قبلا میشد به راحتی و از سر تفریح هری ردنپ را یک فرصتطلب، یا سادهلوح نامید؛ هنوز هم میتوان این کار را کرد اما شرایط طوری پیش میرود که نمیتوان تاثیرگذاری او را نادیده گرفت. پس از موفقیتهای اخیرش، او حالا اصلیترین گزینه برای سرمربیگری تیم ملی انگلیس است.
فابیو کاپلو مربی بدی نیست؛در واقع میتوان گفت تنها در یک مقطع زمانی خاص، انتخاب درستی بود. وقتی که بهعنوان سرمربی تیم ملی انگلیس منصوب شد، روش سختگیرانه و حتی چهره عبوس او در آن زمان مورد نیاز تیم ملی انگلیس بود؛ تنبیهی برای بازیکنانی که به سیستم بسیار راحت استیو مکلارن عادت کرده بودند. دیدن بازیکنانی که با آنها مانند بچهمدرسهای رفتار میشد، فقط موقع شام میتوانستند پیامک بدهند و به خاطر تاخیر جریمه میشدند چیزی بود که واقعا تیم ملی انگلیس به آن نیاز داشت.
نمایش موفق تیم ملی انگلیس در مرحله مقدماتی جام جهانی که در تضاد کامل با رقابتهای اروپایی قرار داشت نشانههای امیدوار کنندهای برای هواداران و مسئولان تیم ملی انگلیس بود. اما یکباره آن روی سکه هم نمایان شد.
پس از نمایش تحقیرآمیز تیم ملی انگلیس در جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی، مشخص شد که کاپلو نمیتواند تیم را بیشتر از این به جلو ببرد.
به خاطر اینکه کاپلو در سطحی بالاتر از بازیکنان تیم ملی انگلیس عمل کرد. سابقه کاری او به خودی خود برای او جلب احترام میکند و بازیکنان حرفهای به خوبی مردی که این سابقه کاری را دارد درک میکنند؛ بازیکنانی که در 2دهه گذشته با این مربی جامها و قهرمانیهای زیادی را در ایتالیا و اسپانیا به دست آوردهاند. اما او در انگلیس در جای نادرست قرار گرفت. آیا او گزینه مناسبی در تیمش برای حفظ توپ دارد؟ جان تری کسی نبود که این کار را برای او انجام بدهد. کاپلو میتواند برای حفظ ساختار تاکتیکی تیمش روی بازیکن خاصی تکیه کند؟ استیون جرارد؟ بهنظر نمیرسد این طور باشد. آیا در تیم او بازیکنان میتوانند توپ را به عقب و به دروازهبان پاس بدهند؟ بله. در تیم او بازیکنان تمام کارهای ساده را بهخوبی میتوانند انجام بدهند. مسئله کاپلو در تیم ملی انگلیس، بازیکنان انگلیسی است.
هری ردنپ بازیکنان انگلیسی را درک میکند. در تاتنهام ژرمن دفو یک بازیکن متحول شده است، گرت بیل بهنظر میرسد یک بازیکن کاملا جدید است و آلن هاتن دوباره همانند یک فوتبالیست شده است. تاتنهام بیشترین پیشرفت را در 2 سال اخیر میان تیمهای انگلیسی داشته است. این وضعیت را با سیر نزولی گرت بری و در کل تیم ملی انگلیس در زمان مربیگری کاپلو مقایسه کنید. یا موردی بهتر؛ به این موضوع فکر کنید که امیل هسکی در حالی که خودش هم باورش نمیشد در آفریقای جنوبیحضور داشت.
انگلیس نمیتواند آرام بازی کند.
درخواست اجرای سیستمی که نیازمند هوشیاری و تکنیک است در کوتاهمدت در انگلیس شدنی نیست. ردنپ مانند بیشتر مربیان، غالبا در کوتاهمدت هم مؤثر است. بررسی تیم ملی انگلیس از نظر بازیکنان و پتانسیل انسانی نشان میدهد که کوتاهمدت در این تیم یعنی همین چیزی که در حال حاضر در آن وجود دارد. ساختار فوتبال انگلیس هم همین موضوع را تایید میکند؛ کوتاه مدت یعنی همین چیزی که تیم در همین لحظه دارد.
او به بازی مستقیم هجومی (نه توپهای بلند) علاقه زیادی دارد. از پیچیدگیها صحبت نمیکند. او هرگز بازیکنانی را نمیخرد که مجبور شود هر 5 دقیقه یک بار سایر بازیکنان را با تازهواردها هماهنگ کند. بازیکنان جوان انگلیسی مانند گابریل آگبونلاهور، آدام جانسون و اشلی یانگ به خاطر گامها و قدرتشان شناخته میشوند و نه درکشان از تاکتیکهای تیمی. آنها ژاوی نیستند.
ردنپ میتواند به بازیکنان به گونهای انگیزه بدهد که کاپلو نمیتواند آن را انجام دهد. در برابر یانگبویز، تیم او بازی
3 بر صفر باخته را 3 بر 2 کرد. اوج شاهکار او در بازگرداندن تیم به بازی، دیدار برابر اینتر بود که با درخشش گرت بیل، بازی
4 بر صفر باخته در نهایت 4 بر 3 به پایان رسید. در برگشت، شاگردان او با تکیه بر کاری که یک بار کرده بودند و توانسته بودند به بازی برگردند، این بار از ابتدا بر بازی سوار شدند و دیدارهای برگشت در هر دو مورد بالا به نفع تاتنهام به پایان رسید.
تیم ملی فوتبال انگلیس در یک دهه اخیر واقعا دچار پژمردگی شد چون نتوانست لمپارد و جرارد را از هم جدا کند. برای انسانهای منطقی آنها بازیکنان باقابلیتهای محدود اماتاثیرگذار هستند. ردنپ میتواند در این ترکیب دست ببرد. به هر حال لمپارد خواهرزاده اوست و این میتواند کمکحال او باشد.
او اشتباههای زیادی هم دارد. یکی از این موارد بازار نقل و انتقالات است. بی جهت نیست که یک روزنامهنگار گفته است او بهتر است در کار خرید و فروش صندلی گردان باشد. با این حال او در کار خرید بازیکنان، به همان اندازه که ناموفق بوده است، موفقیت هم داشته است. فوتبال انگلیس هر روز تعداد کمتری بازیکن بااستعداد روانه بازار میکند. در این وضعیت، مهارتهای ردنپ در مدیریت منابع انسانی تیمش میتواند کمک بزرگی برای انگلیس باشد. چون ردنپ به همان اندازه که میتواند اعتماد به نفس یک بازیکن را ویران کند، میتواند اعتماد به نفس را به بازیکنان تزریق کند.
همانطور که اشاره شد، تاتنهام و ردنپ دو بار توانستند در رقابتهای اروپایی به بازی برگردند. این به همان اندازه که به تواناییها ردنپ برای تحریک بازیکنانش مربوط میشود، یک نقطه ضعف هم به شمار میرود. یک مربی هرگز نباید اجازه بدهد که تیمش در چنین بازیهایی با این نتیجهها عقب بیفتد.
اصرار بر بازی هجومی در برابر تیمهای ملی قدرتمند، چیزی جز تداوم وضعیت فعلی یا حتی بدترشدن آن عاید سهشیرها نمیکند. بالاتر از آن، 2سال طول کشید تا ردنپ با تاتنهام یکی از 4تیم بزرگ لیگ برتر را شکست دهد که البته این پیروزی را بیشتر میتوان بهدلیل کمبودهای روحی روانی آرسنال دانست تا برتریهای تاکتیکی تاتنهام.
انتقاد دیگری که به هری ردنپ وارد است، رابطه نامناسبش با مطبوعات است. شاید در این میان مطبوعات و رسانهها کمی مقصر باشند، اما ردنپ هم رابطه منطقی و عادیای با آنها ندارد.
اینکه هری ردنپ بهعنوان مربی انگلیس انتخاب شود، حتی با توجه به این واقعیت که او بهترین گزینه برای هدایت تیم ملی این کشور است، چیزی نیست که باید آن را جشن گرفت. این بیشتر به یک اعتراف میماند؛ اعتراف به اینکه اتحادیه فوتبال انگلیس نتوانسته نسل جدیدی از بازیکنان را تربیت کند که توسط کاپلو هدایت شوند؛ اعتراف به اینکه اتحادیه فوتبال انگلیس نتوانسته مربیای تواناتر از کاپلو پیدا کند که در جام جهانی بتواند انگلیس را وادار کند نمایش بهتری داشته باشد.
در مقایسه با کاپلو و هر مربی دیگر، خوبی ردنپ این است که میتواند به صورت موردی، بازیکنان را به اوجی برساند که هیچ مربی دیگری قادر به انجام آن نیست.