با وجود این برخی فروشندهها به سود کم راضی نیستند. آنها از سوزنزدن به قسمتهای گشاد و بدقواره لباسهای داخل ویترین گرفته تا دروغپردازی در مورد اصل بودن مارکهای روی آن و حراج فصلی به هر ترفندی متوسل میشوند تا خریدار را برای پرداخت پول مجاب کنند.
برخی پوشاکهای ارزانقیمت آنها هم که در ویترین گذاشته شدهاند به قول معروف از دور دل میبرند و از نزدیک زهره. حتی فروشگاههای ورزشی فروشی که نام برندهای مطرح این بازار را یدک میکشند گاهی دست به فروش کالاهای چینی می زنند که ارزش آنها به هیچوجه با قیمتهایی که روی آنها درج شده هماهنگی ندارد.
این در حالی است که گاهی کنترل بازرسان روی قیمتهای سایر فروشگاههای لباس به شکل تحسینبرانگیزی دقیق و مسئولانه است. بنابراین چنانچه فروشگاههای یاد شده نیز به فهرست این نوع قیمتگذاریهای دقیق بپیوندند خریداران عاقل به سمت این فروشگاهها نیز جذب میشوند.
سلف سرویس تاریخ گذشته
از قدیم گفتهاند«اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو میکشه». چون هر فرد عاقلی میداند که یک نفر مهمان بیش از یک بشقاب غذا و کمی مخلفات نمیتواند میل کند. دستآخر هم صاحبخانه به اصطلاح با آبرو میماند و یک ماه غذای آماده یا قابل فروش. باوجود این تعدادی از رستورانهای شهر که به نظر میرسد در منوی سلفسرویس خود برای مشتری گاو کشتهاند و وی را حسابی تحویل گرفتهاند،
در عمل مشخص میشود که غذاهای روی میز آنها همگی از انواع ارزانقیمت و متعلق به روزهای پیش هستند. به هر حال چنانچه صاحبان رستورانهای یاد شده کمی در سلفسرویس تاریخگذشته خود تجدید نظر کنند و کمی از درآمد خود را خرج رسیدگی به مشتری کنند جای دوری نمیرود.
کورمکن، خوشتیپمکن
داری پیاده در خیابان میروی که یکدفعه چشمت به دستفروشی که کلی عینک آفتابی در پیادهرو بساط کرده است میافتد. با پرسیدن قیمت عینکآفتابیها هوا برت میدارد که یکی از آنها را بخری. انگار تنها چیز کم برای خوشتیپترشدن یک عینکآفتابی است. خب قیمتها هم که مناسبند.
بهنظر هیچ فرقی با عینکآفتابیهای درست و حسابی ندارند. بیخیال اشعه یو- وی و این چیزها یکی را میخری. اما معلوم نیست که چرا چشمانی که اینقدر حساس هستند بهخاطر کمی خوشتیپی گاهی نابینا میشوند؟ بهتر است بدانید که طبق تحقیقات انجامشده عینکآفتابیهای غیراستاندارد نهتنها سودی ندارند بلکه برای چشمها مضر هم هستند؛
عینکهایی که امروزه در سطح شهر زیاد دیده میشوند، چه روی چشمان مردم و چه در بساط دستفروشها. بنابراین ایجاد ارگانی ناظر در این زمینه برای حفظ سلامت چشمهای مردم ضروری بهنظر میرسد.
شومینه خیابانی
داستان پسربچهای که مدام میرفت پیش درختی که از کودکی با او بزرگ شده بود و از درخت درخواست کمک میکرد را حتما بهیاد دارید. درخت که تنها دلخوشیاش سرزدن پسر بچه به او بود، از هیچ کمکی در حق آن پسر فروگذار نمیکرد. سرانجام پسر قدرنشناس کندهای از درخت باقی گذاشت.
ماجرای این درخت و پسر، حقیقت حال ما آدمهاست. در روزهای آخر هفته، طبیعت در انتظار گردشگران است؛ طبیعتی که زیبایی، انرژی و آرامشاش را به همه آدمها بدون درخواستی میدهد تا آنها هفتهشان را با روحیه بهتری آغاز کنند. اما گویا کار ما آدمها تکرار ماجرای پسر و درخت است زیرا گردشگران با آتش زدن درختان یک شومینه خیابانی درست میکنند.