روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش با تيتر«خوشبيني به برجام، بدبيني به امريكا» نوشت:
برخي منتقدان برجام قادر به تمايز ميان مساله برجام و امريكا نيستند. آنان به غلط ميكوشند كه اين دو را منطبق بر يكديگر تعريف و توصيف كنند. اين يك اشتباه قطعي است. زيرا اگر اين دو هيچ تفاوتي با يكديگر نداشتند و بهطوركامل بر هم منطبق بودند، هيچگاه اجازه تاييد توافق از سوي رهبري نظام صادر نميشد. اين امر بدان معنا نيست كه امريكا هيچ نقشي در برجام ندارد، برعكس شايد مهمترين نقش را در برجام در مقايسه با هركدام از ٥ كشور ديگر، ايالاتمتحده دارد ولي اينكه آنها را يكي بدانيم و اگر به برجام خوشبين هستيم به معناي آن باشد كه به امريكا خوشبين باشيم يا اگر به امريكا بدبين هستيم لزوما بايد به برجام بدبين باشيم به دو دليل روشن نادرست است.
دليل اول اينكه اگرچه ايالاتمتحده در ميان اعضاي ١+٥ قدرت و نقش پررنگتري نسبت به تكتك اعضاي اين گروه دارد، ولي اعضاي ديگر هم هستند و به دليل منافع خودشان اجازه نميدهند كه ايالاتمتحده هر كاري را كه بخواهد انجام دهد. از همه مهمتر اينكه اين توافق اگرچه ميان ايران و كشورهاي ١+٥ است، ولي در حقيقت اين توافق ميان آنها نيز هست و هرگونه عدولي از مفاد آن از سوي يكي از كشورهاي ١+٥ به منزله پيمانشكني با ساير شركاي توافق نيز هست. مثل آن است كه ما درباره موضوعي با ٦ نفر به توافق برسيم، حال اگر يكي از اعضاي آن ٦ نفر بخواهد تعهدات خود را ناديده بگيرد يا بازي را به هم بزند، نهتنها اين كار عليه ما تلقي ميشود، بلكه اعتبار او نزد شركاي خودش نيز مخدوش خواهد شد، در نتيجه ميتوانيم در عين بدبيني نسبت به اجراي تعهدات از جانب امريكا، نسبت به برجام خوشبيني خود را داشته باشيم.
دليل دوم شايد مهمتر از اولي باشد. تحقق و اجراي برجام را بايد در قالب يك بازي ديد. يك بازي كه دوطرف ماجرا و حتي بيش از دوطرف دارد. نهتنها ايالاتمتحده، بلكه روسها و چينيها و اروپاييها هركدام بازيگران اين بازي هستند و از همه مهمتر تيم ايران است. اين بازي تماشاگران قضاوتكنندهاي هم دارد كه ساير كشورها و افكار عمومي جهان است. همه اينها و مهمتر از همه، ايران نقش تعيينكنندهاي در چگونگي انجام اين ماجرا دارد. بنابراين اعتماد ما به برجام ناشي از اعتماد به خودمان است، اگر بتوانيم قدرت اقتصادي كشور و وحدت سياسي را حفظ كرده و بسط دهيم، در اين صورت كدام كشور به خودش اين حق يا اجازه را ميدهد كه دوباره وارد مدار سابق شود؟ شايد برخي افراد متوجه نباشند كه تحريمهايي كه عليه ايران و در دوره احمدينژاد برقرار شد، اگرچه به بهانه مساله هستهاي بود، ولي ريشه اصلي آن ضعف اقتصادي و سياسي داخلي ايران بود كه دشمنان را تحريك به انجام اين تحريمها كرد. اگر در همان زمان هم بهجاي اقدامات بيفايده و بهجاي دشمنتراشيهاي بيهوده و بهجاي اتلاف درآمدهاي عظيم نفتي، آن دولت درصدد تقويت اقتصاد و سياست خارجي خود بود، هيچگاه غربيها نميتوانستند چنان تحريم وحشتناكي را عليه مردم ما برقرار و اعمال كنند. فراموش نشود كه در آن دوره نهتنها همه اعضاي عادي شوراي امنيت، بلكه روسيه و چين نيز همسو با غرب قطعنامههاي شوراي امنيت عليه ايران را تصويب كردند، ولي امروز به دليل پرهيز از بيان شعارهاي توخالي دوره احمدينژاد، اين دو كشور داراي حق وتو در بيشتر موارد جهاني با ايران در يك جبهه قرار دارند.
مخالفان برجام نهتنها در يكي دانستن برجام و امريكا دچار مغلطه و سفسطه شدهاند، بلكه به روشني خط قرمز بر منافع ملي كشيدهاند و بهجاي آنكه براي اجراي هرچه بهتر برجام حامي دولت باشند، به باري بر دوش دولت تبديل شدهاند.
صادقانه بايد گفت كه شكست و پيروزي برجام دوطرف دارد، يك سوي آن ايران و سوي ديگرش طرف مقابل است. اگر ما بگوييم كه برجام يعني امريكا، پس به اين معناست كه موفقيت آن را نيز بايد به حساب امريكا گذاشت. طبيعي است كه هيچكس حاضر نيست تمام موفقيت برجام را براي آنان منظور دارد، بلكه اين ظرفي است كه تعدادي از كشورها در آن حضور و نقش داشتهاند و موفقيت آن محصول همراهي و همگامي اين كشورها با مفاد توافق شده است. ايران به عنوان يك كشور قدرتمند و متعهد به تعهداتش، هيچگاه گامي را در جهت شكست اين توافق برنخواهد داشت و چنان رفتار ميكند كه اجازه تخطي كلي از برجام را نيز به ديگران ندهد يا هزينه آن را براي تخطيكنندگان افزايش دهد. البته فراموش نكنيم كه اين توافق به دليل پيچيدگيهاي آن در جزييات داراي تفاسير و برداشتهاي گوناگوني است، ولي اين مشكلات نبايد هيچكس را در خوشبيني نسبت به برجام دچار شكوترديد كند.
- با دوستان مروت با روسها مدارا
فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
اگر نسلهای جوانتر ندانند نسل من میداند که ترکیه در چه وضعی بود و چگونه از زمان «تورگوت اوزال» و با بهرهجویی از ماجرای سفارت آمریکا در ایران و تحریم ایران توانست از باند توسعه برخیزد و بهسرعت اوج گیرد. ترکیه با چنان سرعتی به بلندپروازیهای فراتر از توان خود دست زد که امروز در دام ماجراجوییهای عربستان در رقه و موصل گرفتار شده و زمانی به خود آمد که آسیبها و زیانهای بسیار دیده است. ترکیه در عراق و سوریه منافع تجاری بسیار داشت. بازار سوریه در انحصار ترکیه بود و در بازارهای شمال و جنوب عراق ثروتمند و نفتخیز نیز از مزایای تقریبا انحصاری برخوردار بود. ماجراجوییهای داعشی این بازارها را ویران کرد و ارتباطات سودمند میان آنکارا و این کشورها را قطع کرد و هزینههای بسیار به بار آورد. حادثه سقوط جنگنده روسیه موجب شد میلیونها توریست روسی به ترکیه نروند و بازار بزرگ صادرات انواع وسائل صنعتی و خانگی و میوه و محصولات کشاورزی ترکیه به روسیه تعطیل شود.
این اختلال، منحصر به روسیه نبود. شاهد بودیم که ایرانیهای کمتری به این کشور سفر کردند و تورهای مسافرتی سفرهای خود را به حال تعلیق درآوردند. کودتای شتابزده نظامیان که احتمالا از تدارک برنامه وسیع تصفیه ارتش آگاه شده بودند و خیال پیشدستی داشتند ضربه حیثیتی دیگری به ترکیه وارد کرد. هتلها که با وجود نصفکردن هزینه اقامت، خالی مانده و وبال گردن صاحبانشان شده بودند خبر از رکود و بیکاری گستردهای داشتند. تشدید جنگ در مناطق کردنشین و گسترش انفجارها از سوی مارهای در آستین پرورده داعشی در استانبول و آنکارا مزید بر علت شده است. بااینحال، ترکها حسابگرند. منافع ملی ترکیه حکم میکرد که اردوغان مجددا روابط کشورش را با این همسایگان رنجیده، ترمیم کند و به حالت عادی بازگرداند و به آن ماجراجوییهای زیانبخش پایان دهد و اجازه دهد همان شرایط متعارفی که زمینهساز «معجزه توسعه» بود به کشور بازگردد. ترکیه شاهد بود که چگونه روسیه به بازارهای رقیب همسایه روی آورده بود و ایران به دنبال گشودن و توسعه راههای جادهای و ریلی و دریایی جایگزین به سمت اروپا از طرق قفقاز و دریای سیاه بود. کودتای گروهی از نظامیان ترکیه که با واکنش منفی ایران و روسیه مواجه شد هرچه بود بهانهای دست داد تا اردوغان به ترمیم فوری روابط آسیبدیده بپردازد. برای دلجویی به دیدار «دوست عزیزش ولادیمیر» برود، و ظریف را به ترکیه دعوت کند. موضوع این است که این همسایگان آگاه شدند که رانت همسایگی تا چه اندازه مهم است و تا چه اندازه به همکاری اقتصادی با یکدیگر نیاز دارند.
آنها دانستند که بهتر است موانع سیاسی و رقابتهای نظامی در عراق و سوریه را از میان بردارند و سرانجام به تفاهمی سازنده برسند. روسیه با وجود رنجش از ترکیه و ایران با وجود نارضایی از عملکرد ترکیه در سوریه، دست دوستی درازشده به سوی خود را فشردند و با سرعتی بیش از آنچه انتظار میرفت برخی موانع ایجادشده را برطرف کردند. به تورهای ایرانی و به گردشگران روس اجازه سفر داده شد و شرایط بهسرعت به روال عادی بازمیگردد؛ اما واقعیت این است که ترکیه متحد غرب است و هرچه دارد و به دست آورده از اتحاد با غرب بوده است. ترکها از شرق آمدهاند و از همان آغاز نظر به غرب داشتهاند! ترکها و ایرانیها بهسادگی نمیتوانند روابط تاریخی و عملکردهای سلطهجویانه روسهای سرخ و سفید را فراموش کنند. روسها طبیعتا بیش از هر چیز به فکر منافع ملی و استراتژیک خودشان هستند و در سیاست جهانی این منافع در رابطه با کشورهای بزرگ و مقتدر مانند آمریکا، چین، ژاپن، اروپا و کرهجنوبی بیشتر تأمین میشود تا با ایران و ترکیه. هر زمان هم اقتضا کند مانند رأی محکومیت ایران در شورای امنیت، یا تأخیر در راهاندازی نیروگاه بوشهر یا آنچه در گرجستان و اوکراین شاهد بودیم، در قربانیکردن منافع دیگران تردید نمیکنند.
ایران و ترکیه نیز به شریک بازرگانی نیاز دارند اما نمیتوانند بپذیرند این رابطه رنگ اتحاد با آقابالاسر یا به قول فرنگیها رابطه با برادر بزرگتر را پیدا کند و خودشان را مانند اروپای شرقی پیشین مطیع و اسیر منافع و تمایلات روسیه کنند. درباره ایران اولویت استراتژیک، حمایت از حقوق فلسطین است که الزاما با منافع ملی روسیه و ترکیه که هردو دارای رابطه سیاسی با اسرائیل هستند سازگاری ندارد. اکنون که داعش نیز قدمبهقدم رو به افول میرود، ترکها کسانی نیستند که روی اسب بازنده شرطبندی کنند.
ترکها میدانند اگر اتحاد با غرب را رها کنند شانس عضویت در اتحادیه اروپا و منافع آن را از دست خواهند داد. ناتو نیز بلافاصله پایگاه خود را به کشور رقیب ترکیه یعنی یونان منتقل خواهد کرد که کمک بزرگی هم به حل مشکلات مالی و اشتغال کنونی در آن کشور خواهد بود. ترکها بعد از این تجربه تلخ خواهان بازگشت به شرایط متعارف پیشین هستند. بازگشت به شرایط متعارف یعنی همان تعادلی که قبلا وجود داشت و در آن جولان میدادند؛ یعنی بهرهمندی از بازارهای ایران و روسیه و استقبال از میلیونها گردشگر سخاوتمند آنان، تلاش به ترمیم اوضاع و دستیابی به بازارهای ویرانشده در عراق و سوریه و درعینحال ادامه بهرهمندی از اتحاد استراتژیک به غرب؛ همچنین ادامه دوستی با اعراب و فلسطین، ضمن داشتن روابط دوستانه با اسرائیل! طبیعتا ایران نیز باید با تشخیص منطقی منافع ملی خودش بکوشد از امکاناتی که پدید میآید منتفع شود، بیآنکه خودش را مقید و وابسته به دیگران یا سپر بلای آنان كند.
- این آب به آسیاب داعش میریزد
حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
اقدام احمد منتظری در انتشار فایل صوتی پدرش که به گونهای یکسویه ضبط شده بود، نمیتواند با برخی دیگر از رخدادهای این روزها مخصوصاً با همایش منافقین در پاریس و حضور رئیس سابق اطلاعات و استخبارات آلسعود در آن همایش و ترغیب منافقین به از سرگیری عملیات تروریستی در ایران بیارتباط باشد. اگر داعش را ساخته و پرداخته آمریکا بدانیم که هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود با عنوان «انتخابهای دشوار- HARD CHOICES» با صراحت به آن اعتراف کرده است و آلسعود را تأمین کننده مالی و تدارکاتی و نیروی عملیاتی داعش بدانیم که همه اسناد موجود از آن حکایت میکند و چنانچه اسرائیل را حامی میدانی و آموزشی تروریستهای داعش تلقی کنیم که نتانیاهو بیپرده به آن اعتراف کرده است و برای نشان دادن این رابطه بیپرده، مداوای مجروحان داعش را در بیمارستانهای تلآویو و حیفا برعهده گرفته و از ملاقات خود با آنان فیلم و عکس تهیه و منتشر کرده است و اگر دهها شاهد و نشانه دیگر نظیر همراهی اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 با این گروه تروریستی و... را که شرح آن در این نوشته کوتاه به درازا میکشد، کنار هم قرار دهیم، به این نتیجه قطعی میرسیم که اقدام احمد منتظری در همسویی با داعش صورت گرفته است هر چند با توجه به کینه عمیق این جماعت از حضرت امام(ره) بعید نیست که احمد منتظری به گونهای ناخواسته و صرفاً با انگیزه کینهتوزی علیه امام راحل(ره) به این همسویی دست زده باشد!
بعد از انتخاب منتظری به قائم مقامی رهبری در سال 64 - که بعدها حضرتامام(ره) مخالفت خود با این انتخاب را اعلام کردند- تقریباً همه گروهها و جریانات ضد انقلاب داخلی و خارجی و محافل سیاسی غربی و عبری و عربی در یک تغییر موضع 180 درجهای به تقدیر و تمجید از او روی آوردند و انتخاب وی را نقطه آغازی برای پایان عمر انقلاب اسلامی دانستند. احمد انوار، عضو فراری جبهه ملی که روابطش با MI6 انگلیس و دریافت وجوه قابل توجهی از صدام برملا شده است، اولین کسی بود که به نمایندگی از جریانات ضد انقلاب، این رویکرد جدید را کلید زد. او چند هفته بعد از انتخاب منتظری به قائم مقامی رهبری با انتشار مقالهای در مجله «جبهه ملیّون ایران» نوشت « با انتخاب منتظری، رژیم اسلامی ایران خود را از بند ناف ]امام[ خمینی جدا میکند» انوار در این مقاله با اشاره به بینتیجه بودن حملات مستقیم و تروریستی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران، از همه مخالفان نظام و امام(ره) با هر سلیقه و رویکرد میخواهد فرصت بدست آمده را غنیمت بشمارند و مطمئن باشند منتظری همان شخصیت مطلوب آنان است که چنانچه به مقام رهبری ایران برسد، اساس و بنیان انقلاب و نظام اسلامی ایران را درهم خواهد پیچید. از آن هنگام به بعد بود که عواملی از جریانات ضدانقلاب و دشمنان تابلودار امام راحل(ره) با تغییر ظاهری تابلو، از کانال مهدی هاشمی به بیت منتظری نزدیک شده و در آنجا لانه کردند.
و اما، فقط نیمنگاهی به جنایات هولناک منافقین، نظیر به رگبار بستن یک خانواده بر سر سفره افطار و قتلعام همه اعضای خانواده، از جمله کودکان، شکنجه 3 پاسدار عضو کمیته انقلاب اسلامی، با ریختن آبجوش روی سر آنها و سپس جدا کردن پوست سر با تیغ سلمانی، حضور آشکار در ارتش بعثی عراق در دوران جنگ تحمیلی و قتلعام شیعیان عراق به دستور صدام و... به وضوح حاکی از آن است که منافقین در ارتکاب جنایت اگر دهها بار جنایتکارتر از داعش نباشند، به یقین دست کمی از آنان ندارند.
از سوی دیگر باند مهدی هاشمی نیز اینگونه بودهاند. به عنوان مثال وقتی عوامل مهدی هاشمی به دستور وی مرحوم حشمت را میربایند و برای کشتن به یک باغ متروکه میبرند، دو پسر خردسال او را نیز که همراه پدر بودند به همان محل منتقل میکنند و سپس با مهدی هاشمی تماس میگیرند و درباره دو پسر مقتول کسبتکلیف میکنند. مهدی هاشمی میگوید، حالا که شاهد ربایش پدرشان بودهاند میتوانند بعدها دردسر درست کنند و دستور میدهد دو پسر خردسال مرحوم حشمت را هم به قتل برسانند. بعدها که مهدی هاشمی در کنار سایر جنایتهای خود به این جنایت هم اعتراف میکند و این اعتراف از طریق تلویزیون پخش میشود، آقای منتظری با عصبانیت به یکی از مسئولان قضایی میگوید؛ چرا با پخش این اعترافات، آبروی! مهدی هاشمی را بردهاید! و در مقابل ابراز تعجب مقام قضایی میگوید؛ حالا یک اتفاقی افتاده است! شما نباید با آبروی مهدی هاشمی بازی کنید! و این همه در حالی بود که مهدی هاشمی در اعترافاتش گفته بود؛ من میدانم که مجازات من اعدام است، بنابراین آنچه میگویم عین واقعیت است که البته با توجه به وجود اسناد و شواهد جایی برای انکار هم نبود.
خب! حالا باید پرسید؛ که آیا همراهی باند باقیمانده مهدی هاشمی و منتظری با تروریستهای تکفیری داعش میتواند تعجبآور باشد؟!
گفتنی است سازمان منافقین یک گروهک تروریستی ورشکسته است که مخصوصا بعد از مرگ سرکرده آنها - که ترکی فیصل در همایش پاریس از آن خبر داد و مترجم آن را ترجمه نکرد- به هم پاشیده است.
ولی چرا منافقین در این ماجرا به کار گرفته شدهاند؟! پاسخ به این پرسش دشوار نیست. منافقین در این پروژه نقش پوششی دارند و این نقش با توجه به سابقه تروریستی، وابستگیهای آشکار بیرونی و مخصوصا جنایات هولناکی که مرتکب شدهاند به این سازمان داده شده است. اما، چرا؟! به این علت که؛
الف: پروژه جدید دشمن با هدف ایجاد رعب و وحشت در میان مردم تعریف شده است وگرنه دشمن به خوبی میداند که در ایران اسلامی، توان انجام عملیات تروریستی نظیر آنچه تکفیریها در عراق و سوریه انجام میدهند را ندارد و تاکنون همه تلاش آنان در این زمینه ناکام مانده است و منافقین با توجه به شرایط ورشکسته و فروپاشیده کنونی ضعیفتر و حقیرتر از آنند که برای این منظور به کار گرفته شوند، ضمن آن که چنانچه منافقین توان عملیاتی مورد اشاره را داشتند، هیچ فرصتی را برای دست زدن به جنایت از دست نمیدادند.
ب: دشمن برای منظور یاد شده و ایجاد رعب و وحشت نیاز به گروه و جریانی دارد که سابقه جنایات وحشیانه و هولناکی را در پرونده خود داشته باشند و منافقین در میان سایر جریانات ضد انقلاب با همین ویژگی شناخته میشوند و از این روی برای پروژه مورد اشاره، انتخاب شدهاند.
و اما، نباید تصور کرد که تفاوتهای ظاهری جریانات ضد انقلاب و دشمنان مردم این مرز و بوم برای همیشه مانع از ائتلاف آنها علیه ایران اسلامی خواهد بود بلکه این ائتلاف به مصداق «الکفر ملهًْ واحده - کفر یک جریان واحد است» هرگز دور از انتظار نیست. «جنگ احزاب» در صدر اسلام از این دست بود و در آن همه گروهها و جریانات ضداسلام، تمامی اختلافات خود را کنار گذاشته و علیه اسلام نوپای آن روز با هم متحد شده بودند و به همین علت آن جنگ (جنگ خندق) را «جنگ احزاب» مینامند. و در طول تاریخ نمونههای دیگری از این نوع ائتلاف را شاهد بودهایم که تازهترین آنها، ائتلاف همه دشمنان ریز و درشت داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 است. در جریان فتنه 88 مدعیان اصلاحات، ملیگراها، منافقین، بهاییها، سلطنتطلبها، مارکسیستها و حتی عبدالمالک ریگی با برنامهریزی مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس علیه ایران اسلامی ائتلاف کرده بودند.
در جریان اخیر هم رد پای همان فرمول فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 قابل دیدن است، اگرچه دامنه آن به وسعت فتنه 88 نیست، چرا که شکست فتنه 88، انبوهی از فاکتورهای اقتدار را برای ایران اسلامی رقم زد و امروزه دشمن به خوبی میداند که نمیتواند به لبخندهای دیپلماتیک دل خوش کند و برخی از وادادگیها در عرصه سیاست خارجی را به حساب دست کشیدن جمهوری اسلامی ایران از اقتدار روزافزون خود بداند، در پروژه مورد اشاره احمد منتظری در نقش یک پادو و کارگزار دولت انگلیس ظاهر شده و مأموریت خود را با ارسال فایل صوتی یکجانبه برای بی.بی.سی آغاز کرده و با چند مصاحبه این مأموریت را پی گرفته است. پیش از این نیز، همایش پاریس منافقین با حضور ترکیفیصل شاهزاده سعودی و مسئول سابق استخبارات آلسعود، احمد غزال نخستوزیر پیشین الجزایر، صالح الغالب وزیر اطلاعات اردن، محمد العرابی وزیر خارجه قبلی مصر، اعظمالاحمد از اعضای جنبش فتح و یار نزدیک محمود عباس - بهایی ایرانیتبار و رئیس کنونی این جنبش - برنارد کوشنر، وزیرخارجه سابق فرانسه، خوزه لوئیس ساپاترو، نخستوزیر پیشین اسپانیا، نوت گینکریچ سخنگوی اسبق مجلس نمایندگان آمریکا، جان بولتن نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل، رودی جولیانی شهردار سابق نیویورک و... برپا شده بود. نگاهی به فهرست شرکتکنندگان نشان میدهد که؛
الف: تمامی آنها از دستاندرکاران اصلی سیاسی و اطلاعاتی آمریکایی، اروپایی و عربی هستند.
ب: تمامی آنها از مقامات سابق اطلاعاتی و سیاسی کشورهای متبوع خود هستند تا حضور آنها به معنای مداخله مستقیم کشورشان در این همایش تروریستی تلقی نشود!
ج: حضور مقامات بلندپایه مورد اشاره با موقعیت ورشکسته و فروپاشیده سازمان منافقین همخوانی ندارد و به وضوح حکایت از آن دارد که منافقین فقط بهانه این همایش هستند و نه موضوع اصلی آن.
مشابه این حرکت در جریان فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 هم اتفاق افتاده بود. در آن ماجرا اوباما، تونی بلر و برخی دیگر از سران آمریکا و اروپا مستقیما از فتنهگران حمایت کرده بودند و شکست فتنه ضربه سختی برای همه آنها بود. به همین علت در پروژه اخیر، «مسئولان سابق»! به معرکه آمدهاند!
و بالاخره، با توجه به شواهد و اسنادی که به آن اشاره شد حتی برای کندذهنترین افراد و کسانی که فقط از اندک عقل سیاسی و بصیرت برخوردار باشند نیز نمیتواند کمترین تردیدی باقی بماند که اقدام احمد منتظری چه آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه، در همسویی با تکفیریها صورت پذیرفته و در این میان او و برخی دیگر از اصحاب فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 چه بخواهند و چه نخواهند، پادویی انگلیس و آمریکا و سعودیها را به دوش میکشند.
- اعتیاد، بمبی زیر پوست شهر
عباس دیلمیزاده کارشناس حوزه اعتیاد در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
وقوع یک اتفاق ناگهانی مثل زمین خوردن و خونریزی یک فرد با واکنشهای مختلفی از سوی اطرافیان وی همراه میشود. غالباً افراد با هیاهو و ترس با این مسأله مواجه میشوند و هریک به دنبال اقدامی برای حل مشکل فرد مصدوم میگردند. در این شرایط نخستین اقدام علمی که توصیه میشود یک کلمه است «نترسید» چرا که در چنین مواردی مداخلات عجولانه نه تنها کمکی به فرد مصدوم نمیکند بلکه آسیبهای جبران ناپذیری را برای او به بار میآورد. طی یک دهه گذشته اتفاقی که برای حوزه اعتیاد کشور افتاده است تحت تأثیر چند عامل اصلی از جمله تحریمهای اقتصادی و تغییرات نامتعادل کننده اقتصادی و اجتماعی در کشور بوده است.
این عوامل در کنار هم باعث شده دهکهای متوسط معتادان و خانواده هایشان، دچار افت قدرت اقتصادی شده و به دهکهای اقتصادی فقیرتر نزول پیدا کنند. این رخداد که با مختصات سریع و شدت بالایی نیز همراه بوده سبب شده است سبک زندگی حجم زیادی از معتادان به کارتن خوابی سوق داده شود و تحت تأثیر این مسأله حجم انبوهی از مصاحبهها، دادههای پراکنده و اعلام نظرات غیرکارشناسی صورت پذیرد که اتفاقاً شباهت زیادی به هیاهوها و ترسهای مثال یاد شده دارد و نه تنها کمکی به حل مشکل نمیکند بلکه غالباً باعث میشود شدت مشکل دوچندان گردد. واقعیت آن است که بر اساس دادهها و تحلیلهای آماری، برخلاف بسیاری از گفتهها، طی یک دهه گذشته تغییر عمیقی در شیوع و نرخ بروز اعتیاد زنان و مردان اتفاق نیفتاده است بلکه بواسطه عواملی که گفته شد شدت اعتیاد افزایش یافته و همین عامل موجب افزایش نرخ بروز کارتنخوابی معتادان و تشدید حضور آنها در سطح خیابانها و معابر عمومی شهری شده است. مهندسی این وضعیت، با اولویتبندی افزایش نرخ بهرهوری امکانات از طریق طراحی مداخلات حمایتهای اقتصادی و اجتماعی از گروههای معتادان بیبضاعت امکانپذیر خواهد بود. راه حلهای سیستمی که هدفمند کردن مداخلات از جمله برنامههای بیمه درمان اعتیاد، حمایتهای اقتصادی و اجتماعی به سمت دهکهای پایین جامعه معتادان را توصیه میکنند میتواند باعث جلوگیری از افزایش شدت اعتیاد و تغییر الگوی مصرف به سمت افزایش رفتارهای پرخطر و کارتن خوابی در جامعه هدف شود.
از طرف دیگر در دوران پساتحریم پیشبینی میشود بسیاری از صاحبان سرمایه و صنایع برای جبران عقب ماندگیهای گذشته بدون توجه به کسانی که برایشان ارزش افزوده بالایی تولید میکنند، سرعت توسعه اقتصادی خود را شدت دهند. این بیتوجهی به پیوستهای اجتماعی در دوران توسعه باعث خواهد شد تا با شرایط ناشناختهای در تغییرات نرخ بروز اعتیاد و الگوی مصرف معتادان در آیندهای نه چندان دور مواجه شویم. فقدان شناخت و پیشبینی آینده از این رخداد که در اثر سرعت بالای توسعه اقتصادی پدید خواهد آمد میتواند نتایج مشابهی در تغییر نرخ بروز و شدت اعتیاد به وجود آورد. بنابراین طراحی و تدوین پیوستهای اجتماعی و به کارگیری برنامههای حمایتی مناسب از معتادان دهکهای پایین و خانوادههایشان میتواند از این امر جلوگیری کند. این اقدامات که همگی از محورهای اصلی سیاستهای کلی نظام در عرصه مبارزه با مواد مخدر تحت عنوان جلوگیری از تغییر الگوی مصرف به سمت مواد پرخطر میتواند از همین امروز آغاز شود.
نظر شما