* میرخان به برادر کوچکترش شیرخان آموزش بوکس میدهد و به خاطر نبود پدر، حکم پدری بر او دارد، طی حادثهای در محل کارش از بلندی پرت میشود و قدرت تکلم خود را از دست داده و خانهنشین میشود. حالا شیرخان بیشتر به دنبال رسیدن به آرزوهای برادر بزرگترش به صورت جدی و حرفهای وارد این ورزش میشود...
ساخت فیلم در خطهی سیسستان، خطهی رستمِ دستان، برای ما پایتختنشینان که بسیاریمان به آنجا پا نگذاشته و احتمالاً هم نخواهیم گذاشت، جذابیت بصری بسیاری دارد. استفاده از لوکیشنهای بکر و کمنظیر و رنگ و لباسهای زیبای محلی بسیار جذاب است اما ریگی بجز اینها در فیلمش قصه تعریف میکند و یک مستند گردشگری نساخته است. استفاده از بازیگران غیربومی از جمله امیر جعفری، رؤیا تیموریان، علی اسیوند و... بجز آنکه چالشی در کارنامهی بازیگری آنهاست و همه سعی میکنند با لهجهی محلی صحبت کنند، احتمالاً با این نیت است که فیلم با تماشاگر عام هم ارتباط بهتری برقرار کند.
نکتهی قابلتوجه این است که فیلم از بخشندگی و مهربانی و مناعت طبع بلوچها میگوید، اما کارگردان همه را خوب و مثبت نشان نداده و بلوچ بهاصطلاح نامرد/ منفی (امیرمهدی ژوله) هم داریم. کار دیگری که ریگی بهدرستی انجام داده این است که ورزش مشتزنی (بوکس) را ورزش خشنی نشان نمیدهد که آدمها باید در آن خشم خود را خالی کنند. حتی میرخان که به صورت حرفهای این ورزش را دنبال میکرده، آدم بسیار آرام و مأخوذبهحیایی است. اتفاقاً حمزه، مدیر باشگاه ورزشی، بسیار انسان اخلاقمداریست و این را با گذشت از قاتل تنها فرزندش بهاثبات میرساند و فقط کلهی سخنگو نیست. جالب اینجاست که تنها مدال جهانی تاریخ بوکس ایران را هم یک سیستانی (دانیال شهبخش) کسب کرده و نشان میدهد این ورزش در این منطقه ریشه دارد.
روابط برادری بین میرخان و شیرخان هم بهخوبی شکل گرفته و انگیزههای شیرخان و تلاشش برای رسیدن به آرزوهای برادرش کاملاً باورپذیر است. بازی بازیگران هم با این که حرفهای و آماتور، در کنار هم قرار گرفتهاند یکدست درآمده و امیرمهدی ژوله بهخوبی از شخصیت شکلگرفتهاش در دیگر آثارش فاصله گرفته و بازی متفاوتی در کارنامهاش ارائه داده است. علیرضا جعفری هم بازی قابلقبولی، بهخصوص در سکوت، دارد اما گریم پس از سالها خانهنشینی باورپذیر نیست. در مجموع هوک فیلم سرگرمکننده و خوشساختی است و ارزش دیدن را دارد.
نظر شما