تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۵ - ۰۸:۲۰

دکتر علی پور محمدی: 1 - نسبت اسلام و سیاست را به دو شکل می‌توان تبیین کرد:

 یکی با تبار‌شناسی تاریخی و دیگری با نگرش به متن واقع. بدین معنی که آیا اسلام به عنوان یک دین دارای احکام، دستورات و مناسکی معطوف به اجتماع و سیاست هست یا در ذات خود ویژگی‌هایی جامعه‌گرا و سیاسی دارد یا به طور خاص در چه نسبتی با حکومت به سر می‌برد.

 از سوی دیگر و بر اساس تحقق تاریخی می‌توان بررسی کرد که آیا اسلام هیچ‌گاه به حکومت رسیده است یا نه، دلیل تاریخی آن چه بوده است و این تحقق چه آثار و نتایجی را به بار آورده است؟

 به نظر می‌رسد پاسخ این هر 2 بررسی بدین نتیجه متمایل باشد که اسلام هم در تحقق تاریخی و هم در ذات، سیاسی است؛ یعنی با نگاه حداقلی به اسلام به عنوان دین (که مجموعه کتاب و سنت را شامل می‌شود) نمی‌توان آن را از امور اجتماعی و سیاسی عاری دانست. برخی احکام اسلام چنان اند که جز در سایه حکومت تحقق نمی‌یابند.

حتی اگر حاکم آن حکومت را شخص خاصی ندانیم، چنان است که باید با احکام اسلام هماهنگ باشد. در جریان تاریخ هم حکومت‌های گوناگونی در شکل‌های متفاوت با نام اسلام ظهور یافته‌اند که از شرق تا غرب جهان اسلام نمونه‌های متعددی را می‌توان سراغ کرد.


۲ . اسلام سیاسی پدیده‌ای متاخر است که در پی بیداری اسلامی در دو سده اخیر شکل گرفته است. اسلام سیاسی طیفی است که یک سر آن گروه‌های تروریستی قرار دارند و سر دیگر آن حکومت‌هایی با ساختار دموکراتیک.

در این طیف می‌توان گروه‌های چپ، لیبرال، سکولار، شاخه‌های نظامی، بنیادگرا، ملی‌گرا و... را مشاهده کرد. عنصر مشترک این گروه‌ها، باور به اسلام به عنوان مبنایی برای سیاست ورزی و مبارزه با غرب یا مظاهر آن است.

 اسلام سیاسی که مفهومی غربی است و با نگاه بیرونی به تفسیر جریانات عالم اسلام می‌پردازد، اکنون دشمن شماره یک غرب است. این دشمنی بعد از 11 سپتامبر وارد مرحله جدیدی شده است که تاثیرات عمیق و دامنه‌داری را در عرصه بین‌الملل به بار آورده و هنوز نتایج آن نیز آشکار نیست. اکنون اسلام سیاسی برای اشاره به روش و درونمایه گروه‌ها و کشورهایی به کار می‌رود که هدف‌شان تنها و تنها مبارزه با غرب و مظاهر آن با هر وسیله‌ای است؛ اسلامی که غیرقابل پیش‌بینی است و در برخی موارد از خرد جمعی گریزان است.


۳. انقلاب اسلامی با تاکید بر ابعاد سیاسی اسلام که در ایران به فراموشی سپرده شده بود، اوج اسلام سیاسی معاصر است. پیروزی جمهوری اسلامی ایران نقش بی بدیلی در توسعه اسلام سیاسی داشته است. با این وجود، ترم «اسلام سیاسی» برای تبیین حکومت ایران نارساست. جمهوری اسلامی بر اساس تفکر شیعی در پی آن بوده است تا به کشف دوباره اسلام بپردازد و بر پایه ویژگی‌های اسلام، سیاست را باز‌خوانی و بازنمایی کند. به تبع این روش، این اسلام است که محدوده سیاست را تعیین می‌کند و چه بسا با اسلام سیاسی نیز متفاوت باشد.


 نفی خشونت، توجه به خرد جمعی، توجه به عدالت به مثابه روش و هدف، توجه به حقوق بشر و حقوق زنان، و مردم‌سالاری دینی همه از مواردی هستند که رهاورد باز‌خوانی اسلام است. جمهوری اسلامی به حکومت و جامعه‌ای می‌اندیشد که بر اساس عقلانیت شیعی، در اکنون تحقق می‌یابد و از این رو در تعامل جدی با دنیای معاصر به سر می‌برد. بدین جهت این سیاسی بودن نیست که ذات اسلام است، بلکه اسلام است که جوهره سیاست را تشکیل می‌دهد.


۴. با توجه به این نکات، اسلام سیاسی اگر چه در گستره تاریخی و جغرافیایی جهان اسلام امر مبارکی است؛ چرا که در بازیابی هویت اسلامی رونقی فراهم آورده است، اما به سبب حضور گروه‌های افراطی، مصایب جبران ناپذیری نیز به دنبال آورده است. اشغال عراق و افغانستان و بمب‌گذاری‌های انتحاری و حرکت‌های تند‌روانه دیگر نتیجه مشارکت ناخواسته اسلام سیاسی تندرو و دستگاه حاکمه غرب است که فرجام آن نیز برای جهان نامشخص است.

پرداختن به اسلام سیاسی از آن رو اهمیت می‌یابد که ارتباط تنگاتنگی با هویت سیاسی و حکومتی ایران دارد. اگرچه شباهت‌هایی میان اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی وجود دارد، اما این تمام ماجرا نیست.