این اتفاق در بیشتر خیابانهای تهران در حال وقوع است. بیشتر ما وقتی خود را در ترافیک گرفتار میبینیم و چارهای هم جز انتظار نداریم، شروع به خیالبافی میکنیم: چه میشد اگر با یک سفینه از روی خودروها عبور میکردم، چه میشد اگر از زیرزمین راهی برای عبور باز میشد، چه میشد اگر موتور داشتم و با چند حرکت راهی از بین خودروها باز میکردم و... گاهی اوقات هم در ترافیک باید مرد عمل بود و از خودرو پیاده شد و دواندوان تا مقصد طیطریق کرد تا دیر به مقصد نرسید.
یکی از این مسیرها که همیشه ما را در دام ترافیک گرفتار میکرد، ابتدای بزرگراه چمران بود؛ جایی که چند خیابان شلوغ در میدان توحید به هم میرسند. وقتی در بزرگراه چمران از شمال به جنوب میرفتی، همهچیز ظاهرا خوب پیش میرفت تا اینکه وقتی از پل گیشا رد میشدی دلشوره و اضطراب شروع میشد؛ همان وقتی که صدای گوینده رادیو پیام تو را هوشیار میکرد: «در مسیر شمال به جنوب بزرگراه چمران، حد فاصل خیابان باقرخان تا میدان توحید، در ادامه حد فاصل میدان توحید تا خیابان آزادی و همچنین تا تقاطع آذربایجان در خیابان نواب، ترافیک سنگین است.» و یادت میانداخت که بهزودی در دام ترافیک گرفتار میشوی. چنین وقتی معمولا مجبور بودیم مثل دیگر مسافران خودرو، با تلفن همراه توضیح دهیم که «پشت چراغ قرمز توحید ماندهایم،... هنوز به خیابان آزادی نرسیدهایم و...» و گاهی هم مجبور میشدیم قرار مهمی را لغو کنیم. این، داستان همیشگی عبور از میدان توحید بود.
رکورددار شلوغی
اگر گاهی میشد برای عبور از میدان توحید پاشنهها را ورکشید و پیاده دریای خودروها را رد کرد، برای شلوغی و دود و سروصدای بوق و اگزوز خودروها چارهای نبود. با وجود اینکه بخشی از بزرگراه چمران فضای سبز و پیادهرو داشته و دارد، اما تا چندی پیش، کمتر کسی از قدمزدن در حاشیه این بزرگراه در حوالی میدان توحید لذت میبرد. کسانی که از درد ازدحام خودرو ناچار به پیادهروی میشدند خاطره خوشی از این گذران مسیر نداشتند.
میدان توحید همیشه رکورددار بیشترین آلودگی صوتی بود. رودخانههای خروشان خودرو از چند مسیر به این میدان رسیده و در هم گره میخوردند و رانندگان در این شرایط برای بازکردن راه خود به بوق پناه میبردند؛ اگر هم بوق نمیزدند تا میتوانستند صداهای گوشخراش از موتور خودروهایشان درمیآوردند.
میدان توحید و خیابانهای اطراف آن یک رکورد دیگر هم داشتند؛ این منطقه معمولا بین نقاط آلوده شهر قرار داشت و ترافیک و ازدحام خودرو سبب میشد که نسبت به بسیاری از مناطق تهران، آلودگی بیشتری داشته باشد. جالب اینکه رکورددار آلودگی هوا و آلودگی صوتی، درست کنار یکی از مهمترین و بزرگترین بیمارستانهای تهران قرار گرفته بود و از این نظر، خط قرمزها را هم رد کرده بود!
کسب کساد
ترافیک تنها رهگذران را آزار نمیداد؛ مغازههای اطراف میدان توحید و میدان جمهوری به خاطر این شلوغی و ترافیک، از رونق مغازههای دیگر خیابانها برخوردار نبودند.
در واقع رهگذران این منطقه همیشه به این موضوع فکر میکردند که هر چه زودتر تا از شدت دود و صدا سکته نکردهاند باید محل را ترک کنند و از این خیابانها بگذرند. قدمزدن در خیابانها به قصد خرید و تماشای ویترین مغازهها و سرانجام انتخاب کالا، نیازمند آرامش و آسودگی خیالی است که در خیابانهای اطراف میدان توحید، میدان جمهوری و تقاطع آزادی – نواب اصلا وجود نداشت. از این موضوع هم نهتنها کسبه آن منطقه بلکه کسبه خیابانهای اطراف هم آسیب میدیدند.
به عمر ما قد میدهد؟!
در میان این آشفتگیها، چشم رانندگان و رهگذران اطراف میدان توحید ناگهان به فنسکشی و بلوک چینی افتاد، ناگهان مسیرها تغییراتی کرد و ماشینآلات سنگین مستقر شد و خلاصه کارگاهی برپاشده بود؛ «اینجا چه خبر است؟»
همان روزها رسانهها به این پرسش رهگذران پاسخ دادند: «کلنگ ساخت تونل توحید زده شده و قرار است این تونل، چمران را به نواب پیوند بزند.» لبخندی که لحظه اول شنیدن خبر ساخت تونل به لب مینشست با بدبینیهای بعدی محو میشد؛ «این هم مثل تونل رسالت رفت تا 10 سال دیگر... تونلی به این بزرگی که 30ماهه ساخته نمیشود... سنگ بزرگ نشانه نزدن است و...»
خلاصه اینکه خاطره ساخت مشقتبار و زمانبری سازههایی همچون برج میلاد و تونل رسالت بسیاری را نسبت به ساخت تونل توحید در زمانی کوتاه بدبین کرده بود. اما تا تهرانیها داشتند به کارگاه عریض و طویل ساخت تونل و کار شبانهروزی در آن منطقه عادت میکردند، ساخت تونل به روزهای پایانی خود رسید و بعد از 30 ماه به روی مردم گشوده شد تا خاطرات روزهای انتظار در دریای دود و صدا، به جایی در دوردستهای ذهن سپرده شود.