و بخش بزرگی از جامعه اسرائیل خصوصاً در میان راستگرایان درصدد یافتن فرصت هستند که بتوانند در لحظه مناسب بار دیگر سینا را اشغال کنند. آنها سینا را طبق اساطیر خود بخشی از سرزمین نیاکانی تلقی میکنند.
طمع ورزی اسرائیل 2 شکل دارد: 1) مستقیماً و بدون شرم ابراز میشود.
2) بهصورتی غیرمستقیم گفته میشود که میتوان فلسطینیها را در آن ( سینا) جا داد و یا دستکم بخشی از آن را جدا کرده و به غزه متصل کرد.
در ماه مارس سال گذشته نتایج نظرسنجیای که توسط پژوهشکده دمکراتیک وابسته به کنست اسرائیل برگزار شده بود وبا سیامین سالگرد امضای پیمان صلح مصر و رژیم صهیونیستی همزمان شد، نشان داد که 89درصد اسرائیلیها با اشغال مجدد سینا موافق هستند.
نتایج نظر سنجی مزبور با ذکر جزئیات بهترتیب زیر بود: 33درصد گفته بودند که شبهجزیره سینا باید بهطور کامل مجدداً اشغال شود. 19درصد با اشغال بخش بزرگی از آن موافق بودند. 29درصد به اشغال بخشی از آن نظر داده بودند. 8درصد با اشغال بخش کوچکی از آن نظر موافق داشتند. 11درصد با اشغال حتی بخش کوچکی از شبه جزیره سینا مخالف بودند واقعیت این است که رویکرد اسرائیلیها در مورد اشغال مجدد شبه جزیره سینا رویکردی ناگهانی نیست بلکه نتیجه تلاشهای مجدانه سیاستمداران راستگرا و خاخامهای بسیار افراطی است که مرتبا تأکید میکنند که شبهجزیره سینا بخشی از خاک نیاکان است.
با خروج اسرائیل از شبه جزیره سینا در سال1982، جنبشی مردمی تحت عنوان «جنبش بازگرداندن سینا» شکل گرفت و بیانیههایی با امضای اشخاص فرهنگی و نظامی منتشر ساخت که در آن، شبه جزیره سینا سرزمین نیاکان توصیف شده و خروج از آن طبق پیمان صلح با مصر خیانتی بزرگ به اصول صهیونیسم تلقی شده است.
این جنبش از همان زمان تاکنون تلاش کرده که این فکر را در نسلهای مختلف اسرائیلی نهادینه کند وآنها را برای راهاندازی جنگی جدید علیه مصر آماده سازد.
اینکه دستگاههای امنیتی مصرتاکنون موفق شدهاند شبکههای زیادی که به خریدن زمین با مساحتهای زیاد در سینا خصوصاً در مناطق نزدیک به مرزهای جنوبی و شمالی اقدام کرده اندکشف کنند، هرگز تصادفی نمیتواند باشد زیرا این همان روشی است که جنبش جهانی یهود پیش از سال1948 در فلسطین به اجرا گذاشته بود.
در آن زمان شهروندان فلسطینی از شهرها و روستاهای خود بیرون رانده شدند و بهانه اصلی این بود که منازل آنها توسط یهودیان خریداری شده. مصر با توجه به همین پیشینه از سالها قبل تصمیمی تاریخی مبنی بر عدمتملک خارجیها در سینا اتخاذ کرد.
طمع ورزیهای جناح راستگرای اسرائیل به اشغال مجدد سینا محدود نمیشود؛ آنها تلاش دارند به شیوهای دیگر طمعورزی خود را به نمایش بگذارند. آنها میخواهند که شبه جزیره سینا را به موطنی برای فلسطینیها تبدیل کنند و حتی درنظر دارند بخشی از آن را به غزه منضم کنند.
گیورا ایلاند ژنرال بازنشسته ارتش و مشاورسابق امنیت ملی اسرائیل نقطه نظرات جناح راست را به بهترین شکل بیان کرده است: مشکل فلسطین با گسترش مساحت غزه طوری که به مرز عریش برسد حل خواهد شد و درصورت انجام چنین کاری میتوان مقداری از اراضی نقب را به مصر واگذار کرد.
در ماه می سال2004، روزنامه یدویوت آحرونوت اسرائیل برای نخستینبار از برنامه این رژیم برای حل و فصل قضیه فلسطین توسط گیورا ایلاند پردهبرداشت؛ طبق این برنامه، غزه به سوی شبه جزیره سینا و کرانه باختری به سوی غور اردن گسترش مییابند و درمقابل 11درصد از اراضی کرانه باختری به اسرائیل منضم میشود.
منابع رژیم صهیونیستی میگویند برنامه
اعلام شده توسط گیورا ایلاند بخشی از برنامه جداسازی است که توسط آریل شارون اعلام شد. مهمترین بخشهای برنامه بهترتیب زیراست: اسرائیل از غزه بیرون رود و شهرکهای آن تخلیه شود، با این شرط که مصر برای فلسطینیها مساحتی 600کیلومتری به طول 30کیلومتر در طول مرزهای مصر و رژیم صهیونیستی و به عرض 20کیلومتر درون شبهجزیره سینا فراهم سازد؛ بدینترتیب مساحت غزه 3برابر میشود و در مقابل مصر مساحتی 200کیلومتری در منطقه وادی فئران در نقب بهدست خواهد آورد. افزون بر آن مصر با اردن از طریق یک کانال زمینی که تحت حاکمیت مصر خواهد بود مرتبط خواهد شد.
از زمان مطرح شدن این برنامه، در همه کنفرانسها و سمینارهای برپا شده برنامه گیورا ایلاند که از دید اسرائیلیها برنامهای راهبردی است مورد بحث و بررسی قرار میگرفت.
بهطور مثال در هشتمین همایش هرتسلیا که در ژانویه2008 برگزار شد پروفسورعوزی آراد و پروفسور جدعون بیجر پیشنهاد کردند که بخشی از کرانه باختری تحت حاکمیت اسرائیل باقی بماند ولی در مقابل، مناطقی در نقب به فلسطینیها داده شود و از آنجا که مناطق مرزی منطقه توسط 2 قدرت استعمارگر وقت یعنی فرانسه و انگلیس ترسیم شده باید در این مورد تجدید نظر شود و بخشی از اراضی تحت اشغال رژیم صهیونیستی در منطقه وادی فئران در نقب به مصر واگذار شود و منطقه دیگری بهوجود آید که رفتوآمد میان مصر و اردن را آسان گرداند و در مقابل مصریها در محور رفح- عریش اراضی را به فلسطینیها بدهند تا غزه گستردهتر شود.
پیمان صلح میان مصر و اسرائیل نتوانسته طمعورزیهای این رژیم در مورد شبه جزیره سینا را از بین ببرد؛ آنها همچنان این آرزو را در سر دارند و تلاش میکنند با خریدن اراضی یا با تجاوز و اشغالگری به آرزوی خود جامهعمل بپوشانند، خصوصا اینکه گنجهای شبهجزیره و سواحل دلربای آن، خیال اسرائیلیها را آشفته کرده است. منتها نکته قابل تأکید این است که تصمیم آنها از چارچوب خیال فراتر نخواهد رفت زیرا برنامههای آنها برای همگان آشکار شده و بیشک هرگونه فعالیت آنها پاسخی محکم در پی خواهد داشت.
نقش صهیونیستها در بحران آب نیل
با توجه به اهمیت نیل برای دو کشور عربی مصر و سودان، دولتهای مختلف رژیم صهیونیستی در هماهنگی با کشورهای استعمارگر و امپریالیستی خصوصاً با ایالات متحده آمریکا تلاش کردهاند که کشورهای منبع را به تجدید نظر در توافقنامهها خصوصاً در بندهای متعلق به سهمیهها و ایجاد سد و طرحهای آبی، تحریک کنند و وضعیت را طوری ترتیب دهند که کشورهای یاد شده بتوانند بدون موافقت مصر و سودان آزادانه سدسازی کنند.
ایجاد طرح شاخ آفریقا و طرح ایجاد اتحادیه کشورهای غیرعربی شرق آفریقا در همین چارچوب میگنجد و هدف از آن تأثیرگذاری بر امنیت آبی دو کشور عربی سودان و مصر است.
رژیم صهیونیستی برای راهاندازی طرحهای فوق در کشورهای منبع نفوذ کرده و با دادن کمکهای مالی و اقتصادی و نظامی تا اندازهای توانست هدف خود را محقق سازد.
رژیم صهیونستی از طریق برپایی پایگاههای نظامی در اریتره و اتیوپی تلاش دارد سلطه خود را بر شاخ آفریقا و دریای سرخ و تنگه بابالمندب مؤکد سازد.رژیم صهیونیستی همچنین طرحهای آبیاری- زراعتی را در تانزانیا و دیگر کشورهای منبع به اجرا گذاشته است و این رژیم با همکاری شریک آمریکایی خود تلاشی جدی به کار میبرد تا در مناطق مرزی و خصوصاً در سودان درگیریهای مذهبی، قبیلهای، نژادی و مرزی بهوجود آورد.
رژیم صهیونیستی از طریق بهکارگیری کمکهای کشاورزی و آبیاری توانست کشور اتیوپی را به خروج از معاهدههای بینالمللی راضی سازد تا این کشور با ایجاد سد روی نیل آبی بتواند بهصورتی مستقیم نه فقط سهمیه مصر و سودان را کم کند که امنیت آبی این دو کشور را مورد تهدید جدی قرار دهد.
پس از دیدار آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در ماههای اخیر از کشورهای حوزه رود نیل، تلآویو توانست آن کشورها را راضی سازد که معاهده تعدیل معاهدههای 1929 و 1959 را امضا کنند تا اینکه امنیت آبی مصر و سودان که تأثیری انکارناپذیر بر زندگی مردم دو کشور دارد آشکارا مورد تهدید قرار گیرد.کشورهای اتیوپی، اوگاندا، رواندا و تانزانیا معاهده را امضا کردند و 3 کشور دیگر گرچه آن را امضا نکردند ولی مخالفتی هم با آن نداشتند.
به عبارت دیگر این توافقنامه به معنای خروج از معاهدههای پیشین بوده و تحریک صهیونیستها در آن کاملاً مشهود است.توطئه صهیونیستها علیه کشور مصر به رود نیل ختم نمیشود بلکه آنها قصد دارند که میان خلیج عقبه در دریای سرخ و بندر اشدود در فلسطین اشغالی در دریای مدیترانه راهی جدید ایجاد کنند تا اینکه مصربخش بزرگی از درآمدهای خود از کانال سوئز را از دست بدهد.
دولتهای قبلی اسرائیل خصوصاً دولت ایهود اولمرت و دولت فعلی به ریاست نتانیاهو به دزدان دریایی در عمق دریا و در مقابل سومالی برای ربودن کشتیهایی که قصد عبور از کانال سوئز را دارند کمک میکنند تا مصر را از درآمدهایش محروم سازند.
اقدامهای تحریکآمیز صهیونیستها نشان داده که گرچه آنها با مصر معاهده کمپدیوید را امضا کردهاند ولی طبق حقایق تاریخی کینهای عمیق نسبت به عربها و مسلمانان دارند و برای تحقق اهداف خود دست به هرکاری میزند.
اکنون مصر و سودان در وضعیت دشواری قرار گرفتهاند ولی میتوان با گفتوگوهای سازنده و دادن کمکهای اقتصادی و تکنیکی به کشورهای منبع این موقعیت دشوار را پشت سر گذاشت و البته همه کشورهای عربی مسلمان باید در این زمینه یار و یاور شوند تا اینکه از نفوذ هرچه بیشتر صهیونیستها به شاخ آفریقا و دریای سرخ جلوگیری شود.
الاهرام