در ایام جام جهانی فوتبال بلیتهای 8هزارتومانی برای تماشای بازیها روی پرده سینما در زمانی کوتاه بهفروش میرسید و سالنها هنگام نمایش بازیهای حساس جامجهانی، حتی یک صندلی خالی هم نداشتند.
چگونه است که قیمت بلیت برای فیلم ایرانی گران بهنظر میرسد و بعد همان مخاطب گریزان از سینما، حاضر میشود دوبرابر این بها را بپردازد تا مسابقهای را روی پرده تماشا کند که میتواند آن را رایگان در منزلش بهتماشا بنشیند؟!
جالبتر اینکه گفته میشود چون فیلمهای سینمایی در فاصله زمانی کوتاه به شبکه ویدئویی میآید، تماشاگر ترجیح میدهد صبر کند تا بهجای سینمارفتن، سیدی آن را در منزل تماشا کند ولی همین مخاطب فوتبال را روی پرده میبیند تا هیجان جامجهانی را روی پرده نقرهای سینما تجربه کند.
بهنظر میرسد باید در مورد برخی از مؤلفههایی که از آنها بهعنوان عوامل جدی ریزش مخاطب نام برده میشود، تجدیدنظر کرد. نمایش بازیهای جامجهانی در پردیسهای سینمایی و استقبال فوقالعاده مردم نشان داد که مشکل اصلی نفروختن فیلمهای ایرانی، نه بالارفتن بهای بلیت سینماهاست و نه ورود زودهنگام فیلمها به شبکه ویدئویی. بزرگترین مشکل، فقدان چیزی است که در مسابقات جامجهانی فوتبال بهفراوانی یافت میشد؛ جذابیت.
وقتی فیلمها جذابیت موردنظر مخاطب را ندارند نمیتوان انتظار داشت که سالنهای سینما پر شوند. وقتی تماشاگر هیجانی را از تماشای فیلمها تجربه نمیکند، نمیتوان توقع داشت با فرمولهای تکراری و نخنماشده بتوان توجهش را جلب کرد.
وقتی منحنی کشش در فیلمنامهها درست رعایت نمیشود، داستان بیهوده کش داده میشود و حاشیهرویها جای تمرکز بر متن را میگیرند، نمیتوان انتظار فتح گیشه داشت.
وقتی سینمای تجاری استاندارد به حاشیه رانده میشود و جای خود را به محصولات نازل عامهپسند میدهد (که تازه اغلبشان در رویکرد و تبعیت از الگوها عامهپسند نامیده میشوند وگرنه نمونههای متأخرشان حتی در جلب توجه عامه هم به توفیق چندانی نرسیدند) نمیتوان انتظار داشت سالنهای سینما پر شوند و در چنین شرایطی وقتی راه نجات در نمایش فیلم خارجی جستوجو میشود،
می توان تکرار تاریخ را بعینه مشاهده کرد. آنچه در نیمه دوم دهه50 رخ داد و سینمای ایران را به ورطه ورشکستگی کامل کشاند، امروز و در اواخر دهه80 نیز قابل تکرار است؛ با این تفاوت که در آن روزگار، دولت کاملا سینمای ایران را به حال خود رها کرده بود و حالا 3دهه است که دولت خود را متولی سینما میداند.
این تولیت اما در صورت تداوم این شرایط، تنها کاری که میتواند انجام دهد، زندهنگاهداشتن ظاهری بیماری است که مرگ مغزی شده ولی قلبش به یمن دستگاههای پزشکی همچنان میتپد.
حمایت دولت از سینما با هر هدفی جز تقویت بخش خصوصی (که سالهاست به موجودی نحیف و نزار تبدیل شده) راه به جایی نخواهد برد. اگر سینما در مقام صنعتی سرگرمیساز جدی گرفته شد، اگر فیلم تجاری ساختن از مسیر و مجرایی که در همه کشورهای صاحب سینما دنبال میشود، دنبال شد،
اگر فیلمها جذاب شدند و فیلمسازان، جسور و اگر بستری برای رشد و توسعه سینمایی فراهم شد که سرگرمی سالمی را به تماشاگرش هدیه دهد و به هیجانشآورد، آنوقت نه بهای بلیت سینماها مانع جذب مخاطب میشود و نه عوامل ریز و درشت دیگر. سینما در حضور انبوه رسانههای رقیب (از تلویزیون و ماهواره گرفته تا شبکه نمایش خانگی و...) هنوز هم برگ برندهای بزرگ دراختیار دارد و آن تجربه مشترک احساسات، عواطف و هیجانهای تماشاگر در سالنی تاریک است.
اگر فیلمهایی تولید شوند که چنین حسی را در مخاطب متبلور سازند، دیگر نیازی نیست که با اختراع دوباره علم آمار و ریاضیات، بخواهیم واقعیت را برای اثبات موفقیت، وارونه جلوه دهیم. فیلمها میفروشند و لبخند رضایت بر لب همه، از سینماگر و سینمادار گرفته تا تماشاگر و مدیر فرهنگی مینشیند.