اما میانه این دشنامنامه او همتراز با تمام نارواها و ناسزاهای آزاردهنده اخلاقی و عرفیاش، خطاب به عارف چنین گفت: «تو آهویی مکن، جانا گرازی / تو شاعر نیستی، تصنیفسازی». این زشتگویی به ظاهر ساده، اما در باطن پرمعنا و موجز، در ابتدای قرن پشت سر را میتوان نمایهای پرمعنا از نگاه پرتبختر و بیمایهانگارانه اندیشورزان جامعه رو به پوستاندازی آن دوران، نسبت به مقوله ترانهسازی و ترانهسُرایی دانست.
عرصهای که به نسبت آوردههای فرهنگی و سلیقهسازیهای هنری، کمترین توجه و قدری ندیده و در بیشینه خوشاقبالی، هنرورزی کارورزانش در حد تعارفاتی چون «خوشذوقی» و «قریحهمندی» باقی مانده است.