شام عروسی؟ فقط 8جور ژله داشتند، ماشین شش در برای عروس گل زده بودند. تعداد سکههای مهریهاش هم رکورد مهریه همه دخترهای فامیل را شکسته بود. جهیزیه کامل: انواع گوناگون لوازم برقی، خردکن 12کاره و...، ظروف طلاکوب و کریستال و سرویسهای چینی که گاه در سال یک بار هم استفاده نمیشود!
همه داستان دارندگی و برازندگی نیست. بسیاری افراد، توانایی مالی فراوان دارند اما بهدلیل باور نداشتن به تشریفات و مراسم پرهزینه، خود را درگیر چنین کارهایی نمیکنند و بسیاری نیز که حفظ آبرویشان را در گرو این زرق و برقها میدانند با هزار بدهی، وام، قرض و... تلاش میکنند که دهانها را ببندند و چشمها را خیره کنند.
برای روشنایی بخشیدن به آینده و موفق بودن ازدواج و زندگی مشترک دختر، چه باید کرد؟ برای رسیدن او به خوشبختی، کدام سرمایهگذاری میتواند پایدار و اطمینانبخش باشد؟ باز هم به گفتهها و شنیدههایی که در نگاه برخی نشانگر خوشبختی است توجه کنیم: «پریسا خوشبخت شد. بالاخره با کسی ازدواج کرد که او را به کانادا برد!»
در چنین نگاههایی زندگی در یک کشور خارجی مساوی با خوشبختی است، فارغ از اندیشیدن به اینکه خود دختر چه تواناییها و مهارتها یا تخصصی دارد و آیا تلاشی برای شکوفا شدن استعدادهایش کرده یا نه و یا اینکه فراتر از زندگیکردن در کشور خارجی، آیا چگونگی آن زندگی هم اهمیت دارد؟
آیا دختر، همسرش را بهدلیل اقامت او در یک کشور خارجی برگزیده یا آنکه احساس همدلی و همفکری با او داشته؟ آیا عکس و فیلمهایی که بهدستمان میرسد و برخی از دوستان و خویشان را در پارک و خیابانهای فلان کشور خارجی نشان میدهد، علامت خوشبختی است؟
گاهی نگاهها و تحلیلها، سخت کاسبکارانه و مادی است: «شبنم تا دید تنور داغه چسباند! افتاد یک جایی که تا آخر عمر بخوره و بخوابه... .»
در چنین مواردی خوردن و خوابیدن و در نتیجه بهدستآوردن شوهر پولدار، اوج خوشبختی است، بیتوجه به آنکه اگر آن شوهر پولدار بهدلیل جدایی، طلاق، تصادف، بیماری، فوت و... دیگر درمیان نبود، عروس خانمی که در زندگی جز خوردن و خوابیدن و مصرفکردن نیاموخته، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ کم نیستند دخترانی که از شوق یافتن «شوهر پولدار» درس و کار را رها کرده و خانهنشین میشوند و پس از مدتی دست سرنوشت جایگاهشان را از «زن خانهدار» به «سرپرست خانوار» میرساند؛ آنگاه لب حسرت به دندان گزیده و نیازمند همان کار و درسی میشوند که روزی رهایش کرده بودند.
اگر دختر توانایی مالی داشته باشد در فضایی عاقلانهتر به انتخاب همسر دست خواهد زد و در چنین گزینش با اهمیتی، شتابزده عمل نخواهد کرد چراکه انتخاب همسر برای او برگزیدن یار و همدل و همنشین و شریک زندگی است نه بهدست آوردن نانآور و... و در زندگی مشترکش نیز بهجای داشتن یک دست همیشه نیازمند نفقه، دست یاری به همسر خواهد داد.
ای کاش همانطور که سخت شدن گذران زندگی و اهمیت اقتصاد در زندگی خانوادگی، دختران و خانوادههایشان را واداشته تا در انتخاب همسر به عامل مادیات، توجه ویژه داشته باشند، مشاهده آمار رو به فزونی طلاق و تشنجها و درگیریهای زوجهای جوان، توجهشان را به این مهم جلب کند که آگاهی، تواناییهای روحی و داشتن تدبیر در انتخاب همسر و حل مسائل زندگی و نیز داشتن شغل و توانایی اقتصادی دختر نیز نقش کارآمد و مفیدی در زندگی مشترک او دارد. اگر دختر در انتخاب همسر اشتباه کند، مهریه چند هزار سکهای و جهیزیه مفصل، مشکلگشای او نخواهد بود یا اگر عروس خانم آگاهی و توانایی اخلاقی و تدبیر کافی برای زندگی مشترک نداشته باشد، بهترین شوهر را نیز از کنار خویش فراری خواهد داد. فرد توانا میتواند حتی از یک انتخاب نه چندان مطلوب، زندگی خوبی بسازد.
ازدواج و زندگی مشترک، تیری نیست که حتی با انتخاب درست همسر(چه رسد به همسر صرفاً پولدار یا مقیم فلان کشور خارجی) به هدف برسد. ازدواج درختی است که با انتخاب همسر، تنها، نهال آن را میکاریم. برای پرورش این نهال و تبدیل آن به درخت سایهگستر و تبدیل زندگی مشترک به کانون شایسته برای رشد و تکامل و شکوفایی افراد خانواده، به تدبیر، اندیشه، مطالعه، مشاوره و توانایی روحی و مهرورزی مداوم نیازمندیم.
میتوان چنین نتیجه گرفت که تربیت درست و شکوفا ساختن استعداد و تواناییهای فرزند دختر و پرورش عقل و اندیشه او و مولد بودنش در امور مالی (بهجای تنها مصرفکننده بودن)، سرمایهای ماندگارتر است؛ ماندگارتر و سازندهتر از مهریه، جهیزیه و عروسی پر از تجملات. ای کاش دور شویم از اینکه ازدواج را چیزی در ردیف شغل و روشنشدن تکلیف زندگی دختر بدانیم. ازدواج مرحله و دورهای از زندگی است و نیازمند آگاهیها و تواناییهای ویژه خود. ای کاش دیگر نشنویم که فلان دختر کنکور قبول نشد، اهل مطالعه و فن و حرفه و صاحب هنری هم نیست، پس بهتر است شوهرکند!
گویی تشکیل زندگی مشترک و نگهداری از کانون یک خانواده و تربیت فرزند، آسانترین کاری است که هرکس، هرکاری بلد نبود، از عهده این یکی برخواهد آمد! ای کاش دور شویم از آنکه خوشبختی دختر را در شرایطی بیرون از وجود خودش، بیرون از اراده، عمل، اختیار، توانایی و آگاهی او جستوجو کنیم. ای کاش بپذیریم که جستوجوی خوشبختی دختر در دستان دیگری، در حساب بانکی و جیب شوهر پولدار، در ازدواج با مقیم فلان کشور خارجی و... پایین آوردن شأن انسانی او نیست. دختر، کالا نیست که به انتظار خریدار مناسب برای او باشیم. او انسان است و شایسته است تا پیش از ازدواج به رشد، تکامل و توانایی روحی، اخلاقی و مادی نسبی برسد. ازدواج برای دختر نیز در حکم یافتن همراه و همدل و یاور برای ادامه مسیر زندگی است.
میدانم، شنیدن صدای بلههای تلخ و با اکراهی که از سر نیاز اقتصادی و فقر مالی بر لبان دختران نو شکفته و پدران آنها جاری میشود، دشوار است... اما همیشه اینگونه نیست. افکار و باورهای ما نقشی کمتر از وضعیت اقتصادی در چگونگی زندگی ما ندارند. نمونه آن، زندگی لیلا، دختر 17سالهای است که همراه با مادرش نزد یکی از مشاوران دادگاه خانواده آمده بود. مادر لیلا که تنها سرپرست او بود و عهده دار مخارج زندگی 2نفرهشان، برای دخترش جهیزیهای چندمیلیونی تهیه کرده بود، با هزینه خود خانهای برای زندگی دختر و دامادش اجاره کرده بود و اجارهنامه به نام آقای داماد بود تا غرورش جریحهدار نشود!
پس از چند ماه، شوهر لیلا جهیزیه را به تصرف خود درآورده، خانه را پس داده و پول رهن آن را نیز تصاحب کرده بود. پیشتر نیز لیلا را راضی کرده بود تا در ازای برگزاری یک جشن عروسی مفصل، مهریهاش را هم ببخشد و... . حالا لیلا و مادر او نه تنها زیان مالی هنگفت دیده و برای بازگرداندن بخش عمدهای از تنها سرمایه زندگیشان دچار مشکل شده بودند، بلکه برای راضیکردن آقای داماد فراری به طلاق و رها شدن از شرایط بلاتکلیفی، ناچار بودند رشوهای نیز به او بپردازند.
ای کاش مادر لیلا بهجای شتابزدگی در شوهر دادن زودهنگام دختر نوجوانش، در پی پرورش استعدادهای او بود و هزینهای را که صرف تهیه جهیزیه و اجارهخانه کرده بود به آن منظور بهکار میگرفت. ای کاش مادر لیلا او را به حقوقش آگاه ساخته بود. ای کاش لیلا آنقدر ساده نبود که در ازای وعده جشن عروسی، تنها حربه قانونیاش را نیز از دست بدهد. ای کاش مادر لیلا سرمایه ماندگاری برای دخترش میاندوخت.