امروز معلم خوش ذوق ما از بچههای کلاس پرسید که در باره خانهای که در آن زندگی میکنیم، نظر بدهیم و هر کسی چیزی گفت.
-
خانه ما همه چیز هماهنگی رنگ دارد و خیلی زیباست.
-
آقا اجازه، خانه ما خانه شلوغی است. نظم ندارد. شلم شورباست.
-
آقا ما مستأجریم. آرزوی من این است که خانهای داشته باشیم که مال خودمان باشد.
-
آقا خانه ما کوچک است و نمیشود در آن راه رفت، از بس توی آن میز و صندلی و مبل و کمد گذاشتهاند. آخر این همه اسباب و اثاثیه برای چیست؟
-
فکر میکنم نصف اثاثیه ما آشغال باشد اما مادر و پدرم دوست دارند
همه چیز را نگه دارند.
-
ما هفت نفریم در دو اتاق کوچک. جای ما خیلی تنگ است.
-
اجازه، من خانهمان را دوست ندارم، چون پدر و مادرم هر روز دعوا دارند.
-
آقا اجازه، خانه را رها کنید... چرا پدرها ماشینهای خود را تمیز نمیکنند؟
-
آقا خانه ما بینظم است. معلوم نیست کی ناهار و کی شام میخوریم. هر روز یک ساعتی ناهار و شام میخوریم.
-
من از خانهمان دل خوشی ندارم. هر روز مهمان، هر روز مهمان... پس ما کی درس بخوانیم؟
-
اجازه، روزهایی که مامان مریض است، خانه دوزار نمیارزد.... خانه سوت و کور است. خدا کند هیچ وقت، هیچ کس در خانه مریض نباشد...
-
خانه ما همیشه تمیز و مرتب است. مامان من خیلی به تمیزی خانه اهمیت میدهد و ما در آن احساس راحتی میکنیم.