فیلمی که شش سال ساختنش بدلیل مشکلات مالی طول کشیده بود .
سرانجام با بودجه ای معادل 8 میلیون دلار ساخته شد اما سرانجام چیزی حدود 100 میلیون دلار در گیشه فروش کرد و به تاریخ پیوست. ضمن اینکه خورشید خانم کوچولو با نقطه نظرات مثبت منتقدان روبروشد و به لحاظ هنری نیز موفق جلوه گری کرد. خورشید خانم کوچولو در 4 رشته کاندیدای دریافت جایزه اسکار شد که فقط به یکی از آنها رسید . آلن آرکین موفق به کسب اسکار بهترین بازیگر مرد برای بازی در نقش پدربزرگ گردید.
خورشید خانم کوچولو یک فیلم خوش ساخت و ملودرامی خانوادگی است که زندگی یک خانواده پنج نفری شامل آقا و خانم هوور، پدربزرگ؛ و دختر شش ساله و برادر 18 ساله اش را نشان میدهد. خانوادهای که بدنبال برآورده کردن رویای دختر بچه شان هستند و در این میان هریک برای خود و در خلوت خود نیز رویایی دارند. اما وقتی همه چیز از دست میرود دیگر فرصتی برای جبران نیست. همه آنها دست به دست هم می دهند تا مهمترین رویا ، یعنی موفقیت آلیو دختر کوچولوی خانواده به ظهور برسد.
یکی از مهمترین دلایل موفقیت خورشید خانم کوچولو برخورد بدون تکلف و ساده و سرراست بودن قصه اصلی و داستانک های ماجرا است. شخصیت ها نیز همانی هستند که باید باشند. یک خانواده ی معمولی با رویاهای معمول هر خانواده ای مشابه خود، تمام همت خود را مصروف یک هدف مهم می نمایند. خانواده ای که پیش از این و دست برقضا هرگز اینقدر شکیل کنار هم و با هم نبوده اند و چنین تجربه ای را نداشتند.
بامزه اینجا است که همین تجربه در ابتدای کار به دست نمی آید. در حالیکه هر کدام از اعضای خانواده روزگار عادی اش را میگذراند ناگاه مطلع میشوند که دختر کوچولوی خانواده برای شرکت در مسابقه خورشید خانم کوچولو دعوت شده است.
ریچارد و شرال پدر و مادر خانواده برای رفتن به سفر دچار اختلاف نظر هستند . بودجه آنها چیزی حدود صد دلار است اما همین مبلغ را نیز برای این سفر با ماشین فولکس واگن زرد رنگ و اسقاطی شان در نظر میگیرند. مسافرتی که پدر بزرگ و دایی بچهها فرانک نیز آنها را همراهی میکند.
اتفاقات بامزه و بعضا غم افزایی در بین راه میافتد (مانند فوت پدربزرگ) اما سرانجام آنها به مراسم میرسند و آلیو کوچولو برنامهاش را اجرا میکند و در عین شایسته بودن از بردن جایزه باز میماند. که البته این هم برای خانواده مهم نیست. مهم باهم بودن این جمع و دنبال کردن یک هدف مشترک بوده است.
خورشید خانم کوچولو شرایط و یا حتی شانس جمع شدن یک خانواده زیر یک سقف معنوی را شرح میدهد. دست برقضا و ابتدا به ساکن هیچکدام از اعضا اگرچه بسیار احترام هم را حفظ میکنند اما در کل هر کس سرش به کار خودش است. اینجا فقط آلیو است که با پدر بزرگ دم خور است. دوئین مدتی است که اصلا یک کلمه هم با خانوادهاش صحبت نمیکند. نه از سر قهر و لجبازی. بلکه بدلیل تقلید از نیچه. او میخواهد به مدرسه خلبانی برود و با خودش قرار گذاشته تا در آنجا قبول نشود سکوتش را ادامه دهد.
ریچارد نیز یک پدر خیالباف است. اوکه حتی نمی تواند خانواده اش را اداره کند ، کتابی نگاشته و در آن 9 مرحله رسیدن به موفقیت را شرح داده. بگذریم از اینکه در حین سفر ناشرش به او خبر می دهد که کتاب قابل انتشار نیست. پدر بزرگ نیز اگرچه یک عمر عاطل و باطل مانده اما هنوز اهل محبت است ولی خب به شیوه مخصوص خودش این محبت را ابراز میکند.
سکانس پایانی فیلم نیز جالب توجه است وقتی آلیو روی سن مشغول اجرای برنامه است، برگزارکنندگان و حتی تماشاگران همگی از سالن بیرون میروند و اعضای خانواده به آلیو روی سن ملحق میشوند و دیوانه بازی درمیاورند. در واقع بازنده شدن آنها مهم نیست . آنها می خواستند برای یکبار هم که شده فقط در کنار هم بودن را تجربه کنند . آنها می خواستند با هم خوشحال باشند و عشق و محبت را با تمام وجود حس کنند. هدفی که به معنای واقعی کلمه بدان دست پیدا کردند.
شناسنامه فیلم
کارگردان: جاناتان دیتن و والری فریس/از نمایشنامه: مایکل آرندت/بازیگران : گرگ کینیر (ریچارد) ، استیو کوربل (فرانک)، آبیگل برسلین (آلیو)، پال دانو (دوئین)/محصول 2006/ بودجه 8 میلیون دلار /فروش: حدود 100 میلیون دلار/ زمان 103 دقیقه