تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۸۵ - ۰۹:۳۴

شیلا توکلی: وقتی پای پرنده را می‌بندی، شروع به بال زدن می‌کند، می‌خواهد بپرد ولی نمی‌تواند.

 پرش را که می‌چینی می‌داند پرواز چیست، حس پرواز را نمی‌توان از او گرفت، او پرواز را می‌شناسد، حس پرواز بال نمی‌خواهد، او پرواز در آسمان آبی را می‌فهمد، امید به او تاب و توان این انتظار را می‌دهد.

معلول نیز بسان پرنده‌ای است که پر و بال بسته پرواز در آسمان بیکران  را می‌شناسد. تیم قهرمان والیبال نشسته کشورمان را به خاطر بیاورید، نقاش متبحری را که با دهانش زیباترین تابلوهای نقاشی را خلق می‌کند، معلولی که آهنگساز و یا کسی که با وجود ناتوانی‌اش مدیری تواناست.

اینها همه و همه نشانگر آن است که برای خواستن و توانستن این نیت است که حرف اول را می‌زند.
برای تهیه گزارش تصمیم گرفتم با افرادی صحبت کنم که با این حس به نوعی آشنا شده و آن را تجربه کرده باشند.

نفر اول فروزنده مجدد شهروز بود که سالهاست او را می‌شناسم، از ناحیه کمر بصورت مادرزادی دچار مشکلی در قسمت نخاع است و فقط یک پای او دارای حس می‌باشد و با عصا راه می‌رود. از همه اعضای خانواده شادتر و سرزنده‌تر است. به تنهایی زندگی می‌کند و تمام مایحتاج خود را شخصاً تهیه می‌نماید، رانندگی می‌کند و مدیر قسمت یکی از شعبات سازمان تامین اجتماعی است.

در تمام 36 سالی که در کنار او هستم حتی یکبار از معلولیتش برایم نگفت، همیشه سعی کرد خود را مثل دیگران ببیند. آرزوهایی دارد که افراد سالم و توانا به آن غبطه می‌خورند و حقیقتاً الگویی برای تمام خانواده است. کسی که با روحیه پرامیدش مرا به انگیزه تهیه این گزارش واداشت.

گوشی تلفن را برداشتم تا با تیم والیبال نشسته تماس بگیرم، می‌خواستم با یکی از افراد تیم صحبت کنم اما کسی که پشت خط بود مربی تیم را به من معرفی کرد و من متعجب از اینکه وی نیز معلول است، شماره را گرفتم.

در ورزشگاه سمیه حوالی میدان خراسان با او قرار ملاقات گذاشتم، وقتی به آنجا رسیدم پیرمرد نگهبان ورزشگاه تا فهمید که خبرنگارم و سوژه‌ام مربوط به معلولان، آه از نهادش بلند شد و شروع به درد دل کرد و از وضعیت نابسامان ورزشگاه گفت. از من خواست که به گوش دولت برسانم که کمی هم به فکر معلولان باشند.

 از رفتار بد بعضی از مراجعین گفت که وقتی متوجه حضور معلولان در ورزشگاه می‌شوند علی‌الخصوص در قسمت شنا از ورود به آن خودداری می‌کنند که این بسیار تاسف‌برانگیز بود.

بالاخره بعد از مدت کوتاهی مربی تیم والیبال نشسته آمد و با هم به گفتگو نشستیم. از او خواستم کمی از خودش و از علت معلولیتش برایم بگوید، وی گفت: مجید سلیمانی هستم، در سال 1343 در تهران متولد شدم و در سال 1357 در تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی از طرف ارتش وقت مورد اصابت گلوله قرار گرفتم، مدت 50 روز در بیمارستان بستری بودم تا اینکه متوجه شدم از ناحیه عصب سیاتیک دچار قطع عصب شده‌ام، درصد از کار افتادگی‌ام 30درصد است، متأهلم و دارای دو فرزند که یکی از آنها دانشجو و دیگری در دبستان تحصیل می‌کند.

شغلم انبارداری مواد غذایی است و در کنار آن به کار مربیگری در تیم والیبال مشغولم.
از او خواستم بگوید چرا بعد از معلولیت خانه‌نشین نشد و چه عاملی در او تحول ایجاد کرده است.

 وی گفت: متاسفانه در جامعه ما فرهنگ برخورد با معلولین بسیار ضعیف و زجرآور است، نگاه ترحم‌آمیز مردم باعث می‌شود تا معلول تصمیم بگیرد تا از دیگران کمتر نباشد و این راهی ندارد جز اینکه توانایی خود را به اثبات برساند و حرف خود را در عمل نشان دهد و من چون یک روحیه ورزشکاری داشتم و قبل از معلولیتم نیز فوتبال بازی می‌کردم تصمیم گرفتم  این توانایی را در مسیر ورزش معلولین به اثبات برسانم و فعل خواستن را معنی بخشم.


از او خواستم بعد از این تصمیم یکی‌یکی موفقیت‌هایش را بشمرد. او گفت: در سال 1364 به ورزش جانبازان و معلولین پیوستم و در سال 1369 وارد تیم ملی والیبال نشسته شدم. در یازده سالی که با تیم همراه بودم 3 مقام قهرمانی پاراالمپیک (92 بارسلون – 96 آتلانتا -2000 سیدنی) و 2 مقام قهرمانی جهان (94 بوتروپ آلمان – 98 ایران) و قهرمانی در چندین تورنمنت بین‌المللی چه در داخل و چه در خارج کشور و بهترین بازیکن در بازیهای 96 آتلانتا و 2000 سیدنی شناخته شدم که در آخرین بازی به عنوان کاپیتان تیم انجام وظیفه می‌کردم و بعد از بازی فینال زمین را بوسیده و از تیم ملی خداحافظی کردم و از همان موقع تا به حال به کار مربیگری مشغول هستم.


او در مورد احساسش گفت: تقدیر و سرنوشت من این است که مجروح شوم و مسیر زندگی‌ام دچار دگرگونی گردد، پس سعی می‌کنم همیشه شاکر باشم و از اینکه توانسته‌ام در جامعه فرد مثبتی شوم تا مردم به چشم یک قهرمان به من نگاه کنند و جوانی‌ام را به بطالت نگذرانده‌ام خوشحال و شاکرم.

سلیمانی نقش خانواده را در این تحول بسیار موثر دانسته و می‌گوید: آنان همواره در تمام موفقیت‌هایم پشتیبان من بوده‌اند و هستند.
در نهایت خطاب به کلیه جوانان گفت: پیشنهادم به کلیه جوانها چه سالم چه معلول این است که به دنبال زرق و برق دنیا و کارهای بیهوده نباشند و در جهت آرامش واقعی حرکت کنند. یکی از راههای رسیدن به آرامش می‌تواند ورزش باشد، ورزش چه از جهت سلامتی بدن و چه از لحاظ روحی به انسان کمک می‌کند تا به زندگی مثبت نگاه کند و من از کلیه کسانی که در این راه به من کمک کرده و مشوق من بوده‌اند سپاسگزاری می‌کنم.


برای مبحث روانی این گزارش با روانپزشکی صحبت کردم که او نیز این دوران را طی کرده و به قول معروف از جنس آنان باشد بنابراین سراغ دکتر حمید مرتضوی روانپزشک رفتم که معلول بودند. وی که 41 سال دارد در یک تصادف رانندگی در سال 64 از ناحیه گردن دچار ضایعه نخاعی شده و هم‌اکنون از صندلی چرخدار استفاده می‌کند، در آن زمان مشغول تحصیل در دانشگاه پزشکی بوده که بعد از مدتی تعویق دوباره به دانشگاه بازگشته است و هم‌اکنون با کسب درجه تخصصی در رشته روانپزشکی در بیمارستان راضی و در مطب خود مشغول به کار است.


وی می‌گوید: شرایط کار ابتدا بسیار سخت بود، کنار آمدن با وضعیت جدید، ناتوانی‌ها، وابستگی به دیگران، احساس خشم و افسردگی باعث می‌شد تا خیلی اوقات ترجیح دهم در اطاقم تنها باشم ولی به تدریج با کمک و حمایت خانواده و تلاش خودم توانستم تا حد زیادی با آن کنار بیایم و البته هر چه زمان می‌گذشت بهتر می‌شد.


دکتر مرتضوی، روانپزشک عوامل زیادی را در تقویت اعتماد به نفس و تلاش و امید فرد موثر می‌داند و می‌گوید: گروهی از این عوامل به خود فرد مربوط می‌شود، عواملی مانند نوع ضایعه، شخصیت قبل از معلولیت، تواناییها و میزان تحصیلات و نحوه کنار آمدن با مشکل از این عوامل هستند و البته سیستم حمایتی خانواده، دوستان و اطرافیان نیز بسیار موثر است.امکانات درمانی و توان‌بخشی و دسترسی فرد به آنها، نگرش جامعه به معلولیت فرد، سیستم‌های تشویقی و وضعیت تأهل نیز از عوامل دیگر به شمار می‌روند.


وی یکی از دلایل تقویت حس امید و بارور شدن حس شکوفایی در معلول را مدیون تواناییهای خود شخص می‌داند و می‌گوید: فرد باید توانایی‌هایش را بشناسد و از آنها بهترین استفاده را بکند. شاید معلولیت بخشی از توان او را می‌گیرد ولی باعث می‌شود تا فرد از بقیه قوایش استفاده بهتری نماید و به آنها توجه و تمرکز کند.


این امر در درجه اول شاید یک هنر و بعد امری آموختنی و قابل یادگیری است و تا حد زیادی بستگی به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که فرد در آن زندگی می‌کند دارد.
اگر بتوانیم با ضایعه و معلولیتی که پیدا کرده‌ایم کنار آمده و آن را بپذیریم و به عنوان بخشی از مسیر و فرآیند زندگی‌مان به آن نگاه کنیم، آن گاه ممکن است مانند هر سختی و شکست دیگری ما را برای مبارزه و پیشرفت بیشتر آماده سازد تا شاید بتوانیم این باور غلط در جامعه که معلولان افرادی بی‌حوصله و افسرده‌اند را تغییر دهیم.

 چون در واقع این ما هستیم که در اکثر اوقات به دیگران می‌گوییم با ما چگونه رفتار کنند چون آنها حقیقتاً نمی‌دانند چه کنند و از هر گونه رفتار یا گفتاری با ما وحشت دارند که این امر ضریب خطا و امکان سوءبرداشت از رفتارها را بیشتر می‌کند و در یک ارتباط خلل ایجاد می‌نماید.


آیا تفاوتی در احساس معلولان زن و مرد و یا مادرزادی و غیرمادرزادی وجود دارد؟ معلولیت در زنان شاید به دلیل نوع نگرش، انتظارات، نقش‌های اجتماعی و خانوادگی مسئله ازدواج و مسائلی از این قبیل در مقایسه با مردان مشکل بیشتری ایجاد می‌کند که بایستی کار بیشتری در این امر صورت گیرد.


معلولان مادرزادی نیز در واقع چون از کودکی با این مسئله مواجه هستند پذیرش آن برای خود و خانواده‌هایشان راحت‌تر است و بسته به نوع ضایعه بهتر با شرایط آن کنار می‌آیند. اما از طرفی با توجه به طول کشیدن ضایعه و نیز نبودن دوره فقدان معلولیت شاید پیشرفت کمتری داشته باشد.

دکتر مرتضوی در پایان یادآور شد که آنچه فرد معلول به آن احتیاج دارد دلسوزی دیگران نیست، بلکه پذیرش و حمایت توام با احترام و محبت است.