ندا انتظامی: کافی است که چشم‌هایتان را ببندید و به قطعه موسیقی سیمرغ گوش کنید تا برای هزارمین بار به قدرت جادویی اشعار فردوسی پی ببرید؛ قطعه‌ای که برای ساختش 3سال و 8ماه زمان صرف شده‌است.

آهنگساز - حمید متبسم

حمید متبسم آهنگساز این قطعه، نوازنده تار و سه‌تار و بنیانگذار گروه دستان است؛ گروهی که سال گذشته 20ساله شد. نگاهی به پرونده هنری این آهنگساز و نوازنده نشان می‌دهد که او به ادبیات و البته موسیقی ملی- ایرانی بسیار علاقه دارد. او در آلبوم «به نام گل سرخ» از اشعار شفیعی کدکنی، در «قیژک کولی» از اشعار سعدی، حافظ، مولانا، شفیعی کدکنی و در «مــاه عروس» از اشعار بهار، سایه، اخوان ثالث بهره برده است. استفاده از شعر شاعران ایرانی و حتی اشعار بومی در دیگر آلبوم‌های او یکی از ویژگی‌های کارش محسوب می‌شود و البته نکته مشترک دیگر آثار متبسم بهره بردن از نغمه‌های محلی و استفاده از سازهای ملی است. کنسرت سیمرغ با خوانندگی همایون شجریان 14 تا 17 تیرماه در تالار وحدت اجرا می‌شود.

  • آقای متبسم آهنگسازان ایرانی کمتر سراغ اشعار فردوسی رفته‌اند و اگر هم می‌روند نتیجه کار چندان دلنشین نمی‌شود. به‌نظر شما چرا به نتایج مطلوبی در استفاده موسیقایی از اشعار فردوسی نرسیده‌ایم؟

در اجتماع ما و اجتماع جهانی، مردم به شکل عام درگیر عادات هستند. زمانی که چیزی مرسوم شد، به سختی می‌توان تغییرش داد. به همین دلیل برای پرداختن به پدیده‌های نو باید روحیه پذیرش پدیده‌های نو را داشت. اشعار شاعران معنوی‌پرداز پارسی‌زبان چون از یک عشق آسمانی صحبت می‌کند و از طرفی پدیده عشق آسمانی یک پدیده نادیده و انتزاعی با ابعادی غیرمشخص است و هر کس در قلب خودش آن را تصور می‌کند، بنابراین آهنگسازی روی این اشعار راحت‌تر و روان‌تر صورت می‌گیرد؛ چرا که هر آهنگسازی می‌تواند ادعا کند این برداشت من از این پدیده است. اما زمانی که صحبت از تصور پدیده‌های جاندار و سه بعدی است، مثل رقص پروانه گرد گل، به‌دلیل اینکه برای تمام انسان‌ها تجربه شده و زیبایی‌هایش ملموس است، کار برای آهنگساز پیچیده می‌شود. از آنجایی که کار موسیقی ملی- سنتی ما درون‌گراست و به اینگونه پدیده‌ها نپرداخته، آهنگسازها و موسیقی‌دان‌ها وقتی وارد این عرصه می‌شوند تکیه‌گاه محکمی از تجربیات گذشتگان برایشان وجود ندارد.

در موسیقی اروپایی آهنگسازی چون ویوالدی قطعه‌ای به نام «چهار فصل» ساخته که در آن بهار، تابستان، پاییز و زمستان با ویژگی‌های ملموس خودش تصویر شده؛ پس در آن نوع موسیقی اگر یک آهنگساز بخواهد قطعه‌ای این چنینی بسازد پشتوانه‌ای قوی برای او وجود دارد. اما شعر فردوسی تصویر بیرونی و ملموس دارد و تمام صحنه‌های آن جاندار است و هرکس تصویر و تجربه‌خودش را از اشعار او دارد. در مرحله اول تصویر کردن صحنه جاندار کار را برای آهنگساز سخت می‌کند و به همین جهت است که آهنگسازان کمتر سراغ فردوسی رفته‌اند. اما از سوی دیگر شعر فردوسی به‌دلیل زنجیروار بودن داستان‌ها و مفاهیم به هیچ وجه نمی‌تواند در کنار شعر شاعرهای دیگر قرار گیرد. در آلبوم‌های موسیقی معمولا مثلا یک تصنیف با شعر مولانا در کنار یک تصنیف با شعر حافظ یا شعر سعدی قرار می‌گیرد.

  • به عبارت دیگر این قابلیت در اشعار فردوسی وجود ندارد؟

به این سه مصرع از سه شاعر مختلف توجه کنید؛ «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست» از حافظ، خیلی شبیه «بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود» از دیوان شمس یا «کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی» از سعدی است. اگر این اشعار در کنار هم بیاید شاید افراد غیرمتخصص متوجه نشوند که این اشعار از چه شاعری است. اما به محض اینکه گفته شود «بپرسید سیندخت مهراب را/ ز خوشاب بگشاد عناب را» کسانی که زیاد هم با ادبیات آشنا نیستند، به‌دلیل وزن و جاندار بودن مفاهیم سریعا ذهنشان به سمت فردوسی می‌رود. به همین دلیل زمانی که یک آهنگساز به سراغ اشعار فردوسی می‌رود، باید با اشعار فردوسی کار خود را آغاز کند و ادامه و پایان بدهد؛ مگر اینکه بخواهد یک کار متفاوت و مدرن ارائه بدهد. اما به‌عنوان یک موسیقی کلاسیک نمی‌توان با اشعار فردوسی کار را آغاز کرد و با مولانا، حافظ یا سعدی ادامه داد. از سوی دیگر شعر فردوسی پیچیدگی دیگری هم دارد؛ تمام اشعار شاهنامه فردوسی بر وزن «فعولن فعولن فعولن فعل» استوار است. شعرهای فردوسی با قلم و تصویرگری بی‌نظیرش با وجود داشتنِ وزن ثابت، در هر مصرع و هر بیت مفاهیم متنوعی دارد. اما زمانی که به‌عنوان یک آهنگساز می‌خواهید برای این اشعار موسیقی بسازید درگیر وزن می‌شوید. این وزن است که در موسیقی تنوع ایجاد می‌کند. حال این آهنگساز است که باید دنبال وزن‌های جدیدی باشد تا بتواند غم، شادی، عشق و حسرت‌بار بودن صحنه‌های مختلف را تصویر کند. به همین دلیل است که ساخت موسیقی برای اشعار فردوسی دشوار است.

  • دشواری‌هایی که شما عنوان کردید وجود دارد، اما در این میان جذب مخاطب هم مهم است که دشواری‌های خاص خودش را دارد. در پروژه موسیقی سیمرغ چه روندی را طی کردید که با وجود این پیچیدگی‌ها بتوانید مخاطب را نیز جذب کنید؟

نگارش روان موسیقی که به گوش مخاطب دلنشین بیاید، کار ساده‌ای نیست. همیشه آرزو داشتم روی شعرنو و شعر فردوسی موسیقی بسازم. هرکاری توان و البته جسارت می‌خواهد. باید به آن جسارت رسید که بتوان لایه‌های مختلف موسیقی را با شعر پیوند داد تا شنونده نیز ارتباط خودش را از دست ندهد. باید بگویم این روند، دشوار است. ملودی‌ساختن کاری پیچیده‌ای است و به‌ویژه وقتی ارتباط با شعر نیز به میان می‌آید، دشوارتر هم می‌شود. در واقع زمانی یک آهنگساز به سراغ فردوسی می‌رود که پیوند قوی با آن داشته باشد. حال باید به شکلی ملودی‌ها را بسازد که شنونده خودش را به خوبی در داستان احساس کند. شنونده باید خودش را وسط مجلس رزم یا بزم حس کرده و تمام حالت‌های شعر را به کمک موسیقی به سادگی درک کند.

  • بازخورد کنسرت سال گذشته نشان داد که مخاطبان چنین حسی را حین اجرا تجربه کرده بودند.

در مرحله اول سعی کردم در تلفیق شعر و موسیقی اغراق نکنم. یعنی اگر مخاطب کلامی از زبان خواننده می‌شنود، به‌گونه‌ای شعر و موسیقی تلفیق شده باشند که شنونده احساس کند یک نفر برای او شعر را دکلمه می‌کند. از طرف دیگر کوشیدم ملودی‌ها شیرین و متناسب با شعر باشد.

  • به همین دلیل ساخت این قطعه یک ساعته نزدیک به 4سال زمان برد؟

بله. طولانی شدن این قطعه به‌مدت 3سال و 8ماه به این دلیل بود که من بارها به ملودی‌ها، اشعار و فضای موسیقی فکر می‌کردم و ممکن بود فردای آن روز تمام ملودی‌هایی را که ساخته بودم دور بریزم. به این فکر می‌کردم که این قطعات موسیقی چیزی نیست که اشعار فردوسی می‌گوید. فردوسی در یک بیت می‌گوید «چو خورشید تابنده شد ناپدید/ در حجره بستند و گم شد کلید» در این بیت فردوسی به زیبایی، به شب رسیدن روز را تصویر می‌کند؛ حال یک آهنگساز باید بتواند به روان‌ترین شکل این بیت را با موسیقی تصویر کند. به همین دلیل خودم را چنان در اختیار اشعار فردوسی قرار دادم که خود را در مقابل اشعار او ناتوان احساس می‌کردم؛ هیچ‌گاه از کار خودم راضی نبودم و لحظه به لحظه به‌خودم می‌گفتم هنوز موسیقی من به عظمت اشعار فردوسی نرسیده است و باید ملودی دیگری پیدا کنم.

  • معمولا موسیقی آثاری که براساس روایت‌های شاهنامه ساخته می‌شود، کلاسیک و غربی است، اما در این پروژه شما از سازهای ایرانی استفاده کردید و یک کار کاملا ایرانی ارائه دادید. با توجه به محدودیت صداهای سازهای ایرانی و کوکشان این روند چگونه شکل گرفت؟

تخصص من موسیقی ایرانی است. اما از سوی دیگر در درجه اول می‌خواستم روی اشعار فردوسی کار کنم و در درجه‌دوم می‌خواستم اشعار فردوسی را با استفاده از ابزار ایرانی ولی با بافت سمفونیک کوچک ایرانی ارائه بدهم؛کاری که در موسیقی ایرانی به خاطر مشکلات سازهای ایرانی از نظر کوک ساز و تمام مسائل دیگر آن کمتر صورت گرفته است. ما هنوز یک ارکستر ایرانی نداریم؛ البته کارهای با ارزشی در این زمینه صورت گرفته ازجمله ارکستر بزرگ مضرابی استاد دهلوی ولی این فعالیت‌ها خیلی محدود است و هنوز به جایی نرسیده‌ایم که به‌صورت یک فرهنگ در بیاید. ما هنوز در سازمان‌های فرهنگی ایران ارکستری ثابت از سازهای ایرانی و ملی نداریم.

  • از ابتدا همایون شجریان را به‌عنوان خواننده سیمرغ در نظر داشتید؟

اصولا هر آهنگسازی برای یک خواننده سولیست یا نوازنده سولیست براساس امکانات موجود قطعه موسیقایی خودش، نُت می‌نویسد. همایون شجریان یکی از تواناترین خواننده‌های موسیقی ما است. توانایی او در وزن‌های مختلف، کوک‌های مختلف، تغییر مایه، تمیز خواندن و به‌خصوص خواندن اصوات بالا که من در این قطعه بسیار به آن نیاز داشتم، مثال‌زدنی است. از روز اول ذهن من با توجه به مواردی که به آن اشاره کردم، به سمت همایون شجریان رفت. قبل از اینکه نوشتن «سیمرغ» را شروع کنم، با او صحبت کردم و زمانی که او موافقت خود را اعلام کرد، لحظه به لحظه با تصور صدای او نوشتم. البته این موضوع به این معنی نیست که خواننده دیگری نمی‌توانست این قطعه را بخواند. ولی از همان ابتدا نام همایون و «سیمرغ» برای من پیوندی عاطفی ایجاد کرد.

  • درخبرهای اولیه، از این کار به‌عنوان اپرا یاد می‌شد. آیا از اول قرار بود سیمرغ به شکل اپرا باشد یا به بنا به دلایل دیگری این موضوع منتفی شد و قرار شد که همایون شجریان به جای همه شخصیت‌ها بخواند؟

شعر فردوسی به آهنگساز اجازه نمی‌دهد که از آن اپرا یا اپرت بسازد.

  • اما قبلا این اتفاق در آثار آقای چکناواریان تجربه شده بود.

در آن کارها، از شعرهای فردوسی به شکل محدود استفاده شده و کار بیشتر،‌سازی‌ است تا آوازی. شرط اپرا این است که هرشخصیتی از زبان خودش صحبت کند اما در شاهنامه یک راوی هست که داستان را تعریف می‌کند. این شکل برای ساخت اپرا کافی نیست. اپرا تئاتر موزیکال است، که حرکت دارد و هر شخصیت دیالوگ‌های خودش را می‌گوید.

  • با توجه به این صحبت‌ها برای این کار چه فرمی را در نظر می‌گیرید؟

موسیقی و فرم «سیمرغ» درون خودش است و شبیه هیچ کدام از فرم‌های ایرانی و خارجی نیست، برای همین از آن به‌عنوان قطعه «سیمرغ» یاد می‌کنم.

  • ادبیات ایرانی، به‌ویژه داستان‌های شاهنامه برای مردم جالب است. اما معمولاً وقتی آهنگسازها براساس اشعار شاعران، آهنگ می‌سازند یا ملودی‌های دشوار می‌نویسند که مخاطب نمی‌تواند با آن ارتباط بگیرد یا کار را خیلی ساده و ابتدایی طراحی و اجرا می‌کنند.

هنرمند باید پیشرو باشد و می‌بایست ذائقه و دانش شنوایی شنونده را بالا ببرد و با یک بده‌وبستان صحیح گام به گام با مخاطب پیش برود و این روش باعث فرهنگسازی‌ می‌شود؛یعنی باعث می‌شود در طول تاریخ و به مرور زمان رشد فرهنگی و تاریخی یک فرهنگ به‌وجود بیاید.

  • با توجه به همه دشواری‌هایی که در ساختن «سیمرغ» روی اشعار فردوسی عنوان کردید، آیا ساخت موسیقی براساس شاهنامه را ادامه خواهید داد؟

نمی‌دانم در آینده چه پیش خواهد آمد. باید ببینم در چه فضایی قرار می‌گیرم. در حال حاضر به داستان‌های نظامی گنجوی فکر می‌کنم. این فکر مثل نسیمی می‌آید و می‌رود. باید دید آینده چه پیش می‌آورد.

کد خبر 139294

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز