پیشرفت علم و فناوری، شکل زندگی انسان را به کلی دگرگون ساخته و رفاه و آسایش ظاهری برای او فراهم آورده است ولی در عین حال به اقرار تعداد زیادی از روانشناسان و جامعهشناسان بزرگ، مشکلات و بحرانهای جدیدی نیز فراروی او نهاده است که از جمله میتوان به بحران روانی و اخلاقی او اشاره کرد. این مقاله بر آن است تا روشن کند که دین در اعتلای ارزشهای اخلاقی و نیز در جهت رفع اضطرابهای روانی نقش بسیار اساسی دارد. لذا ابتدا به بحران روانی و سپس به بحران اخلاقی انسان معاصر بهصورت مختصر و سپس به نقش دین در رفع این بحرانها اشاره شده است و نیز معلوم شده که تنها دین و خدا پشتوانه محکمی برای تکالیف اخلاقی هستند.
در آخر چنین نتیجه گرفته شده است که خدا و دین میتوانند پشتوانه بسیار محکمی برای عمل به احکام اخلاقی و اعتلای آنها باشند و غفلت از آنها زیانهای زیادی را عاید انسان میسازد. در جهان امروز پیشرفتهای شگفت آوری در علوم تجربی بهویژه روانشناسی و روانکاوی رقم خوردهاند اما نتوانستهاند مشکلات روحی و روانی انسان مانند اضطرابها، فشارهای روانی، روانپریشی، افسردگیها و پوچگرایی و بیمعنا بودن زندگی را درمان بخشند. انسان امروز، هویت واقعی خود را از دست داده و خویشتن خویش را گم کرده است. بهرغم اینکه او در پرتو پیشرفتها و امکانات مادی و رشد صنعت ارتباطات بهتر میتواند با انسانهای دیگر ارتباط برقرار سازد، احساس تنهایی میکند.
نقش دین در رفع بحرانهای انسانی
آنچه به اجمال گذشت، تنها گوشههایی از معضلات و بحرانهایی است که انسان متجدد با آنها روبهرو است. خوشبختانه انسان قرن بیست و یکم به نقش دین در حل بحرانها پی برده و به سوی آن گرایش پیدا کرده است؛ آمارهای اروپا و آمریکا درباره اقبال به دین، گویای این مطلب است. براساس جدیدترین پژوهشهای جامعهشناختی چه در آفریقایجنوبی و مکزیک که نسبتا توسعه نیافتهاند و چه در آمریکا، که به لحاظ مادی جزو جوامع پیشرفته است، بیش از 95درصد انسانها بهوجود خدا ایمان دارند. شاید بتوان روزگار ما را عصر بازگشت و بازنگری به دین نامید. 2 مکتب بزرگ مادیگرایی و مادی نگری یعنی پوزیتیویسم یا آمپریسم در عرصه علم و اندیشه و مارکسیسم و کمونیسم در عرصه عمل، اقتصاد و اندیشه، شکست خوردهاند و برای بشر رنج دیده امروز مجال تأمل در معنویات و بازگشت به سنتهای آسمانی فراهم شده است. اینک جای دارد نقش دین را در حل این بحرانها به اجمال بررسی کنیم.
دین و بحران روانی
دین پشتوانه مستحکمی برای غلبه بر اضطرابهای روانی است. بخش مهمی از عوامل روانپریشیها و اضطرابها، به استغنا از خدا و بیمعنایی و بیهدفی زندگی برمیگردد. انسانی که هستی خود را از خدا و بازگشت خود را به او میداند و زندگی دنیا را محل آزمایش و ابتلا میشمارد (آزمونگاهی که خدا برای او فراهم کرده است و بعد از آزمایش به سرای جاویدان میرود) دیگر زندگی را بیمعنا نمیداند و برای همه حوادث، اعم از سختیها و آسانیها و مشکلات و بیماریها و خوشیها، توجیه مناسبی دارد. او هرگز برای آنچه از دست داده غمگین نمیشود و به آنچه دارد دلبستگی شدید ندارد. در برابر حوادث سخت، اندوهی بهخود راه نمیدهد و ملامتها و سرزنشها بر اراده او اثر نمیگذارد. قرآن کریم زندگی تنگ و سخت را معلول روی گردانی از خدا میداند و میفرماید: «و َ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً؛ و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگی خواهد داشت» و همچنین میفرماید: «أَلا بِذِکْرِالله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید که با یاد خداست که دلها آرام میگیرد».
روانشناسی تجربی نیز به اثبات رسانده است که دین و ایمان دینی در پیشگیری و درمان ناهنجاریهای روانی، بسیار مؤثر است. برای نمونه روانشناس برجسته مغرب زمین، کارل گوستاویونگ (1961-1875) در این باره میگوید: در میان همه بیمارانم که در نیمه زندگی خود بودند، یعنی بالای 35سال، حتی یک نفر وجود نداشت که مشکل او پس از نومیدی از همه مسائل دیگر، یافتن چشماندازی دینی به زندگی نبوده باشد. با اطمینان میتوان گفت که هر یک از آنان بیمار شده بودند زیرا چیزی را از دست داده بودند که ادیان زنده هر عصر به پیروان خود آموخته بودند و هیچیک از آنان تا هنگامی که دیدگاه دینی خود را از نو باز نیافتند، واقعا شفا پیدا نکردند.
از همین رو است که انسان به دین نیاز دارد و خدا نیز در زمانهای مختلف برای هدایت انسانها و خروج آنها از تاریکیها به نور، پیامبرانی را فرستاده است که آخرین آن پیامبر اسلام (ص) است.
دین و بحران اخلاقی
دین همواره پشتوانه استوار اخلاق بوده و هست. خدا، خالق انسان، راهنما و بر اعمال او ناظر است. اوامر و نواهی خدا در قالب وحی برای سعادت آدمی به دست او رسیدهاند و پیامبران الهی برای تحقق فضایل اخلاقی مبعوث شدهاند. برای مؤمنان راستین، عشق و محبت به خدا انگیزه عمل به دستورهای الهی است. برای برخی کسان، پاداش و عقاب اخروی و تجسم اعمال در آخرت نیز انگیزهای است برای عمل به دستورها و میل به فضایل اخلاقی زیرا چه بسا راستی، درستی، فداکاری، دستگیری از بینوایان و... با محرومیتهای مادی همراه میشود. تنها با همین انگیزهها هست که میتوان به این محرومیتها تن داد. این انگیزهها، منافاتی با خود مختاربودن آدمی ندارند. انسان از سر اختیار و عشق، به دستورات الهی گردن مینهد؛ البته حوزه اخلاق و فضایل انسانی؛ اعم از ندای وجدان و فطرت و دستورات انبیای الهی است. امروزه برخی مکاتب میکوشند که پشتوانه دیگری غیر از خدا برای اخلاق فراهم سازند؛ ولی هیچگاه در این وادی موفق نبودند. برای نمونه به دو تا از مکاتب مهم اخلاقی اشاره میکنیم.
در حوزه فلسفه اخلاق 2جریان عمده اخلاقی وجود دارد که یکی اخلاق تکلیفگرایانه کانت و دیگر اخلاق سودگرایانه جان استوارت میل است. به تعبیری این دو مکتب مهم اخلاقی بدون خدا و دین، ناقص خواهند بود و از اینرو اخلاق مناسبی برای انسانها نیستند. اینک برای نمونه به توضیح مختصر فلسفه اخلاق کانت و سپس نقد و بررسی آن میپردازیم: اخلاق ایمانوئل کانت
(1804- 1724) فیلسوف بزرگ آلمانی، اخلاقی است که بدون استعانت از دین، سعی کرده است قواعدی را براساس عقل تنها به دست دهد تا براساس آنها، بتوانیم اخلاقی بودن یک دستور را مشخص کنیم.
او در معیارهای اخلاقی خود به نفس عمل و نیت و رأی آن توجه دارد نه غایت و نتیجه آن، که از اینرو به آن اخلاق تکلیفگرایانه میگویند. او معتقد است که نهتنها اخلاق از دین حاصل نمیشود بلکه برعکس این دین و آموزههای اساسی آن است که از طریق اخلاق اثبات میشود. او در مقدمه کتاب دین در محدوده عقل تنها چنین نگاشته است: «اخلاق از آن حیث که مبتنی بر مفهوم انسان بهعنوان فاعل مختاری است که فقط از آن جهت که مختار است به واسطه عقل خودش، خود را به قوانین مطلق، ملزم و تکلیف میکند، نه نیازمند تصور موجود دیگری بالای سر انسان است تا تکلیف خود را بفهمد و نه محتاج انگیزهای غیر از خود قانون تا به وظیفه خود عمل کند. بنابراین اخلاق به خاطر خودش به دین نیاز ندارد بلکه به برکت عقل عملی محض خودکفا و بینیاز است».
بهنظر کانت، قانون اخلاقی ما را وا میدارد که برترین خیر را بهعنوان ارتباطدهنده بین فضیلت و سعادت بهعنوان اصل موضوع مسلم بینگاریم؛ یعنی از طریق قانون اخلاقی، ملزم هستیم که خدا و جاودانگی نفس را فرض کنیم و از این طریق، اخلاق به دین میانجامد.
کانت با اینکه سعی کرده است که اخلاق خود را مستقل از دین و خدا ترسیم کند ولی در این کار چندان موفق نبوده است و در آخر برای روح و قوت بخشیدن به نیت و عزم اخلاقی خود به خدا متوسل میشود.
او در این باره میگوید: از آن حیث که ملموس کردن مدعیات الزامات اخلاقی بدون تصور خدا و اراده او مشکل است، میتوانیم براساس عقل تنها معتقد شویم که یک تکلیف اخلاقی برای متدین شدن داریم؛ به این معنا که تکالیفمان را هم چنان تلقی کنیم که گویی آنها فرامین و اوامر خدا هستند و ما این عمل را بهدلیل روح و قوت بخشیدن به نیت و عزم اخلاقی خود انجام میدهیم.کانت هرچند سعی میکند در اخلاق خود، اخلاق دینی را بهعنوان یک اخلاق دگرآیینی انکار کند ولی ناگزیر، مجبور میشود برای تحقق قوانین اخلاقی، خدا را بهعنوان یک اصل موضوع درنظر بگیرد که بدون خدا آن قانون اخلاقی تحقق نمیپذیرد.براساس فلسفه اخلاق کانت، فضیلت علت سعادت است.
آنچه از این دو مولفه در اختیار ماست فضیلت است؛ یعنی سعی کنیم که ارادهمان از قانون اخلاقی تبعیت کند. از آنجا که فضیلت علت سعادت است به هر مقدار که ما با فضیلت شویم، باید بهدنبال آن سعادت ایجاد شود و سعادت حالت موجود عاقلی است در جهان که در سراسر وجودش همه چیز مطابق میل و اراده او صورت میگیرد. بنابراین ما باید یک علت را برای کل طبیعت و جهان فرض کنیم که متمایز از طبیعت و دربردارنده اساس و علت هماهنگی دقیق بین فضیلت و سعادت است که آن خداست. بنابراین قانون اخلاقی عقل، مسلم میگیرد که خدایی باشد تا سعادت مورد نیاز قانون اخلاقی را تأمین کند .