همچنین چند سالی است که ضرورت تولید علوم انسانی اسلامی در کشور مطرح شده و یکی از بهترین راههای تولید علوم اسلامی، استفاده از منابع اسلامی در مبانی و پیشفرضهای علوم است. حجتالاسلام محسن غرویان از اساتید فلسفه اسلامی در حوزه، نظریه اصالت ملکوت را در برابر نظریههای اصالت وجود و ماهیت مطرح کرده است. در گفتوگویی با وی ابعاد این نظریه به بحث گذاشته شده است که چکیدهای از آن را با هم میخوانیم.
- چندی است که در محافل فلسفی بحث نظریه اصالت ملکوت شما مطرح شده است. این نظریه را از چه زمانی مطرح کردید و ضرورت پرداختن به این مباحث را چه میدانید؟
بعد از ملاصدرا، تحول اساسی و عمیقی در فلسفه اسلامی رخ نداده است. همچنین از طرفی مقام معظم رهبری اشاره فرمودند که باید در همه علوم اسلامی از جمله در فلسفه تولید علم صورت گیرد. در واقع معنای تولید علم هم طرح نظریات جدید است؛ نظریاتی که به هر حال اساس و دستگاه جدیدی را طراحی کند و علما و اندیشمندان در مورد آن بحث کنند. به همین خاطر چندین سال است که بنده روی بحث اصالت ملکوت تفکر کردم، مطالعاتی داشتم و مقالاتی نوشتم و درگیری زیادی با بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت داشتم.
کسانی که در فضای فلسفه اسلامی باشند میتوانند نظریه اصالت ملکوت را قابل مطالعه ببینند و روی آن تأمل کنند و در این زمینه تقریبا از یکی، دو سال پیش شروع به نگارش مقالاتی کردم که در نشریه «آفاق» از نشریههای علمی امعهالمصطفی(ص) العالمیه از شماره 25 به بعد منتشر شده است. تاکنون حدود 10 شماره مجله آفاق به نقد و بررسی نظریه اصالت ملکوت پرداخته شده است. همچنین در مجمع عالی حکمت اسلامی در قم این نظریه را نزد اساتید و کارشناسان مطرح کردم و اساتید فلسفه نهایتا اظهار نظر کردند و گفتند که این نظریه، نظریهای قابل تأمل و بررسی است.
ما باید در عالم فلسفه اسلامی نظریات جدیدی را تولید کنیم تا بتوانیم قرائن و شواهد و ادله کافی بر اثبات آن ارائه کنیم و حداقل این است که در مورد نظریات پیشینیان سؤالاتی را مطرح کنیم و پاسخ بطلبیم و زمینه را برای نظریات جدید باز کنیم، چون به عقیده بنده فلسفه علمی نیست که بتوانیم بگوییم که راه ادامه و تکامل آن بسته شده است. در بعضی از علوم و دانشهای اسلامی مثلا در فقه و احکام شرعی میتوان گفت که بعضی از مسائل توقیفی است و راه ادامه و تکامل آن بسته است اما در علوم عقلی و فلسفه این چنین نیست و راه آینده همیشه برای فلسفه باز است و این امکان وجود دارد که نظریات جدیدی را تولید کرد و قدمهایی را در جهت تکامل آن برداشت. از همین جهت است که بنده نظریه اصالت ملکوت را در کنار نظریه اصالت وجود و ماهیت مطرح کردم.
- نظریه اصالت ملکوت به چه چیزی اشاره دارد و چه مسئلهای از مسائل فلسفی را حل میکند؟
نظریه اصالت وجود از ملاصدرا به بعد خیلی شهرت پیدا کرد، گرچه قبل از ملاصدرا، فارابی و ابنسینا هم همین دیدگاه را داشتند اما ملاصدرا بود که نظریه اصالت وجود را منقح و منظم و تبیین جدیدی از آن ارائه کرده است. نظریه اصالت ماهیت منسوب به شیخ شهابالدین سهروردی است که قائل به فلسفه اشراق بوده و ادله اصالت وجود را ناتمام میدانست. آن چیزی که در نظریه اصالت ملکوت بهنظر بنده رسیده این است که از دیدگاه قرآنی و با مبانی فلسفه و عرفان اسلامی ما میتوانیم نظریه اصالت ملکوت را در عرض اصالت وجود و ماهیت مطرح کنیم.
خلاصه نظریه اصالت وجود این است که آنچه در اشیا و موجودات عالم منشأ اثر است «وجود» آنهاست اما نظریه اصالت ماهیت شیخاشراق میگوید که آنچه منشأ آثار است «ماهیت» آنهاست. ولی در نظریه اصالت ملکوت مطرح کردیم که آنچه منشأ اثر در اشیا است «ملکوت» اشیا است و 2مفهوم وجود و ماهیت از ملکوت اشیا انتزاع میشود؛ یعنی همان طوری که قائلین به اصالت وجود معتقدند که وجود واقعیت دارد و منشأ اثر است و ماهیت از وجود انتزاع میشود و همچنین همان طوری که قائلین به اصالت ماهیت معتقدند که ماهیت اشیا منشأ اثر است و وجود از ماهیت انتزاع میشود ما معتقدیم که هر دو مفهوم وجود و ماهیت دو مفهوم انتزاعی هستند و آن چیزی که واقعیت اشیاست، ملکوت اشیاست و منشأ انتزاع دو مفهوم وجود و ماهیت، ملکوت است. بنابراین اگر کسی در فضای بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت مسلط باشد میتواند درک کند که نظریه اصالت ملکوت چه ادعایی دارد و چه میخواهد بیان بکند.
- ضرورت پرداختن به اینکه تفکیک کنیم که یا باید قائل به اصالت وجود یا اصالت ماهیت باشیم چیست. با توجه به اینکه اینگونه نبود که فلاسفه کلاسیک ما راجع به این مسئله موضع خاصی بگیرند؟
ملاصدرا در اسفار میگوید که ابتدا قائل به اصالت ماهیت بودم و شدیدا هم از اصالت ماهیت دفاع میکردم و بعد قائل به اصالت وجود شدم. اینها نشاندهنده این است که خود ملاصدرا هم تبدل رأی پیدا کرده و - همان طوری که شما اشاره کردید- چنین نیست که ما بگوییم که مثلا انسان یا باید قائل به اصالت وجود باشد یا قائل به اصالت ماهیت، میشود قول ثالثی را مطرح کرد و میتوان از این دو نظر هم عدول کرد و قدمی پیش برداشت و قائل بهنظریه اصالت ملکوت اشیا شد، کما اینکه خود ملاصدرا ابتدا قائل به اصالت ماهیت بوده و بعد قائل به اصالت وجود شده است. اینها نشان میدهد که قول به اصالت ماهیت مثل وحی منزل نیست که انسان نتواند از آن عبور کند، قول به اصالت وجود هم همین گونه است. به همین روی گفتیم که ما نظریه سومی را مطرح میکنیم و قائل به اصالت ملکوت اشیا میشویم و هر دو مفهوم وجود و ماهیت را مفهومی انتزاعی و اعتباری میدانیم. بنابراین بهنظرم این چنین نیست که حتما انسان باید یا قائل به اصالت وجود باشد یا قائل به اصالت ماهیت.
- ریشهها و مبانی نظری نظریه اصالت ملکوت از کجاست؟
آیه قرآن بهعنوان یک مطلب نقلی و شرعی دلیل فلسفی نمیشود، ولی میتواند مبدأ جرقه ذهنی باشد. بنده هم از آیه قرآن بهعنوان مبنایی برای جرقه ذهنی استفاده کردم نه اینکه اساس نظریه اصالت ملکوت آیه قرآن باشد، چون فلسفه جای تعقل است و نمیتوان با یک آیه قرآن و حدیث مسئله فلسفی را تمام و مستدل کنیم، ولی یک تعبیر یا یک نکته قرآنی میتواند جرقهای در ذهن انسان تولید کند. بنده هم اصالت ملکوت را از آیه قرآن بهعنوان ایده اصلی استفاده کرده اما روی آن تأمل و مطالعه و فکر کردم و شبیه ادلهای که قائلین به اصالت وجود برای اصالت وجود و یا قائلین به اصالت ماهیت برای اصالت ماهیت مطرح میکنند، برای دفاع از نظریه اصالت ملکوت ادلهای ارائه کردم، بنابراین درست است که از آیه قرآن جرقه اولیه ذهنی را گرفتهام اما ادله فلسفی و نظری هم بر این مسئله دارم.
- کدام آیه قرآن بوده که جرقه ذهنی را برای شما ایجاد کرد؟
آیه مبارکه 83 سوره یس است که میفرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ؛ پس [شکوهمند و] پاک است آن کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست»، البته کلمه ملکوت در چندین آیه دیگر قرآن کریم به کار رفته است مانند « وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»، کلمه ملکوت را در کتب تفسیری، فلسفی و عرفانی مطالعه کردم و به این جمعبندی رسیدم که مراد از ملکوت همان حقیقت و واقعیت اشیاست که منشأ آثار در اشیاست و به همین معنا هم ملکوت اصیل است.
- این حقیقت اشیا و جانداران که شما فرمودید در ملکوت هست، آیا میتواند ارتباطی با مُثُل افلاطونی داشته باشد؟
البته نظریه مثل باید تفسیر شود. اتفاقا یکی از مقالاتی که در این باب نوشتم درباره مقایسهای است که بین نظریه اصالت ملکوت با نظریه مثل افلاطونی کردم. نظریه اصالت ملکوت غیر از نظریه مثل است. به این دلیل که افلاطون میگوید که حقیقت اشیای عالم طبیعت امری در ماوراء طبیعت است. آن چیزی که ما در نظریه اصالت ملکوت مطرح میکنیم شامل خود عالم مثل هم میشود؛ یعنی در عالم مثل موجودات مجرد و موجودات مثالی ملکوت دارند. افلاطون دیگر قائل به این امر نیست، یعنی برای عالم مثل، ملکوت قائل نیست بلکه خود آنها را ملکوت این عالم مادون و طبیعت میداند ولی ما معتقدیم که تمام عالم هستی حتی خداوند هم دارای ملکوت است و مفهوم وجود یا واجبالوجود انتزاع شده از آن ملکوت الهی است کما اینکه ممکنات، مخلوقات و ماسویالله هم دارای ملکوت هستند، بنابراین آن چیزی که ما مطرح میکنیم اعم است از عالم مثال و مثلی که افلاطون مطرح کرده است.
- چه ادلهای را بر این نظریه اقامه کردید و مروری اجمالی بر این ادله هم داشته باشید؟
ادله را بهصورت مفصل در مقالات آوردم ولی به هر حال سؤالاتی را که بنده طرح کردم و در پی آنها به این نظریه رسیدم، در این مجال اشاره میکنم، از جمله اینکه پرسیدهام که ملکوت اشیا چیست که خداوند در این آیه به آن اشاره کرده است «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» یعنی هر شیئی دارای ملکوت است، هر شیئی ملکوتی دارد؟ چرا منشأ اثر اشیا وجود یا ماهیت باشد؟ اگر هر شیئی ملکوت دارد و ملکوت آن اشیا بیدالله است، پس همان چیزی که بیدالله هست، باید منشأ اثر باشد نه دو مفهوم وجود و ماهیت که انتزاعی است؟ یعنی در حقیقت از این تعبیر «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» ما این را استفاده کردیم که هر اثری که هر شیئی دارد به ملکوت آن شیء باز میگردد. بالاخره این ملکوت چیزی هست یا چیزی نیست یعنی واقعیت و حقیقتی در اشیا هست یا نیست؟
نکته دیگر این است که این آیه قرآن اصلا بحث فلسفی است یا بحث دیگری است. بهنظر ما بحث فقهی، اصولی، تاریخ و جغرافیا نیست و این یک بحث فلسفی و حقیقتشناختی و واقعیتشناختی است. ما ادلهای را که برای اصالت وجود و ماهیت آورده شده مخدوش کردیم و این نظریه را مطرح کردیم که اشیا دارای ملکوت هستند و همین است که منشأ اثر است و با استفاده از اشارات قرآنی گفتیم که خداوند چرا به حضرت ابراهیم(ع) میفرماید: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» یعنی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمانها و زمین را نشان داده است اما نمیگوید که وجود و یا ماهیت اشیا را به حضرت ابراهیم(ع) نشان دادم. این هم نشاندهنده این است که خداوند آن چیزی را که از حقیقت به حضرت ابراهیم(ع) ارائه میکند، ملکوت اشیا بوده است. ادله و قرائت دیگری هم هست که شما و خوانندگان را به مقالات نشریه آفاق ارجاع میدهم.