ترجمه نیلوفر قدیری: همه مشکلی که رهبران فلسطین با آن روبرو هستند و مانع از آن می‌شود که بتوانند زندگی میلیون‌‌ها فلسطینی گرفتار شده در اشغال را به سامانی برسانند فقط به چند کلمه محدود می‌شود.

دولت حماس مانند بچه شیطانی است که در اتاقی حبس شده و برای بیرون آمدن از اتاق، اول باید معذرت خواهی کند و بگوید: «ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم.» با گفتن همین یک جمله سیل کمک‌‌های بین‌المللی حسن نیت کشور‌ها به کرانه باختری و غزه سرازیر می‌شود.

این پیام ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل است که در سخنرانی اخیرش آن را اعلام نمود. فلسطینی‌‌ها اکنون فقط به خاطر یک انتخاب دموکراتیک که خوشایند اسرائیل و قدرت‌‌های غربی نبوده تنبیه می‌شوند.

این تنبیه شامل اعمال تحریم اقتصادی می‌شود که در اثر آن کارمندان و کارگران فلسطینی مدت‌‌هاست حقوقی دریافت نکرد‌ه‌اند. میلیون‌‌ها دلار پول مالیات که باید به دولت فلسطین داده شود، به طور غیر قانونی توسط اسرائیل توقیف شده و بحران انسانی را در مناطق اشغالی فلسطین موجب شده است.

محاصره غزه توسط اسرائیل مانع از آن شده که فلسطینی‌‌ها تولیدات خود را صادر کنند و این تولیدات که بیشتر محصولات کشاورزی بود‌ه‌اند، نابود شد‌ه‌اند. همچنین واردات مواد حیاتی همچون مواد غذایی و دارو هم محدود شده است.

حملات نظامیان اسرائیلی زیرساخت‌‌های غزه را نابود کرده و برق و آب را قطع کرده است. همچنین هزاران خانوار فلسطینی زندگی خود را از دست داده و بی خانمان شد‌ه‌اند.
اگر این جمله که «ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم» واقعا برای فلسطینی‌‌ها قرار است معجزه کند.

پس چرا اسماعیل هنیه نخست وزیر فلسطین بار‌ها و بار‌ها  تأکید کرده که هرگز این جمله را به زبان نمی‌آورد. آیا حماس آن‌قدر از نفرت مالامال شده که نمی‌تواند چنین عبارت ساد‌ه‌ای را به زبان آورد؟

شرایط در فلسطین در هفته‌‌های اخیر بسیار ناگوار شده و مشکلات فلسطین با انتخاب حماس شروع نشده است. اشغال اسرائیل به چهار دهه قبل بازمی‌گردد و هیچ رهبر فلسطینی هیچ گاه نتوانسته وعده تشکیل یک دولت و کشور واقعی را بگیرد.

نه «مختار‌ها» که زمانی تنها رهبران محلی و نمایندگان فلسطینی‌‌ها بودند توانستند این کار را بکنند و نه دولت خودگردان فلسطین به رهبری یاسر عرفات که بعد از به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط ساف در نیمه دهه 1990 به سرزمین‌‌های اشغالی فلسطین بازگشت.

محمود عباس میانه رو هم که برای اولین بار خواستار توقف انتفاضه مسلحانه شد، نتوانست به این هدف برسد. اکنون رهبران حماس هم که بار‌ها خواستار عقد یک پیمان طولانی مدت به عنوان اولین گام اعتماد سازی شده اند نمی‌توانند به این هدف برسند.

فلسطینی‌‌ها شک ندارند که اسرائیل به گسترش اشغال ادامه می‌دهد، همان‌طور که در سال‌‌های عقد پیمان اسلو ادامه داد. در آن روز‌های صلح سازی، تعداد شهرک‌نشین‌‌های یهودی در مناطق اشغالی دوبرابر شد.

اکنون هم فلسطینی‌‌ها شک ندارند حتی در صورت برکناری حماس و تشکیل دولت وحدت ملی با حضور تکنوکرات‌‌ها یا فتح، باز هم اشغالگری اسرائیل متوقف نمی‌شود.

ادا کردن همین چند کلمه از سوی حماس برای اسرائیل اهمیتی بسیار بیشتر از آن‌چه اکنون تصور می‌شود دارد. انتشار بیانیه‌ای از سوی حماس در به‌رسمیت شناختن اسرائیل فقط پیش شرط اسرائیل برای مذاکره نیست.

این سخن به این معنی است که حماس به همان دامی‌افتاده که پیشتر برای عرفات و فتح گسترانیده شده بود. این دام برای این طراحی شده است که تضمین شود هیچ راه حل صلح‌آمیزی برای این مناقشه ممکن نیست.

این هدف از دو راه محقق می‌شود. اول این‌که به رسمیت شناختن اسرائیل توسط حماس نشان دهنده این است که دولت فلسطین آشکارا هدف نبرد برای ایجاد یک کشور فلسطینی را کنار می‌گذارد.

به همین دلیل است که اسرائیل از تعیین مرز‌های آینده خود خودداری می‌کند و این را به میزان گستره وجودی که حماس قرار است آن را به رسمیت بشناسد واگذار کرده است. هیچ کس در رهبری اسرائیل، درباره بازگشت به مرز‌های قبل از جنگ 1967 یا چیزی شبیه به آن سخن نمی‌گوید.

بدون بازگشت به مرز‌های قبل از جنگ 1967 احتمال ایجاد کشور فلسطین وجود نخواهد داشت. رهبران اسرائیل هم از به رسمیت شناختن فلسطینی‌‌ها اول به عنوان یک قوم و اکنون به عنوان یک ملت و بعد به عنوان یک دولت خودداری می‌کنند.

در شیوه رفتاری و دیپلماسی غرب هم هیچ کس تا کنون نگفته اسرائیل باید چنین تعهدی بدهد.

در حقیقت دولت‌‌های اسرائیلی به همین عدم به رسمیت شناختن فلسطین به خود بالیده اند. گلدا مایر نخست وزیر حزب کارگر اسرائیل در سخن معروفی گفته است فلسطینی‌‌ها اصلا وجود ندارند و مرز‌های اسرائیل تا جایی است که یهودی‌‌ها زندگی می‌کنند نه جایی که خطوط روی نقشه وجود دارد.

در همان زمان او دستور داد تا خطوط سبز یعنی مرز‌های اسرائیل تا جنگ سال 1967 از همه نقشه‌‌های رسمی‌پاک شود.

چندی پیش یولی تامیر وزیر آموزش میانه روی  اسرائیل با صدور دستور وارد کردن خطوط سبز به کتاب‌‌های درسی مدارس، جنجال زیادی به راه انداخت و تیتر مطبوعات و رسانه‌‌ها شد. سیاستمداران و رهبران مذهبی به این کار وزیر اسرائیلی به شدت اعتراض کردند.

شانس این‌که کتاب‌‌های درسی اسرائیل بار دیگر خطوط سبز را وارد نقشه‌‌های خود کنند و یا دیگر نام‌‌های کتاب مقدس را برای کرانه باختری و غزه به کار نبرند در حد صفر است.

انتشاراتی‌‌های خصوصی که کتاب‌‌های درسی را چاپ می‌کنند نمی‌توانند هزینه سنگین این کار را بپذیرند و با خطرات احتمالی ناشی از آن روبرو شوند.

اولمرت با آگاهی از خسارتی که ممکن است این اختلافات به وجهه بین‌المللی اسرائیل وارد کند و با اطلاع از این‌که دستور تامیر هیچ‌گاه اجرا نخواهد شد، به طور اصولی با این تغییر موافقت کرد و گفت: «مشخص کردن دوباره خطوط سبز هیچ اشکالی ندارد.»

اما در بیانیه‌ای دیگر گفت: «باید تأکید کنیم که موقعیت دولت و نظر افکار عمومی‌مانع از آن می‌شود که به خطوط سال 1967 باز گردیم.»

نکته دیگری که به رسمیت شناختن اسرائیل را به تله تبدیل می‌کند موضوعی است که کسی به آن توجه نکرده است. این تله دوم در ترکیب کلماتی نمود پیدا می‌کند که اسرائیل در ادای تقاضای خود از حماس به کار می‌برد.

اسرائیل فقط و به سادگی درخواست به رسمیت شناخته شدن را مطرح نمی‌کند، بلکه به رسمیت شناخته شدن حق حیات و وجود را مطرح می‌کند. تفاوت این دو عبارت فقط در معنا و کلمات نیست.

مفهوم این‌که کشوری حق حیات طلب کند، نه تنها عجیب است بلکه  با قوانین بین‌المللی هم در تناقض است. نکته هم در همین جاست. وقتی اسرائیل درخواست کرد که حق وجودی اش به رسمیت شناخته شود، معنای نهفته در پس این درخواست این است که ما نمی‌خواهیم اسرائیل به عنوان یک ملت- دولت معمولی به رسمیت شناخته شود، بلکه می‌خواهیم به عنوان کشور مردمی‌خاص یعنی یهودیان به رسمیت شناخته شود.

اسرائیل با تقاضای به رسمیت شناخته شدن حق حیاتش در واقع می‌خواهد به این تضمین برسد که فلسطینی‌‌ها با ماهیت و شخصیت اسرائیل به عنوان یک کشور یهودی انحصاری موافقت کرد‌ه‌اند. در این کشور حق و حقوق یهودی‌‌ها بر هر قوم و مذهب دیگر برتری دارد و ترجیح داده می‌شود.

برای اکثر ناظران این به معنای آن است که اسرائیل نباید اجازه بازگشت میلیون‌‌ها فلسطینی را که در اردوگاه‌‌های آوارگان در سراسر منطقه زندگی می‌کنند بدهد. خانه و کاشانه قبلی این آوارگان اکنون در اختیار یهودیان است. اگر امکان بازگشت این آوارگان فراهم شود، اکثریت یهودی اسرائیل یک شب نیست و نابود می‌شود و دیگر از کشور یهودی چیزی باقی نمی‌ماند.

این نتیجه گیری را رومانو پرودی نخست وزیر ایتالیا آشکارا تأیید می‌کند. روزنامه اورشلیم پست در این باره نوشت، پرودی می‌گوید اسرائیل باید از فلسطینی‌‌ها تضمین بگیرد که ماهیت یهودی اسرائیل هیچ گاه با تردید روبرو نشود. البته پرودی این را در خفا و در محافل خصوصی به اسرائیلی‌‌ها گفته است.

اما در حقیقت پیامد‌های به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط فلسطینی‌‌ها به عنوان یک کشور یهودی بسیار فراتر از موضوع آینده آوارگان فلسطینی است. محور ادامه نبرد اسرائیل با فلسطینی‌‌ها در حقیقت حفظ ماهیت یهودی اسرائیل و دولت و کشور آینده آن است.

تا وقتی اسرائیل بر برتری شهروندان یهودی نسبت به دیگر اقوام و گروه‌‌های مردمی‌و مذهبی تأکید کند، هیچ راه‌حلی به دست نخواهد آمد. اگر چه در نهایت بازگشت آوارگان فلسطینی تهدید بزرگی برای موجودیت اسرائیل است، اما اسرائیل نگرانی جمعیتی بسیار بزرگ‌تری دارد و آن خودداری فلسطینی‌‌های ساکن در کرانه باختری از ترک بخش‌‌هایی از خاک تحت اشغال اسرائیل است.

طی یک دهه تعداد فلسطینی‌‌هایی که در مناطق اشغالی زندگی می‌کنند و یک میلیون شهروند فلسطینی که در مناطق اشغال شده به سر می‌برند، از شمار یهودی‌‌ها پیشی می‌گیرد.

این یکی از دلایل اصلی خروج اسرائیل از غزه بود . اسرائیل می‌توانست ادعا کند که اگر چه هنوز بخش‌هایی از این خاک را از نظر نظامی‌در اختیار و تحت اشغال دارد، اما دیگر مسؤول جمعیت این منطقه نیست.

با خروج و عقب‌نشینی چند هزار شهرک نشین از نوار غزه در حقیقت بیش از 4/1 میلیون تن از مردم غزه در یک لحظه از نقشه جمعیتی حذف شدند.

اگر چه خروج از غزه تهدیدِ به اکثریت رسیدن فلسطینی‌‌ها را برای چند سال به تعویق می‌اندازد اما ادامه موجودیت اسرائیل را به عنوان یک کشور یهودی تضمین نمی‌کند. چرا که شهروندان فلسطینی ساکن در مناطق تحت اشغال اسرائیل اگر چه اکنون در اقلیت هستند، اما سرانجام می‌توانند خانه پوشالی اسرائیلی‌‌ها را ویران کنند.

در دهه گذشته این فلسطینی‌‌ها خواستار آن بودند که اسرائیل اصلاح شود و از یک کشور یهودی که به طور سیستماتیک علیه آن‌ها تبعیض قائل می‌شود و هویت شهروندی فلسطینی‌‌ها را انکار می‌کند، به کشوری برای همه شهروندان تبدیل شود.

آن‌ها خواستار آن هستند که اسرائیل به یک دموکراسی لیبرال تبدیل شود که در آن با شهروندان یهودی و فلسطینی به طور یکسان رفتار می‌شود. اسرائیل می‌داند اگر چنین لیبرال دموکراسی‌ای تشکیل شود، شهروندان فلسطینی درخواست‌های منطقی همچون حق ازدواج در سرزمین‌‌های اشغالی و به دست آوردن شهروندی اسرائیل را مطرح می‌کنند.

همچنین شهروندان فلسطینی این حق را خواهند داشت که خویشاوندان فلسطینی خود را از تبعید به سرزمین‌های اشغالی بازگردانند.

اسرائیل برای جلوگیری از تحقق خطر اول در سال 2003 قانون تبعیض‌آمیزی را به تصویب رساند که امکان ورود همسران فلسطینی‌هایی که شهروندی اسرائیل دارند را به مناطق اشغالی سلب می‌کند. در حال حاضر، این زوج‌‌ها گزینه ای ندارند مگر این‌که به دنبال پناهندگی در خارج باشند.

اما این قانون هم مانند طرح خروج از غزه موقتی است و فقط تاکتیکی برای به تأخیر انداختن است، نه راه حلی نهایی و تعیین کننده برای مشکل موجودیت اسرائیل. بنابراین اسرائیل در فکر طرحی است که بخش‌های بزرگی از جمعیت فلسطینی مناطق اشغالی اسرائیل را از مرز‌ها خارج کرده  و بقیه را از حقوق سیاسی محروم می‌کند، مگر این‌که این شهروندان، وفاداری خود را به کشور یهودی اعلام کنند و از تقاضا‌های خود چشم بپوشند.

این خط آخر کشور یهودی است، درست همان‌طور که برای آفریقای جنوبی زمان آپارتاید همین شرایط حاکم بود. در آن زمان این اصل پذیرفته شده بود که برای بقا باید هرکاری لازم باشد و قادر به انجام آن باشیم برای ماندن در قدرت انجام دهیم، حتی اگر این کار به معنای نقض حقوق بشر مردمان آن کشور باشد. پیامد‌های این شرایط را همه در همه جای دنیا احساس خواهند کرد.

با توجه به این که از نظر اسرائیل، منافع آنی این رژیم در صلح و آرامش منطقه ‌ای با همسایگان نیست، بلکه تضمین ایجاد یک کشور اکثریت یهودی به هر قیمتی است، بنابراین به شیو‌هایی عمل خواهد کرد که ثبات جهانی و منطقه ای را به خطر ‌اندازد. تلاش برای آغاز جنگ با ایران، یکی از همین اقدامات تنش زا برای به خطر انداختن ثبات منطقه است.

منبع: antiwar

برچسب‌ها