بعضی خانهها نور دارند و روح... بله، من روح خانهها را احساس میکنم، بیآنکه صاحب آنها را بشناسم. در ضمن خانهها بو هم دارند، یک بوی مخصوص. هر خانهای بوی مخصوص به خودش را دارد.
در آنها احساس خوبیداری. میتوانی ساعتها آنجا باشی و دلت نگیرد. این خانهها معمولاً پر از پنجرهاند. حالا هرچند که میگویند پنجرهها باعث اتلاف انرژی میشوند، اما پنجرهها میتوانند نور را به خانه بیاورند. پردهها را کنار بزن. نور خوب است. آفتاب هم.
روانشناسان میگوید: «شکل و اندازه، کمنوری و پرنوری خانه در خلقوخوی آدمها و سلامت روان آنها نقش مهمی خواهد داشت.بسیاری از آدمهایی که درخانههای کم نور و کوچک زندگی میکنند میل به پرخاشگری دارند.کودکان و نوجوانان پر از انرژی هستند و اگر فضای خانه مناسب فعالیت و گذران اوقات فراغت نباشد، دچار افسردگی و پرخاشگری میشوند...»
اما خانههای مهربان روستایی، این خانهها پر از مهربانیاند و میتوانی از بیرون خانه گرمای لذت بخش آنها را حس کنی. آدمهای ساده مهربانی که با خروسخوان بیدار میشوند، اگر پنجرهها را باز کنند، خانه پر میشود از عطر مزارع چای. این خانهها حیاط دارند و منظرگاهی به کوه و دریا یا دشت. میتوانی صدای زاغچهها و دارکوبها را بشنوی. صدای وزغهای شاد. سیرسیرکها را هم اضافه کن! اما آپارتمان من با آن خانه روستایی فرق دارد... آپارتمانی کنار اتوبان. هر شب زوزه ماشینها را میشنوی. بوق میزنند، لایی میکشند و ترمز میگیرند و خواب و راحتی را هم ازتو. در این خانه، باید پنجره را ببندی، چون خاک و دوده و صداها آسایشت را میگیرند. این خانهها اصلاً مهربان نیستند.