هژمونی از لحاظ لغوی به معنای«استیلا»، «رهبر»، «سرکرده»، «قدرت مسلط» و... است و در روابط بینالملل به رهبر یا وضعیت رهبری یک دولت بر سایر دولتها اطلاق میشود.بر این اساس برخی، هژمونی را نفوذی میدانند که یک کشور میتواند در نظام بینالملل بر سایر کشورها وارد کند و برخی دیگر به وضعیت عدمتوازن قدرت اشاره دارند که در آن رقابت میان قدرتهای بزرگ به حدی نامتوازن است که یک قدرت در درجه اول قرار میگیرد و در نتیجه میتواند قواعد و امیال خود را در حوزههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی اعمال کند.
در این چارچوب یک قدرت هژمون در سطح جهان باید از ساختارها و عناصر قدرتساز در زمینههای نظامی، اقتصادی، فنی و فرهنگی برخوردار باشد تا بتواند نظم مورد نظر خود را به سایرین القا کند و رهبری نظام بینالملل را بر عهده بگیرد. از اینرو قدرت هژمون سعی میکند با کمترین تأثیرپذیری از محیط، بیشترین نفوذ را بر شکلدهی ساختار و مبادلات قدرت داشته باشد.
در این بین اگر چه ساختار سلسله مراتبی نظام بینالملل، بهمنظور حفظ وضع و نظم موجود و ثبات در نظام، اجازه ظهور قدرتهای بزرگ جدید را نمیدهد، اما این امر به معنای ظهورنکردن قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهای نیست. بهنحوی که همواره در کنار قدرت هژمون، کشورهایی نیز وجود دارند که بهعنوان «قدرتهای منطقهای» از نقش و جایگاه در خور توجهی برخوردار هستند.
در نتیجه با وجود آنکه در سطح منطقهای، شکلگیری هژمون و قدرت بلامنازعی که با استیلا و تفوق خود ساختار و کارکرد نظام بینالملل را برهم زند یا مختل سازد، با مقاومت و مقابله نظام بینالملل مواجه میشود، با این حال برخی از کشورها میتوانند با تکیه و تأکید بر موقعیت جغرافیایی، وسعت سرزمینی، کمیت و کیفیت جمعیت و نیروی انسانی، منابع طبیعی، اهمیت استراتژیک، وضعیت فرهنگی و... بهعنوان یک قدرت منطقهای مطرح شوند.
بر این اساس میتوان ساختار نظام بینالملل را با توجه به نقش قدرتهای منطقهای، همانند یک دایره ترسیم کرد که در مرکز آن، قدرت هژمون (ابرقدرت) و قدرتهای بزرگ با سطح نفوذ و دسترسی «جهانی» و در لایههای بعدی، قدرت منطقهای با سطح نفوذ و دسترسی «منطقهای» قرار دارند.
بر این اساس یک قدرت منطقهای باید از لحاظ جغرافیایی، جزو یک منطقه باشد و توانایی ایستادگی در برابر ائتلاف سایر دولتهای منطقه را داشته باشد. همچنین قدرت منطقهای باید علاوه بر نفوذ زیاد در امور منطقهای، از توان حفظ و ارتقای جایگاه منطقهای خود نیز برخوردار باشد.
افزون بر این، متغیرهای سیاست و جهتگیری خارجی یک دولت باید اجازه ایفای نقش بهعنوان یک بازیگر باثبات و بر عهدهگیرنده نقش رهبری را به آن کشور بدهد بهخصوص که این کشورها باید نشان دهند که توانایی و قابلیت بر عهدهگیری نقشهایی نظیر تعادلبخش، حافظ صلح و رهبری منطقه را دارا هستند؛ در نهایت نیز رهبری قدرتهای منطقهای باید از سوی همسایگان آنها مورد پذیرش واقع شود.
بر این اساس قدرتهای منطقهای برای کسب منافع ملی حیاتی، قلمروای به وسعت مناطق پیرامونی خود قایل هستند بهنحوی که عدمهمراهی این قدرتها با قدرت هژمون میتواند اهداف راهبردی هژمون را دچار مشکل سازد و خدشهدار کند. به همین سبب نیز همراهی یا سکوت این بازیگران در برابر اقدامات قدرت هژمون، باعث میشود که قدرت برتر راحتتر به اهداف راهبردی خود دست پیدا کند.
البته همراهی یا سکوت، همانطور که مسئلهای ارزشمند برای قدرت هژمون محسوب میشود، منافع سرشاری نیز برای هژمونهای منطقهای در بر خواهد داشت؛ در نتیجه هژمونهای منطقهای از یک سو قادر به رهبری منطقه پیرامونی خود هستند و از سوی دیگر در تصمیمگیریهای جهانی مؤثر بر منطقه خود، حضور فعال و تأثیرگذاری دارند. از اینرو هژمونگرایی منطقهای بهعنوان یک راهبرد در سیاست خارجی، علاوه بر آنکه موجب برآوردن نیازهای اساسی و منافع ملی میشود، با تحتالشعاع قراردادن مناسبات جهانی در حیطههای مختلف، میزان تأثیرگذاری یک کشور بر نظام بینالملل را نیز افزایش میدهد.
سیاست خارجی ایران
جمهوری اسلامی ایران از زمان پیروزی انقلاب تاکنون، ایدهها و رویههای مختلفی را در سیاست خارجی خود آزموده است. بر این اساس در میان رویکردهایی که نسبت به سیاست خارجی وجود دارد، «هژمونگرایی منطقهای» بهترین و مؤثرترین رویکرد بهمنظور تأمین منافع ملی ایران محسوب میشود زیرا میتواند از یک سو ایران را بهعنوان کشوری مقتدر در منطقه معرفی کند و از سوی دیگر الگویی موفق از یک حکومت دینی ارائه دهد.
علاوه بر این رویکرد هژمونگرایی منطقهای، امنیت کشورها و مناطق پیرامونی ایران را نیز به امنیت جمهوری اسلامی پیوند خواهد داد. از اینرو رویکرد هژمونگرایی منطقهای از یک سو مستلزم دستیابی به قدرت و افزایش ظرفیتهای سیاسی، علمی، اقتصادی، صنعتی، فرهنگی و اجتماعی در داخل است و از سوی دیگر محتاج پیگیری طرحی نوین بر مبنای جهتگیری اتحادهای منطقهای و ائتلافهای بینالمللی است.
این رویکرد که در تدوین «سند چشمانداز بیست ساله ایران» نیز وجود دارد، زمینههای ایجاد وحدت ملی و برپایی یک استراتژی مکتوب ملی در سطح منطقهگرایی را مهیا ساخته است بهنحوی که سیاست خارجی ایران برای دستیابی به اهداف سند چشمانداز بیست ساله، باید 2کار ویژه و اساسی «تولید قدرت» و «ایجاد الگوی امنیتساز» را پیگیری کند تا ایران در سال1404، به کشوری توسعهیافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه، الهامبخش در جهان اسلام، متکی به اراده و عزم ملی در پرتو تلاش و کوشش جمعی و همچنین دارای تعامل سازنده و مؤثر در روابط بینالملل مبدل شود.
علاوه بر این باید در نظر داشت که به رسمیت شناختن منافع مشروع کشورهای منطقه و همکاری با آنها، تنها یک بعد هژمونگرایی منطقهای است و وجه دیگر این راهبرد را تعامل سازنده با قدرتهای فرامنطقهای و جهانی شکل میدهد، از اینرو ایران باید نگاهی معقول به 3کشور چین، روسیه و ایالات متحده آمریکا به همراه اتحادیه اروپا داشته باشد.
در حال حاضر در ساختار نظام بینالملل، ایران بهعنوان کشوری نفوذپذیر و متنفذ شناخته میشود زیرا کشوری است که به مقتضای منزلت استراتژیک خود صاحب موقعیتی است که هم دریافت و هم پرداخت آن از محیط زیاد است. اگر ایران از موقعیت خود بهره گیرد و قدرتمند شود، به سرعت میتواند منزلت والایی در نظام بینالملل پیدا کند اما چنانچه نتواند از این موقعیت بهره گیرد، به کشوری نفوذ پذیر و غیرمتنفذ تبدیل خواهد شد.
در این بین با وجود آنکه تعیین و تعریف منافع ملی و اهداف و مقاصد سیاست خارجی کاری دشوار است، با این حال بازتعریف و اولویت بندی نوین رویکردها و سیاستهای خارجی و امنیتی ایران، امری ضروری تلقی میشود و منافع مادی، ملی و راهبردی عدیدهای برای ایران به همراه خواهد داشت بهنحوی که از رهگذر آن میتوان به شکلگیری ایرانی قدرتمند در منطقه و نظام بینالملل خوشبین بود.
شعیب بهمن