و از هر بهانهای استفاده میکنند تا قدرت خود را به رخ مردم رنج کشیده افغانستان بکشند.
یکی از این بهانهها، ایستادگی خانوادهها مقابل زورگوییهای طالبان است که نتیجه دلخراشی بهدنبال دارد؛ بهانهای که موجب شد، دلاور، پسر 7ساله افغان به دار آویخته شود. خانواده دلاور از آن خانوادههایی هستند که برای مقاومت برابر طالبان تاوان سنگینی پرداختهاند.
دلاور، هنگام غروب خورشید دستگیر شد و طلوع روز بعد، درحالی پیدا شد که به دار آویخته شده بود. بسیاری بر این عقیدهاند که به دار آویختن دلاور، تنبیهی برای خانوادهاش بوده است. کبودیها و خراشهای روی گردنش نشان میدهد که او مرگ آسان و سریعی نداشته و بسیار رنج کشیده است.
داستان زندگی دلاور در یکی از روستاهای منطقه هراتیون آغاز شد. روستای دورافتاده هلمند، روزگاری محل زندگی دلاور 7ساله بود.
عبدالقدوس، پدر دلاور و عبدالستار، پدربزرگ او، از خشونت و ارعاب طالبان به تنگ آمده بودند و نمیخواستند مقابل زورگوییهای این جنگطلبان کوتاه بیایند، برای همین از شبهنظامیان خواستند، روستای آنها را ترک کنند و دیگر از آنجا بهعنوان پناهگاه خود استفاده نکنند. آنها حاضر نشدند، 400پوندی را که طالبان برای خرید مسلسل از آنها درخواست کرده بودند، پرداخت کنند. اینها باعث شد به آنها انگ بزنند که جاسوس ناتو هستند و همین جا بود که سرنوشت تلخ دلاور رقم خورد.
هرچند طالبان قتل دلاور را به گردن نگرفتند اما بسیاری از روستاییان معتقدند، قتل دلاور کار طالبها بوده است؛ البته سایه شوم طالبان آنچنان روی زندگی مردم منطقه گسترده شده است که هیچیک جرأت ندارند، آشکارا در این باره اظهارنظر کنند.
مولوی شمسالله صحرایی 50ساله که یکی از اهالی هلمند است در مورد خانواده دلاور میگوید: عبدالقدوس، پدر دلاور، مرد فقیری بود که نمیتوانست فرزندانش را بهمدرسه بفرستد اما با هیچ کس سر جنگ نداشت. بعضی از مردم روستا میگویند چون جاسوس بودهاند، دلاور را کشتهاند، بعضی هم فکر میکنند که طالبان این کار را کردهاند تا مردم روستا را بترسانند.
هراتیون، مانند دیگر مناطق روستایی مرزی در جنوب افغانستان، هنوز تحت کنترل طالبان است و سرنوشت کسانی که به همکاری با نیروهای ناتو متهم میشوند، اعدام است. مدرسهها تعطیل شده یا به آتش کشیده شدهاند زیرا طالبان آنها را غیراسلامی میدانند. روی صورت دختران دانشآموز اسید پاشیده میشود و زنها تنها زمانی میتوانند از خانه بیرون بروند که یکی از مردهای خانواده آنها را همراهی کنند.
در حکومت عقب افتاده طالبان، جایی برای مراقبتهای بهداشتی امروزی وجود ندارد. باوجود همه مشکلاتی که این نیروهای افراطی برای مردم افغانستان درست کردهاند، عدهای از آنها ترجیح میدهند کنترل اوضاع در دست طالبان باشد تا اینکه یک بار دیگر به هرج و مرج غارتگرانهای مبتلا شوند که در دهه90 قرن گذشته، دامنگیر آنها شده بود. برای برخی از افغانها، حکومت طالبان به معنی مجازات قاطعانه و سختگیرانه دزدان، راهزنان و قاتلان است و این چیزی است که باعث میشود از فساد نیروهای پلیس و مقامات دولتی حکومت کرزی، درامان بمانند.
این افکار باعث شده که بخش عمده نیرو و وقت نیروهای ناتو صرف ترغیب افغانها برای پذیرفتن این باور شود که دولت کابل بهتر از طالبان است تا از این طریق بتوانند کنترل قندهار را از دست طالبها خارج کنند.
برنامههای ویژهای در دست اقدام است تا هرچه سریعتر حمله به محل شکلگیری طالبان انجام گیرد. دسامبر گذشته، ژنرال مایکل فلین، رئیس اداره اطلاعات ارتش آمریکا، اعلام کرده بود که در 33 استان از 34 استان افغانستان سایه حکومت طالبان به چشم میخورد.
البته بر سر نحوه پراکندگی این دولت غیرقانونی و قلمرو آنان اختلافنظرهایی وجود دارد و دولت کابل این موضوع را که طالبان بیش از نیمی از کشور را در دست دارند، بهشدت تکذیب کرده بود.
به هر حال قدرت طالبان در جنوب کشور غیرقابل انکار است و در شهرهای بزرگ، نیروهای امنیتی دولت کابل و نیروهای ناتو موفقیت چندانی نداشتهاند. در روستاها و مناطق دورافتاده اوضاع بسیار وخیمتر است. گلمحمد، کشاورز 46سالهای که در منطقه زاری زمین دارد، در مورد شرایط این مناطق میگوید: طالبان مانند وقتی که حکومت را در دست داشتند، همه چیز را در اختیار دارند. آنها فرماندار، قاضی و حتی پلیسهای خود را دارند. او طالبان و دولت فعلی را این طور مقایسه میکند: طالبان و دولت، هیچیک تحصیلکرده نیستند. ما هیچیک از آنها را دوست نداریم اما تفاوت اساسی در این است که دولت، از ما پول میخواهد.
یکی دیگر از افغانهایی که از هیچ کدام دل خوشی ندارد اما طالبان را به دولت کرزی ترجیح میدهد، حاجی شیرمحمد است. زمانی که کرزی بر سر کار آمد، شیرمحمد را از خانهاش بیرون انداختند و وقتی اعتراض کرد راهی زندانش کردند که بعد از 2سال حبس و پرداخت 5هزار دلار رشوه، او از این مخمصه نجات یافت. او این نحوه برخورد را مقایسه میکند با رفتار طالبان. در ماه فوریه او نزدیک خانه برادرش یک جنگجوی طالبان را میبیند که بر سر راه نیروهای خارجی مین کار میگذارد.
وقتی که شیرمحمد برای نجات جان خانواده برادرش سیمهای مین را میچیند، او را دستگیر میکنند و به دادگاه سیار طالبان میبرند. او که با دیدن کلاشینکوفهای طالبها دچار هراس شده بود در دفاع از خودش میگوید: اگر این کار خطری ندارد پس همسر و خانواده خود را ببرید که آنجا زندگی کنند. این حرف شیرمحمد باعث شد، قاضی او را ببخشد و دستور دهد مینها را جمع کنند. شیرمحمد میگوید که نمیخواهد از طالبان حمایت کند اما قضاوت آنها را به قضاوت دولت ترجیح میدهد.
دیدگاه شیرمحمد و امثال او سبب شده است که نیروهای ناتو، کوشش کنند این نوع نگاه را تغییر دهند و به آنها بقبولانند که دولت، نسبت به طالبان خدمات بیشتری میتواند به آنها ارائه دهد. یکی از افسران انگلیسی حاضر در هلمند در اینباره میگوید: ما باید به آنها بگوییم که شاید طالبان بتوانند برای آنها عدالتی بیدرنگ به ارمغان بیاورند اما نمیتوانند باعث پیشرفت و توسعه آنها شوند و برایشان بیمارستان و مدرسه درست کنند.
نگرانی نیروهای ناتو از این است که شمار غیرنظامیانی که در درگیریها کشته میشوند روز به روز افزایش مییابد و دلیل آن این است که طالبان برای از بین بردن خارجیها از بمبهای دستساز استفاده میکنند. یکی از نمونههای دردناک این قتلعام، در یک مراسم عروسی در قندهار رخ داد. از آنجا که تعدادی از اعضای شبهنظامیان حامی دولت در این جشن عروسی شرکت داشتند، طالبان در یک بمبگذاری انتحاری، بیش از 100نفر را کشته و زخمی کرد.
مقابله نظامی با طالبان یک روی سکه مبارزه ناتو است، روی دیگر و شاید مهمتر آن تفکر مردم در مورد طالبان است. تا زمانی که غیرنظامیان افغان، این جنگطلبان شورشی را به دولت ترجیح بدهند، قدرت در دست آنها باقی خواهد ماند.
دیلی تلگراف