حمله نظامیان آمریکایی به کنسولگری ایران در اربیل عراق و بازداشت دیپلمات‌های مستقر در آن با توجه به پروتکل‌های بین‌المللی و مصونیت دیپلمات‌ها خرق عادتی است که فقط از یک دولت غیرمسئول و ماجراجو سر می‌زند و از این جهت چنین اموری دنیا را شگفت‌زده که نه، بهت زده می‌کند.

چند روز پیشتر نیز دیپلمات‌هایی که به دعوت شخص رئیس جمهوری عراق در آن کشور به‌سر می‌برند برای مدتی به گروگان گرفته شدند که سرانجام با دخالت دولت عراق آزاد شدند. در این خصوص موارد زیر قابل تأمل هستند:

1) دولت و نظامیان آمریکایی با اقداماتی از این دست می‌خواهند یا ایران را به واکنش سخت وادارند و یا روابط بین تهران و بغداد را سرد و سپس تیره کنند.

آنها گمان دارند درصورتی‌که دولت عراق هر روز  شاهد رقابت و تخاصم بین دو بازیگر حاضر در آن کشور باشد سرانجام خسته می‌شود و با یکی از آنها قهر می‌کند و یا حداقل حساسیت خود را برای پیگیری و اعاده حق مظلوم از دست می‌دهد.

آمریکایی‌ها از آنجا که از قدرت و نفوذ خود ارزیابی غلطی دارند تصور می‌کنند دست آخر، این طراحی به‌نفع آنها خاتمه می‌یابد. غافل از آن‌که جایگاه و فلسفه این دو بازیگر متفاوت است.

یکی اشغالگری است که از آن سوی دنیا آمده و دیگری همسایه‌ای با سوابق دیرین تمدنی و حوزة نفوذ فرهنگی دینی مشترک و متداخل است که البته روابط عادی دیپلماتیک دارد.

2) نومحافظه‌کاران حاکم بر کاخ سفید به‌اندازه کافی تحت فشار هستند: نادرست درآمدن پیش‌بینی‌ها به‌ویژه از میزان مقاومت مردم و گروه‌های عراقی و به‌تبع آن هزینه حضور اشغالگران، عدم تحقق دمکراسی و بهشت وعده داده شده، تداوم ناآرامی‌ها در عراق که عمدتا ناشی از حضور بیگانگان است، فشار مستمر و رو به تزاید افکار عمومی (شهروندان آمریکایی، ملت عراق، مردم منطقه و جهان)، روگردانی مردم آمریکا از حزب حاکم و اقبال به حزب رقیب، مخالفت‌های کنگره‌ای که رقبا بر آن فرمان می‌رانند، استعفا یا عزل چهره‌های تندرو و مؤثر نومحافظه‌کار، جلوه‌هایی از این فشار هستند که کاخ سفید را عصبی‌تر کرده و فکر می‌کند با چنین ماجراجویی‌ها مشکلاتش زودتر حل می‌شود.

3) گفته می‌شود راهبرد جدید آمریکا در حل مسائل منطقه و ایجاد خاورمیانه بزرگ تفکیک مسائل از یکدیگر و جلوگیری از ایجاد نقش هم‌افزایی متغیرهاست.

امروز آمریکایی‌ها در منطقه و در کنار مسائل مزمنی چون فلسطین و موج اسلام‌خواهی با 3 موضوع دارای اولویت مواجه هستند: لبنان، عراق و ایران. هریک از این موضوعات البته پیچیدگی‌های خود را دارد.

در تحلیل آمریکایی‌ها برای آنکه موضوع ایران با سناریویی که مدنظر آنان است حل شود باید نقش (از نظر آنان بخوانید: دخالت) این متغیر در سایر متغیرها به صفر نزدیک شود تا اولا حل مسائل دیگر، ساده‌تر و سریع‌تر انجام گیرد و ثانیا با این کار، قدرت سینرژیک (هم‌افزا) و امتیازگیری ایران درباره موضوع خودش از بین برود.

حتی واشنگتن ترجیح می‌دهد توان خود را مطابق یک برنامه زمان‌بندی آزاد کند. با توجه به اظهارات اخیر رئیس جمهوری آمریکا شاید فعلا اولویت، ماجرای لبنان و جلوگیری از توفیق گروه‌های متحد معارض برای سقوط دولت وابسته سینیوره باشد.

لذا این روزها نتیجه مواجهه بین مردم لبنان با دولت‌های اسرائیل، آمریکا و تا حدودی فرانسه برای همه بسیار مهم است و می‌تواند پنجره یا دروازه‌ای باشد که میزان توفیق یا شکست راهبرد جدید آمریکا را در این رویارویی جامع نشان دهد.

هرچند این ارزیابی نومحافظه‌کاران مانند بسیاری دیگر از تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های آنان غلط است. آنها بدون در نظر گرفتن موج استقلال‌طلبی و میزان نفرت مردم منطقه از آمریکا به‌دلیل سیاست‌های مداخله‌جویانه این دولت و حمایت آشکارش از رژیم صهیونیستی، گمان دارند ایران، مستقیما در حال طراحی معادلات لبنان و عراق است.

لذا بر این باورند که چنانچه بتوانند رابطه فیزیکی را به حداقل برسانند و خطوط ارتباطی را قطع کنند، قادر خواهند بود ایران را بی‌اثر کرده، به تبع آن مسائل را به‌جای ترکیبی (چندمعادله، چندمجهول) به‌صورت جداگانه و آسان (یک معادله، یک مجهول) حل کنند... اما دریغ که این محاسبات فقط روی کاغذ درست از آب درمی‌آید.

4) آمریکایی‌ها وقتی در بهار 83 به عراق حمله کردند گمان می‌کردند در نیمه اول این بازی، پیروزی قاطع را به‌نام خود ثبت می‌کنند؛ اما با ناباوری شاهد آن هستند که نه‌تنها برنده این میدان نبوده‌اند بلکه بازی به وقت اضافه کشیده شده است.

آنها حق دارند عصبی‌تر بازی کنند و حتی از هیچ خطایی دریغ نکنند اما باید بدانند خطا، آن هم در منطقه هجده‌قدم، پنالتی منجر به شکست را به ارمغان می‌آورد!

برچسب‌ها