و مثل بسیاری از محصولات اروپایی و اسپانیایی یک ملودرام اجتماعی است که قصه خودش را با زبانی مرموز تعریف میکند. بینیز اهل آرژانتین است؛ تحصیل کرده سینماست و در بوینسآیرس پایتخت این کشور بزرگ شده است. قصه فیلم او درباره یک مأمور ورزیده است که آشناییاش با یک کارگر شیفت شب، زندگی و تفکرات او را دگرگون میکند. او در یک گفتوگوی اینترنتی درباره علاقهاش به سینما و آرزوهایی که دارد حرف میزند.
رؤیا
یکی از نکاتی که میخواستم در فیلم مطرح کنم، رؤیاهای خودم از محل زندگیام بوده است. محیط پیرامونم همیشه بیشترین تأثیر را بر روی من گذاشته است و تماشاچی هنگام دیدن «غول» بهخوبی میتواند با محیطی که قصه در آن میگذرد، ارتباط برقرار کند. شما هم حتماً کسانی را دیدهاید که از پشت پنجره ساختمانهای خود به بیرون نگاه میکنند. همیشه از خودم میپرسم آنها از آن مکان، چه چیزهایی را تماشا میکنند و در حال فکر کردن به چه چیزهایی هستند؟
بعضی وقتها آدمها رؤیاهای مشترک دارند. به همین دلیل، تصمیم گرفتم در دل قصه فیلم این رؤیاهای مشترک را به نمایش بگذارم.
آدریان بینیز
فیلمنامه
کار نوشتن فیلمنامه خیلی سخت نبود. برای نوشتن آن از دو تا از دوستانم کمک گرفتم. الهامبخش اصلیام همان آدمها و رویدادهای دوروبرم هستند. فیلمنامه خودم را دوبار بازنویسی کردم تا تبدیل به چیزی شد که می خواستم بعد اجتماعی آنرا دوست داشتم. نمیخواستم فیلمی بسازم که فقط برای تفریح و سرگرمی باشد. فیلمهایی که از نوجوانی دیدم و با آنها بزرگ شدم، اکثرا لحن اجتماعی داشتند و همیشه فکر میکردم اگر روزی فیلمساز شوم، باید فیلمهای من هم همین حال و هوا را داشته باشد.
ضرورت فیلمسازی
هر آدمی حرفهای خود را به شکلی میزند که دوست دارد. در چنین شرایطی آدم به دنبال این است که حرف خود را به گونهای مطرح کند که بیشترین شنونده را داشته باشد و راحتتر درک و فهمیده شود. برای من سینما و فیلمسازی همان چیزی است که کمک میکند تا حرفم را بهتر و راحتتر بزنم. تصویر کمک میکند تا جملات شما راحتتر بیان شود و شنونده به غیر از گوش، با چشمهای خود هم آنها را بفهمد.
فیلمهای محبوب
نمیتوانم بگویم کدام نوع ( ژانر) سینما را بیشتر دوست دارم، یا بیشتر به دیدن چه نوع فیلمی میروم. عاشق سینما هستم و همهجور فیلمی را تماشا میکنم. از فیلمهای مردمپسند و پرفروش گرفته تا آثار هنری و غیرمتعارف، همه فیلمهای روی پرده را میبینم. حساسیت خاصی در این مورد ندارم. البته سینمای آسیا را خیلی دوست دارم، بیشتر از سینمای همه کشورها و قاره ها و اگر بگویم فیلمهای کمدی را خیلی دوست دارم، شاید تعجب کنید.
نمایی از فیلم «غول»
فیلمسازی
من خیلی راحت هم فیلمساز نشدم. تلاش سختی کردم تا توانستم اولین فیلمام را بسازم. مشکل اصلی در اینجا هم مثل هر جای دیگر دنیا، مالی است. وقتی این مشکل حل میشود شما باید به مبارزهای سخت با زمان بروید و فیلم خود را خیلی سریع بسازید. زمانی که تجربه شما چیزی در حد صفر است، مشکلات شروع میشود. فکر کنم بسیاری از فیلمسازان دیگر هم مثل من، اواسط کار خود میخواستند کناره بگیرند و از خیر ساختن فیلم بگذرند، اما عشقی که شما به این کار دارید، مانع از آن میشود که کار را رها کنید.
شروع تازه
فیلمسازی برای من مثل یک شروع تازه بود. انگار که دوباره متولد شده بودم. میدیدم که میتوانم خلق کنم و خالق دنیا و چیزهایی باشم که خودم می خواهم. وقتی فیلمی میسازید، تبدیل به چیزی مثل یک سلطان میشوید، همه زیر نظر شما هستند و آن کاری را انجام میدهند که شما میخواهید. همه در تلاش برای خلق چیزی هستند که خواست قلبی شماست. برای همین است که احساس میکنم آنچه دارم خلق میکنم باید کار درست و آبرومندی باشد. اگر شما کارتان را درست انجام ندهید، نمیتوانید برای بار دوم این طعم را بچشید!