تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۵

نیما شادگان: آدم‌ها همیشه دوست دارند دیده شوند. بعضی‌ها دوست دارند آن‌طور که هستند دیده شوند، بعضی‌ها دوست دارند بیشتر از آنچه هستند دیده شوند و بعضی‌ها آن‌قدر درگیر خودشان هستند که فرصتی برای دیده شدن پیدا نمی‌کنند.

«میراکل» این‌گونه است. یعنی آن‌قدر درگیر فکرهای جورواجور است که فرصت نمی‌کند با اطرافش ارتباط برقرار کند. این فکرها عادی و از جنس من و تو نیست. این فکرها از بیرون است، از مادر بزرگی به نام «گی‌گی» که تصور می‌کند با نیروهای ماورای طبیعی و ارواح ارتباط دارد. «گی‌گی» تصوراتش را به «میراکل» تلقین می‌کند و مانع از رشد طبیعی تفکرات او می‌شود.

«میراکل» یعنی چه؟ در زبان آنها «میراکل» یعنی معجزه. معجزه یعنی چی؟ در نگاه «گی‌گی» یعنی این که مادری در حال مردن کودکش را به دنیا بیاورد؛ البته زنده به دنیا بیاورد. «میراکل» زنده به دنیا می‌آید. او هرگز مادرش را نمی‌بیند تا به سن یازده سالگی می‌رسد و در این سن پدرش ذوب می‌شود. ذوب می‌شود؟ تعجب نکنید، این تصور «گی‌گی» است که به میراکل منتقل می‌شود.

میراکل سه سال با این تصورات دست و پنجه نرم می‌کند؛ در آرزوی این که روزی پدرش برگردد، پدر به همراه مادر، مادری که مرده و او را زاییده. اما این همه ماجرا نیست. میراکل خودش نیست و هنگامی که خودت نباشی، می‌شوی «هیچ کس».

«هیچ‌کس» یعنی دختری نوجوان که نه بازی می‌کند، نه دوستی دارد، نه با آدم‌های اطرافش رابطه دارد. هیچ‌کس یعنی «میراکل» که خیال می‌کند مثل مادربزرگش با جهانی دیگر رابطه دارد. دور آدم‌ها هاله‌های رنگی می‌بیند و برای عددها و رنگ‌ها و طعم ‌ها معنی دیگری می‌تراشد.

«هیچ‌کس» یعنی جسمی جوان و روحی پیر؛ جسمی که نامش «میراکل» است و روحی که صاحبش «گی‌گی» است. اما «میراکل» باید این پوسته را بشکند و از آن بیرون بزند. باید با حقیقت زندگی آشنا شود. باید خودِ خودش را پیدا کند و راهی برای دیده شدن.

«رقص روی لبه» بازگو کننده داستان دختری است که روی لبه حقیقت و اوهام حرکت می‌کند. او دچار سردرگمی است و تو دوست داری در تمام مدت داستان دستش را بگیری و از راهروهای تاریک وهم و خیال به ایوان روشن و آفتاب‌گیر حقیقت ببری. این کتاب را «هان نولان» نوشته و در سال 1997 برنده جایزه کتاب ملی در امریکا شده است. خانم نولان که متولد سال 1956 در آلابامای امریکاست، گفته: «از کودکی مجذوب کتاب‌های داستان بودم و بهترین سرگرمی‌ام خواندن بوده است، اما هیچ‌گاه قصد نویسنده شدن نداشتم.»

باید اعتراف کرد کیوان عبیدی آشتیانی هم به خوبی از پس ترجمه این اثر برآمده است. او در مقدمه‌ای صمیمانه، چگونگی پیدا کردن کتاب و ارتباط احساسی‌ای را که با آن برقرار کرده شرح می‌دهد: «وقتی داستان تموم شد، آن‌طوری که من دوست داشتم، یک آرزو کردم، آرزویی که آن‌قدر تکرار شد که دیگه خدا از شنیدنش خسته شده، آرزویم این بود که کاش من نویسنده کتاب بودم و این آرزوییه که با هر کتاب خوب بی‌اختیار برزبانم می‌آد و بلند آن را اعلام می‌کنم.»

ناشر این کتاب 4200 تومانی، نشر دیبایه است.