روزهای زیادی گذشت، من با تاریکی دوست شدم ولی نازنین با تنهایی کنار نیامد... در واقع ترس انواع مختلفی دارد که برخی طبیعی و برخی دیگر ترسهای مرضی تلقی میشوند، یعنی حالت بیماری به خود میگیرند، از آنجایی که هر کدام از ما به گونهای با این ترسها درگیر بودهایم و ترس، به خصوص در کودکان دغدغهای جدی برای والدین به همراه دارد، در گفتوگویی که با دکتر بهروز جلیلی- فوق تخصص روانپزشکی اطفال- ترتیب دادهایم، مفصلاً به آن پرداختهایم.
دکتر جلیلی معتقد است: علاوه بر ترسهای طبیعی که ضروری به نظر میرسند، ترسهای بیمارگونه، چیزی شبیه کمخونی هستند، یعنی علاوه بر مهارپذیربودن، قابل درمان هم هستند.
- آقای دکتر، میشود ترس را تعریف کرد؟
همه ما با این موضوع آشنا هستیم که یکسری از چیزها در ما آدمها ایجاد اضطراب میکند و ما را وادار میکند از آنها کنارهگیری کنیم. در واقع ترس تقریبا از حوالی زیر یکسال شروع میشود.
برای اولین بار در این سنین است که انسان شروع به ترسیدن از بعضی چیزها میکند. مثلاً شما وقتی به سمت بچه کوچکی بروید و دستتان را بلند کنید، او عقب میرود. یعنی از این منظره بلندکردن دست یا حتی بلندشدن صدا میترسد.
وقتی فردی با صدای ناهنجار با کودکش صحبت میکند میتواند باعث عقبنشینی کودک شود و معنی این عقبرفتن این است که «من از این موضوع ترسیدم.»
- این ترس، خوب است یا بد؟
چرا بد باشد؟ خدا ترس را در بدن موجودات قرار داده که از خیلی موضوعات در امان باشیم و از خطرات زیادی خود را نجات دهیم. اگر ترس وجود نداشت، ما قادر نبودیم حتی یک روز به زندگی خود ادامه دهیم.
مثلاً وقتی از خیابان رد میشویم، اگر از خطکشی عابرپیاده عبور میکنیم به غیر از آن بعد احترام اجتماعی، یعنی من از اینکه با ماشین تصادف کنم میترسم و این خیلی هم خوب است.
جالب اینجاست که بعضی مواقع، پیشبینی یک اتفاق هم ممکن است آدم را بترساند. مثلاً من پشت خم یک کوچه هستم و صدای ترمز اتومبیلی را میشنوم، اتومبیل جلوی چشم من نیست ولی صدایی که شنیدهام اتفاقی ناگوار که در حوالی من روی داده است را برایم تداعی میکند.
- پس در واقع اینطور که میگویید، ترس، غریزی است. آیا ترس اکتسابی هم داریم؟
بله، ترس غریزی است. اما موضوع ترس میتواند شامل انواع مختلفی باشد. میتواند طبیعی باشد یا مرضی. دستهای از ترسها هستند که بسیار مرضی و افراطی بوده و در زندگی ما انسانها تولید دردسر میکنند.
در این مسئله که چه ترسهایی را طبیعی و چه نوع ترسهایی را مرضی (فوبیا) بنامیم هم جنبه ژنتیک دخیل است و هم جنبه اکتسابی دارند.
- چطور؟
شما آدمهای شجاعی که کله نترسی دارند را دیدهاید، بچههای آنها هم همینطور هستند، اهل ریسک بوده و بزن بهادرند و به قول خودمان جلوجلو به استقبال حوادث میروند. در مقابل بعضیها هم ترسو مسلک هستند.
در بسیاری از مواقع ما احساس میکنیم که بچههای آنها هم درست مثل والدینشان عمل میکنند که در هر دو بعد ارث دخیل است.
- از ترس اکتسابی هم صحبت میکنید؟
ما به کودکانمان تعلیم میدهیم و آنها ممکن است از ما هم چیزهای خوب یاد بگیرند، هم چیزهای بد. یکی از موارد بدی که توسط کودکان کسب میشود، ترسهای مرضی است.
حول و حوش یک و نیم سالگی، سنی است که به نحو تیپیک بچهها ممکن است این نوع ترسها را کسب کنند.
مثلا در یک مجلس مهمانی، مادر از اینکه بچهاش از پلهها بیافتد یا اینکه نکند بچههای شیطانتر، کودکش را هل بدهند یا دست بچه به رادیاتور بخورد و بسوزد، به شدت میترسد و دائماً به حالت نیمه نشسته است و مواظب این است که تا گریه کرد، بدود و بچه را بغل کند.
این کار در واقع اجازه تجربه کردن را از بچه میگیرد و نمیگذارد کودک تجربه به دست بیاورد و بتواند موضوع ترس را خودش حل کند.
- شما میگویید مادران مراقب بچههایشان نباشند؟
توصیه ما روانپزشکان به مادران این است که اجازه بدهید جلو برود و با همان بچه قلدر به قول خودتان، سرشاخ بشود و حق خودش را به دست بیاورد. این الگویی میشود که از مادر به فرزند منتقل میشود.
- این ترس تا کجا طبیعی است و از کجا به بعد به آن واژه مرضی اطلاق میشود؟
میدانید، اینکه من برای پایین رفتن از پلهها بدوم اما برای جلوگیری از زمین خوردن دستم را به نردهها بگیرم، کاملاً طبیعی است و بسیاری از ما آن را انجام میدهیم. اما بعضی از افراد را میبینم که در این ترسها غرق میشوند و کمکم کارشان نه تنها به ترس، بلکه در کنار آن به وسواس یعنی ترس وسواسگونه میکشد.
شما حتماً افرادی را که بعد از بستن در خانه، چند دفعه دیگر هم آن را فشار میدهند تا از بسته بودن آن مطمئن شوند یا کسانی که بعد از طی مسافتی برمیگردند تا شیر گاز را چک کنند، دیدهاید. اینها همه حاکی از آن است که افراط در ترسهای طبیعی، آن را تبدیل به ترس مرضی میکنند.
- ترس از تنهایی یا ترس از تاریکی، کجای این دستهبندیها قرار میگیرد؟
ترس از تاریکی و تنهایی معمولا در گروه ترسهای نرمال یا طبیعی قرار میگیرد. بد نیست در اینجا به یکسری از انواع ترسها اشاره کنیم که به آنها ترسهای اجتماعی میگویند. مثلاً بعضی از افراد فکر میکنند وقتی در رستورانی در حال غذا خوردن هستند، همه به آنها نگاه میکنند و این باعث میشود، نتوانند غذا بخورند یا مثلا فردی در جایی مثل کنفرانس میرود و سخنرانی میکند، ولی فردی دیگر برای 5 نفر همکار هم که میخواهد صحبت کند، سرخ و سفید میشود و رنگش میپرد. یا در مورد دانشآموزان هم، ترس اجتماعی وجود دارد، مثلاً یکی خیلی خوب انشاء مینویسد ولی هیچوقت دستش را برای خواندن انشاء بلند نمیکند، یعنی وقتی که برای انشاء خواندن میرود، وحشتی به جان او میافتد و فکر میکند همه او را نگاه میکنند و در حال مسخره کردن او هستند. این نوع ترس از انواع ترسهای اجتماعی محسوب میشود. اشکال دیگری از ترس هم هست مثل ترس از حیوانات یا «زوفوبیا».
- من از بچگی از گربه میترسیدم و هنوز این ترس در من وجود دارد، آیا این طبیعی است ؟
در حقیقت زوفوبیا شامل حالاتی مثل اینکه فرد از سگ درندهای میترسد، نمیشود، چون ترس در این مورد عاقلانه به نظر میرسد، اما در مورد افرادی مثل شما ممکن است یک الگوی آموخته شده وجود داشته باشد.
مثلاً مادر خودش ترس داشته باشد و این ترس را به کودکش هم منتقل کند. همینجا لازم به ذکر است که لزومی ندارد همه ما آدمها قهرمان باشیم ولی لازم است که اگر از موضوعی دچار وحشت و ترس میشویم (به خصوص در رابطه با مادرها) آن را به بچهها منتقل نکنیم، که این بسیار مهم است.
- پس والدین باید چطور عمل کنند؟
ما معتقدیم انسانی متعالی است که بخواهد بچهاش از خودش بالاتر باشد. حالا در مورد ترس هم شما برخی از افراد را دیدهاید که مثلاً از مراجعه به دندانپزشک خیلی وحشت دارند.
به نظر من اگر بچه این موضوع را فهمید و سؤال کرد، مادر باید بگوید که «من مثلا دلم شور میزند. نباید بگوید میترسم!» این ترسهای اجتماعی و ترسهای بخصوص مثل ترس از حیوانات که به آنها اشاره کردیم و در فرهنگ مردم هست، به هر حال جزو ترسهای مرضی قرار میگیرد.
- در مواقعی که مادر این ترس را منتقل نمیکند، ولی در خودش وجود دارد مثل ترس از فرستادن کودکش به مهدکودک چطور؟
معمولا زمانی که کودک به سن 3 سالگی میرسد، مادر برای فرستادن او به مهدکودک دچار مشکل میشود و همیشه صحبتش با ما روانپزشکها این است که نکند بچه مریضی آنجا باشد و بچه ما بیمار شود؟ نکند بچه قلدری او را کتک بزنه، نکند حرف بد یاد بگیرد.
در این مواقع ما اشاره میکنیم که مهد کودک رفتن، صددرصد در زندگی روحی-تحصیلی بچهها نقش دارد. مهد کودک رفتن موضوعی تفننی نیست بلکه الزامی است. بنابراین اگر خانمی خانهدار است نباید فکر کند، کودک من نیاز به مهد کودک رفتن ندارد و این کار مختص شاغلها است.
ابداً اینطور نیست، زیرا مهم نیست که جایی باشد تا از بچه شما نگهداری کند بلکه مهم این است که کودک در مهد چیزهای زیادی، از نظم و انضباط گرفته تا ارتباط برقرار کردن با دیگران را یاد میگیرد و در کنار آن اگر اختلالاتی مثل بیشفعالی و... نیز در کودک وجود داشته باشد، تشخیص داده خواهد شد.
- در برخی مواقع، این ترس از رفتن به مهد کودک یا مدرسه در خود کودک است نه والدین. مثلاً صبح که بیدار میشود و میخواهد به مدرسه برود، آنقدر ترس زیاد است که از زور ترس احساس تهوع میکند، راه حل این موارد چیست؟
این ترس در گروه اختلالات اضطرابی است تحت عنوان اختلالا اضطراب جدایی. معمولاً اینها بچههایی هستند که اگر در رابطه با آنها موشکافی کنیم، درمییابیم، مادر، آنها را در یک تا سه سالگی دچار دردسر کرده است.
به این معنا که معمولاً این کودکان، مادر کمال طلبی داشتهاند و از اینکه از بچه دور شود و گریه کند و یا اینکه در مهمانی سراغ دیگران برود، خیلی محافظت افراطی کرده و باعث شده است که این کودک به طبع ترس را بیاموزد.
ما انسانها باید بین سن یک الی سه سالگی یاد بگیریم که از مادرمان جدا شویم و مادری که نتواند این تعلیم را به کودکش بدهد، او را دچار اختلال اضطراب جدایی میکند.
- یعنی یک مرحله رشد طبیعی است که باید بگذرد؟
بله، دقیقاً یعنی باید بین یک تا سه سالگی حتی اگر بچه گریه میکند، کاری کنیم که او مستقل شود، این زمان به این دلیل مهم است که بعداً بتواند به مهد کودک برود و از این لحاظ سن یک تا سه سالگی از این لحاظ، دوره بحرانی است.
- چطور باید حل و فصلش کرد؟
ما برای شروع میگوییم، اول از خانه خاله و عمه و دایی و اینها که آشنا هستند، شروع کنید و کودک را تنها بگذارید احتمالاً اول جیغ میزند ولی بعد خوب میشود و کمکم با زیاد کردن زمان میتوان این اختلال را درمان کرد.
مثلا وقتی کودک را از صبح تا ظهر جایی میگذارید، حوالی سه سالگی تا غروب ادامه دهید و بعد به جای خانه پدربزرگ یا خالهها، کودکانتان را در منزل دوستانتان که چند بچه دارند، بگذارید تا با چهرههای غریبه، آشنا شوند، یعنی به تدریج نسبت را دور کنند، در این صورت بچه رفتن و آمدن مادر را متوجه میشود.
- مادر در این شرایط چه باید بکند؟
در رابطه با مادر توصیه میشود، مثلا در یک سالگی که پدیده اضطراب جدایی در حال شکلگیری است، مادر، کودک را در اتاق رها کند و به آشپزخانه برود، حتی اگر کودک جیغ بکشد در حالی که تا قبل از آن به این ترتیب نبوده، در این مواقع به مادرها توصیه میکنیم که شما گاهی سرک بکش، دستی تکان بده، برو، بیا تا زمانی که ماجرا به شکل کلی حل شود.
اگر مادر نتواند این مسأله را حل کند، همان اتفاقی میافتد که اشاره کردیم، چنین مادری که کودکش را به مهد یا آمادگی هم نمیفرستد، یکهو این بچه وارد مدرسه میشود و شما ملاحظه میکنید روزهای هفته به خصوص صبح شنبه، برای این بچهها ماتم است. یعنی نمیخواهد از مادر جدا شود.
- چرا صبح شنبه؟
برای اینکه بچه میگوید، من پنجشنبه و تقریباً جمعهای امیدوارکننده داشتم و شروع مدرسه برایش جهنم است. در بسیاری از مواقع، بچهها بهانه میآورند مثل اینکه، بچههای کلاس بد هستند، خانم معلم سختگیر است یا داد میزند در حالی که اینطور نیست یعنی هیچ کدام از این مسائل در کار نیست، مدرسه جای بدی نیست، بلکه ترس منتقل شده یعنی این ترس از منزل به مدرسه انتقال یافته است. یعنی بچه فکر میکند نباید مکان امن خانه را ول کند و وارد مکان ناامنی به نام مدرسه شود. در حالی که مدرسه ناامن نیست بلکه کودک نازک نارنجی است.
- به نظر شما چه سنی برای فرستادن بچهها به مهدکودک، مناسبترین سن است؟
سن کتابی و مرسوم فرستادن بچه به مهدکودک، 3سالگی تعیین شده است. به این دلیل که اختلال اضطراب جدایی حل شده باشد.
اما خانمهایی که شاغل هستند و بچههای خودشان را زیر یک سال هم به مهدکودک میفرستند، وحشت نکنند که داریم ظلمی به بچه میکنیم! و در بعضی مواقع شاهدیم که این مادران از کار دست میکشند و خانهنشین میشوند که ما میگوییم، بدترین لطف را میکنید، چرا که بچههایی که حتی زیر یک سال مهد کودک رفته باشند، خیلی متکی به نفستر و سرپاتر بار میآیند.
فقط اندکی خشنتر هستند. بنابراین مادر باید بر ترس خودش غلبه کند. یعنی اعتقاد داشته باشد که کار درست را انجام میدهد وقتی کودکش را به مهد میفرستد.
- از بعد درمانی، چه توصیهای دارید؟
ما از بعد درمانی توصیه میکنیم، کودکانی که ترس از مدرسه دارند را عصر جمعه به پارک یا سینما ببرید تا غروب جمعه برای آنها دلنشین شود، البته در برخی مواقع به این افراد دارو میدهیم و با روشهای روانشناختی آنها را درمان میکنیم.
- آیا ترس مرضی، چارهای هم دارد؟
ما معتقدیم این افراد بیمار هستند و بیمار را باید درمان کرد و درمان حتماً دارو درمانی نیست، بلکه میتواند شامل آموزش رفتارهای ضدترس هم شود.
- منظور از رفتارهای ضدترس چیست؟
بهتر است این سؤال شما را با مثالی پاسخ بدهم. تعدادی از افراد از آسانسور ترس دارند، توصیه ما این است که اول هم در آسانسور بایستید، بعد جلو رفته و دکمه آسانسور را فشار دهید ولی سوار نشوید دفعه بعد در را باز کنید، سوار شوید و همانجا پیاده شوید و به تدریج یک طبقه، دو طبقه، سه طبقه بالا بروید و در مرحله آخر به تنهایی و بدون حضور فرد دیگری با آسانسور جابهجا شوید در این مرحله است که درمان تکمیل شده است در واقع به این کار، رفع حساسیت مرحلهای میگویند.
یا شخصی که ترس از مدرس دارد ما به مادر توصیه میکنیم که اول شما کودک را ببر و یک ساعت در مدرسه بمان و بعد برگرد(فقط در حیاط مدرسه)، بعد در کلاس را باز کن ولی نرو تو، بعد باز کن و برو تو، دفعه بعد یک ساعت هم در کلاس حضور داشته باشد و به این ترتیب مشکل را حل کن.
- آیا درمانها فقط رفتاری هستند؟
نه! درمان دارویی هم میتوانیم داشته باشیم اما باید توجه شود که داروها توسط افرادی که متخصص این امر هستند، تجویز شود و به هیچ وجه توصیه نمیشود فردی که دچار اضطراب شده دائما قرص دیازپام یا دورازپام مصرف کند، زیرا ممکن است نه تنها موضوع ترس رفع نشود بلکه با درمان به شکل ناقص، دوباره به نحو بدتری عود کند. از اینرو ما معتقدیم که متخصصان نظیر روانپزشکان باید داروها را تجویز کنند.
- بیماری که نیاز به دارو درمانی دارد، میتواند زمانی داروها را قطع کند یا باید تا آخر عمر داروها را ادامه بدهد؟
نه، میتواند دارو درمانی را قطع کند. قرار هم نیست که ادامه بدهد. این سؤالی است که اکثر بیماران میپرسند که من باید تا آخر عمر دوایی باشم و قرص بخورم؟
جواب این است که اصلا، بلکه به محض اینکه موضوع در شما اصلاح شد و توانستیم با تکنیکهای رفتاری، آن را تحت کنترل درآوریم و زمانی که دارو درمانی قطع شد (ولی سر خود نباید این کار را انجام داد.) رفتار درمانی راه درمان را ادامه میدهد.