عليرضا اميني در نظر داشته داستان دلتا ايكس تركيبي از اين دو سبك باشد روندي ناموفق كه در بهترين حالت تماشاگر در همان دهدقيقه ابتدايي قيد پيگيرياش را ميزند.
معجون انتزاع فردي با درام اجتماعي ميتواند منجر به داستانكهاي معمايي در يك فيلم اينچنيني گردد. معماها در چنين فيلمهايي سرآغاز روايتهايي هستند كه پيرنگ داستان بشدت به آنها وابسته خواهند شد. حالا تصور كنيد كه معماي فيلم از همان ابتدا لو برود و شخصيتها بيكاره جلوهگري كنند. دلتا ايكس معلوم نيست چرا اينقدر سهل و آسان معما ميگويد و جواب را نيز در لحظه ارائه مي كند.
داستان فيلم در باره سه زوج و مسافرت آنها به شمال كشور است. سياوش و حميد و بابك مردان قصه هستند و بيتا و الناز زناني كه در كنار مردانشان معماها را خلق ميكنند. روايت با مسافرت دو زوج اول به شمال پيگيري ميشود و پس از آن با ورود بابك و بيتا پيرنگ اصلي ماجرا قرار است سرو شكل بگيرد.
دلتا ايكس در پرداخت شخصيتهايش نه صداقت دارد و نه دلواپسي. تماشاگر چند زوج را ميبيند كه از رفتار برخي از آنها سريعا پي ميبرد كه آنها پيش از اين با هم نيز آشنا بوده اند. اين روند نه در اواسط فيلم كه در همان ابتداي فيلم رخ ميدهد. سياوش در مقام شخصيت اصلي مرد فيلم هيچ توازني ندارد. ديالوگهاي او و فيزيك حركتياش غيرقابل باورند. سكانس چرخ و فلك را به ياد بياوريد. در همان جا معلوم ميشود كه دلتا ايكس بازهم سراغ يك داستان كليشهاي و متشكل از يك مثلث عشقي رفته است. مثلثي كه اضلاع آن بي منطق كنار هم قرار گرفتهاند. اين مثلث عشقي شامل سياوش بيتا و الناز است. و جالب اينجاست كه در همان بزنگاه؛ سياوش با شنيدن نام بيتا خودش را لو ميدهد.
پراكندگي داستانكها براي روشن شدن صحت و سقم اين ماجراهاي عاطفي آنچنان مغشوش از كار درآمده كه ممكن است تماشاگر در اواسط فيلم تصور كند فيلم به اشتباه با اثر ديگري تدوين و پيوند خورده است. وجود كاراكتر رضا و همسرش در فيلم نيز يكي ديگر از اشتباهات عليرضا اميني است. اصلا حضور اين زوج در فيلم براي چيست؟ جز براي اينكه فرزند رضا در دريا غرق شود؟ و اين مصيبت با كپيكاري از يك فيلم معروف ساخته شود؟
تقابل مردان با زنان در دلتا ايكس غيرقابل باور است. الناز و بيتا رقيب نيستند اما تماشاگر باور نميكند. الناز از سياوش در باره عشق او به بيتا ميپرسد اما در ادامه جواب سياوش دروغ پردازيهايي او را لو ميدهد. روندي كه از ابتدا هم مشخص بود. تقابل مردان يعني سياوش و بابك نيز افول شديد دلتا ايكس را رقم ميزند. در كنار ساحل بابك كه گوش موبايل سياوش را گرفته فيلمي مشاهده ميكند كه الناز از شوهرش گرفته. بابك براي اين فيلم قيامت سرا ميكند.
جداي از اينها حضور كودك مرده و مادرش يعني همسر رضا كه در ساحل در بدر بدنبال جنازه فرزند خردسالش ميگردد؛ ايدهاي مصرف شده و بشدت كليشهاي است. يك ايده غم افزا و سراسر كسالت بار كه فقط براي بيان ديالوگ بيشتر و نقل قولهاي ارسطويي در فيلمنامه گنجانيده شده است.
به تجربه ثابت شده كه بيان پارادوكس در سينما به يك فيلمنامه ششدانگ نياز دارد. عليرضا اميني حقيقتا در دلتا ايكس معلوم نيست سراغ انتزاع رفته يا تركيب اجتماعي؟ نتيجه اما يك ملودرام مغشوش و بياثر است. فيلمنامهي ناقص و كارگرداني دمدستي با بازيهاي بشدت مصنوعي و ضعيف و همچنين استفاده نابجا از زمان و مكان و كپي برداري مطلق از فيلم موفق در جستجوي الي جاي انكار باقي نميگذارد كه اين اثر عليرضا اميني فيلمي ضعيف و كم توان است.
منبع: جام جم| نوشته مهدي تهراني