تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۰

الناز کاظمی از ارومیه: سلام خدا جون! من همون بنده گنهکار توام که با دلی پر از امید به سویت برگشته‌ام تا توبه‌ام را بپذیری. من همون بنده گنهکار توام که با رویی خجل و چشمانی گریان به سویت آمده‌ام.

ای خدای من!
من همون بنده گنهکار توام که وقتی یک قدم به سویت آمدم، هزاران قدم به سویم برداشتی و موقع غفلتم با هزاران وسیله مرا بیدار کردی.
اگر در مقابلت هزاران بار سجده کنم باز هم کم است، چون لطف و محبت تو را هیچ‌کس نمی‌تواند جبران کند.

«بنده همان به که زتقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندی‌اش
کس نتواند که به جای آورد»*

ما بنده‌هات خیلی ناشکریم. ما رو ببخش که این دو چشم بینا، دو گوش شنوا، دو دوست توانا، دو پای قدرتمند، قلب پرکار،‌ زبان گویا،... رو نمی‌بینیم و با اتفاقی کوچک ناامید می‌شیم. به ما این توانایی رو بده که مشکلات کمرمون رو نشکنه و همیشه نیمه پر لیوان رو ببینیم.

ازت طلب مغفرت می‌کنم و عذر می‌خوام و ممنونم که توبه منو می‌پذیری و به فرشته‌هات می‌گی: دعاشو اجابت کردم و ناامیدش نکردم که از بس دعا و زاری کرد، شرم‌ دارم ردش کنم.

«کریم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده ست و او شرمسار»*

ای خدا! کاری کن که همیشه به یادت باشیم نه این که هر وقت که به در بسته خوردیم یادت کنیم.

* شعرها از گلستان سعدی