معمولا در چنین روزهایی و همزمان با آغاز سال تحصیلی، بحثهای دامنهدار درباره روشهای آموزشی، افتتحصیلی و روشهای تعلیم و تربیت هم از سوی صاحبنظران و کارشناسان مطرح میشود اما من میخواهم به یک نکته اساسی اشاره کنم که در واقع سنگ بنای شالوده تعلیم و تربیت و سامانههای آموزشی است و آن سوال کردن است و اینکه کودکان و نوجوانان ما در خانه، مدرسه، دانشگاه و جامعه تا چه اندازه مجال سوال کردن دارند و آستانه تحمل پاسخدهندگان به این پرسشها چقدر است؟ پاسخ به سوالات باب گفتوشنود را میگشاید و گفتو شنود، رشد همه جانبه جامعه را تضمین میکند.
کودک به محض آنکه زباناش برای ادای نخستین کلمات میچرخد با همان کلمات نامفهوم اما با یک دنیا اشتیاق، پرسشگری را از پدر و مادر و اطرافیانش شروع میکند؛ چون او به جهانی پر از معماها و چیستانها چشم گشوده است. او مدام میپرسد این چیست؟ و هنگامی که پاسخ را دریافت میکند آن را به ذهناش میسپارد و معمولا بردبارترین پاسخگوی سوالات کودک مادر است و با قرار گرفتن نخستین واژگان در ذهن کودک، زبان او برای بیان عبارات توان مییابد. شاید به همین دلیل است که همه ما با زبان مادری نخستین گفتارها را آغاز میکنیم.
اما این سرآغاز خوش که با سادهترین سوالات همراه است و پاسخگوی مهربان و باحوصلهای همچون مادر دارد، دیری نمیپاید چون به محض آنکه طفل بالندگی را آغاز میکند و به قول معروف وارد معقولات میشود، نه تنها به سوالاتش پاسخ داده نمیشود، بلکه در بسیاری موارد با قهر و غضب والدین هم روبهرو میشود؛ سوای موارد استثنایی، معمولا سرانجام کودکان وقتی آرام آرام به دوره پرالتهاب نوجوانی و بلوغ گام مینهند، پرسشگری آنان چنین فرجامی مییابد.
دوران مدرسه هم به طور اعم، در عرصه پاسخگویی به سوالات دانشآموزان پر از دستانداز است. موارد استثنایی، مدیران آگاه و دلسوز، معلمان باحوصله و مهربان و آیندهنگر را مستثنی میکنیم، اما کمو بیش سرنوشت سوالات دانشآموزان در مدرسه مصداق پاک کردن صورت مسئله میشود. این یک مشکل اساسی است که ریشههای کهن دارد.
شرایط در مدرسه و دانشگاه از سالهای بسیار دور در عرصه پاسخگویی به سوالات بسیار نوجوانان و جوانان، چندان مساعد نبوده است، در حالیکه، در همه تعالیم دینی و مفاهیم فرهنگی ما بر اصل پاسخگویی به پرسشها تاکید شده است و چنانکه شهرت دارد، در حوزههای علمیه، طلاب همواره پرسشگرند و مصرانه سوالات خود را تا دستیابی به پاسخ نهایی پیمیگیرند.
اما کودکی که در سن بالندگی و بلوغ پاسخ سوالاتش را نگرفته و در مدرسه و دانشگاه هم از این حیث مجاب و ارضا نشده است، در جامعه با انبوهی از سوالات انباشته در ذهن، وارد عرصه کار میشود و هنگامی که مغایرتهایی با آنچه کموبیش آموخته یا به او گفته شده با واقعیتهای موجود مییابد، دچار سرخوردگی میشود.
پس باید دید گره اصلی کجاست؟ معمولا برگزاری جلسات و کنفرانسهای آزاد گفتو شنود در مدرسه و دانشگاه میتواند تا حد زیادی به باز کردن این گره کمک کند. وقتی بیمی از پرسش در بین نباشد و این اصل پذیرفته شود که یک جامعه فعال، پویا و پیشرو و با ایمان درسایه همین تعالیم به رشد و بالندگی میرسد، حالتهای معماگونه نیز در ذهن نوجوانان و جوانان جایش را به شفافیت میدهد و یک انسان بالغ و تحصیلکرده در چنین شرایطی به این باور میرسد که میتواند هر پرسشی را که به ذهناش میرسد در فضاهایی که برای همین منظور آماده و گشوده شده مطرح کند و با انرژی بسیار و شوق و انگیزه نیرومند به سوی خلاقیت و ابداع شیوههای نو میشتابد. امید است سال تحصیلی جدید را با چنین نگرشی آغاز کنیم تا به جامعه بزرگ ایران و تمدن درخشان ایرانی- اسلامی که روشناییاش طی قرون متمادی بر پهنههای گیتی میتابید، ادای دین کنیم.