چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۶
۰ نفر

همشهری آنلاین: برجام،فیش‌های حقوقی و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های چهارشنبه-۱۳ مرداد-جای گرفتند.

نعمت احمدی . حقوق‌دان در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«آمریکای کارتر تا اوباما» نوشت:روزنامه شرق،۱۳ مرداد

با تشکیل کنوانسیون حزب دموکرات در شهر فیلادلفیا - اولین پایتخت ایالات متحده- و پذیرش کاندیداتوری حزب دموکرات از سوي هیلاری کلینتون، انتخابات درون‌حزبی آمریکا به پایان رسید. در صد روز باقی‌مانده به انتخابات سراسری تعیین رئیس‌جمهور، دو حزب مهم آمریکا همه توان‌شان را در رسیدن به کرسی ریاست‌جمهوری کاندیدای خود صرف خواهند کرد. آنچه کاندیداها تا امروز در فعالیت‌هاي تبلیغاتی بيان کرد‌ه‌اند، بیشتر مصرف درون‌حزبی داشته تا رقیب حزبی‌شان را شکست دهند و آنچه از امروز به بعد کاندیداها بیان خواهند کرد، برای شکست کاندیدای حزب مقابل است و بُعد بین‌‌المللی آن نیز اهمیت پیدا می‌کند.

واقعه «واترگیت» و استعفای نیکسون، تأثیرگذارترین رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه آمریکا، به باور بسیاری از تحلیلگران، پایان تفکر حزبی و تعقل جمعی کاندیداهای حزب جمهوری‌خواه - به‌ويژه آنهايي که به ریاست‌جمهوری رسیدند- است. با استعفای نیکسون، جرالد فورد، معاون‌اول او که اتفاقا در کارزار انتخاباتی معاون‌اول نیکسون نبود و با رأی مردم به معاون‌اولی نرسیده بود، باقی‌مانده دوره ریاست‌جمهوری نیکسون را به‌عنوان رئیس‌جمهور به پایان برد. نیکسون و فورد نماینده طیفی از جمهوری‌خواهان پشتیبان شاه سابق ایران بودند؛ به‌ظاهر در کارزار انتخاباتی جرالد فورد جمهوری‌خواه و جیمی کارتر دموکرات، شاه ایران طرف جرالد فورد را گرفت. سایه رسوايی واترگیت آن‌قدر سنگین بود که جرالد فورد را از رسیدن به کاخ سفید با رأی مردم بازداشت.

جیمی کارتر دموکرات، اولین رئیس‌جمهور آمریکا بود که شب سال نو مسیحی را در خارج از کشور و آن‌هم در ایران گذراند و در نطقی احساسی، شاه را شریکی مهم و حکومت او را جزیره آرامش در دریای توفانی خاورمیانه معرفی کرد. در ژانویه سال بعد بود که بعد از نشست «گوادلوپ»، پرونده شاه با انقلاب مردمی ایران برای همیشه بسته شد؛ این اتفاق در ایام ریاست دموکرات‌ها رقم خورد. در دوم ژانویه سال بعد؛ یعنی اولین ژانویه استقرار جمهوری اسلامی، ٥٠ نفر از دیپلمات‌های آمریکایی در تهران، در اختیار دانشجویان تسخیرکننده سفارت بودند. کارتر دموکرات هرچه کرد از سومین ژانویه ریاست خود تا آخرین ژانویه‌ای که در کاخ سفید ماند، نتوانست شاهد آزادی گروگان‌ها باشد و همین مسئله باعث موفقیت رقیب جمهوری‌خواه او رونالد ریگان شد؛ شخصیتی جنجالی که از هنرپیشگی سینما به فرمانداری و سپس به ریاست‌جمهوری رسید.

جدال کمونیسم و سرمایه‌داری در ایام ریاست‌جمهوری رونالد ریگان هرچند در جنگی زمینی به نتیجه نرسید، در پرده خیالی جنگ ستارگان ریگان به بار نشست و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بدون ‌شلیك گلوله‌ای فروپاشید؛ جمهوری‌خواهان بر مرده فروپاشیده کمونیسم در روسیه و اروپای شرقی، رقص پیروزی برپا کردند؛ اما ایران همچنان صحنه‌گردان سیاست خارجی آمریکا بود و ماجرای مک فارلین و کنتراگیت، بر سیمای موفق ریگان چنگ انداخت.جنگ ایران و عراق که ماشه آن را دموکرات‌ها چکانده بودند، در ایام جمهوری‌خواهان خاموش شد؛ اما دیکتاتور دیوانه عراق با آتش‌بس ایران، هیزم آماده اشتعال خاورمیانه را با حمله به کویت ناباورانه شعله‌ور کرد. از سال ١٩٧١ که ناوگان نیروی دریایی انگلیس با استقلال امارات متحده عربی خلیج فارس را ترک کرد و شاه را به ژاندارمی منطقه رساند، تا آن روز که دیگر شاهی وجود نداشت، بهانه‌هایی لازم بود تا ناوگان آمریکایی جانشین ناوگان خارج‌شده انگلیس از خلیج فارس شود. صدام در دو نوبت؛ اول حمله به ایران و به بهانه جنگ نفت‌کش‌ها پای نیروی دریايی آمریکا را به خلیج فارس باز کرد و با اشغال کویت پایگاهی دائمی برای آمریکا مهیا كرد.

اما دموکرات‌ها بعد از دولت یک‌ نوبتی جیمی کارتر، پشت دیوارهای کاخ سفید ماندند تا هجوم جورج بوش پدر به عراق بهانه‌ای برای پیروزی آنان باشد. این‌بار جوانی از حزب دموکرات و مخالف جنگ ویتنام، کارزار انتخابات جورج بوش پدر را با همه هیمنه و هیبت جمهوری‌خواهان جنگ‌طلب در هم پیچید و بعد از ١٢ سال، نوبت به دموکرات‌ها رسید. بیل کلینتون توانست برخلاف جورج بوش پدر در دنیای بدون کمونیسم و تك‌قطبی، به وضع آمریکايیان سروسامان بدهد و نامی خوش از خود به یادگار بگذارد، وضع اروپای شرقی به‌ويژه منطقه بالکان را بسامان كند و شاهد ظهور رقیبی جدید به نام چین و موازيیک سیاسی تازه‌ای در اروپا به نام - اتحادیه اروپا- باشد. پایان دومین دوره ریاست‌جمهوری بیل کلینتون چيزي نمانده بود معاون‌اول او - ال گور- به ریاست‌جمهوری برسد؛ اما مافیای جنگ‌طلب جمهوری‌خواهان به کار افتاد و در بهت و حیرت جهانی، جورج بوش پسر را از طریق دیوان عالی کشور و نه صندوق‌های رأی وارد کاخ سفید کرد. اتاق بیضی‌شکل کاخ سفید، مشتری جنگجویی پیدا کرد که جهانی را به آشوب کشاند.

جهان قرن ٢١ که با فروپاشی بختک کمونیسم و ریزش مرزهای متزلزل اروپا و تشکیل اتحادیه‌ای واحد، دورنمای زیبایی پیش‌روی مردم گذاشته بود، در پی گردوغبار حادثه ١١ سپتامبر و حمله به عراق و افغانستان، مرزهای شکننده - سایکس‌پیکو - را فروریخته دید و بستری فراهم شد که از درون آتش و دود برافروخته در خاورمیانه، غول خفته خشونت فرقه‌ای از شیشه دولت جعلی داعش بیرون آید و میلیون‌ها کشته و ده‌ها میلیون آواره را در دنیای آشوب‌زده، روی دست جامعه جهانی بگذارد. پایان دو دوره سکونت جنگ‌آوران نئوکان را جوانی دورگه که از پدری مسلمان و آفریقایی و تربیت‌‌یافته در خانه ناپدری مسلمان از آسیا بود با شعار تغییر، رقم زد.

او آمیزه‌ای از تغییر و نتیجه آرزوی برآورده مارتین لوترکینگ بود. اوباما جایزه صلح نوبل را نه از بابت اقدامات دوره ریاست‌جمهوری خو،د بلکه از اقدامات بشردوستانه‌اش در محله‌های آشوب‌زده شیکاگو و طرح انسان‌دوستانه بیمه همگانی‌اش برای محرومان قبل از رسیدن به کاخ سفید از آن خود کرد. مردی که در نخستین سفر خارجی خود در لباس ریاست‌جمهوری وارد قاهره شد و سخنانی بر زبان راند که باید بارها و بارها این نطق را خواند؛ نطقی که آرزوهای دور و درازش را در کلمه‌به‌کلمه آن می‌توان حس کرد. مردی که هشت سال در کاخ سفید با همه قدرت و توانی که داشت، آتش جنگی را نیفروخت و مذاکره را بر نشستن در اتاق شش‌گوش پنتاگون ترجیح داد.

مردی که در صد روز باقی م‌نده به پایان ریاست‌جمهوری‌اش جمله‌ای ماندنی در تاریخ را بر زبان راند؛ او خطاب به دونالد ترامپ از مصایب جوانی جنگجو که فرماندهان او را به جبهه جنگ می‌فرستند با درد یاد کرد. صد روز دیگر دوران جوان دورگه سیاه‌پوستی که حالا دوره میان‌سالی را هم رد کرده، به پایان می‌رسد. باراک اصرار مي‌كرد نام وسط او- حسین- که نامی مقدس در جهان اسلام است، هنگام سوگند ریاست‌جمهوری حتما ادا شود. دوره او خوب یا بد کمتر از صد روز دیگر پایان مي‌يابد؛ اما میراث‌دار او چه کسی خواهد بود؟ دونالد ترامپ متزلزل و مذبذب که سودای پاره‌کردن برجام را در سر می‌پروراند، می‌خواهد ورود مسلمانان را به آمریکا ممنوع کند، بعد از فروپاشی دیوار برلین قصد دارد دیواری بین آمریکا و مکزیک بکشد، از پوتین رئیس‌جمهور روسیه می‌خواهد برای آمریکا جاسوسی کند و ایمیل‌های رقیب را کشف و برملا کند، سابقه یک روز کار اجرائی ندارد، موهای زرد رنگ‌کرده دارد و ثروت خود را از زدوبند در کازینوها و بنگاه‌هایی به دست آورده که نمونه عینی پول‌های کثیف است و با قطار زنان جورواجور در کارنامه زندگی خصوصی‌اش مشهور است. طرف مقابل اولین زنی است که به پایبندی خانوادگی شهره است، با تمامي وجودش، پشت مرد زندگی‌اش ايستاد، مردي که طاس رسوایی زندگی خصوصی او در همه رسانه‌ها از شرق تا غرب عالم نقش بست و سابقه مشخص سیاسی و پارلمانی و وزارتی دارد. ١٨ آبان مردم آمریکا چه کسی را وارد کاخ سفید خواهند کرد؟ مرد مواضع بی‌پایه یا بانویی که ورق تازه‌ای بر ترکیب مدیریت آمریکا می‌افزاید؛ اولین زن رئیس‌جمهور آمریکا.

  • برجام و تلگرام و دیگر هیچ

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان،۱۳ مرداد

1- بد فهمیدن مردم و مشکلات آنها، گرفتاری برآمده از پیوند روشنفکری برج عاج‌نشین با مدیریت اشرافی است. و وقتی اولویت‌ها بد فهمیده شد، آن وقت «پهنای باند» می‌شود  مسئله اول؛ در حالی که پهنای تنبلی و بی‌همتی، از مدیریت اشرافی به سمت جامعه سرریز می‌شود و روحیه حاضری‌خوری و زحمت نکشیدن و عرق نریختن و دنبال راه‌حل‌های هپروتی گشتن را غالب می‌کند. اینجاست که مرز رؤیا اندیشی و واقع‌بینی، مرز حقیقت و مجاز به هم می‌خورد و آسیب‌های بزرگ به بار می‌آورد. در چنین وضعیتی در حالی که مدیران قبل از خود را ملامت می‌کردید و می‌گفتید «10 تا 30 درصد مشکلات اقتصادی مربوط به تحریم‌هاست و 70 تا 90 درصد بقیه، مربوط به سوء مدیریت و معطلی ظرفیت‌هاست»، 3 سال فرصت طلایی را به امید نرم شدن دل دشمن از کف می‌دهید و ناگهان می‌بینید سررسید وعده‌ها گذشته و شما به عقب‌تر از روز شروع برگشته‌اند.

2- همین جا اندکی تأمل کنیم. می‌گویند فضای مجازی به حد افراطی عرصه را بر فضای واقعی زندگی مردم تنگ کرده و موجب آسیب‌های متعدد شده است. اما آسیب‌های بزرگ‌تر با مقیاس‌های ملی آن است که جریان روشنفکری و مدیریتی دچار «مجاز زدگی» و غفلت از واقعیات و حقایق شوند. چطور؟ پاسخ این پرسش در شماره اخیر نشریه حزب اشرافی کارگزاران (صدا) است؛ آنجا که در گزارشی تیتر می‌زند «روحانی چگونه دوباره رئیس جمهور می‌شود؟ با برجام و تلگرام». برجام و تلگرام و دیگر هیچ! وجه مشترک این دو کلمه هم قافیه یک چیز است؛ مجاز زدگی و در مجاز ماندگی. اما دست نگه داریم. همان نشریه که با همان قاطعیت حکم پیروزی با دو برگ برنده برجام و تلگرام را صادر می‌کند، چند صفحه آن طرف‌تر، وقتی به گزارش «وضعیت بیکاری و تأثیر آن در انتخابات ریاست جمهوری» می‌پردازد، با نگرانی و تردید تیتر می‌زند «بیکاران انتقام می‌گیرند؟... بیکاری یک سونامی خطرناک است». درست هنگامی که به هم دلگرمی می‌دهید با جادوی برجام و تلگرام برنده انتخابات هستید، ناگهان وصله و پینه رؤیای شما- به واسطه واقعیت‌های جامعه و توقعات برساخته توسط شما- سر باز می‌کند و حال خوش شما را ناخوش می‌کند. انسان بیکار و بی‌مسکن و بی‌همسر، چند روز یا چند ماه می‌تواند با مخدر «برجام» و «تلگرام» سرخوش شود؟ 100 روز اول؟ 3 ماه اول؟ یک سال اول؟ دو یا 3 سال؟ ثم ماذا؟

3- کاش این خیال‌اندیشی و زیستنی که همه چیزش تأمین است جز آزادی بی‌حد و حصر ماهواره و اینترنت و تلگرام، فقط در حد روشنفکری شکم سیر (و غریبه با مردم) باقی می‌ماند و در سطح سیاست و مدیریت و دولت سرریز نمی‌شد. مخاطب اهل دقت، نگران می‌شود وقتی دولتمرد ارشد در یک «همایش گازی» بحث را به تعریف انقلابی بودن می‌کشاند اما آن را به «آزادی فضای مجازی» فرو می‌کاهد و همین را برای مردم فاکتور می‌کند! «امروز ما زیبایی انقلاب و آزادی را نه در فضای حقیقی بلکه در فضای مجازی هم احساس می‌کنیم... دولت اصرار داشت شبکه‌های اجتماعی باز بماند و فشارهای بسیاری را در این راستا تحمل کرد. دولت پهنای باند مناسب در اختیار مردم قرار داد». وقتی این اظهارات را  به آن تحلیل انتخاباتی نشریه کارگزاران تقاطع می‌دهید، ماجرا عمق بیشتری پیدا می‌کند؛ سوءتفاهم عمیق نسبت به مردم و شعور و توانمندی‌ها و مشکلاتشان! ماجرا بدتر می‌شود وقتی می‌خوانید که همین یکی دو ماه پیش یک روزنامه اصلاح‌طلب (هـ) به تصریح نوشت «روحانی در انتخابات دچار مشکل جدی خواهد شد مگر اینکه دو کار بکند؛ 1- کمک‌های مالی به اقشاری نظیر فرهنگیان، کارمندان و بازنشستگان اختصاص دهد چرا که بالای 30 میلیون نفر را تشکیل می‌دهند. و 2- به دو قطبی‌سازی‌های مجازی و فرهنگی در حوزه‌هایی نظیر کنسرت و تلگرام و حجاب و... دامن بزند، وگرنه در حوزه مطالبات اقتصادی شکست خورده است». اگر خیال اندیشی و سهل‌اندیشی در برجام یک مصیبت بود برای گذشته، معنای این تحلیل‌ها و تصمیم‌ها و اجراهای جدید این است که متأسفانه قرار است به جای بازگشت به مسیر درست، اراده‌ای در میان است که این بار نه به خطا بلکه به لجاجت و تعمد بر هزینه‌های فرصت‌سوزی 3 ساله در مدیریت بیفزاید. انتخابات با همه اهمیتش در مقایسه با این خسارت‌های محتمل جدید، زیان جزئی است!

4- وقتی می‌بینید و می‌شنوید یک دولتمرد از دستش در می‌رود و می‌گوید «ما باید همراه شویم؛ نمی‌توانیم در برابر قدرت‌های بزرگ بایستیم؛ با شعارهایی که گاهی هم توخالی است» و سایت رسمی دولت همین عبارت را از سخنرانی وی سانسور می‌کند، آنگاه لاجرم می‌پرسید آیا این نوع خلجان فکری نسبتی با سخنان رئیس سرویس جاسوسی آمریکا ندارد که همین چند روز پیش در همایش امنیتی اسپن گفت؛ «برجام ]...[ را که از دید ما بین عناصر فعال در ایران فردی بسیار میانه‌رو به شمار می‌آید، تقویت کرد. او باید دستاوردهای بیشتری داشته باشد تا حمایت بیشتری جلب کند چرا که میان تندروها و میانه‌روها در حکومت ایران رقابت وجود دارد... ما انتخابات سال آینده ایران را رصد می‌کنیم... نگرانی من این است که بسیاری از ایرانی‌ها انتظار داشتند با آزاد شدن دارایی‌های کشورشان، پول به زندگی آنها سرازیر شود، اما خوب این مسئله زمان می‌برد». آیا تعهدات رفع تحریمی در برجام که تماماً نقض شد بلکه آمریکا خلاف آن به تشدید تحریم‌ها عمل کرد، گروگان انتخابات سال بعد ایران است؟ یا گرگ‌های امنیتی دشمن بو برده‌اند که مقاماتی در این سو گروگان شعارها و وعده‌های «توخالی» خود هستند و بنابراین قادر به کمترین اعتراض نسبت به عدم اجرای برجام از سوی حریف نیستند؟ اگر به این باور رسیده باشند، بعد از این چه راهبردی را باید پیشه کنند؟ یکی به نعل و یکی به میخ! در عمل فرآیند موفق «تحریم ترسانی» و «وعده امتیاز درآینده در ازای امتیازهای نقد جدید در حوزه نفوذ منطقه‌ای و قدرت موشکی و...» را مدام باز تولید کنند و طرف ایرانی را «مجبور» به مذاکرات برجامی جدید نشان دهند -   «اگر  مذاکرات جدید نباشد، وضع‌تان بدتر خواهد شد»! - و به موازات آن به افکارعمومی ایران القا کنند اگر می‌خواهید اوضاع از اینکه هست بدتر نشود به فلان طیف سیاسی رأی بدهید و به بهمان رأی ندهید! چاشنی‌اش هم می‌تواند چند بسته پفک و آدامس شیرین در آستانه انتخابات باشد؛ چهار تا هواپیما بیاید، دو تا خط هوایی موقتا دایر شود، و یا چند هیئت پرطمطراق بیاید یا برود.

5- برجام دقیقا به مثابه عشق مجازی است. شیرینی عشق‌های مجازی فاقد معنا و محتوا، دقیقا به همان دوره هجران و آرزو و تحسّر و شیدایی است. درست هنگامی که وصال فراهم آید، آن شور و شوق نیز فروکش می‌کند بلکه  هر چه مجازی‌تر و بی‌مایه‌تر، منزجر‌کننده‌تر. آیا کم می‌شنویم از سرانجام چنین سوداهایی به ویژه در میان برخی بازیگران که به زد و خورد و طلاق و متارکه و طعن و لعن ختم می‌شود؟ دور نیست - بلکه مدت‌هاست فرا رسیده - آن روزی که حامیان متعمد ( و نه غافل و خوش‌گمان) برجام در خلوت بگویند کاش برجام در حد همان آرزوی دست نایافتنی باقی می‌ماند و به روز تصویب و اجرا نمی‌رسید تا می‌توانستیم به مردم بگوییم ما می‌خواستیم معجزه‌ای فراتر از شق‌القمر کنیم اما حاکمیت انقلابی نگذاشت! حالا اما کسی نمی‌تواند چنین ادعایی بکند و اگر هم بگوید نزد مردم مسموع نیست؛ چه اینکه همه مردم از باسواد و بی‌سواد، دوربین و نزدیک‌بین، عروس تعریفی برجام را دیده‌اند اما آنچه هر قدر دقت می‌کنند نمی‌یابند، اثر و خاصیت این عروسی است که گفته می‌شد از هر انگشتش یک هنر بهبود معیشت و رونق و تولید و اشتغال و آب خوردن و هوا و مشکل ریزگردها و... می‌بارد. اوج هیجان و شیدایی برجام همان زمان بود که مطرب‌ها به صف شده بودند و ایجاد انتظار می‌کردند؛ که چه معطلید، هر روز تأخیر در اجرای برجام موجب می‌شود 170 میلیون دلار (و به قول یک آقای «خوش سخن» 3 میلیارد دلار!) از جیب کشور برود. اکنون باید در همین 6 ماه، از 30 میلیارد تا 340 میلیارد دلار به خزانه دولت آمده و در زندگی مردم خود را نشان داده باشد، نه اینکه رئیس بانک مرکزی رسما اعلام کند عایدی برجام برای ایران «تقریبا هیچ» بوده است... حالا بومرنگ وعده‌های خیال‌انگیزی که گفته می‌شد تحقق آنها معطل تعطیلی برنامه هسته‌ای است.، به سوی گویندگان آن کمانه کرده و صد برابر آن وعده‌ها، سؤال و مطالبه با خود آورده است.

6- اکنون هنگام شماتت برای فرصت‌سوزی بزرگ 3 سال گذشته نیست. آنچه برای امروز مهم است این که آیا تجربه پرهزینه و گران قیمت برجام، دست کم موجب تنبّه و استفاده از فرصت 365 روز باقی مانده برای جبران گذشته و به حرکت درآوردن ظرفیت‌های اما معطل داخلی می‌شود یا خدای ناکرده قرار است «لجبازی» و «خودکامگی» جایگزین خطا و نصیحت نشنیدن‌های گذشته شود؟ آیا مدیران خوش‌گمان به آمریکا باور کرده‌اند کوتاه آمدن از عزت و منافع و مصالح ملی، نه تنها گشایشی با خود نمی‌آورد بلکه موجب طلبکاری‌های جدید دشمن می‌شود یا خیر؟ آیا می‌پذیرند مدل شعارهای آنها توخالی‌ترین مدل‌ها بوده و به جای «اصالت مذاکره و دیگر هیچ» ، باید به «اصالت اقتدار درونی و قدرت‌افزایی اندیشید و پس از آن در صورت ضرورت، از تاکتیک مذاکره هم استفاده کرد؟ آیا این فهم فراهم شده که به جای انحراف از مسیر و معطل نشستن و چشم دوختن به دست دشمن، باید مسیر پیشرفت و قدرتمندی را با چنان سرعتی طی کنیم که دشمن از ما التماس مذاکره کند؟! بی‌هیچ در‌هم و دینار و دلاری در گران‌ترین و شیک‌ترین سوق‌های دنیا چرخیدن، کدام انسان را به اعتبار می‌رساند یا قرص نانی در کف او می‌گذارد؟ کجاست رئیس‌جمهور لاف‌زن و شیاد فرانسه که 6 ماه پیش به آقای روحانی گفته بود دغدغه‌اش ایجاد شغل برای جوانان ایرانی است؟! و کجاست همان هواپیمای تشریفاتی و تبلیغاتی که در تهران یک عکس یادگاری با آن گرفتند و رفت و ... حالا صحبت هواپیماهای میستوبیشی ژاپن است؟!

7- مشکل (حداقل اول) مملکت «پهنای باند»  نیست، پهنای بی‌همتی و تنبلی و بی‌ارادگی و آمادگی‌خوری برآمده از مدیریت و زندگی اشرافی است که باید جمع شود. چنین فرهنگ و فرایندی یک مملکت را نه 3 سال و 5 سال که گاه می‌تواند تا 20 سال به عقب ببرد. این ادبیات که با شعارهای انقلابی نمی‌توان مقابل قدرت‌ها ایستاد، همان منطق رفوزگان در نبرد طالوت با جالوت مستکبر است که می‌گفتند «لاطاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده». ما نمی‌توانیم و خلاص! با خودروی شاسی بلند اشرافی‌ نمی‌شود رفت و  درد کارگر کارخانه را فهمید. مجازیات را نمی‌شود سرسفره مردم گذاشت و با اعتماد به نفس گفت این ماییم طاووس علیین شده. یک راه بیشتر وجود ندارد چندان که مقتدای انقلاب فرمود و عقل بر اتقان آن شهادت می‌دهد «زندگی، موانع و مشکلات دارد. هیچ جاده آسفالته در مقابل هیچ ملتی نیست؛ باید راه را با همت خودشان، با کوشش خودشان هموار و صاف کنند. ملت‌هایی که به اوج معنویت و مدنیت و رفاه و سعادت رسیدند، این جوری حرکت کردند... راه چیست؟ تکیه بر مقدورات و ظرفیت‌های خود این ملت... منتها کار و راهبرد برنامه‌ریزی شده لازم دارد. با تنبلی و بیکارگی و اعتماد به دیگران نمی‌شود».

  • حيف يا ميل؟

عباس عبدي تحليلگر و روزنامه‌نگار در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:روزنامه اعتماد،۱۳ مرداد

قضيه فيش‌هاي حقوقي مستمسكي شده تا عده‌اي فرصت پيدا كنند و خودي نشان دهند، ولي بايد دقت داشت و درباره موضوعات و تخلفات گوناگون به تناسب هركدام توجه لازم را صرف كرد. البته كه اين پديده براي وجهه دولت كنوني خوب نبود، ولي اگر خداي نكرده كسي گمان كند كه نقد و اثبات ضعف اين دولت مترادف با اثبات قوت و عملكرد خوب دولت قبلي است، اشتباه مي‌كند. براي فهم بهتر و ريشه‌اي ماجرا ميان سه موضوع بي‌عدالتي و بي‌انصافي، فساد و اتلاف بايد تمايز قايل شد. اين سه مقوله را مي‌توان با مثال نشان داد. اگر يك فروشنده كالايي را با سود غيرعرفي و بسيار بالا بفروشد، يا نمونه آشناتر آن فيش‌هاي حقوقي بسيار بالا باشد در اين صورت عملي غيرمنصفانه انجام داده و مرتكب بي‌عدالتي شده است. اين عمل ناروا و به ضرر جامعه است هر چند جرم نيست. حال اگر كسي رشوه بگيرد و مثلا وام يا امتياز يا چيز ديگري را برخلاف حق به ديگري پرداخت كند، نه تنها عمل او غيرمنصفانه و بي‌عدالتي محسوب مي‌شود، بلكه مرتكب جرم و فساد اقتصادي نيز شده است. در حالت سوم فرد يا سياستگذار، منابع بزرگي را نه در مسير جرم و رشوه وارد مي‌كند و نه آنها را ناعادلانه تقسيم مي‌كند. بلكه آنها را اتلاف مي‌كند. مثلا طرحي را اجرا مي‌كند كه انجام آن به جاي دو سال ١٠ سال طول مي‌كشد، هزينه تمام شده آن چند برابر هزينه واقعي تمام مي‌شود. بعد از بهره‌برداري هم گرهي را از كار جامعه باز نمي‌كند، و به تعبير دقيق به علت نابخردي و سوءمديريت اموال را حيف كرده است. مثل درآمدهاي نفتي در دوره احمدي‌نژاد كه حدود ٨٠٠ ميليارد دلار بود، نه تنها هيچ كمكي به توليد و رشد اقتصادي نكرد بلكه تورم هم ايجاد كرد.

در ميان اين سه حالت كدام‌يك براي جامعه بدتر است، هرچند هر سه مورد، مساله هستند و بايد با آنها مقابله كرد، ولي بدترين حالت اتلاف منابع، سپس فساد و در مرحله آخر رفتارهاي غيرمنصفانه است. رفتار غيرمنصفانه و به دور از عدالت، تا حدود زيادي شفاف مي‌شود و راه را براي اصلاح امور فراهم مي‌كند. عملي مجرمانه و مستوجب مجازات مرتكب نشده‌اند، پول نيز از ميان نرفته بلكه از يك جيب به جيب ديگر رفته است. در كل جامعه اين پول ثابت مانده است، هرچند ممكن است چنين پولي كارآمدي كمتري از پولي داشته باشد كه به دليل اقدام منصفانه به دست آمده است. مساله مهم در اينجا و در درجه اول موضوع بي‌عدالتي و بي‌انصافي است. ولي ساير ضوابط جامعه مخدوش نشده است.

رفتار مجرمانه و گرفتن رشوه و... در يك مرحله بدتر قرار دارند. اين رفتار نيز از نظر اقتصادي تا حدي شبيه رفتار قبلي است. پول جابه‌جا مي‌شود ولي از ميان نمي‌رود. البته پول سياه و غيرقانوني تا حدود زيادي روابط اقتصادي را تخريب مي‌كند و كارآيي اين پول در توليد ارزش افزوده كم مي‌شود. نفس ارتكاب جرم موجب مي‌شود كه نيازمند پليس و دادگستري و زندان بيشتري شويم و اينها هزينه‌هايي است كه فساد بر جامعه بار مي‌كند، نمونه مشهور آن محكوميت معاون اول آقاي احمدي‌نژاد است كه به طور قطع اقدامات مجرمانه منجر به آن محكوميت خسارات فراواني براي جامعه و نيز اقتصاد داشت.

ولي به نظر مي‌رسد كه اتلاف يا حيف كردن منابع بدتر از دو مورد قبلي است. مورد اول ميل منابع است، مورد دوم حيف‌وميل است و مورد اخير فقط حيف كردن منابع است و هيچ كسي هم از آن بهره‌مند نمي‌شود. شايد افراد رشوه‌گير كه پول مردم را به ناحق صاحب شده‌اند، آن را پولشويي كرده و در يك كار توليدي به كار بيندازند و سودي به جامعه برسانند، ولي اتلاف و حيف كردن منابع كشور امكان چنين چيزي را هم ندارد. نه تنها اتلاف منابع ظرفيت مثبتي ايجاد نمي‌كند، بلكه چه بسا منابع بعدي را نيز مي‌خورد و اجازه نمي‌دهد رشد و توسعه رخ دهد. فرض كنيد كه يك هتل را در جايي بسازيم كه اصولا گردشگران به آنجا نروند. فارغ از اينكه اين هتل چند برابر قيمت اوليه آن تمام شده، هيچ نقشي در توليد و جذب گردشگر ندارد، و بدتر از همه اينكه براي حفظ و نگهداري آن نيز بايد هزينه كرد.

 

اگر سدي را بسازيم كه آب پشت آن جمع نشود، يعني نقشي در توليد ندارد و همه آن منابعي كه صرف ساختن آن شده اتلاف شده است، ولي نگهداري همين سد نيز هزينه دارد كه اثرات منفي بر توليد و اقتصاد بار مي‌كند. مشكل دولت پيش در درجه اول در اتلاف گسترده منابع بود، نه تنها از ٨٠٠ ميليارد دلار درآمدهاي نفتي آبي براي اين ملت گرم نشد، بلكه فساد هم از اين طريق نهادينه شد و شاخص فساد در ايران در آن دوره اوج گرفت و به تبع آن بي‌عدالتي هم ايجاد شد و از همه مهم‌تر اينكه هزينه‌هاي زيادي را بر دوش اين ملت و دولت گذاشته تا هزاران طرح بيهوده و نيمه‌كاره را نگهداري كنند، در حالي كه پولي براي انجام و تكميل آنها نيست و اگر پولي هم باشد، معلوم نيست كه اجراي اين طرح‌ها گرهي را از مشكلات كشور بگشايد. بنابراين بايد گفت اي كاش به جاي اتلاف اين منابع عظيم آنها را فقط از طريق فساد يا بي‌عدالتي براي خود برمي‌داشتند تا اين همه هزينه روي دست كشور نگذارند. اتلاف منابع مسير توسعه را نابود مي‌كند و فساد و بي‌عدالتي هم به دنبال آن مي‌آيد. فساد هم بي‌عدالتي مي‌آورد، پس اتلاف از فساد بدتر و هر دو از بي‌عدالتي بدتر هستند.

  • تدبیر در یک سال باقی مانده

الهه کولایی استاد دانشگاه در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:روزنامه ایران،۱۳ مرداد

دیروز ورود رسمی دولت یازدهم به چهارمین سال فعالیت خود بود. دولت تدبیر و امید در خردادماه سال 1392 برای نجات کشور از پرتگاه توهم و رؤیاپردازی دولت پیش از آن، زمام امور را با آرای اکثریت دست گرفت و بار دیگر اعتدال و عقلانیت را در تصمیم‌گیری‌های قوه مجریه جاری کرد.

به عبارت دیگر، دولت تدبیر و امید با حمایت جوانانی که در پی زندگی آبرومندانه، انسانی و متناسب با توانایی‌های خود بودند، با حمایت زنانی که خواستار برچیده شدن تبعیض‌های گوناگون و رنگارنگ علیه خود بودند، با حمایت پدران و مادرانی که دغدغه آینده فرزندان خود را داشتند، با حمایت همه کسانی که نگران ایران و ایرانیان بودند، همه کسانی که از دروغ به تنگ آمده و خواستار گسترش واقعی عدالت برای همگان بودند، با حمایت همه کسانی که از دروغ‌پردازی‌های دولت‌های نهم و دهم به تنگ آمده بودند و هزینه‌های گزاف سیاست‌های پوپولیستی آنان را نگران و هراسناک ساخته بود، با حمایت همه کسانی که روحانی را نه فقط برای چرخاندن چرخ سانتریفیوژها، بلکه برای چرخاندن چرخ زندگی خود می‌خواستند و در نهایت، با حمایت همه کسانی که آرزوی اقتدار و سربلندی ایران را در سر داشتند، به قدرت رسید تا آمال تاریخی این ملت بزرگ را به واقعیت نزدیک سازد. موفقیت بزرگ دولت دکتر روحانی در سه سال گذشته، گشودن درهای رابطه با جهان، آن هم برای کشوری بود که به حکم جغرافیای خود و به شهادت تاریخ، همواره چهارراه حوادث بوده و فرصت‌های بی نظیری برای رشد و توسعه همه‌جانبه در اختیار داشته است. اینک پس از گذشت سه سال، دولت روحانی در چهارمین سال زمامداری خود کمتر از یک سال فرصت دارد تا به بازخوانی شعارهای انتخاباتی خود بپردازد. در این خصوص، دولت یازدهم باید به امید و آرزویی که برای مردم مطرح کرد نگاهی دوباره بیندازد، حمایت مؤثر و سرنوشت‌ساز حامیانش را به خاطر آورد و در ادامه، با بازسازی این اعتماد، در مسیر مبارزه با فساد، رانتخواری و همه تباهی‌هایی که مانع رشد و توسعه کشور می‌شود، گام بردارد.

مردم برای رفع نیازهای اساسی خود، منتظر گام‌های عملی روحانی هستند. مردم باید تغییر را نه تنها در روابط خارجی، که در زندگی روزمره خود نیز لمس کنند.

دولت تدبیر و امید در چهارمین سال فعالیت خود، برای دستیابی به اهداف مورد انتظار مردم، در وهله نخست، باید ضمن رصد کردن از نزدیک و دقیق نیازهای جامعه، از فرصت باقی مانده برای تمدید نخستین دور ریاست جمهوری خود، بهره گیرد. همچنین دولت روحانی باید به فضای دانشگاه‌ها تازگی و شادابی بخشد و از معاونت زنان حمایت کند تا در مسیر تأمین خواسته‌های زنان، همراه با فراکسیون زنان در مجلس دهم، گام‌های عملی و اجرایی بردارد. از سوی دیگر، باید شرایط را برای تأمین حقوق اساسی مردم بویژه در حوزه اقتصاد و نیازهای روزمره مردم فراهم کرده و در این مسیر گام‌های عملی بردارد، همان گونه که قانون اساسی جمهوری اسلامی بر او تکلیف کرده است. همواره باید به خاطر داشت که فرصت بسیار کوتاه و به سرعت در گذار است.

کد خبر 342034

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار رسانه و روزنامه‌نگاری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha