تفكر سر و كار دارد. اما اين شيوه تنها پس از ديدني شدن گسلي مي تواند خالص و در نتيجه ثمربخش باشد كه ميان تفكر و علوم قرار دارد و در واقع، گسلي است كه پلي بر آن نتوان زد. در اين جا تنها جهش وجود دارد و پلي در ميان نيست. از اين رو، در همه پل هاي ناگزير، موقتي و مالروي كه امروزه انسان به وسيله آنها ميان علم و تفكر را با مشغله اي راحت پر مي كند، چيزي جز آفت و بلا وجود ندارد... . تنها مي توانيم فكر كردن را بياموزيم كه آنچه را فرادهش تاكنوني به عنوان تفكر شناخته است نياموزيم. براي انجام دادن چنين كاري در عين حال بايد اين [تفكر سنتي]را بشناسيم.»
چون نيك بنگريم، درمي يابيم كه نه تنها مراد هايدگر از تفكر و از اين رو، از زبان تفكر و زبان به معنايي كه فرادهش دوهزار و پانصدساله مغرب زمين فراداده است نيست، بلكه رهيافت به تفكر و زباني كه مقصود اوست مستلزم فراگذار از فرادهش ديرينه و چيرگي بر آن است. اين فراگذار، كه به تعبيري ديگر، همان جهش است، البته مستلزم شناخت،  تشريح و ساختارشكني فرادهش است و حق آن است كه هايدگر در اين باره به فتواهاي كلي بسنده نكرده است. «هستي و زمان» شاهدي روشن بر ساختارشكني گام به گام،  دقيق و روشمند سنت متافيزيك از افلاطون تا نيچه است.
ايرانيان و هايدگر؛ فهم نادرست
بخش ماقبل پاياني اين همايش اختصاص به سخنراني «شهرام پازوكي» داشت. وي درباب «آينده شرق و غرب: گفت وگوي هايدگر و متفكران ايراني مسلمان» سخن گفت.
پازوكي در ابتداي سخنانش اين سؤال را مطرح كرد كه «آيا هايدگر امكان تفسير عرفاني دارد يا نه؟» وي در پاسخ به اين سؤال گفت: «در ژورناليسم چنين عنوان مي شود كه هايدگر اصلاً درباره عرفان سخني نگفته و هيچ تناسبي با اين موضوع ندارد و اين امر جاي تعجب فراوان دارد.»
پازوكي به تفسيرهاي پروتستان ها اشاره كرد و يادآور شد: «حتي تفسيرهايي كه پروتستان ها از آراء هايدگر ارائه داده اند نشان دهنده اين است كه امكان اين تفسير از هايدگر وجود دارد.»
عضو هيأت علمي مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه در ادامه به دريافت هاي نادرست ايرانيان از هايدگر اشاره كرد و افزود: «ايراني ها به درستي هايدگر را نخوانده اند، از اين رو در تفسير آراي او علي الخصوص برداشت هاي عرفاني از آثار وي دچار مشكلات فراواني هستند.»
وي در بخش ديگري از سخنانش با طرح اين سؤال كه آيا هايدگر در آثارش به  طور مستقيم از شرق صحبت كرده يا نه و اگر سخن گفته چگونه بيان كرده است، گفت: «هايدگر در آثارش هيچ گاه سخن از شرق نگفته است چرا كه او متفكري غربي است، اما در اواخر عمرش در پيامي كه به سمپوزيوم «هايدگر و شرق» در آمريكا مي فرستد مي گويد: «اكنون زمان مناسبي است كه ديالوگي ميان شرق و غرب برقرار شود.» ولي هايدگر به اين نيز بسنده نمي كند و در جايي مي گويد:«دنياي غرب وارد «دوره عسرت» شده است و آن دوران مدرن است.»
هايدگر با اشاره به نقش متفكران در اين باره مي گويد: وظيفه متفكران فهم اين عسرت است و عدم فهم آن، «عسرت بارترين» دوران است.
پازوكي با اشاره به اين كه هايدگر در پي پاسخ به سؤال غرب چيست و مغرب كجاست به يونان باستان مي رسد، خاطرنشان كرد: «مراد هايدگر از شرق و غرب جغرافيايي نيست بلكه مي گويد، تمام تاريخ فلسفه رومي است نه يوناني و فلسفه هم به اين معنا غربي است. فلسفه در ذات متفكر غربي است و غربي بودن يعني يوناني بودن.»
وي در ادامه به قصد هايدگر در عبور كردن از تفكر متافيزيكي نظر كرد و گفت: «هايدگر با رسوخ در تفكر متافيزيكي مي گويد تفكر متافيزيكي( غربي) فلسفي داراي اوصاف زيادي است كه اولاً در آن وجود به فراموشي سپرده شده است و ثانياً تفكري است كه بنيادش بر سوبژكتيويته است.»
وي با اشاره به اين كه بسط كامل اين تفكر ما را به چهار ساحت رهنمون مي كند، افزود: «اول، غفلت از معناي وجود فراگير شده و پيدايش تكنولوژي ما را اسير خود كرده است (البته ماهيت تكنولوژي صرفاً  تكنيك نيست). دوم، ساحت قدس فروبسته و خدايان غايب گشته اند. سوم، انسان بي وطن و بي خانمان شده است و چهارم اين كه تفكر حسابگر عرصه را بر تفكر معنوي (كه در شعر و شاعري و هنر جلوه مي كند) كم كرده است.»
با اين اوصاف، پازوكي نتيجه گرفت كه «تفكر هايدگر رو به ساحت قدس دارد، معنوي و حضوري است و بنيادش بر درك خويشتن است. پس بنياد تفكرش بر عرفان است.»
وي به ديدار سارتر و هايدگر در اواخر عمرش اشاره كرد و گفت: «سارتر  مي گويد كه پس از ديدار با هايدگر احساس كردم كه او عارف شده است.»
پازوكي به ارجاعات هايدگر به آثار تيتوس اكهارت اشاره كرد و خاطرنشان كرد: «يكي ديگر از شخصيتهايي كه اولين واسطه براي گفت وگوي عرفان اسلامي با هايدگر است، كربن است چرا كه اوصافي كه او براي تفكر غربي برمي شمارد، در آثار عرفاي اسلامي نيز مشهود است.»
پازوكي در پايان با اشاره به اين كه مغربيان چاره اي ندارند مگر اين كه به سمت مشرقيان روآورند دوباره به سخن هايدگر اشاره كرد و گفت: «دوباره مي گويم كه به نظر من هرچه زودتر بايد ديالوگي با متفكران عالمي كه نزد ما شرقي است شروع شود.»
هايدگر در جامعه جهاني امروز
بخش پاياني اين مراسم اختصاص به سخنراني «سيد فريد اوليايي» ،  از دانشگاه تحقيقات اروپايي يونسكو، داشت.
وي كه تحت عنوان «نقش هايدگر در جامعه جهاني امروز» و به انگليسي سخن مي گفت، خاطرنشان كرد: «تفسير هايدگر از جهان ما را به شناسايي دقيق آنچه در جهان در حال جريان است رهنمون مي كند.»
اوليايي به جايگاه دموكراسي و آزادي در جهان معاصر اشاره كرد و يادآور شد: «هايدگر شرايطي را فراهم مي كند كه به واسطه آن مي توان به ذات آزادي در جهان معاصر نزديك تر شد.»
وي با اشاره به اين كه اگرچه در خلال زندگي هايدگر به نقاطي برمي خوريم كه به نظر سياه مي رسد اما بايد اين رهيافت را به گونه اي فراهم كرد تا بتوان از اين موارد براي پيشرفت بشر در دموكراسي و آزادي بهره برد.
اوليايي در پايان يادآور شد: «خوانش صحيح آراي هايدگر ما را به ارزش آزادي و دموكراسي بيش از پيش رهنمون مي كند.»
در راه ماندن براي هميشه
هايدگر خود را متفكر مي دانست و تفكر به باور او به هيچ وجه آن فعاليت ذهني و طبيعي نبود كه همه انسانها از آن برخوردارند. او به تدريج به جاي متافيزيك از فلسفه و سپس از «بينش» و نهايتاً از تفكر سخن مي گويد. اين تفكر، تفكري ديگر است. اين تفكر به بيان نامدني، كه هايدگر صدهزار صفحه درباره آن گفته و نوشته است، يا دست كم اين تفكري كه زباني نو و حتي گرامري تازه مي طلبد، نقطه عزيمت هايدگر متأخر است. سخن از نقطه عزيمت از آن روست كه هايدگر اغلب تفكر متأخر خود را به راه تشبيه كرده است و در واپسين  سالهاي عمر اصرار ورزيده است كه مجموعه آثارش را «راه ها و نه كارها» بنامند.
هايدگر در «چه خوانده مي شود تفكر» (مرور درس گفتار ،۵ فصل ۲) مي گويد: «تفكر خود نوعي راه است. ما تنها بدين طريق به اين راه پاسخ مي گوييم كه در راه بمانيم. در حين ره سپردن به آهنگ راست كردن راه در راه ماندن يك حرف است و در طول راه صرفاً  در جايي مستقر شدن و به گفت و شنود درباره راه دل مشغول داشتن حرف ديگري است؛ گفت و شنود در اين باب كه آيا مسافات قبلي و بعدي راه فرق دارند و اين فرق چگونه است و در اين باب كه چه بسا اين فرق مايه ناسازگاري باشد البته درخور آناني است كه هرگز نه طي طريق مي كنند و نه حتي عازم راه مي شوند بلكه صرفاً بيرون راه رحل مي فكنند تا صرفاً  از همان جا همواره خود را به پختن تصورات و ژاژخايي درباره راه مشغول دارند. براي آن كه در راه شويم، بايد همانا عازم راه گرديم. ما اين ورود در راه به معنايي دووجهي مراد مي كنيم. يك وجه آن است كه ما بايد خود را بر خود ظهور چشم انداز راه و جهت راه گشوده داريم و وجه ديگر آن است كه گام در راه بگذاريم يا، به بياني ديگر، گام هايي برداريم كه راه تنها بر آنهاست كه راه مي گردد.»
به هر تقدير، مي  توان اين جمله افلاطون در «فايدروس» را شاهد آورد «دوست من، تفكر آدمي به اقتضاي سرشتش در فلسفه سكنا دارد.»
از اين رو، هايدگر به ما آموزاند كه همواره راهي براي عزيمت به مقصد هست تا در اين راه بينديشيم كه «چرا موجود هست و نه به جاي آن عدم؟»

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
رسانه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  رسانه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |