داستان "بيكن كانادايي" از این قرار بود که براي سياستمداران آمريكايي پس از اتمام جنگ سرد دیگر کسی برای دعوا و مرافعه جهانی پیدا نمیشد. قضیه آنجا بیخ پیدا میکند که رکود اقتصادی دارد رخ مینماید و مسائل فرهنگی و موارد ناهنجار دیگر نیز کم کم دارد از سوی منتقدان داخل و خارج امریکا از زمزمه به فریاد تبدیل میشود. برای همین مشاوران کاخ سفید در رایزنی با رئیسجمهور به این نتیجه میرسند که فعلا کمی یقه کاناداییهای همسایه را بگیرند تا بعد....
مایکل مور فیلمنامه بیکن کانادایی را خودش نوشته بود و یک دو جین عوامل سرشناس فنی هم دور و برش بودند حتی «هاسکل و کسلر»، مدیر فیلمبرداری بیکن کانادایی بود و فیلم با تهیه کنندگی خود مایکل مور و یکی دو نفر از هم دوستانش مثل دیوید براون و استیو گالین و استودیو «پولیگرام» تولید شد.
بازیگران فیلم هم افرادی بودند که در زمینه کارهای اینچنینی یعنی فیلمهایی با مضمون کمدي در ژانر درام اجتماعی به اضافه یک صاحب تجربه و اعتبار به شمار میآمدند کسانی مانند آلن آلدا، ری پرلمن، ریپ تورن و حتی جان کندی. نتیجه این فیلم استقبال خوب به میزان توقعی بود که از فیلم میرفت و فروشش در بازار جهانی نیز بر همین منوال موفق بود.
و این یعنی موفقیت برای آقای کارگردان در یک محیط امن کاری با نگاهی پر از آرامش به آینده. اما گویا مایکل مور علاقهای به ماندن در این فضا نداشت. از همین جاست که دیگر تکلیف هیچ کس با او روشن نیست. حالا چند سالی از فیلم مستند جنجالی او درباره 11 سپتامبر میگذرد و غائله ختم شده ، اما مور دست بردار نیست و میخواهد سر در هر سوراخی کند و فیلمی بسازد. هر چقدر که مثلا فیلمهای معدود داستانی او قابل هضم و قابل همذاتپنداری بود کارهای مستندش به مذاق خیلیها در داخل آمريكا جور درنمیآید.
در سيكو او به مانند هميشه سراغ مباحثی رفته که پس از آشکار کردنش؛ ذی نفعها شامل سیاسیون و بخش حکومتی و همچنین کلهگنده های بخش خصوصی سعی در (لاپوشانی) و به اصطلاح مخفی کاری داشتند. اینجاست که مایکل مور این لاپوشانیها را رو میکند و فلان موسسه یا سناتور یا فلان بخش از حکومت یا تعدادی از عوامل درجه یک کاخ سفید را در گوشه رینگ به دام میاندازد و تا میتواند با روش خودش به نواختن ضربات ادامه میدهد.
آنچه به عنوان پروسه درمانی و ارائه خدمات بهداشتی به شهروندان امریکایی (آنهایی که بیمهاند) در ظاهر وجود دارد و حتی در کشورهای دیگر به ظاهر سیستمی کارآمد جلوه گر میکند. در «بیمار»، از سوی «مایکل مور» مورد انتقاد واقع می گردد.
از نظر او، سازمانهای بیمهگر خصوصی که شهروند بیمه شده را تحت پوشش قرار میدهند نهایت جیبش را خالی اما دردش را باقی میگذارند و نه تنها کیفیت ارائه کارهای بیمارستانی ، بهداشتی و درمانی مناسب و کافی نیست که حتی در پروسههای نامهبازی کار به مرگ و میر میکشد و اصلا خبری از پوشش دادن نیست و در نهایت این شهروندان امریکایی بیمه شده از سوی بخش خصوصی هستند که بازنده اصلی نام میگیرند و در مقام مقایسه «مور» به این نتیجه می رسد که بخش دولتی پویاتر است.
طبق معمول ، مور با دوربین این طرف و آن طرف میرود و از گفتگو با مردم و بیماران، مدیران بیمه در بخشهای خصوصی و دولتی و نمایش صحنه های متاثرکننده این چالش را به تصویر میکشد. اما اصل قضیه اینجاست که در رینگ مایکل مور این بار کسی در آن گوشه گیر نخواهد کرد و چرا؛ برای این که ناکامی های متوالی و سالیان سال و ناکارآمدی و نقایص در سیستم مورد بحث فیلم یعنی پروسه درمانی و بهداشتی برای شهروندان چیزی نیست که کسی بخواهد لاپوشانی کند.
سیاسیون از هر حزب و روسای سازمان های بیمهگر دولتی و خصوصی از مدتها پیش در این رابطه دستها را بالا بردهاند. از همین روست که یکی از دروغهای خنده دار نامزدهای فرمانداری تا نامزدهای انتخاباتی ایالتی و سپس در مقیاس بزرگتر نامزدهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه به قضیه سروسامان دادن و بهینه کردن در خدمات بهداشتی درمانی به شهروندان امریکایی است.
دروغهایی که هرگز هم به واقعیت نمیرسند.
در "كاپيتاليسم يك داستان عاشقانه" نيز همين روند وجود دارد. مايكل مور در سال 2009 به سراغ بانكها و موسسات خصوصي اعتباري رفت و آنها را متهم به پول فروشي كرد.و در نهایت کاپیتالیسم را همچون شیطانی که که هیچگاه به دام نمیافتد تشبیه می کند.
خود مور درباره کاپیتالیسم می گوید:: اساساً ما قانونی داریم که قماربازی و شرطبندی را غیر قانونی میداند. اما به وال استریت اجازه میدهیم همین کار را انجام بدهد و با پول مردم بازی کند. بازار پولی و مالی چیزی فراتر از مقررات نیاز دارد و باید ساختار آن کاملاً تغییر کند. دمکراسی ورزشی نیست که فقط تماشاگر داشته باشد، بلکه همه باید در آن مشارکت کنند. اگر ما در آن مشارکت نکنیم، دیگر دمکراسی نیست. بنابراین سقوط یا صعود باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا نه بر اساس عملکرد او، بلکه بر اساس میزان حمایت ما از او رقم میخورد.
اما آخرين كار مور حمله بعدي كجاست نام دارد. كه اشاره به سياست هاي نظامي آمريكايي در خارج از مرزهاي اين كشور دارد. اين فيلم كه محصول 2015 است در دسامبر امسال به اكران رسيد.
*Dwight Garner/2012/A Contrarian Since childhood