اما همه دنیا این اقدام او را بخشندگی ندانستند. بهطور مثال، هوگو چاوز رئیسجمهور ونزوئلا نه تنها رئیسجمهور آمریکا را به اشغال مخفیانه هائیتی متهم کرد بلکه یک گام فراتر رفت و ادعا کرد که این زمین لرزه حاصل استفاده از سلاحهای تکنولوژیک آمریکایی است. فرانسه که زمانی هائیتی را تحت سلطه خود داشت نیز سکوت نکرد بهطوری که یکی از وزرای این کشور از واکنش آمریکاییها شاکی شد که: «آمریکا باید به هائیتی کمک کند نه اینکه آن را اشغال کند».
این روزها غرب به سوء استفاده از شرایط بحرانی کشور زلزله زده هائیتی متهم شده است. اگر بخواهیم فقط به ظاهر قضایا توجه کنیم، این اتهامها بیمعنی بهنظر میرسد. چرا ایالات متحده آمریکا باید بهدنبال بهانهای برای اشغال و حکومت کردن بر چنین مکانی باشد؟ اما حقیقت این است که از خلال این کمکها فواید زیادی عاید آمریکاییها میشود.
شکی نیست که تلاشهای گسترده آمریکا تنها از نگرانیهای بشردوستانه ناشی نمیشود بلکه بخشی از یک برنامه حساب شده برای نشان دادن قدرت نرم آمریکا و بالا بردن میزان محوبیتش است زیرا در شرایط فعلی کاخ سفید نگران گسترش آمریکا ستیزی است و این وضعیتی است که یک تهدید استراتژیک به حساب میآید. البته فقط آمریکا نیست که از کمکهای بشردوستانه بهعنوان عاملی مؤثر برای پیشبرد منافع خود استفاده میکند. به این معنی که گستره این کمکها به یک میدان جنگ برای کشمکش ابرقدرتها تبدیل شده است؛ همانها که در موقعیتهای گوناگون، از کمکهای بشردوستانه ابزاری برای نیل به اهدافشان ساختهاند.
مثلا مجلس انگلیس برای مستعمره نشینهای کارائیبی خود که اسیر توفان و آتش شده بودند، کمک فرستاد که به آنها یادآوری کند، این کمکها نشانه حسن نیت مردم انگلیس است و دیگر دلیلی برای حسادت یا بدگمانی باقی نمانده. اگر آن زمان این نوع تلاشها گاه به گاه صورت میگرفت این روزها دیگر عادی شده است.
چین کمکهایش را به تایوان میفرستد و عجیب اینکه تایوان نیز در مقابل همین کار را میکند. البته کمکهای چین تنها به تایوان محدود نمیشود بلکه آفریقا و جنوب شرق آسیا را نیز شامل میشود و همه اینها برای ارائه تصویری بهتر از چینیهاست. حتی اسرائیل هم بهدنبال راهی برای نشان دادن حسن نیتش و جلب حمایت بینالمللی، به مناطق حادثهدیده چشم دوخته است. اوباما کمک رسانی به هائیتی را ادامه سیاستهای جنگ سرد مانند طرح مارشال و کمکرسانی هوایی به برلین میداند. طبق اظهارنظر او در نیوزویک، واکنش کشورش یک دلیل بسیار ساده دارد: در مواقع بحرانی، ایالات متحده قدم جلو میگذارد و به کمک میرود. اما واقعیت چیز دیگری است.
یکی دیگر از حوادثی که شباهت زیادی به فاجعه هائیتی داشت و دولت آمریکا را بسیار خشنود کرد، سونامی سال2004 بود که بخش عظیمی از جنوب و جنوبشرقی آسیا را زیر آب برد. در آن زمان دولت بوش مورد انتقاد سازمان ملل قرار گرفته بود و همین موضوع انگیزه آنها را برای ارسال کمک به مناطق سیلزده، مضاعف کرد؛ طوری که شمار زیادی ایرکرفت و کشتیهای بیمارستانی را در قالب یک ماموریت امدادرسانی برجسته راهی منطقه کرد و در یک اقدام بیسابقه به همراه افراد خیر بیش از4 میلیارد دلار پول برایشان فرستاد که بخش عمده آن از طریق اینترنت جمعآوری شد.
بسیاری این اتفاق را یک موفقیت سیاسی محض قلمداد کردند. بعد از به راه افتادن موجی از آمریکا ستیزی پس از اشغال عراق در سال2003 که چهره آمریکا را بهویژه در کشورهای مسلمان مخدوش کرد، کمک به قربانیان سونامی گام بسیار مهمی بود برای نشان دادن حسن نیت آنها در کشوری که دارای بیشترین تعداد مسلمانان در دنیاست تا جایی که تعداد آن دسته از مردم اندونزی که خیرخواهی آمریکاییها را باور داشتند از 15درصد به 44درصد افزایش یافت. این در حالی بود که تعداد آنها که به آمریکا بدبین بودند از 48درصد به 13درصد کاهش یافت.
مخالفت با جنگ علیه تروریسم نیز از 72درصد به 36درصد رسید. اما سونامی نتایج دیگری نیز بهدنبال داشت. به واسطه ارسال کمک، جاکارتا توانست با شورشیان استان آچه معاهده صلح امضا کند و به مناقشات 29ساله پایان دهد. با اینکه ناظران، کمکهای چین به حادثه دیدگان سونامی را تلاشی سنجیده برای نشان دادن برخوردی بشردوستانه مقابل مردم جنوب شرقی آسیا تلقی کردند، کوشش آنها تحتالشعاع رقبای آمریکاییشان قرار گرفت و این چیزی بود که منتقدان و حامیان بوش از آن بهعنوان نمونهای از به کار گرفتن قدرت نرم آمریکایی یاد کردند.
دولت آمریکا که میخواست این جریان را تکرار کند، در سال2005 پس از زمینلرزه کشمیر، کمکهایش را روانه پاکستان کرد و پس از آن نوبت به برمه رسید که در سال2008 اسیر توفان شد. مطمئنا، این اقدامات آمریکا، نگرانیهای بشردوستانه را نیز نشان میدهد اما اثرات سیاسی در تمامی موارد آشکار است. زمانی که حکومت نظامیان برمه از پذیرفتن کمکهای آمریکا خودداری کرد، وزیر دفاع آمریکا (رابرت گیتس) چنین اظهارنظر کرد: آنکه مقابل درخواستهای جامعه بینالملل کور و کر عمل کرد، دولت برمه بود نه مایی که دستمان را برای کمک دراز کرده بودیم و آنها در مقابل، دستشان را از جیب درنیاوردند.
در حقیقت، گیتس، با تشخیص پتانسیل برای پیشبرد اهداف آمریکایی، چنین اقداماتی را در شمار استراتژی ارتش کشورش جای داده بود. او مبارزهای سخت در پیش داشت برای بازسازی تشکیلات دفاعی آمریکا جهت مبارزه در جنگی طولانی. یکی از اساسیترین بخشهای این مبارزه، مقابله با مخالفان و افراطیون است که در ایالتهایی که دولت نتوانسته آرای آنها را از آن خود کند، تهدید جدی به حساب میآیند. گیتس، این اقدامات بشردوستانه را بخشی از برنامه جلوگیری از ظهور آمریکاستیزی میداند. در سال2007 در دانشگاه کانزاس، گیتس از اهدافش چنین گفت: من اینجا هستم که ظرفیتهایمان برای بهکارگیری نیروی نرم را افزایش داده و با قدرت سخت ادغام کنم.
برای رسیدن به این اهداف، گیتس در کنار دریادار مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا کمک رسانی در مواقع بحرانی را در حد یکی از شش توانایی اصلی ارتقا داد که در دستورالعمل استراتژیک نیروی دریایی آمریکا در سال2007 از آن بهعنوان استراتژی مشترک برای نیروی دریایی در قرن21 نام برده شده بود. در این دستورالعمل، وظایف یگان دریایی و گارد ساحلی به روز شده و اهداف استراتژیک نیروی دریایی را از سال1982 برای نخستین بار تغییر داده بود.
طبق توضیحات این دستورالعمل، کمکهای بشردوستانه دریایی راه مهمی است برای فرونشاندن فشار آمریکا ستیزان در دنیایی که محلی است برای توفانهای فاجعه آمیز، از دست دادن زمینهای زراعی و سیلهای ساحلی. این شرایط سبب میشود آمریکاییها برای نشان دادن توان دریاییشان دوباره بیندیشند. درست است که نیروی دریایی آمریکا همچنان طبق شیوه سنتی عمل میکند اما یگان جنوبی آنکه فعالیتهای ارتش در مرکز و جنوب قاره آمریکا، ازجمله هائیتی را کنترل میکند، جابهجا خواهد شد زیرا بنا به گزارش مؤسسه دریایی ایالات متحده، یگان جنوبی، تغییرات عمدهای در پیش دارد که مسئولیتهای قدیمی آن را تغییر خواهد داد.
آمریکا به جای آنکه مانند 45سال گذشته به مسائل امنیتی و دفاعی بها بدهد بیشتر روی کمکهای بشردوستانه و تعهدات ارتشی مشترک متمرکز میشود. همه اینها نشاندهنده تأکید نیروی دریایی آمریکا بر قدرت نرم برای رسیدن به اهداف جدید است که با استقرار یگان چهارم در میپورت واقع در فلوریدا مصادف شده است. این تأکیدها نه تنها برای مقابله با القاعده بلکه برای باقی ماندن در عرصه مبارزه برای نشان دادن حسن نیت است؛ یعنی میدانی که ممکن است تبدیل شود به محلی برای بروز ابرقدرتهایی نظیر چین و هند و مبارزه بر سر حوزه قدرتی که قبلا در اشغال آمریکا بوده. به عبارت دیگر، کمکهای حسابگرانه و سریع ارتش آمریکا به هائیتی اتفاقی نبوده و برعکس شروع جنگی است که هدف از آن حفظ وجهه این کشور در آمریکای لاتین است.
نیوریپابلیک- 30 ژانویه 2010