اروپا بهعنوان نزدیکترین همسایه شمال آفریقا، یکی از مناطقی است که بیشترین تأثیر را از این تحولات میپذیرد. با این حال اتحادیه اروپا در هفتههای اخیر در قبال این تحولات منفعل بوده و در موضعگیریهایش بهویژه در قبال وقایع مصر بیشتر دنبالهروی واشنگتن بودهاست. اما تحلیلگران به مقامات اروپایی توصیه کردهاند که این سیاست منفعلانه میتواند به زیان اتحادیه اروپا در آینده تمام شود. خبرگزاری روسی نووستی در تحلیلی به تأثیر وقایع شمال آفریقا بر اتحادیه اروپا و چگونگی موضعگیری اروپاییها در اینباره پرداختهاست.
وقایع اخیر در شمال آفریقا یک پیامد قابل توجه میتواند داشته باشد. حال دیگر کمتر کسی با این مسئله مخالفت میکند که اتحادیه اروپا اهمیت خود را بهعنوان یک نیروی سیاسی بینالمللی از دست داده است.
نووستی در گزارشی در این باره مینویسد: البته این مسئله خبر جدیدی نیست. برخلاف اعلامیههای دائمی درخصوص تبدیل شدن به یک بازیگر عمده صحنه بینالمللی، اروپای متحد طی دهه اخیر اغلب با مشکلات داخلی خود دست و پنجه نرم کرده است. آخرین پروژه جهانی که اتحادیه اروپا تلاش داشت در آن رهبری کند مبارزه با تغییر آب و هوا بود که در این مسئله نیز فعالیت اروپا مورد نیاز واقع نشد. آمریکا و دیگر کشورهای در حال توسعه جهان نقش اصلی را بر عهده گرفتند و به همین خاطر کسی از اروپا انتظار تأثیرگذاری زیاد در امور بینالمللی را ندارد.
اما شمال آفریقا برای اتحادیه اروپا تنها یک مسئله بدون دورنمای بینالمللی نیست. این منطقه، همسایه مستقیم اروپاست که با آن ارتباطات تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، انرژی، سیاسی و اجتماعی نزدیکی دارد. فرانسه همواره سطح بلندپروازیهای سیاست خارجی اتحادیه اروپا را تعیین میکرد و از قدیم خود را حامی منطقه میدانستهاست. این دخالت و اعمال نفوذ بهویژه در بخش فرانسوی زبان آفریقا پررنگتر بودهاست. برای انگلیس خاور نزدیک در کل و آفریقای شمالی بهطور خاص، یادآور نفوذ امپراتوری نه چندان دور خود بهشمار میرود؛ موضوعی که به آن تمایل خاصی وجود دارد.
اتفاقی نیست که تونی بلر، نخستوزیر سابق انگلیس، تلاش داشت که پست نماینده دائم گروه چهارجانبه خاورنزدیک را کسب کند. اوضاع در منطقه برای اسپانیا نیز بسیار مهم است چرا که این کشور فقط چندین کیلومتر با مراکش فاصله دارد. پرتغال، ایتالیا و یونان نیز کشورهایی هستند که مرکز جذب مهاجران غیرقانونی از جنوب اروپا محسوب میشوند. مجامع عمده مهاجران کشورهای آفریقای شمالی در اکثر کشورهای اروپای غربی وجود دارند؛ کشورهایی مانند مالت و یا قبرس هم خود به نوعی در مرکز این منطقه واقع شدهاند.
کاملا قابل توضیح است که اتحادیه اروپا همیشه توجه خاصی به تحکیم نفوذ خود در منطقه دریای مدیترانه و آفریقای شمالی نشان داده است. در سالهای دهه 1990 در کنار تعمیق همگرایی درون اروپا، مسئله وجود سیاست واحد خارجی نیز مطرح شد که نخستین گام در این راستا ایجاد ابزارهایی برای کار با مناطق نزدیک بود. از جمله این ابتکارات، شراکت اروپا -مدیترانه، همسایگی جدید و اروپای بزرگ بودند. بالاخره سیاست همجواری اروپا شکل گرفت که کشورهایی از مراکش و موریتانی تا مولداوی و گرجستان را در بر داشت. اما به سرعت مشخص شد که متحد کردن این کشورها با توسل به زور ممکن نیست و بههمین خاطر 2جهت بهوجود آمد: شراکت شرقی برای جمهوریهای پا گرفته بعد از فروپاشی شوروی و اتحادیه مدیترانهای.
از نظر اتحادیه مدیترانهای، نیکلا سارکوزی رئیسجمهوری فرانسه تقلای بسیاری میکرد چرا که بدین ترتیب قصد داشت که موضع پیشگام کشور خود را در منطقه حفظ کند و همزمان اعتبار و نفوذ خود را در اتحادیه اروپا تحکیم بخشد. البته ناگفته نماند که فرانسه منتظر بذل و کرم مالی از سوی آلمان بود. اما آنگلا مرکل صدراعظم آلمان به سرعت اشتهای همتای فرانسوی خود را فرونشاند. در هر صورت اگر مناطق دیگر جهان نسبت به توانایی و ابزارهای اتحادیه اروپا تردید داشتند بهنظر میرسید که اتحادیه اروپا در کنار مرزهای خود نگران رقیب جدیدی نیست.
اما طی چند هفته که موجی از اغتشاشات که ابتدا تونس و سپس مصر را در خود کشاند، هیچ واکنش جدی نه از سوی اتحادیه اروپا و نه از سوی پایتختهای اروپایی دیده نشد. اولا، روشن شد که کسی انتظار چنین وقایعی را نداشت؛ برنامه عملکرد در چنین مواقعی هم تنظیم نشده بود. پیشنهاد اعزام گروه به تونس یا مصر به عدمتوانایی در تعیین شکل، حکم، سطح و دیگر جزئیات اداری آن ربط داده شد. اعلامیههای بیشمار مقامات اروپایی و حتی کاترین اشتون، کمیسر عالی امور بینالمللی و سیاست امنیتی اتحادیه اروپا به هیچوجه در روند شکلگیری اتفاقات تأثیر نداشته و تا آنجایی که بر همگان روشن شد هیچگونه موضع واحدی نیست و حتی درک منافع خود و سناریوهای مورد نظر اروپایی هم وجود ندارد.
این اوضاع نابهسامان، ابتدای مشکلات بزرگ است. به احتمال قوی تغییر شکل جامع و بنیادی در کل منطقه آغاز خواهد شد و تمامی کشورهای عمده که ادعای تأثیرگذاری دارند وادار میشوند تا استراتژی جدید تنظیم کنند. در هر حال پایتختهای مهم منطقه ناگزیر به برقراری روابط با مقامات کشورهای استراتژیک منطقه (آفریقای شمالی) هستند و فرقی نمیکند که چه کسی جانشین نسل قدیمی سیاستمداران کنونی شود. همچنین حضور پررنگ بازیگران جدید در این صحنه مانند ایران و ترکیه نیز اجتنابناپذیر است.
برای کشورهای عمده اتحادیه اروپا از جمله فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و بریتانیا به خاطر دلایل و روابط گوناگون یاد شده (پیش از هر چیز در زمینه نمودار جمعیتی و انرژی)، اتفاقات جنوب این قاره اهمیت زیادی دارد.
سیاست هماهنگ شده در چارچوب اتحادیه اروپا آنطور که تجربه نشان میدهد، دیگر رنگ و بوی خود را از دست داده، به همین خاطر کشورها بهطور جداگانه تلاش خواهند کرد که منافع خود را حفظ کنند.